تراژدی پایان انقلاب جنگل(2)

در هرحال سردار سپه مصمم شده بود که به طرف فومنات وآلیان و زیده یعنی جایی که کوچک خان مجددا در آن پناه گرفته بود حمله کنند.

اما برای این حمله ظاهرا به کمک نیروهای خالو قربان که آشنا به جنگل بودند ولی این زمان به انزلی رفته ودرآنجا استقراریافته و برای پیوستن به قوای سردارسپه دچار تردید شده، نیازبود. خالو قربان به همراه بلشویکها پس از تحویل سنگرهای خودبه قوای سردارسپه دررشت به انزلی رفته و درآنجا منتظر حوادث بود. سردارسپه برای او پیغام فرستاد که مطابق تعهد او در امامزاده هاشم بیاید و به قوای قزاق برای تصرف مواضع جنگلیان کمک نماید. اما او برای پیوستن به قوای دولتی سه درخواست ازسردارسپه داشت. خواست اول این بود که سردارسپه پشت قرآنی را امضاء کند تا او مطمئن شود که جان ومال او و قوای تحت فرمانش درامان هستند. دومین خواست این بود که می گفت مجاهدین تحت فرمان او چند ماه است که حقوقی دریافت نکرده اند. بنابراین از سردارسپه می خواست که مبلغی بابت حقوق برای نیروهای تحت فرمانش تخصیص دهد. وسرانجام خواست سوم این بود که قوای او به جای پیوستن یکباره به سردارسپه به تدریج ودسته دسته به قزاق ها بپیوندد.حسین جودت که همراه سرلشگر کوپال حامل این پیام از انزلی به سردارسپه در رشت بوده می نویسد که هرسه خواست خالو بدون هیچ اما واگری توسط سردارسپه پذیرفته شد ولی سردارسپه « تاکید نمود که عده شاهمراد[از فرماندهان خالو قربان] که حدود700نفربودند زودتر برشت بیایند تا دوش بدوش نفرات قزاق به پیشروی درجنگل مبادرت ورزند.سردارسپه دراین وقت با صراحت کامل چنین بیان نمود که این قزاق ها که از طهران آمده اند فقط چند ماهی تمرین نظامی دارند و براه وچاه جنگل آشنا نیستند.بخالو قربان بگویید شاه مراد را با عده اش زودتر روانه نماید ومعطل لباس نشوند زیرا لباس بقدر کفایت دررشت موجود است»(خاطرات حسین جودت ،به نقل از فخرایی ،ص 402 ،همچنین نگاه کنید به:گیلک).سپس جودت با پول به انزلی باز می گردد:« بمحض ورود به انزلی مشاهده شد آن عده از انقلابیون که مایل بهمکاری با سردارسپه نشده اند گرماگرم حرکت بطرف باکو میباشند.اما کردها از قبول شدن پیشنهادشان خرسند شدند.پول ارسالی بین نفرات تقسیم گردید وظرف مدت کمی شاه مراد با 700نفر از کردهای قسمت خود به رشت حرکت نمودند وبدون فوت وقت همراه با قوای قزاق بطرف جنگل رفتند»(همان ،ص403).کوپال درخاطرات روز 30مهرخود درارتباط با آمدن بخشی از قوای خالوقربان به فرماندهی شاه مرادمی نویسد که:«امروز منتظر ورود یک قسمت از قوای خالو قربان بودیم چون دیر کردند حضرت اشرف احضارفرمودند که برای حرکت دادن این قوا بانزلی بروم ولی دراین بین خبر رسید خالو شامراد با قسمت خودحرکت نموده است«(همان ،ص26). قوای شاه مراد بخشی از قوای زیر فرمان خالوقربان بود که ازطریق مرداب انزلی و پیر بازار با قطاری که دراین زمان هنوز وجود داشت به رشت آورده شدند و «حضرت اشرف عده را دور خود جمع ونطق مفصلی فرمودند، وظایف مجاهدت بعدی آنها را تذکردادند واز این ساعت آنها را سرباز نامیدند بهرنفری پنج تومان انعام مرحمت فرمودند وموافق آئین سربازی درمقابل قرآن قسم یادکردند، لباس سربازی پوشیدند.خالو شامراد بدرجه یاوری مفتخر شدند» (کوپال ،همان ،ص28).
دراول آبان تدارک وسیع وهمه جانبه ای برای حمله به مقر کوچک خان در «زیده» و«آلیان» یعنی تنها جایی که هنوز دردست جنگلیان بود توسط سردارسپه انجام می گرفت. به نظر می رسیدسردارسپه از اهمیت این نبرد اطلاع داشت ونمی خواست بی گدار به آب بزند بلکه برعکس می خواست مطمئن شود که ازآن پیروز بیرون خواهد آمد. ازهمین رو، روز اول آبان اطلاعیه ای شدید تحت عنوان« اعلان واتمام حجت» صادر کرد: «به تمام اتباع میرزا کوچک خصوصا وکلیه اشخاصی که درجنگل مسلح گشته وجزو متمردین شناخته می شوند عموما اعلام می شود که چون فرماندهان اردوی نظامی مطابق امر صریحی که به آنها داده ام مجبور از تسویه امور جنگل هستند وتغییر پذیر نیست واز طرف دیگر دولت هم هیچ مقصودی جز انتظام مملکت وآسایش اهالی ندارد وبا هیچ کس قصد وغرض خصوصی نخواهد داشت ،لهذا قبل ازاین که اردو ها شروع به عملیات نمایند هرگاه هریک از نفرات درمقام تسلیم برآمده واسلحه خودرا تحویل فرماندهان اردو نماید به موجب همین اعلامیه جان ومال آنها درامان من واز هرگونه تعرضی محفوظ خواهند بود و برعکس اگراردوها وارد عملیات شدند وپس از آن کسی درصدد تقاضای تامین برآید دیگر به احدی امنیت مالی و جانی داده نخواهد شد وتمام آنها درردیف متمردین نسبت به دولت محسوب خواهند گردید. این آخرین اتمام حجت است که می شود وپس از این دیگردراین موضوع اعلامیه انتشار نخواهدیافت«( به نقل ار گزارشهای سفارت انگلیس،ص69).
بعد ازاین اعلامیه بود که دردوم آبان ، سید جلال چمنی که قبلا جزو مجاهدین جنگل بود وتمام راه های جنگل را به خوبی می شناخت آمادگی خود را برای تسلیم اعلام کرد(خاطرات روز دوم آبان سرلشگر کوپال ،همان ،ص28).
اکنون زمینه های حمله به فومن وآلیان در رشت تدارک دیده می شد اما سردار سپه از تردیدهای خالو قربان که به همراه احسان الله خان در انزلی مانده ودر همراهی با قشون دولتی برای حمله به جنگلیان تعلل می کرد ،بر آشفته بود اما سعی می کرد درشرایطی که موفقیت خود بر جنگلیان را در همراهی خالو می دید،شکیبایی پیشه کند.از این رو در روز سوم آبان سردار سپه به سرکشگر کوپال دستور می دهد که برای آوردن خالو قربان ونیروهای او به انزلی رفته و هر طور شده او را راضی کند و او نیز روزچهارم آبان 1300 خورشیدی رهسپار انزلی می شود. دراین سفرکلانتروف اتاشه ی نظامی شوروی نیز او را همراهی می کند تا در امر راضی کردن خالو قربان ودیگر انقلابیون جمع شده در انزلی به او کمک ویاری دهد:« برای حرکت بانزلی بستاد رفتم . منتظر کلانتراوف شدم. ساعت 10 آمد. حرکت کردیم. من با جناب مدبر الممالک]رئیس دفتر وزارت جنگ سردار سپه[ در یک اتومبیل بودیم ، کلانتروف هم با اتومبیل خودش ما را تعقیب میکرد ولی مجبوراً برای ملاقات حاکم رشت که قرار بود با قونسول روس مذاکره نماید تا ساعت 5/1بعداز ظهر در مهمانخانه اسلامیه منتظر گشتیم. کلانتروف دستور از قونسول گرفت براه افتادیم… ساعت 6 بانزلی وارد شدیم .از قونسولگری روس]درانزلی[که کلانتروف درآنجا منزل میکرد بلدی گرفته بمنزل خالو قربان رفتم .خالو پذیرایی گرمی از ما کرد.صحبتها و راهنمایی ما را با تردید تلقی می کرد.نمی توانست تصمیم قطعی برای حرکت بگیرد.معلوم بود درتحت تاثیر رفقای خود می باشد . از آنها بیمناک بود.آنها هنوز از اردوهای دولتی اطمینان کامل نداشتند .این آخرین حرفش بود.ساعت 9 بخانه احسان الله خان رفتم. این شخص فهیمی بود و اوضاع را کاملا درک میکرد. از قدرت حضرت اشرف با ستایش صحبت میکرد »(کوپال، خاطرات روز چهارم آبان).این گفته ی کوپال در مورد احسان چندان از حقیقت به دور نیست .زیرا طبق اسنادی که پس از فروپاشی شوروی به دست آمده، احسان الله خان تنها نه ماه پس از رفتن به شوروی و استقرار در باکو، دو نامه به رضا خان نوشت و درآن نامه ها به صراحت او را تشویق به پیروی از کمالیون ترکیه واعلام جمهوری درایران می کرد(برای توضیح بیشتر در باره ی اسناد نگاه کنید: تورج اتابکی ،مجله گفتگو شماره 31 سال1380). بنابراین این ابراز لطف احسان به سردارسپه در اوان کار او در خاطرات کوپال نباید موجب تردید و تعجب باشد. البته بعدها احسان الله خان موضع خودرا نسبت به رضا شاه تغییر داد.
درهرحال روز بعد دوباره کوپال با احسان صحبت می کند واو باز هم نسبت به سردار سپه اظهار لطف می کند ولی می گوید که «مجبور برفتن روسیه هستم ولی بدانید هیچ عمل خلافی از من سرنخواهد زد».سرانجام سر لشگر کوپال خالو قربان را روز 5آبان راضی به آمدن به رشت می کند:«…ساعت یک بعدازظهر دررشت بودیم .خالو قربان شرفیاب شد.مورد تفقد حضرت اشرف[سردرار سپه] گردید.سید محمد تویلمی تسلیم شده بود.سید جلال چمنی هم آمد حسب الامر سه هزار تومان بمشارالیه دادم.محناً برای دادن حقوق ومخارج سفر قوای خالو قربان به همراه مشارالیه بانزلی رفتم»(کوپال ،شماره 71،ص23).
بنابه گفته ی سرلشگر کوپال محمد تولمی(از فرماندهان سابق جنگلیان) پس از تسلیم شدن به قوای دولتی درروز7آبان کاغذی به سردارسپه داده که درآن کوچک خان به طور سری به او نوشته بود که «اردوی دولتی رااز پشت بزنند…حضرت اشرف ازاین مراسله کوچک خان بی اندازه عصبانی شدند.فوری فرمان دادند فردا موافق دستور قبلی حمله عمومی شروع شود»( کوپال،شماره 70ص23).درهمین روز سالار شجاع(برادر ضرعام السلطنه)برای بسیج قوای همراه قزاق جهت حمله به مقر کوچک خان« پولی که لازم داشت گرفت وبه طالش حرکت کرد»(همان،23).

به دنبال شَبَحِ کوچک خان
روز هشتم آبان یعنی درآستانه ی حمله به مقر اصلی کوچک خان درزیده وآلیان در جنوب غربی فومن هنوز قوای خالو قربان به جز 700نفری که تحت فرمان شاه مراد بود به اردوی دولتی ملحق نشده بود. او پس از بازگشت به انزلی هنوز به اردوی سردار سپه نپیوسته بود.درنتیجه دوباره سردارسپه سرلشگرکوپال را برای متقاعد کردن خالو به انزلی اعزام می کند:«…درانزلی بخانه خالو قربان وارد شدیم تمام سران اکراد با احسان الله خان ،حاجی محمد کنگاوری وحسابی[یکی از اعضای حزب کمونیست ایران – عدالت] درآنجا جمع بودند.بعداز صحبتهای مفصل جواب دادند دیشب بما گزارشی رسیده که حضرت اشرف با میرزاکوچک خان صلح کرده قرارگذاشته اید ما را جلو کشیده خلع سلاح نمائید. عصبانی شدم وگفتم این گزارش صحیح نیست.جنگ با کمال سختی با اردوی میرزا کوچک خان شروع شده است وجنازه های قزاق درمیدان جنگ افتاده….خواستم با تعرض بلند شوم، احسان الله خان نگذاشت وبه نصیحت پرداخت. بالاخره خالو قربان گفت ما فردا درفرونت[جبهه] دیگر با جنگلی ها روبرومی شویم وخدمت خودمان را بحضرت اشرف ثابت می نماییم»(کوپال ، همان).
درهرحال روز9آبان حمله به فومنات آغاز شد وباسرعت پیش رفت وطولی نکشیدکه فومن،لولمان ،گوراب زرمیخ و زیده به دست قوای دولتی افتاد(کوپال ،همان ،ص24).
حمله به مقر کوچک خان از چندمحور صورت گرفت .در محوراصلی این حمله قوای قزاق سردارسپه همراه با 700نفر از نیروهای شاه مرادیعنی بخشی از قوای خالو قربان بود که از بازار جمعه آغاز کردند وپس از تصرف صومعه سرا،لولمان،فومن به اشکلن و زیده وآلیان رسیدند(نگاه کنیدبه :نقشه 1). قوای میرزا یوسف خان شبان شفتی با کمک بخشی ازقزاق های سردارسپه از محور شفت- نصیر محله -گشت رودخان به سوی آلیان به حرکت درآمدند. قزاق های سرهنگ شیخلسگی از ماسوله به طرف ماکلوان وزیده در حرکت بودند. نیروی های تحت فرمان سید جلال چمنی از جنوب مرداب انزلی واز طریق کسما حرکت می کردند. نیروهای سردارمقتدر (ضرغام السلطنه تالش) از رضوانشهر وماسال به حرکت درآمده بودند. نیروهای خالوقربان به فرماندهی خالو شامراد، شبان شفتی ،سید جلال چمنی ،سردار مقتدرتالش(ضرغام السلطنه) که همراه نیروهای سردارسپه بودند ،جنگل و پناهگاه های جنگلیان را چون کف دست می شناختند.این جبهه ی متحد در پی شَبحِ ناپیدای کوچک خان بودند که به وضوح آشکار بود در جنگلهای آلیان و زیده پناه گرفته است .درنتیجه همانطور که گفتیم درروز 9آبان این نیروی متحد تا زیده یعنی مقر اصلی جنگلیان پیش رفت وتمام سنگرها را بدون هیچگونه درگیری سختی تصرف کرد وتقریبا همه ی قوای جنگل یا تسلیم شدند ویا متواری گشتند. روز 10آبان سردار سپه پس از اطمینان از موفقیت عملیات بر علیه جنگلیان به تهران بازگشت :«حضرت اشرف فرمودند[احمد] شاه می خواهد با روپا برود من باید زودتر بطهران برسم واز علت تشریف فرمائی اعلیحضرت مطلع باشم »(همان ،ص24). هنگام رفتن، سردارسپه به سرلشگر کوپال توصیه می کند تا از رفتن او فعلا کسی باخبر نشود.
خاطرات روز 13آبان سرلشگرکوپال نشان می دهد که مقاومت جنگلیان دراین تاریج به طور کلی درهم شکسته شده وتمام فرماندهان جنگل خود را تسلیم کرده بودند:«…بعدازظهرآقای بصیردیوان]سرلشگر فضل الله زاهدی بعدی[آمدند. غلامحسین خان انصاری]تیمسار ثقفی[ را که سابقا رئیس ستاد جنگل بود آوردند.تمام خانواده های روسی که درجنگل بودند تسلیم شده اند.شاپورخان]گاراگاتلی[که روسی است و فرماندهی رشت را در اردوی دنیکن داشت و نوروزخان که رئیس توپخانه بوده وژاپون خان همه متفقا تسلیم شده بودند»(همان،شماره72،ص21). احتمالاً دراینجا درمورد نامهای فرماندهان، سرلشگر کوپال باید دچار اشتباه شده باشد.دست کم ما می دانیم که گاراگاتلی این زمان تسلیم نشده ودر جنگلهای آلیان متواری بود.براساس خاطرات یان کولارژ او احتمالا در اواخر زمستان 1300 خورشیدی به همراه یان کولارژ تسلیم نیروهای دولتی شد. اما تیمسار ثقفی و نوروزخان که درحمله به خانه ی ملاسرا و رشت نقش محوری داشت جزو فرماندهان تسلیم شده بود.

نقشه1. مسیر حرکت نیروهای تحت فرمان سردارسپه برای درهم شکستن جنگلیان درفومنات ودستگیری کوچک خان دراین نقشه نمایاند شده است(ترسیم نقشه از نگارنده).


بنابه نوشته ی کوپال احسان الله خان روز 15آبان1300 خورشیدی، انزلی را به قصد روسیه ترک کرد:«…امروز بواسطه عید انقلابِ روسیه در انزلی از طرف حکومت[ایران] مهمانی داده شده است.از طرف حضرت اشرف وزیر جنگ ،تلگرافی رسید که به شایعات اهمیت ندهید،درتعقیب کارهای مربوطه خودباشید.تلگرافاً به حضرت اشرف حرکت احسان الله خان را بروسیه راپورت دادم»( خاطرات سرکشگر کوپال ،همان،ص22).
با پیشروی نیروهای سردارسپه ،کوچک خان این بار نیزچاره ای نداشت جز این که به جای همیشگی خود به آلیان و زیده یعنی به همان جایی‌که به صورت دژی در ناحیه ای دورافتاده درکوهپایه‌های فومن درقلمرو اقتدار ایلی حسن خان قرارداشت پناه ببردکه محل استقرار اصلی تشکیلات جنگلیان نیز محسوب می شد. به قول یان کولارژکه خوداین زمان درکیش‌دره ساکن بود«درحدود اواخر اکتبر و اوایل نوامبر[نیمه‌ی نخست آبان]،کوچک خان تا کیشدره عقب نشسته بود(پیشین،ص163).اما این بار او دیگرفقط باقوای بیگانه طرف نبود بلکه تعقیب کنندگان اصلی اویاران سابق او سید جلال چمنی ،کربلایی نقره ی آلیانی ، قوای تحت فرمان خالو قربان وهمچنین نیروهای سردارمقتدر تالش وشبان شفتی بودند که همچون کف دست راه ها وپناهگاه های جنگل را می شناختند وقزاق ها را درحمله به آلیان به درون ناحیه ی استقرار جنگلیان هدایت می کردند.به ویژه کربلایی نقره آلیانی که خود از ایل آلیان واکنون به قوای دولتی پیوسته بود،تمام پناهگاه های مخفی آلیان وافراد ایل ودرجه ی هواداری ونوع وسطح روابط آنها با تشکیلات جنگل را بیش از هر کسی می شناخت.درنتیجه کوچک خان به قعر جنگل عقب نشینی وبه پناهگاهی مخفی پناه برد. شاید او از معدود رهبران جنگل بود که تمایلی به تسلیم نداشت و به خوبی می دانست که مجاهدین جنگل ومردم نیز از او انتظار تسلیم ندارند و او نیز به این خواست پاسخ مثبت داد.پاسخی که برای او مرگی تراژیک رقم زد و او را به اسطوره ای جاودان تبدیل کرد.

مرگ تراژیک کوچک خان
یان کولارژکه خود دراین زمان درمحل سکونت خود درکیش دره یعنی آخرین پناهگاه و سنگر جنگلیان درپایکوههای جنوب غربی فومنات درنزدیکی خانه ی حسن خان، ساکن بود ،تصویری که از این روزها به دست داده بی بدیل است ودست کم تقریبا تا کنون درجایی گفته نشده است.از همین رو لازم می دانیم روی موضوع مکث بیشتری کنیم.
چنان که دیدیم در روز 9 آبان زیده به اشغال قوای قزاق دولتی درآمد و درنتیجه درهمان روز احتمالا به نزدیکیهای کیش‌دره نیز رسیده بودند.پیش از آن حسن خان آلیانی با عجله دستور داده بود که تمام وسایل خانه وحتا کارگاه تعمیر اسلحه یان کولارژ را نیزجمع آوری کرده به همراه زن وبچه هایش با اسب وقاطر به خانه ا ی درکوهستان منتقل کنند:«. همه چیز با وقار واتکا به اراده خداوند وایمانی ژرف به نصیب وقسمت انجام گرفت…صحن خانه غارت زده به نظر می رسید.هرچه را که قادر به بردن اش بودند با خود بردند .حتی کارگاه [تعمیر اسلحه]ما را نیز حمل کردند…حسن‌خان به من گفت که درکیشدره می ماند وبعد به دنبال افرادش از آنجا به کوه خواهد رفت. گفت که :«کسی را نزد من[بامن]خواهد فرستاد تا ما رابه پناهگاهی درکوه ببرد. همه انقلابیون درکوه منتظر خواهند ماند تا سربازان دولتی بروند وآنها دوباره به پایگاه اولیه خودباز گردند».
کوچک خان نیز در کیش‌دره بود و تصویری که کولارژ از او به دست داده این است:«پیش از رفتنم[به کوهستان]با کوچک خان خداحافظی کردم .این آخرین باری بود که او را میدیدم. درمزرعه حسن خان باسری پایین افکنده قدم می زد وبا تسبیحی دردست هر کسی را که به کوه می رفت درآغوش می گرفت و مرا نیزدرآغوش گرفت واز خدماتی که برایش انجام داده بودم تشکرکرد…کوچک خان با گائوک وامان الله خان [احتمالا نعمت الله خان داماد حسن خان]به همراهی مجاهدین اش رفتند. حسن خان با تنی چند از مردانش باقی ماندند»(پیشین،صص164-165).
اما درروزهای آخر زندگی جنگل بر سران جنگل ومشخصا کوچک خان درناحیه ی آلیان چه گذشت؟ ابهامات زیادی هنوز در این زمینه وجودارد که تاکنون درسایه مانده است.اطلاعاتی که شاهپور آلیانی درپرس وجو های محلی و ازبستگان باقی مانده از جنگل جمع آوری کرده می تواند درتلفیق با دیگراطلاعات به ما کمک کند تاتصویری دقیق ترکه تا کنون ناشناخته مانده به دست دهیم.
نکته ی مهمی که باید بدان اشاره کنیم این است که پس از پیروزی انقلاب جنگل در خرداد1299 خورشیدی وجدا شدن یاران دیرین کوچک خان از او یعنی احسان الله خان وخالو قربان وپیوستن آن ها به بلشویک ها در رشت، حسن خان آلیانی به عنوان رئیس ایل آلیان و فرد مقتدر درتشکیلات جنگل نبض این تشکیلات را دراختیارخود داشت وحتا در لحظات پایان انقلاب جنگل نیز مرگ و زندگی سران تشکیلات جنگل دردستان اوبود.بررسی نمونه ی زیردرارتباط مستقیم با مخفی شدن وسرانجام مرگ کوچک خان شاهد ماست.
می دانیم که قوای قزاق به فرماندهی سردارسپه پس از آن که وارد رشت شدند، جبهه‌ی بلشویکی انقلاب به کلی از هم پاشید.حیدر دربند جنگلیان بود، خالو سرانجام به همکاری با سردارسپه تن داد ودرجنگ با جنگلیان همراه اوشد واحسان به انزلی رفت ودر سایه ی حمایت و سپس تحت فشاررهسپارشوروی شد.بنابرای دراین زمان یعنی درپایان دهه ی نخست آبان 1300خورشیدی، شرق ومرکزگیلان به همراه انزلی توسط قزاق ها اشغال شده بود وتنهامقاومت جنگلی ها درفومنات ومقرِ مرکزی آنها درزیده وآلیان بود که می باید درهم شکسته شود.واکنون این مقاومت نیز درهم شکسته شده بود.
شاهپور آلیانی نویسنده خاطرات حسن خان آلیانی در تصویری که از روزهای آخر به دست داده تقریباً یگانه است. قبل از رسیدن قزاق ها«معین رعایا]حسن خان آلیانی[ افراد را به طور پراکنده پنهان کرده بود.میرزا وگاوک را به کربلایی ابراهیم میانه رزی وپسرش رحمان بک]ابراهیمی[ سپرد وخودش به سیاه کوه، نزد پسر عمویش حیدر رفت ومیرزا نعمت الله خان را به زادگاهش توسه کله فرستاد که او دردامنه«دوالکوه» ودر«سیالین کش» پنهان شد]برای موقعیت های جغرافیایی این روستاها نگاه کنید به نقشه ی2]. معین رعایا‌ ازهمگان خواسته بود تا خبر بعدی‌کسی ازپناهگاه‌خارج نشود.تا این که نفرات [سردار] مقتدر [تالش] و قزاق ها ناامید شوند و باز گردند که بتوانیم دوباره برای آینده برنامه ریزی‌کنیم. اینان حدود ده روز درپناهگاه ماندند، قزاق ها کم کم بر می گشتند»(شاهپور آلیانی ،ص46 تاکید از ماست).با احتساب اختفای ده روز ‏‏،قزاق ها باید درحدود 20آبان(درواقع 10روز پس ازورود قزاق ها به زیده) به گفته ی شاهپورآلیانی کم کم از آلیان و زیده عقب نشینی کرده باشند. هرچند به نظر می رسدبا توجه به اتفاقات بعدی ،مخفی شدن رهبران جنگل تا بیرون آمدن آنها از مخفیگاه باید بیش از ده روز طول کشیده باشد.درهرحال با توجه به این که قزاق ها به همراه کربلایی نقره وسردارمقتدر تعداد زیادی را دستگیر وشکنجه کرده وبه مخفیگاه سران جنگل دست نیافته بودند،این عقب نشینی قزاق ها تا حدودی به این معنی بود که آنها فکر می کردند سران جنگل ممکن است از این محل رفته باشند. با این حال کربلایی نقره ی آلیانی وسید جلال چمنی وسردارمقتدرکه اکنون به قوای دولتی پیوسته بودند درخدمت قزاق هادراین ناحیه حضورداشته ومراقب همه چیزبودند.کربلایی نقره آلیانی (پسرعموی حسن خان آلیانی)که درضمن رقیب او برای ریاست ایل نیز بود از طرق مختلف برای حسن خان پیغام می داد که هرجا مخفی شده بهتراست خودرا تسلیم نماید واو تعهد می نماید که برای او نزد سردارسپه امان نامه بگیرد. کربلایی نقره به خوبی می دانست که این حسن خان است که کوچک خان را مخفی کرده وتنها او می تواند او رااز چنگ قزاق ها پنهان نگهدارد.
درهر حال ده(به اعتقادنگارنده حدودپانزده) روز پس از گذشت اختفای سران جنگل ورفتن تدریجی قزاق ها، هیچ خبروپیامی از حسن خان برای سران مخفی شده ی جنگل فرستاده نشد. از این رو کوچک خان از مخفیگاه خود به« وسیله ی الله قلی میانه رزی که رابط بین پنهان شدگان بود برای حاجی اکبرآلیانی پدر نعمت الله خان پیام می فرستد که چقدر باید صبر کنیم ؟معین رعایا کجاست؟حاجی اکبر درجواب می گوید از جای خود بیرون نیایید که بسیار خطرناک است.وقتی که محیط مساعد شد خودِ معین رعایا اطلاع خواهد داد»( همان ،ص47).پاسخ حاجی اکبر به کوچک خان به گوش نعمت الله خان داماد حسن خان(پسر حاجی اکبر) که درتوسه کله ودرنزدیکی خانه حاجی اکبر پنهان شده بود،می رسد.نعمت الله خان اکنون به رغم آن که فقط سی وپنج سال داشت، به برکت موقعیت ایل آلیان درتشکیلات جنگل وشجاعتهای خوددرجنگها وخصوصیات اخلاقی ویژه ای که داشت به یکی از فرماندهان اصلی نظامی جنگل رسیده واعتماد به نفسی وافر یافته بود،خود راساً وارد عمل می شود:« نعمت الله خان ناراحت می شود واز جای خود بیرون آمده ،نزد پدرمی آید[خانه ی حاجی اکبر آلیانی پدر او این زمان در نزدیکی مخفیگاه او در دوالکو قرارداشت ] وبه خاطر این جواب با او مشاجره می کند»(ص 47).شاهپور آلیانی هیچ توضیحی درباره ی ناراحتی نعمت الله خان نمی دهد. این که او از چه موضوعی ناراحت شده بود؟به چه کسی و به چه چیزی اعتراض داشت؟ برای ناراحتی واعتراض خود چه استدلالی داشت؟آیا سوء ظنی به کسی یا چیزی پیدا شده بود؟ پر واضح است که او پاسخ منفی حاجی اکبر به میرزا راکه می گفت درجای خودبمانید ودست به اقدامی نزنید، پاسخ حسن خان آلیانی یعنی پدر همسر خود تلقی می کرد ودرنتیجه اعتراض او نیز به حسن خان بود. دکترشاهپورآلیانی نویسنده خاطرات حسن خان آلیانی متاسفانه به دلایل معلومی به ما چیزی نمی گوید.انتطار این بود که آلیانی دراین قسمت مکث بیشتری می کرد وجزئیات اعتراض میرزا نعمت الله به پدر را بیان می نمود .این انتظار البته بی جا نیست زیرا ما می دانیم که میرزانعمت الله خان همسرِ اولِ مادرِ دکتر آلیانی است ومنطقا در مورد علت این ناراحتیٍ نعمت الله خان ویا به قول دکتر آلیانی «مشاجره با پدرخود»می باید بارها دردرون خانواده وفامیل بحث وگفتگوشده باشد. امانویسنده ی کتاب حسن خان آلیانی ظاهرا نمی خواهد به قهرمان کتاب خود(حسن خان)شبهه ای وارد شود.آلیانی خود درجایی از کتاب گفته است که پس از مرگ نعمت الله خان ، حسن خان آلیانی بلافاصله به محل واقعه ی کشته شدن میرزا نعمت الله می رود وپس از دریافت حقیقت ماجرا برمی گردد و یکراست به خانه حسن بک آلیانی می رود وحسن بک یعنی دایی نعمت الله خان به حسن خان آلیانی اعتراض می کند واو را مسبب مرگ خواهرزاده اش می داند وحسن خان سکوت می کند وحرفی نمی زند(شاهپور آلیانی ،ص118).اگر حسن بک آلیانی دایی میرزا نعمت الله خان چنین تصوری از حسن خان داشته چرا دیگران درباره ی مرگ کوچک خان وگائوک نتوانند چنین بیندیشند؟ما می دانیم که نعمت الله خان درمیان آلیانی ها در زمان خود بیش از هر کسی (به جز حسن خان)محبوب بوده است .او درمیان این ایل چهره ای سیاوش گونه یافته و به ویژه پس از مرگ تراژیک وقهرمانانه اش درزمانیکه همه تسلیم قزاق‌ها می شدند، محبوبیتی دوچندان پیدا کرد.به ویژه این که می دانیم اوبرای دفاع از کوچک خان درمقابل کربلایی نقره آلیانی وهمراهانش جان خود را ازدست داد.بررسی ها نشان می دهد که اوبیش از هرکسی درایل آلیان درطول فعالیت تشکیلات جنگل مصمم وراسخ به دفاع از آرمان های جنگل بوده واغلب ماموریتهای سخت به او واگذار می شده است.به باورما اودراعتقادش به تداوم مبارزه صادق وراسخ بودو احتمالا به تعلل ودست دست کردن حسن خان آلیانی اعتراض داشت وتصور می کرد که حسن خان می خواهد با تعلل خود همه ی سران جنگل را تسلیم سردار سپه نماید.زیرا از طرفی می دانست که کربلایی نقره یعنی پسر عموی حسن خان که اینک به قوای دولتی پیوسته بود برای حسن خان پیغام فرستاده که اگر تسلیم شود از طرف سردار سپه بخشیده شده واو خود بخشش او را تضمین کرده بود(فخرایی1358ص 387 ،همچنین نگاه کنید: شاهپور آلیانی).از طرف دیگر، نعمت الله خان می دانست که کربلایی نقره ی آلیانی ناحیه ی آلیان را مثل کف دست خود می شناسد وهر گونه تعللی می تواند موجب دستیابی قزاق ها به مخفیگاه آن هاشود.پس نزد اوتعلل حسن خان سوءظن برمی انگیخت. از این رو میرزا نعمت الله« خود به میرزا[کوچک خان] پیام می فرستد که[از مخفی گاه بیرون] بیاید وبا هم دیدار کنند وتلاش کربلایی ابراهیم وپسرش رحمان بک جهت نگه داشتن گاوک ومیرزا بی نتیجه می ماند (شاهپور آلیانی،ص47).با رسیدن پیغام میرزانعمت الله، کوچک خان وگائوک از مخفی گاه خود در «میان رز» که حدود10 کیلومتر از مخفیگاه میرزا نعمت الله در دوالکوه فاصله داشت، بیرون می آیند و به «توسه کله» و دوالکوه محل مخفی گاه میرزا نعمت الله می روند و ظاهراً تصمیم نهایی برای فرار از آلیان در همین ملاقات گرفته می شود. دکتر آلیانی در این بخش از خاطرات به ابهام گویی بیشتر روی می آورد و چنین می نماید که گویاحسن خان پس از رفتن کوچک خان وهمراهانش ازآلیان از حرکت آنها باخبر می شود:«..کربلایی ابراهیم وپسرش]رحمان بک[فوراًخبر حرکت میرزا را به حسن خان می رسانند.چون خبر به معین رعایا می رسد اواز راه کوه های آلیان وماسوله حرکت می کند.]و[زمانی می رسد که دامادش نعمت الله خان شهید شده بود واز میرزا وگاوک هم خبری نبود»(دکتر آلیانی ص47). امادر بررسی های میدانی نگارنده ،روایتی مشترک وجودارد که پس از آمدن کوچک خان از«میان رز» به «توسه کله» وپیوستن به میرزا نعمت الله برای رفتن به خلخال،حسن خان آلیانی نیزخود را به این جمع می رساند .اما بین او ومیرزا اختلافی درمی گیرد وسرانجام حسن خان از آنها جدا می شوداما میرزا نعمت الله آلیانی یعنی داماد حسن خان همراه کوچک خان وگائوک رهسپار خلخال می شود. دکتر شاهپورآلیانی متاسفانه از اختلاف حسن خان وکوچک خان درآخرین روزهای جنگل وجدایی او از گروه سه نفره یعنی کوچک خان، گائوک و میرزا نعمت الله(داماد حسن خان) چیزی به ما نمی گوید.دانستن این موضوع مهم است.آیاآنها برسر برنامه های آینده ی جنبش با هم اختلاف پیداکرده بودند؟آیا حسن خان به او پیشنهاد تسلیم به قوای دولتی داده بود چنان که خودسرانجام چنین کرد؟آیا بازهم از آنها می خواست که به مخفی گاه خود بازگردند؟ یا موضوع مهم دیگری درمیان بوده است.ما می دانیم که دراین زمان حیدرعمواوغلی درزندان حسن خان هنوز زنده بود(به این نکته باز خواهیم گشت).آیا درخواستی از جانب کوچک خان دراین زمنیه به حسن خان شده بود؟این پرسش ها مهم است ومتاسفانه ما هنوز پاسخی برای آن نیافته ایم.
درهرحال دراین زمان قوای قزاق دولتی ویاوران محلی آنها دراطراف آلیان سخت تلاش می کردند تابه مخفیگاه کوچک خان دست پیدا کنند.برای این دستیابی جایزه نیز تعیین شده بود.سفارت انگلیس درهفته اول آذرگزارش کرده است که«حکومت مرکزی برای زنده دستگیر کردن او]کوچک خان[ده هزار تومان وبرای مرده تحویل دادنش ، پنجهزار تومان جایزه تعیین کرده است»( به نقل از علامحسین میرزا صالح ،ص83).
سرانجام کربلای نقره آلیانی وقزاق ها سه نفر یعنی میرزا ،گائوک ونعمت الله خان را در راه آلیان به گیلوان شناسایی می کنند.با شناختی که ازشخصیت وروانشاسی میرزا نعمت الله خان داریم احتمالا او سپر بلای دو نفرشده وخود با کربلایی نقره وقزاق ها درگیر وکشته می شود. از این جا به بعد میرزا وگائوک به تنهایی وبدون راهنما به راه خود ادامه می دهند.باقی ماجرا را می دانیم که آنها در11آذردربرف وکولاک کوههای اطراف روستای خانقاه وگیلوان جان باختند.آنها هردو نفر مردان شهری بودند وبه ویژه می دانیم که میرزا از درد مزمن پا وکمر رنج می برد ودرسرما احتمالا این درد تشدید نیز شده بود.بعلاوه اگرچه آنها سالها درجنگل زندگی کرده بودند ولی کوهها وجنگلهای تالش وماسوله را همانندحسن خان ومحلی‌ها نمی شناختند.نعمت الله خان تنهاهمراه محلی آنها بود.پس از کشته شدن او،میرزا وگائوک درکوهستانِ برفی ماسوله هیچ بلدی با خود نداشتند.

سرانجام درروز14آذرپس از اطمینان کامل از مرگ کوچک خان امیر پنجه محمدقلی رئیس قوای گیلان که توسط سردارسپه منصوب شده بود برای سردار سپه نحوه ی کشته شدن گروه کوچک خان رابه هنگام فرارچنین روایت می کند:«….میرزا کوچک خان ازهرطرف عرصه رابرخودتنگ دیده خودرابه کوههای ماسال کشیده بود.عده قزاق هم درتعاقب مشارالیه حرکت کرده ،دربین راه هم یک تصادفی واقع شد میرزا نعمت الله داماد حسن خان کیش دره]ای[مقتول ومابقی باز فرارمی کنند.از طرف دیگر طالشها هم برای جلوگیری از فرارمیرزا کوچک عده فرستاده بودند.بالاخره میرزا کوچک وگااوک به طرف گردنه گیلوان متواری شده درآنجا ازشدت سرما تلف شده اند»( گزارشهای سفارت انگلیس، ص95).روز15آذر1300خورشیدی کارگذاری وزارت امور خارجه مستقردررشت (موید حضور) به وزارت امور خارجه نوشت:«میرزا کوچک خان مقتول ودیروز] 14آذر [سرش را به شهر آورده برای اطمینان اهالی نمایش دادند» ( اسنادوزارت خارجه،یه کوشش رقیه سادات عظیمی،ص277).

نقشه 2. مسیر حرکت کوچک خان برای رفتن به توسه کله ودیدار با میرزا نعمت الله خان وسپس حرکت به سوی خلخال به همراه گاوک ومیرزا نعمت الله آلیانی.او سرانجام در نزدیکی گردنه های برف گیر گیلوان در حالیکه دو یار دیگرخود را ازدست داده بود دچار برف وکولاک شد ودر11آذرسال1300خورشیدی جان سپرد.این نقشه با استفاده از کتاب شاهپور آلیانی ،کارمیدانی نگارنده وبا راهنمایی های منصور وفرخ آلیانی(فرزندان مرحوم میرزا جعفر، منشی حسن خان) وپیرمرد کهنسال، درویش عرفانی ترسیم شده است.نفراخیر می گوید که در روزهای پایانی کارجنگل وقتی که تنها12سال داشته ،کوچک خان رادیده است. لازم است یاد آوری کنیم که دو روستای خانقاه وگیلوان امروزه از نظر تقسمات کشوری جزو روستاهای شهرستان خلخال از استان اردبیل محسوب می شوند.

یادآوری این نکته نیز ضرورت دارد که حسن خان آلیانی تا موقعی که کوچک خان درجنگلهای روستای«میان رز» توسط او پنهان شده وبه وسیله ی عواملی که او گمارده بود، نگهبانی ونگهداری می شد ،به خوبی ودر سلامت کامل در مخفیگاه خود تا روز فرار،مراقبت شدودرواقع عواملش به دستوراو،کوچک خان را از دست قزاقان درامان نگهداشته بودند وانصاف این است که بگوییم او دراین زمینه شرافت وجوانمردی را پاس داشته ودراین زمینه خیانتی مرتکب نشده است

تراژدی مرگ حیدر عمو اوغلی
حیدرخان عمواوغلی نزد تمام مبارزان مشروطه به خوبی شناخته شده ونفوذی کم نظیرداشت. چنان که می دانیم یک سال پس از گذشت انقلاب جنگل به گیلان آمد. برخلاف تفکر رایج ،حیدرعمواوغلی به هیجوجه بلشویک(لنینیست) به مفهوم دقیق کلمه نبود.اگر بخواهیم شاخص ومعیار بلشویک بودن را درانقلاب جنگل برای شناخت هویت سیاسی مقابل او معرفی کنیم باید دوشخصیت برجسته ی جناح بلشویکی این انقلاب یکی آوتیس میکائیلیان( سلطان زاده) رهبرحزب کمونیست ایران(عدالت) وتئوریسین بلشویکهادر تحولات تابستان1299خورشیدی و دیگری سیدجعفرپیشه وری (عضوحزب و اولین وزیر(کمیسر)کشور دولت بلشویکی درانقلاب جنگل) رانام ببریم که اتفاقا هردو شخصیت فوق درمقابل حیدرقرارداشتند وحیدر عمواوغلی هیچگاه در طول انقلاب جنگل نه فقط با آنهادر اجرای اصول وتئوری لنینیسم درانقلاب جنگل همکاری به عمل نیاورد بلکه اسنادی غیر قابل انکاری وجوددارد که حیدرخان درست درمقابل این رهبری وتئوری های آن درانقلاب جنگل ایستاده بود و درخفا برای مقابله با آنها با کوچک خان همراهی وهمنوایی می کرد وچنانکه می دانیم در خرداد1300خورشیدی درست زمانی به گیلان آمد که تئوری های بلشویکی (لنینی )سلطان زاده وپیشه وری در چارچوب کمونیسم جنگی و همراهی وهمگامی با سیاستهای صدور انقلاب به شرقِ دولت انقلابی شوروی به طور کامل باشکست روبرو شده وتشکیلات حزب از گیلان به باکو منتقل شده بود. چنانکه می دانیم سلطان زاده نیزحیدر عمواوغلی را کمونیست نمی دانست ومعتقد بود که او یک ناسیونالیست(ملی گرا) است.احتمالا این خشم سلطان زاده به عنوان یک ارمنی وبرچسب ناسیونالیستی به حیدرعمواوغلی نمی توانست بی ارتباط باپیوستن او به ارتش عثمانی در جنگ اول جهانی باشد.فراموش نمی کنیم که این ارتش درآن زمان (والبته هم اکنون نیز)متهم است که درآوریل1914بنابه گفته ارمنیان ،این قوم رادرکشورترکیه قتل عام کرده است.به احتمال زیاداز نظر آوتیس میکائلیان پیوستن حیدر به ارتش ترکیه عثمانی آنهم درزمانی پس از به قول ارمنیان «کشتار ارامنه»به منزله ارجحیت دادن قومیت وناسیونالیسم بر دیگر مسائل مهمتر سیاسی واجتماعی تلقی شده است. با این حال سلطان زاده هفت سال پس از واقعه ی کشته شدن حیدردر یک اظهار نظر غیر مسئولانه وغیر اخلاقی وبدون ارائه ی هیچ سندی وصرفاً براساس شنیده های خود، قتل حیدر را با صراحت تمام به کوچک خان نسبت داده است :« کوچک خان قبل از فرار با حیدرخان اختلاف پیدا کرده وحیدر ورفقایش را تیر باران نمود.او پس از انجام این عمل بیرحمانه، اقدام به فرارنمود»(سلطان زاده 1383ص129).
حیدرخان عمواوغلی 64روز بعداز دستگیری
چنان که می دانیم حیدر عمو اوغلی در روز7 مهر ماه سال 1300 خورشیدی در واقعه ی ملاسرا دستگیر شد بود. حیدرخان پس از دستگیرشدن درملاسرا یکراست به زیده برده شد وحسن خان آلیانی او را به تفنگچیان‌مورد اعتماد از طایفه ی آلیانی ها سپرد تا در روستای«میان رز» یا «مینارز»که درنزدیکی ماکلوان(نگاه کنید به نقشه ی 2) واقع شده،زندانی کنند. دکترشاهپور آلیانی باسه آلیانی به نامهای شعبان سیاه(خانوانه‌ای)که به گفته ی او بعد از انقلاب اسلامی 1357 زنده بوده،رجب علی (خانوانه ای )و الله قلی میان‌رزی درباره ی کشته شدن حیدرخان کفتگوکرده است .این سه نفر کسانی بودندکه حسن خان آلیانی، حیدر را به دست آنها سپرده بود تا نگهداری کنند. روایتی که دکتر شاهپور آلیانی از زبان آنها در ماجرای کشته شدن حیدر نقل می کند چنین است:«حیدرخان را بنا به فرمان حسن خان درزیده تحویل گرفتیم وبه«‌میان‌رز» بردیم.ایشان سفارش کرده بودند که با او همانند یک مهمان وانسان رفتار کنیداما مواظب باشید که فرارنکند.اگر بگریزد خودتان مجازات خواهید شد.پس از دستگیری حیدرخان تمام منطقه ی گیلان مخصوصا فومنات ،حتی کوه و دره‌های آلیان به وسیله قزاق‌ های رضا شاه وافراد]سردار[ مقتدرتالش وقوای برهان السلطنه تارمی، اشغال شد.حیدرخان درهمان جا بازداشت بود که میرزا وگائوک درفاصله چند متری او پناه گرفته بودند.او]حیدر[ابتدا سعی می کند که آن دو نفر]نگهبان[را بفریبد اما موفق نمی شود.به آنان می گوید:«نهضت شکست خورده است ومیرزا ومعین رعایا دیگروجود ندارند.قزاق ها مارا پیدا می کنندوهرسه را می کشند.آنان جواب می دهند:این جا آلیان است وقزاق ها دراین جا جایی ندارند. تا ما این جا هستیم خطری ماراتهدید نمی کند.وقتی نتوانست آنان رابفریبد ،تصمیم به فرارگرفت.باراول دستگیر شدامادرفراردوم هدف تیرقرارگرفت وکشته شد.»(شاهپورآلیانی ،پیشین،ص152).دکتر شاهپور آلیانی واقعه ی کشته شدن حیدرعمواوغلی را که درتاریخ ایران چه با اوموافق باشیم وچه مخالف نقش بزرگی داشته به همین مختصراکتفا می کند.درحالیکه او بامنابع به قول خود دست اول گفتگو کرده ومی توانست راوی بهتری باشد. معلوم است که آن سه نفر روایت تفصیلی تری درطول بیش از دو ماهی که اورا دراختیار داشتند برای دکتر شاهپور آلیانی روایت کرده اند ویا می توانستند روایت کنند که انتشارهمه ی روایت آنها شایداز نظرایشان به صلاح نبوده است.به گفته ی دکتر آلیانی حیدر به هنگام فراردوم مورداثابت نگهبانان خود قرارگرفته وکشته می شود.اما درنوشته ی دکتر آلیانی مواردی است که به طور غیر مستقیم نشان می دهد که حسن خان در پشت این قتل بوده است.او می نویسد:« نویسندگان برحسن خان خرده می گیرند که موجب مرگ حیدرخان شده است.اگر به درستی بیندیشند درمی یابند که او مستحق مرگ بود..»(آلیانی ،ص152 تاکیدازماست). صدورحکم مرگ برای انسان دیگری بدون اثبات جرم دردادگاه صالح دست کم با معیارهای امروزی توجیه پذیر نیست .
فراموش نکنیم که تروریستم صرف نظرازاین که چه نامی برخودگذاشته باشد، دست کم از منظر حقوقی به این سبب که به قربانی خود اجازه ی دفاع ازاتهامات خود در محکمه ای عادلانه نمی دهد وغیاباً دریک محفل غیر حقوقی برای قربانی حکمِ قتل صادرمی کند،مرتکب عملی می شود که دست کم با معیارهای امروزی به هیچوجه قابل توجیه نیست. از همین منظر است که نمی توانیم با این گفته ی دکترآلیانی موافق باشیم، آنجاکه ترور وقتل حیدر را حتا با معیارهای امروزی نیز مباح می داند.می خواهم با عرض پوزش نکته ای را به یاد دکتر آلیانی بیاورم. در بیوگرافی کتابش می خوانیم که او به هنگام نوشتن کتاب(درسال1379)، حدود چهل سال در کشور آلمان زندگی کرده است. بنابراین باید به خوبی بداند که دردادگاه شهرنورنبرگ چه گذشته است. در20نوامبر 1945بلافاصله پس از خاتمه جنگ جهانی دوم،تعداد21تن از رهبران حزب نازی آلمان متهم به برافروختن جنگی بودندکه درآن بیش از 50میلیون نفرانسان کشته و ده ها میلیون خانواده متلاشی وخسارات بی شماری به بار آمده بود.آنها به رغم آشکاربودن جرم این رهبران نازی نزد تمام جهانیان ابتدافقط متهم بودند وبنابراین برای اثبات این اتهام دادگاهی تشکیل شدکه یازده ماه طول کشید ودرآن حتاجنایتکاران نازی نیز فرصت دفاع از خودیافتند(نگاه کنید به :محاکمات نورنبرگ،جان داونپورت1386).می خواهم از منظرانسانی یادآوری کنم که حیدرچه با او موافق باشیم وچه مخالف حتا درچارچوب تشکیلات جنگل یک متهم بود ونه کسی که جرم او ثابت شده و آن گونه که دکتر آلیانی گفته است مستحق مرگ باشد.به ویژه این که می دانیم اتهام ترور وکشتن سران جنگل توسط حیدردرخانه ی ملاسرا درسطوح بالای تشکیلات جنگل تنها از حسن خان آلیانی شنیده شده است وچنانکه خودِدکتر آلیانی درچند جای کتابش یادآوری کرده است ،هیچگاه این اتهامِ حسن خان مورد قبول کوچک خان یعنی کسی که گویا هدف اصلی این ترور بود،واقع نشد وچنانکه می دانیم به همین دلیل بود که واقعه ی ملاسرا راحسن خان خود بدون همراهی کوچک خان رهبری وهدایت کرد. این ها اطلاعاتی است که برای نحستین بار دکترآلیانی در اختیار ما گذاشته است.بنابراین اتهامی که حسن خان واردکرده است مبنی براین که حیدر توطئه ترور رهبران جنگل از جمله کوچک خان را در روز واقعه داشته است،نمی تواندپذیرفتنی باشد.زیرا همانطور که فخرایی گفته است ،حیدرعمواوغلی اندکی قبل ازاین واقعه(به احتمال زیاد در اواسط شهریور) از کمیته پنج نفره ی انقلاب درخواست کرده بود که صحنه ی انقلاب گیلان راترک نماید:« او[حیدرخان]پیشنهاد کناره گیری‌اش را مطرح ساخت وگفت راضی تراست که به تبریز برود وازآنجاشخصا بتهیه مقدمات به‌پردازدو نتایجی که از انقلاب منظور نظراست بدست آورد.اما کمیته[و کوچک خان به عنوان رئیس کمیته] بااین پیشنهادموافقت نکرد و وجودش رادرگیلان ضروری تر میدانست»(فخرایی1357ص366 ). واقعیت آن است که به نظر می رسد حتا خود حیدر خان نیز نمی دانست چه اتفاقی افتاده است واحتمالاً تصور نمی کرد که حمله ممکن است از طرف جنگلیان باشد. زیرا آن گونه که محمد علی گیلک گفته است ، حیدرخان پس ازحمله به خانه ی ملاسرا و فرار، خود را به پست مرزی جنگلیان در پسیخان می رساند واز جنگلیان درخواست کمک می کند:« مرحوم عمواوغلی بدون آنکه به گلوله اعتناء کند یااندکی فکرکرده وتصمیم بگیرد، طرفی از راه جنگل را انتخاب کرده و از همان طرف بنای دویدن گذاشت. وقتی جنگل راتمام کرده به جاده رسید،کنارجاده پُستی ‌از افراد جنگل را مشاهده نمود بازهم بدون آنکه فکرکند بطرف پُست رفت واز افراد پست اسب خواست تا به رشت برود.آنجا اورا شناخته دستگیرش نمودند».
دکتر آلیانی در خصوص این که چراکاس آقا حسام یعنی راوی اصلی خبر ترور جنگلیان توسط حیدرخان دراین باره هیچ توضیحی درسالهای بعد نداده است دلایلی آورده است که قانع کننده نیست. او دراین باره می نویسد:«اما چرا کاس آقا خیاط به کارهای خود اقرارنکرد و حقایق را نگفت؟ علت این بود که زمان قدرت رضا شاه جای این حرف ها نبود وبعد از آن نیز مدتی کمونیست ها گیلان را اشغال کرده بودند وکسی جرات نداشت چنین مطلبی را بیان کند»(آلیانی ص137). بدین ترتیب باید گفت حتادر صورت پذیرفتن حرفهای حسن خان وکاس آقا حسام او تنهایک متهم بودومتهم رانمی توان «مستحق مرگ» دانست وخارج از چارچوب قانون ودادگاه حکم به قتل شخص داد. دکترآلیانی به خوبی می داند که اگر هرکسی بنابر ادله ای که شخصاً اقامه می کند مجاز باشدکه هستی دیگران را بگیرد،درآن صورت چگونه می توان جامعه ای متمدن داشت.بیهوده نیست که بنا بر تجربه ی بشر، امروزه درتمام قوانین اساسی دنیا هرگونه مجازاتی را تنها به دادگاه وقانون واگذار کرده اند. از جمله در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیزدر اصل سی وششم تصریح شده است:«حکم مجازات واجراء آن باید تنها ازطریق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد»(تاکید از ماست).
درهرحال منابع محلی که نگارنده با آنها صحبت کرده از قول میوه علی آشوری وشعبان خانوانه ای دو نگهبان حیدر نقل کردند که آنها گفته اند «ما حیدررابه دستور حسن خان 64روز درطبقه ی زیرین خانه ای نگهداری کردیم وسپس با دستوری که به ما داده شده اوراکشتیم». می خواهیم دراینجا روی درستی عدد64 روز تاکید کنیم وازاین زاویه به درستی گفته های دیگر نگهبانان برسیم.
چنانکه پیش تر گفته شد ،ظهرروز7مهر1300 خورشیدی حیدر به وسیله ی میرزا احمد واقعی (دامادحاجی اکبرآلیانی که به کوشش حسن خان آلیانی جای اسماعیل جنگلی (خواهرزاده ی کوچک خان )را به عنوان منشی اوگرفته بود)،دستگیر ومستقیما به زیده برده شد.اگر آن گونه که دکترآلیانی از قول نگهبانان می گویداو مستقیما به زیده ومیان رز برده شده باشد، باید درروز8 یا 9 مهربه نگهبانان درروستای میان رز تحویل شده باشد.از این تاریخ تا 11 آذرکه دیگر خبر مرگ میرزا کوچک خان و همراهان او یعنی گاوک ومیرزا نعمت الله (داماد حسن خان)به اطلاع عموم رسیده بود، دقیقا62یا63روز می گذشت.حسن خان به گفته ی دکتر آلیانی پس از این که خبر مرگ داماد خود میرزا نعمت الله را(که خبر مرگ او دست کم یک یا دوروز زودتر از مرگ کوچک خان به آلیان رسیده بود)،دریافت می کند به دنبال او تا محل واقعه رفته وپس ازبازگشت به آلیان به خانه ی حسن بک آلیانی می رود ودر آنجا ظاهراً به دلیل مقصر قلمداد شدنش در قتل خواهر زاده اش میرزا تعمت الله ،موردتعرض لفظی مرد با نفوذ ایل یعنی حسن بک(دایی میرزا نعمت الله)قرارمی گیرد(آلیانی ،ص118).دکتر آلیانی توضیح نمی دهد که اعتراض دایی میرزا نعمت الله و شخصیتی مورد احترام وپرنفوذ درایل آلیان به حسن خان چه بوده است.فقط می گوید که حسن خان در مقابل اعتراض حسن بک، سکوت می کند وهمین سکوت او موضع حسن بک را تعدیل می نماید.درهرحال منظور این است که حسن خان احتمالا باید در 12یا 13آذر به خانه ی حسن بک رفته وبه خاطر مرگ میرزا نعمت الله واتهامی که به او دراین رابطه وارد شده بود درشرایط روحی بسیار سختی قرارگرفته باشد. به ویژه این که حالااو به طور آشکاری متهم شده بودکه درمرگ میرزا نعمت الله یعنی کسی که محبوبترین فرد ایل پس ازحسن خان محسوب می شد،مقصر بوده است.این زمان همان روزهایی است که 64روزی که نگهبانان گفته اند به پایان می رسد. به عبارت دیگر از 8 یا 9 مهرماه که حیدر به نگهبانان در میان رز سپرده می شود تا 12 یا 13 آذر درست همان 64 روزی است که افراد محلی در میان رز به نگارنده گفته اند. بدین ترتیب کشته شدن حیدر باید به فاصله ی یک یا دو روز از کشته شدن کوچک خان باشد که در روز 11آذر 1300 خورشیدی کشته شده بود.

این عکس خانه ای را در پایکوهای روستای«میان رز»درآلیان نشان می دهدکه حیدرخان عمواوغلی درآن 64روز توسط شعبانعلی خانوانه ای معروف به سیاشعبان ومیوه علی عاشوری نگهداری می شد.خانه درسالهای اخیر برروی بنای همان خانه ی اولیه وبا همان سبک معماریِ نخستین بازسازی شده است.«میرزا ابراهیمی» برادرزاده ی رحمان بک ابراهیمی به نگارنده گفت که عموی او رحمان بک سرپرست نگهبانان به او گفته است که حیدر امامقلی(نام محلی حیدر)درطبقه ی پایین ساختمان (درب آبی)به مدت64روز زندانی بود. نگارنده در تاریح دوازده فروردین سال 1387 این خانه را دیده است(عکس از مسعود صالحی12/1/87).

نگارنده در روستای میان رز متوجه این نکته شد که میان رزی های کهنسال حتا نام حیدر عمواوغلی را به درستی تلفظ نمی کردند.به عنوان مثال پیرمرد کهنسالِ میان رزی «میرزا ابراهیمی» یعنی برادر زاده ی رحمان بک ابراهیمی( سرپرست نگهبانان حیدر) پس از سالها هنوز هم حیدر عمواوغلی را«حیدر امامقلی»می نامید. بنابراین این گفته ی دکتر آلیانی که «آلیانی های دلاور وشجاع وبا ایمان برای احقاق حق یک ملت وحفظ فرهنگ خود ]…[را ازبین بردند و شری را از اشرارکم کردند» به نظرمی رسد برصواب نیست. زیراآلیانی ها شناختی از او نداشتند تا کینه ای از او به دل گرفته باشند. بعلاوه این قتل را بدون دلیل و برهان محکمه پسند به گردن مردم آلیان انداختن شاید اخلاقاً درست نباشد.
فراموش نمی کنیم که کتاب دکترآلیانی صرفنظر از تدوین وویرایش نامناسبش دارای اطلاعات بسیار ارزشمندی از درون ناحیه‌ای است ‌که کانون تشکیلات جنگل درمهمترین دوران خود درآن استقرار یافته بود وحاوی داده های فراوانٍ دست اول باجزئیات زیاداست‌ که با تلاش بسیار توسط نویسنده فراهم شده وتا کنون درهیچ منبع دیگری دیده نشده است وصادقانه بگویم که برخی ازایده های این نوشته با اتکا به این داده ها شکل گرفته است.از این رو این دگراندیشی نگارنده به هیچوجه نافی کوشش زیاد وارائه اطلاعات ذیقیمتی که تنها او ازوقایع روزهای آخر جنگل برای نحستین بار به دست داده نیست بلکه انتظاردارد دکتر آلیانی حقایق بیشتری ارائه کند واگر بخواهد هنوز هم می تواند با بیان حقایق بیشتربه تاریخ جنگل کمک نماید.به گفته ی شاعر تنها صداست که می ماند! آنهم صدای حقیقت.
……………………………………………………………………………………….
منابع:
. آلیانی شاهپور(1375)، نهضت جنگل و معین الرعا(حسن خان آلیانی)، انتشارات میشا 1388
. عظیمی ناصر(1389)، جغرافیای سیاسی جنبش و انقلاب جنگل، نشر نیکا
. عظیمی ناصر، کوچک خان، واقعه ی ملاسرا و دستگیری حیدر عمو اوغلی، سایت انسانشناسی وفرهنگwww.anthropology.ir
– فخرایی ابراهیم(1357)، سردار جنگل ، نشر جاویدان
– کوپال (سالار نظام)، چگونه انقلاب گیلان خاموش شد؟ مجله خواندنیها شماره 67-73، سال دهم
– کولارژ یان(1384)، بیگانه ای در کنار کوچک خان، ترجمه رضا میر چی، نشر فرزان
– گیلک محمد علی(1371)، تاریخ انقلاب جنگل به روایت شاهدان، نشر گیلکان
– میرزاصالح غلامحسین(1369)، جنبش میرزا کوچک خان بنابر گزارشهای سفارت انگلیس، ترجمه وگردآوری، نشر تاریخ ایران

یک پاسخ ارائه کنید