ای جنگل

ای جنگل بزرگ من! این برگ‌های زرد

بازیچه‌های بال و پر بادهای سرد

زیبایی گشاده رخ رازهای تو

خوشرنگی نهفته آوازهای تو

فردا شوند یکسره در برف ناپدید

خسبند زیر چادر یخ بسته سفید

در شاخه‌های لخت تو زنگوله‌های تیز

گردند بر سر کفن برف اشک ریز

آهو بسان کودک بی مادر و پدر

تنها گرسنه، کمرو گمراه، در به در

افتند گاه گاه، چو تیر از کمان مرگ

در برف سم و پوزه گذارد برای برگ

این ابرها که روی تو هستند در گذار

مانند کوه و دره و دریای بالدار

با گنج‌های زرین از کان آفتاب

در دست‌های لاغر تو سیم‌های ناب

فردا شوند یکسره چون کیسه سیاه

ریزند همچو مستان در برد و باختگاه

یک روز برف‌های تو گردند زیر و رو

یخ‌ها شوند آبله رخسار و زشت رو

آهوی بی گناه شود زخمدار و لنگ

با خون خود نویسد در برف سیم‌رنگ:

از میخ‌های چکمه مرد تفنگدار

بدرود، جنگل من، خوش باش در بهار

یک پاسخ ارائه کنید