ارثیه ایرانی
جلیل: خانمها، آقایون! من یکی از آدمای بازی هستم. و ــ قبل از شروع نمایش، مأمورم اشاره به چند نکتهای بکنم که توضیحش حتما لازمه.
البته توضیحات من برای این نیس که نمایش مسأله پیچیده و مشکلی رو طرح میکنه. برعکس، نمایش ما از خیلی جهات یه واقعه معمولیه، که نه حوادث مهم و گیجکنندهای داره، نه حرفای عجیب و سرسامآوری. با وجود این، باید اضافه کنم که ــ یه چیزی مث رگههای رو مرمر تو این نمایش هست که به دیدنش میارزه؛ اونم حقیقتیه که از پا آویزونش کردهن. به همین دلیل، ماجرای ما وجود خارجی داره. آدما آشنان. مردمی که تو خیابون راه میرن، به بنگاهها مراجعه میکنن، تو جمع هوای همو دارن و یحتمل که همین حالا تو سالن نشسته باشن. خیلی نظیف، خیلی موقر، خیلی مهربان… بههرحال، من در اینجا وظیفه دیگهای هم دارم؛ اونم اینه که شمارو با محیط نمایشمون آشنا کنم. ماجرای ما از لحاظ زمانِ داستانی حدود یه ماه طول میکشه. تو هر پرده یه مقدار زمان میگذره. و ما گذشت زمانو با تغییر نور نشون میدیم. محیط نمایش مونم اینجاس. همینطور که ملاحظه میکنین پردهای نیس؛ دو تا اتاقه با یه راهرو که اون ته دو شقّه میشه. شقه اول با دو پله مُشرِف به حیاطه. و شقه دوم با گردشی که به چپ میکنه، میره به طبقه دوم. عجالتا ما با این طبقه دوم کاری نداریم؛ فقط بدونین که آدماش مستأجرای مان، و کلی از نمایش مارو اونا میسازن. اینم بگم که معماری خونهمون مال یکی از محلههای قدیم تهرونه که مردمش هنوز اصالت زبان و سلوک و عقاید خودشونو حفظ کردهن… خب، فعلاً جلوی هر یک از این اتاقا یه دیوار افتاده.
بخشی از کتاب ارثیه ایرانی
پرده اول
جلیل: خانم ها، آقایون! من یکی از آدمای بازی هستم. و ــ قبل از شروع نمایش، مامورم اشاره به چند نکته ای بکنم که توضیحش حتما لازمه. البته توضیحات من برای این نیس که نمایش مساله پیچیده و مشکلی رو طرح می کنه. برعکس، نمایش ما از خیلی جهات یه واقعه معمولیه، که نه حوادث مهم و گیج کننده ای داره، نه حرفای عجیب و سرسام آوری. با وجود این، باید اضافه کنم که ــ یه چیزی مث رگه های رو مرمر تو این نمایش هست که به دیدنش می ارزه؛ اونم حقیقتیه که از پا آویزونش کرده ن. به همین دلیل، ماجرای ما وجود خارجی داره. آدما آشنان. مردمی که تو خیابون راه می رن، به بنگاه ها مراجعه می کنن، تو جمع هوای همو دارن و یحتمل که همین حالا تو سالن نشسته باشن. خیلی نظیف، خیلی موقر، خیلی مهربان… به هرحال، من در این جا وظیفه دیگه ای هم دارم؛ اونم اینه که شمارو با محیط نمایش مون آشنا کنم. ماجرای ما از لحاظ زمانِ داستانی حدود یه ماه طول می کشه. تو هر پرده یه مقدار زمان می گذره. و ما گذشت زمانو با تغییر نور نشون می دیم. محیط نمایش مونم این جاس. همینطور که ملاحظه می کنین پرده ای نیس؛ دو تا اتاقه با یه راهرو که اون ته دو شقّه می شه. شقه اول با دو پله مُشرِف به حیاطه. و شقه دوم با گردشی که به چپ می کنه، می ره به طبقه دوم. عجالتا ما با این طبقه دوم کاری نداریم؛ فقط بدونین که آدماش مستاجرای مان، و کلی از نمایش مارو اونا می سازن. اینم بگم که معماری خونه مون مال یکی از محله های قدیم تهرونه که مردمش هنوز اصالت زبان و سلوک و عقاید خودشونو حفظ کرده ن… خب، فعلاً جلوی هر یک از این اتاقا یه دیوار افتاده. و این برای اونه که جایگاه شما پشت این دو اتاقه و از محرمانه ترین زاویه شاهد ماجرایین. به همین مناسبت در طول نمایش هر وقت که لازم بود، یکی از دیوارا بالا می ره یا به عکس. ( دیوار راست بالا می رود. ) این اتاقِ پذیرایی مونه. با یه تخته فرش، یه میز و هفت پارچه مبل نو. به اون دیوار نگاه کنین! یه بخاری دیواری هست که روش یه آینه سنگیِ دوره برنجی و یه جفت لاله