ترانههای عامیانهی گیلکی
از ویژگیهای مردمان گیلانزمین، که تا حدودی هنوز در گوشه و کنار این سرزمین، جاری و ساری است، زمزمهی ترانههای عامیانه و فولکلور بهوقت کار و زندگی روزمره است. ترانههایی با سادهترین واژگان ممکن که چندان در بند ردیف و قافیه نیست و استوار بر موسیقی دلنشین کلمات، از عشق، عاطفه، سادگی، صمیمیت، اندوه، شادی، آرزو و دهها مفاهیم انسانی دیگر سخن میگوید. این کتاب، مجموعهای از اصیلترین ترانههای عامیانهی گیلکی با لهجههایی گوناگون است که گوشِ جان مخاطب را مینوازد.
نگاهی به کتاب ِ
«ترانههای عامیانهی گیلکی»
به کوششِ هادی غلامدوست
✍محسن بافکر لیالستانی
شعر و هنر، به مثابهی بخشی از فعالیتهای ذهنی بشر، عمری به درازای عمر انسان دارد. به گمان من، هزاران سال پیش، انسان غارنشین که شاید تمیز آن از گلههای حیوانی، به دشواری میسر است، در کنار گمانهزنیهای ساده و ابتدایی خود در مورد چگونگی تکوین هستی و پس از آن ساختن انواع خرافهها و اوهام که سرانجام در نتیجهی رشد و ترقی خود به پرستش انواع انجامید، به آفرینش هنر نیز همت میگماشت.
انتقال تجربیات و دستآوردهای اندیشهگی انسان، تا زمان اختراع خط، همواره از طریق شفاهی و تبادل اطلاعات و اخبار نسل به نسل صورت میگرفت. بعدها با اختراع خط و مکتوبشدن هرگونه دستآورد علمی و هنری و … سیر تحولات بشری در طی سالهای بعد به سرعت بیشتر انجام میپذیرفت، همانگونه که امروز رشد ابزارهای فنی و علمی، توان ذهنی انسان را در تجزیه و تحیل مسایل هستی به رشد چشمگیری رسانده است .
شعر و ترانه، به عنوان جلوهای از فعالیتهای ذهنی و هنری انسان، حتى بعد از پیدایش خط و کتابت، ضرورتاً و انحصاراً اختصاص به اهالی شعر و اندیشه نداشت.
شکی نیست که در تاریخ هر قوم و ملتی، شاهکارهای ادبی، توسط همین هنرمندان اهل کتابت به رشتهی تالیف در آمده است و اصولا وقتی که صحبت از تاریخ ادبیات هر کشوری میکنیم، مطمع نظر ما بیش و پیش از هم، همین بخش مکتوب فعالیتهای ادبی شاعران و هنرمندان بزرگ آن ملت است، اما نباید فراموش کنیم که بخش عمدهی جمعیتهای شهری و به ویژه روستایی هر کشور، چنانچه میدانیم تا چند دههی پیش به کتابت و سواد دسترسی نداشتند و به آفرینش شعر و ادبیات مخصوص خود نمیپرداختهاند، بلکه اینان ضمن کار و تلاش حرفهای خود به خلق شعرهای کوتاهی پرداخته و آن را به آواز میخواندهاند که به این گونه آفرینشها، فولکلور یا فرهنگ عامه نام گذاشتهاند. به گمان من، شکی نیست که آخرینِ این گونه دوبیتیها و ترانههای عامیانه تنها دقایقی پیش از ورود و حضور گستردهی وسایل ارتباط جمعی مدرن از قبیل رادیو و تلویزیون به عرصهی روستاها سروده شده باشد. همچنین باید یقین داشته باشیم که پس از ورود این عامل مهم در زندگی مدرن بشر و نیز پیدایش ابزار و آلات نوین کشاورزی که در پی خود کارهای دستهجمعی را از موضوعیت انداخته، دیگر ترانه و شعری توسط
عامه نه تنها سروده نشده باشد بلکه از آن پس، شعرها و ترانههای سروده شدهی سالیان دور، نیز دیگر کمکم از ذهن و زبان مردم خارج شده باشد.
در اینجا باید سپاسگزار محققین و پژوهشگرانی همچون هادی غلام دوست باشیم که از سر عشقی عمیق با مراجعه به زنان و مردان صاحب ذوق و علاقهمند سالخوردهی هر منطقه و روستا سعی میکنند که هر آنچه از میان این ادبیات خالص و مردمی برجای مانده است را ثبت و ضبط نمایند.
جمعیت روستایی گیلان به تبع این که در بخشهای مختلف فعالیت تولیدی از قبیل چایکاری، برنجکاری، دامداری، نوغانداری، صیادی، بادام کاری و … به فعالیت میپرداختهاند و اغلب اینگونه کارها نیز اشتراکی جمعی بوده صاحب غنیترین و بیشترین ادبیات فولکلوریک است. با مطالعهی تنها بخشی ناچیز از این گونه ادبیات که توسط این محقق عاشق و صاحب ذوق گردآوری و تألیف یافته است میتوان گفت که اکثر سرایندگان این مجموعه دختران و پسران صاحب ذوق جوانی بودهاند که دلی در گرو عشق یاری داشته اند و با سرودن این ابیات و خواندن آن به صدای خوش و در حین کار، آن را به دیگران انتقال دادهاند.
علاوه بر این همین مطالعه نیز نشان میدهد که بخش قابل توجهی از این آثار تنها توسط دخترانی سروده شده است که با شجاعت و صراحتی خاص از عشق و شیدائی خود سخن گفتهاند؛ پدیدهای که حتی در میان شاعران زن ادبیات فارسی کم نظیر بوده و اکثریت قریب به اتفاق آنها حرفهای عاشقانهی خود را به صورت کلی میگفتهاند.
بهانهی نگارش این مقدمه و این مقاله، چاپ و انتشار کتاب «ترانه های عامیانه ای گیلکی» گردآوری هادی غلامدوست، نویسندهی شمار بسیاری از مجموعهی داستانهای کوتاه و رمان به زبانهای فارسی و گیلکی است.
جدا از آن از طرف ایشان تاکنون چندین مجموعهی ارزشمند پژوهشی نیز در زمینهی گردآوری داستانها و افسانههای اقوام افشار و گیلک چاپ و منتشر شده است که هر کدام از آنها را باید به عنوان اسناد هویتی فرهنگی اقوام مزبور، برای همیشه حفظ و حراست، و به خصوص در کتابخانههای معتبر، برای استفادهی محققین و پژوهشگران نسلهای بعدی نگهداری کرد. کتاب اخیر که با نگارگری زیبای پشت جلد به وسیله ی هنرمند ارزشمند استاد حسین شاهمحمدی به تصویر کشیده شده توسط “هادی میرزانژاد و شادی پیروزی” مدیران کوشای انتشارات فرهنگ ایلیا و با سفارش حوزهی هنری گیلان، در ۴۵۵ صفحه و با شمارگان دویست نسخه در سال ۱۴۰۱ چاپ و منتشر شده است.
گردآوردنده و پژوهشگر این مجموعهی جالب در پیشگفتار آن، آنچه را که لازم و کافی بود دربارهی علت و ضرورت جمعآوری این ترانههای عامیانه و ویژگیهای آن بر شمرده است و شاید همهی گفتنیها را در باره ی آن گفته باشد. شکل و ساختار و نحوهی فضاسازی ترانهها برای ارائه موضوع در نوع خود جالب است ترانههایی که میخواهند اندوهی را بازگو کنند و یا از جدایی سخن به میان بیاورند با تصویرهای تیره و تار آغاز میشوند مثل دیدن آب گل آلود و یا غروب کردن خورشید و نیز مشاهده کردن اندکبودن ستاره در آسمان و بر عکس ترانههایی که میخواهند از شادی و پیروزی خبر بدهند با روشنائی و طلوع خورشید و یا پُر بودن ستاره در آسمان آغاز میشوند و …. ص (۱۹)
همان طوری که اشاره شد غلام دوست علاوه بر چاپ و انتشار و ارائهی آثار زیادی در زمینهی داستان، رمان و نیز قصههای کودکان و نوجوانان،
جمع آوری افسانههای افشار و گیلان و چندین مجموعهی خواندنی داستان کوتاه و بلند نیز به زبان گیلکی نوشته و انتشار داده است که مجموعه داستانهای کوتاه گیلکی «زرخال»، «دلور»، «تشکه» و «ولگ” از جمله ی آنان است.
اما آنچه را که باید درباره ی “ترانههای عامیانهی گیلکی ” این نویسنده و پژوهشگر خستگیناپذیر گفت، این که کتاب در بردارندهی بیش از هفتصد ترانهی فولکلور است که آنها را به ترتیب حروف الفبا دستهبندی کرده و با آوا نوشت و ترجمه و توضیحات(در بخش حاشیه نویسی کتاب) آورده است.
یکی از نکات مهم در خلق و ایجاد ترانههای عامیانهی مردم گیلان، این که در حین کار و زحمت بر روی زمینهای کشاورزی سروده شده و با آواز فردی و گاه دستهجمعی خوانده میشد و از آنجا که رکن اصلی کار در میان مردم گیلک، زنان و دختران جوان بودهاند، بطور قطع غالب سرایندگان بی نام و نشان این ترانهها هم باید دختران عاشق و بالغی باشند که در باغات چای و شالیزاران مشغول کار بودهاند و با صراحت کمنظیر از شرح دلدادگی و شیدایی خود سخن گفتهاند:
“بشو یارا بگو، حلوا نییم من
برای هر کسون شیدا نییم من
مو چون ماهم گهی پیدا گهی گُم
همیشه پیش چشم پیدا نییم من (شماره ۱۰۱ ص ۷۷)
“بشو یارا بگو آئی یا نائی
تی سره بوخوری تی خاطرخوایی
مرا بورده درن با گوله دسه
ایتا گوشه بنیش بوخور میغصه” (شماره ۱۰۸ ص ۸۰ )
و از این گونه ترانه ها در این مجموعه به فراوانی میتوان یافت.
نکتهی دیگری که از مطالعه و بررسی ترانههای عامیانه جمع آوری شده در این کتاب می توان به آن دست یافت این نیز است که برخی ترانهها در طی گردش زمان تا زمان و دهان به دهان مطابق ذوق و سلیقه و نیاز راویان تازه به صورتهای دیگری تغییر یافته و در خاطرجمعی حک و ثبت شده است که یکی از کارهای جالب غلام دوست آوردن اغلب این روایات مختلف و گوناگون در این مجموعه است.
از نکات دیگری که باید به آن توجه داشت استفاده مشترک گیلکان و فارسها از بسیاری لغات و کلمات و تعابیر و حتی ضرب المثلهاست. این موضوع سبب ورود بسیاری از ترانههای عامیانه فارسها به افواه و فرهنگ گیلکان شده که هادی غلام دوست در جمع آوری و تدوین این کتاب به سهو و یا به عمد بسیاری از آنها را در این مجموعه اضافه کرده که اگر چه در برخی موارد به ورود آن ترانهها اشاره کرده اما در برخی از موارد هم در مورد آنها توضیحی نداده است. مانند این ترانه که بر وزن رباعی سروده شده :
ژسنجاقک طلای سر کج هر جائی
ترک همه کن اگر مرا میخواهی
ترک همه کردم و ترا میخواهم
او را به زبان ترا به دل میخواهم” (شماره ۳۳۶ ص ۱۹۹)
و یا این شعر که بر وزن دوبیتی است :
“سراپایت طلا باشد الهی
وجودت بی بلا باشد الهی
به غیر از من اگر همسر بگیری
عروسیات عزا باشد الهی” (شماره ۳۴۵ ص ۲۰۴)
یکی از جاذبهها و زیباییهای ترانههای عامیانه جدای از نشانههای بروز شیفتگی و دلدادگیهای پسران و دختران عاشق، نفرین و لعن و تمسخر عشاق نسبت به همدیگر است زمانیکه از همدیگر قطع امید میکنند :
“سله کوله موجی، تو بیدوماغی
نودونَسَم تو خر بی یا الاغی
اگر خوانی بکونی بی بفایی
محتاج نون ببو بشو گدایی” (شماره ۳۳۸ ص ۲۰۰)
که در این دو بیتی زیبا هم موارد فوق را میتوان دید. آنچه که آشکار است، از آنجا که بیوفایی معمولاً از طرف پسران است سرایندهی اینگونه ترانههای لطیف و به غایت عاشقانه نیز باید قاعدتاً دختران روستایی عاشق باشند:
“سیه زولف کوتای آرا تو کو شی؟
تی سیاه زولف چره شانه نکشی؟
اگر خواهی مرا تو دس بکشی
عزیز الله تره جوان بکوشی” (شماره ۳۶۸ ص ۲۱۵)
از موارد دیگری که باید در بارهی این مجموعه به آن توجه داشت استفادهی چند اثر نقاشی از استاد حسین شاهمحمدی کماچالی است که در زمینهی مسایل بومی و محلی و ابزار و آلات کشاورزی و خانههای روستایی که به تصویر در آورده، که کاربرد آن، قدیمی و به تاریخ پیوسته است و نیز عکسهایی از نمادها و نمودهای محلی که بنا به ضرورت اشاراتی در ترانهها توسط هادی غلامدوست تهیه و در جای جای این کتاب آورده است. پدیدهای منحصر به فرد که کمتر در مجموعههایی مشابه که تاکنون توسط پژوهشگران دیگر تهیه، چاپ و انتشار
یافته بودند. از ویژگیهای دیگر این کتاب حاشیهنویسی برخی از ترانهها در پایان کتاب است که از نظر غلامدوست واجد ضرورت توضیحات اضافی بوده است که با نشانهی ستاره، توجّه خواننده را به پایان کتاب و توضیحات ارائه شده محوّل و موکول میکند. چنانچه دربارهی این ترانه:
“انگشتر طلا را من به قوربون
دوره راه خاطر خواه را من به قوربون
۵دوره راه خاطر خواه بلور گردن
عاشیقی دیل بدأم نوتونم کندن” (شماره ۶۸ ص ۵۹)
توضیح زیر را میدهد:
دختر به انگشتر طلایی که هدیه ی محبوب است نگاه میکند و از دلتنگی خود میگوید:
“دلباختهی کسی شدهام که نمیتوانم از او دل بکنم” (ص ۴۰۰)
از آنجا که گویندگان ترانههای این مجموعه متعلّق به اقصی نقاط شرق گیلان که دارای روستاها و مناطق بیشماری است بودهاند گاهی مهر و نشان روستای مورد نظر نیز چه مستقیم و چه غیر مستقیم بر پیشانی این ترانههای عامیانه خورده است و از آنجا ما میتوانیم بدانیم که گویندگان آن از اهالی روستاهایی مانند عطاکوه، بندبون، پینچاه، سطلسر، سرچشمه، رودبنه و … بودهاند مانند این دوبیتی:
“عطا کوه بند بونای باغ بگیتم
محله سرچشمه مو یار بگینم
محله سر چشمه چی تاسیونه
یته یاری بیتم چقدر جوونه” (شماره ۴۴۴ ص ۲۵۵)
که تعلق گوینده ی این ترانهی لطیف را به بندبون و عطاکوه و نیز تعلق دلدادهاش را به روستای سرچشمه نشان میدهد.
گفتنیها دربارهی این مجموعهی خواندنی و ماندنی باز هم بسیار است و در پایان برای هادی غلامدوست که علاوه بر تدوین و تالیف و گردآوری این گونه مجموعههای پژوهشی و فرهنگی در زمینهی رمان و داستانهای کوتاه و بلند به زبانهای فارسی و گیلکی آثار زیادی را نوشته و چاپ و انتشار داده است آرزوی موفقیت بیشتری را دارم
لیالستان- ۱۴۰۱/۹/۱۳
منبع: کانال ادبیات داستانی خاندش