جُلگۀ گیلان در سپیده دَمِ تاریخ
ناصر عظیمی دوبخشری
اشاره:
یکی از پرسشهای اساسی در بررسیهای تاریخی گیلان این است که در سپیدهدم تاریخ یعنی زمانی که انسان در نواحی کوهپایه و کوهستان حضور داشت و در صدد آن بود تا به جلگۀ بسیار مرطوب و پوشیده از انبوه جنگلهای بارانی نفوذ کند، وضعیت جلگۀ گیلان از نظر زیست انسانی چگونه بوده است؟ این وضعیت زیستی بر سکونت انسان در سپیده دم تاریخ در این جلگه چه تاثیری داشته است؟ و سرانجام این که به طور حدودی از چه زمانی انسان توانسته در این جلگه استقرارها و سکونتگاۀ خود را ایجاد کند؟ پاسخ به این پرسشها برای شناختِ آغاز تاریخ گیلان در جلگه، بسیار مهم است و نویسنده از آغازِ علاقمندی به تاریخ گیلان در دهۀ ۱۳۷۰ به آن اندیشیده و پاسخهای خود را با استفاده از دادههای باستانشناسی و نه روایتهای کلی و مبهم تاریخ نویسان باستان، در جلدِ نخست تاریخ گیلان به این پرسشها داده است. با این حال به هنگام اصلاح و ویرایش جدید این جلد از تاریخ گیلان(که اکنون از فروردین ۱۴۰۴ در دسترس همه قرار دارد) به دادهایی دست یافت که به این پرسشها پاسخ دقیقتری داده و البته پرسشهای جدیدی نیز ایجاد کرده است. این نوشتۀ کوتاه به همین منظور تقدیم میشود.
تاریخ دوگانۀ سکونت در گیلان
با بررسی دقیق و علمیِ دادههای باستانشناسی دوران سنگ و فلز در گیلان در سپیده دم تاریخ، یک اصل کانونی به دست میآید که میتوان آن را به این صورت فرمولبندی کرد:
سپیده دم تاریخ گیلان، تاریخ دوگانه و ناهمزمان است!
دوگانه به این معنیکه در شروع تاریخ سکونتِ انسانها در این پهنۀ جغرافیایی که بعدها سرزمین «گیل و دیلم» و سپس «گیلان» نام گرفت، قلمروهای جغرافیایی دوگانهای برای زیست و سکونت پدیدآمده بودکه باوجود فاصلۀ اندک جغرافیایی، برای هزاران سال پس از ورود انسان به جنوبِ این محدوده، همچنان مرزهای سَتبرِ دوگانۀ خود را حفظ کرده و تاریخ ناهمزمان برای سکونت و تاریخ پدید آورده بود. این دوگانگی تاریخی از کجا منشاء میگرفت؟ پاسخ کوتاه به این پرسش این استکه تقسیم این محدوده به دو قلمرو کاملن متفاوت از نظر زیستِ انسانی یعنی «جلگه» از یک طرف و «کوهپایه– کوهستان» از طرف دیگر. این ساختارِ جغرافیای طبیعی، میلیونها سال پیش در فرایند تاریخ زمینشناسیِ منطقه شکلگرفته و به ارث رسیده بود. ضرورت دارد در همینجا بگوییمکه منظور ما از جلگۀ گیلان با توجه به تمام ویژگیهای این پهنه در کنارۀ دریای کاسپین، نواحی کمتر از ۱۰۰ متر از سطح دریاهای آزاد است که تقریبن مسطح و شیب آن بسیار اندک و در تمام پهنۀ جلگهای،کمتر از یک درصد و به اصلاحflat (فَلَت) است. همین شیب بسیار اندک در تمام جلگه یکی از مهمترین عواملِ زهکشی نشدن زمین و سببِ پیدایش شرایط باتلاقیِ جلگۀ پوشیده از جنگلِ انبوه بارانی در آغاز تاریخ شده بودکه همراه با اقلیمِ سختِ آن، زیست را با فنآوری آن زمان برای انسان بسیار دشوار و حتا ناممکن میکرد.
از نظر ما، نواحی کوهپایه – کوهستان اما آن محدودۀ جغرافیایی را در بر میگیرد که بالاتر از ارتفاعِ ۱۰۰ متر واقع شده است. در قلمرو کوهپایه – کوهستان، پهنههای مناسبتری برای زیستِ آنسان در آغاز تاریخ وجود داشت، به ویژه در ارتفاعات پایینتر و درههای رودخانهها و در بیرون و حاشیۀ جنگلها (تاکیدکنیمکه در بیرون از محدودۀ جنگل و به ویژه در حاشیۀ آن)، پهنههای استقرار و زیست برای معیشتِ دامداری و کشاورزی فراهم بود(تصویر ۱).
تصویر ۱. مدل سه بعدی جلگه و کوهپایه – کوهستان در گیلان و موقعیت جغرافیایی ناحیۀ تمدنی مارلیک و دیلمان همراه با منحنی ارتفاعی ۱۰۰ متراز سطح دریاهای آزاد ( به صورت تقریبی) به عنوان مرز جلگه و کوهپایه- کوهستان دیده می شود. در این تصویر، پهنۀ جنگلهای امروزی نیز هویداست. اما نباید فراموش کرد که حدود این پهنۀ رویشی جنگل در سمت جنوب و غرب تا حدود زیادی با پهنۀ جنگلیِ آغاز تاریخ یکسان بوده است. اما در سمت شمال، این جنگلهای انبوه بارانی در آن روز در تمام پهنۀ جلگهای نیز گسترش داشت و تا خط ساحلی ادامه مییافت و در نتیجه در جلگۀ مسطح و زهکشی نشده با اقلیم بارانی شدید با فنآوری زمانه، فرصت اندکی برای زیست انسانی فراهم میکرد. نکتۀ قابل توجه اینکه املش که منشاء یکی از مراکز تمدنی گیلان نامیده شده، چنانکه در نقشه پیداست در جلگه یعنی در ارتفاع کمتر از ۱۰۰ متر واقع شده و در آن زمان، فاقد زمینۀ تمدن سازی بوده است. بنابراین سخن از تمدنِ املش برصواب نیست. شهر املش از دهۀ ۱۳۳۰ محل خرید و فروش آثار حفاری شدۀ دیلمان بوده و به همین دلیل برخی پژوهشگران خارجی تصور کردهاند که این آثار از املش کشف شده است.
از اینرو در جلگۀ گیلان با توجه به ویژگیهای جغرافیای طبیعی و تواناییهای ابزار سازی انسان، امکانِ زیست دایمی برای انسان در دورۀ سنگ و فلز به هیچوجه وجود نداشت. بنابراین در تمامِ دورۀ سنگ یعنی تا نزدیک به هفت هزار سال پیش، حسرت زیستن برای انسان که در گروههای بسیارکوچک و به یک اعتبار از دوران انسان نئاندرتال! در این پهنه حضور داشت و از بلندیهای کوهپایه – کوهستان به این سرزمین زیبا مینگریست برای همیشه در دلش باقی ماند و برآورده نشد که بتواند فرود آید و در جلگه، مسکن و ماوایی برای خود دست و پا کند. در دورۀ فلز که از حدود هفت هزار سال پیش تا پایان دورۀ آهنIII یعنی تا آغاز دورۀ هخامنشی( حدودِ سالِ ۵۵۰ پیش از میلاد) ادامه یافت نیز این حسرت بر دلش باقی ماند و تنها از آن که نظارهگر جلگه بود و امکانی پیدا نکرد به جلگه ورود نماید و در آن زیستگاهی دایم بسازد. شاهد ما، نقشۀ (۱) است که مشاهده میکنید.
نقشۀ ۱ . این نقشه، توزیع جغرافیایی محوطهها و استقرارهای کاوششده که در بررسیهای باستانشناسی گیلان در حوزۀ تمدنی مارلیک – دیلمان یعنی کوهپایه – کوهستانهایُ جنوبِ جلگۀ مرکزی گیلان تا سال ۱۳۸۵ شناخته شده است. چنان که پیداست تمام این استقرارها در بالای ارتفاع ۱۰۰ متر و در بیرون از پهنۀ جنگلی و در دشت و درّههای حاشیۀ رودخانهها و پهنههای کمارتفاع( از ۱۰۰ تا حدود ۱۵۰۰ متر) در ناحیۀ کوهپایه – کوهستان به وجود آمدهاند و نه در جلگه یعنی ارتفاع کمتر از ۱۰۰ متر از سطح دریاهای آزاد. موقعیت جغرافیایی این محوطههای حفاری شده نشان میدهد که انسان این دوره بیشترین تلاش خود را در مسیر رودخانۀ سفیدرود انجام داده تا به جلگه نفوذ نماید، اما در حوالی ارتفاع ۱۰۰ متری متوقف شده است. دادههای این نقشه از کتاب «گیلان در عصر آهن» که از جمعبندی ۲۳ جلد گزارش باستانشناسی استان گیلان جمعآوری شده، با تلاش بسیار روی نقشۀ با منحنیهای ارتفاعی، ترسیم شده است. در جانمایی نقاط برای نخستینبار، تلاش شده تا با استفاده از نامِ آبادی و طول و عرض جغرافیایی، محلّ آثار کشفشده، درست در جای خود قرار گیرند، اما با اینحال ممکن است برخی از آثار نسبت به مکان دقیق آن خطای فاصلۀ یک تا دو کیلومتری داشته باشند. منحنی همتراز ارتفاعی ۱۰۰ متر به عنوان مرز جداکنندۀ جلگه و کوهپایه- کوهستان با خط ضخیمتر در محدودۀ شمال نقشه نمایانده شده تا مرز جلگه و کوهپایه – کوهستان در ارتباط با موقعیت محوطههای استقراری مشخص شود. نکتۀ قابل توجه اینکه املش چنانکه پیداست در جلگه یعنی در ارتفاع کمتر از ۱۰۰ متر واقع شده و تا کنون هیچکدام از محوطههای تمدنیِکشف شده در آن گزارش نشده است (منبعِ دادهها از محمدرضا خلعتبری، ترسیم نقشه از نویسنده).
چنان که گفته شد، این نقشه با تلاش بسیار ترسیم شده و اگر چه در ویرایش نخست جلد اول تاریخ گیلان نیز آمده، اما شایستۀ آن است که برای درک نظریۀ تاریخی ما در سپیده دم تاریخ گیلان و نقشۀ جدیدی که در پی خواهد آمد، اندکی روی آن مکث کنیم .
چنان که پیداست در حفاریهای باستانشناسی انجام شده تا سال ۱۳۸۵ در شمال منحنی میزان ارتفاعیِ۱۰۰ متر یعنی جایی که ما به آن جلگه میگوییم، حتا یک استقرار انسانی در حفاریهای باستانشناسی گیلان به دست نیامده است. برعکس در جنوب آن در جایی که ما آن را کوهپایه – کوهستان تعریف کردهایم، تمام محوطههای استقراری انسان در همین پهنه پیدا شدهاند. یادآوری کنیم که بسیاری از این محوطهها حتا به تنهایی و فقط به دورۀ باستان و تاریخی تعلق دارند و این بدان معنی است که استقرارها در بخش عمدهای از دورۀ باستان نیز ممکن است منحصرن به همین پهنه تعلق داشته است.آیا این پراکندگی جغرافیایی تصادفی است یا نشان از یک الگوی زیست تاریخی در گیلان به دست میدهد؟ پاسخ ما این است که این پراکندگی جغرافیایی استقرارهای انسانی که تا سال ۱۳۸۵ کشف و روی نقشه ترسیم شده، نشان میدهد که انسانهای مستقر در پهنۀ کوهپایه – کوهستان دست کم تا دورۀ باستان تنها در همین محدوده(کوهپایه – کوهستان) از گیلان استقرار داشتهاند و البته تلاش کردهاند که به این جلگه راه یابند و در آن ساکن شوند، اما به لحاظ شرایط جغرافیای طبیعی موفق نشدهاند. با این حال، یادآوری دو نکته بسیار اهمیت دارد:
نکتۀ نخست این است که منحنی میزان ارتفاعی ۱۰۰ متر به عنوان جداکنندۀ مرز جلگه و کوهپایه – کوهستان را نباید به مانند ارقام ترازوی زرگری به حساب آورد که اگر در ارتفاع ۹۰ متری از سطح دریاهای آزاد، استقراری در دورۀ سنگ یا فلز به دست آمد، حکم بر باطل بودن نظریه داده شود. باید تاکید کنیم که به سبب ویژگیهای توپوگرافی(عوارض ناهمواری زمین) در مرز بین جلگه و کوهپایه – کوهستان که به دلایل زمینساختی، زمین در برخی نقاط در مرز جلگه با کوهپایه – کوهستان درگیلان به ناگهان ارتفاع میگیرد و یا با شیب ملایمتر به کوهپایه – کوهستان ختم می شود. بنایراین در این مکانها ممکن است روند ارتفاعی در امتداد این مرز به صورت محلی، اندکی شکلِ متفاوت به خود بگیرد و جای مناسبی برای استقرارها در زیر ۱۰۰ متر و در نزدیکی مرز جلگه نیز فراهم کند. با این حال تاکید این نکته ضروری است که به طور کلی و عمومی، این مرز سکونت در دورۀ سنگ و فلز در سراسر گیلان در همان ارتفاع حدود ۱۰۰ متری تثبیت شده است و به گمان ما در جلگۀ گیلان به معنی زمینهای هموار زیر ارتفاع ۱۰۰ متر، امکان زیست انسانی در این دورهها وجود نداشته است.
نکتۀ دوم این است که جغرافیای این استقرارها ممکن است در مسیر رودخانهها تا عرض حدود ۵۰۰ متر تا یک کیلومتر در اطراف و حاشیۀ بستر کنونی رودخانه که بستر سیلابی را تشکیل میدهد، در مواردی نقض گردد و چه بسا استقرارهای انسانی ممکن است تا کمتر از ۱۰۰ متر نیز در حاشیۀ رودخانههای بزرگی چون سفیدرود و پلرود یافت شود، چنان که در یک مورد در سالهای اخیر در «قله گردن» در حاشیۀ رودخانۀ پلرود در جنوب رحیمآباد در ارتفاع کمتر از ۱۰۰ متری توسط باستانشناس«شهرام رامین» یافت شده است. یادآوری کنیم که بستر سیلابی رودخانه یا همان سیلابدشتها به جایی گفته میشودکه رودخانه در موارد طغیان سالانه، آن را فرا میگیرد و با تکرار خود در مواقع سیلابی، این پهنه از حاشیۀ رودخانه را از درخت و گیاهانِ انبوه پاکسازی میکند و ضمن به وجود آوردن یک پهنۀ زهکشی شده و خشک، محدودهای بدون پوشش جنگلی در حاشیۀ رودخانهها پدید میآورد که در زبان گیلکی به آن «لات» و یا «صارا» نیز میگویند. این پهنه از هر نظر در سپیده دم تاریخ برای استقرارهای موقتی به ویژه استقرارهای قشلاقی در جلگه می توانست مناسب بوده باشد. در حاشیههای رودخانه و در محدودۀ بستر سیلابی رودخانه، همچنین سیلابها، رسوبات آبرفتی نیز برجای میگذارند که برای علفزارهای قشلاقی در آن زمان، بستر مناسبی برای رویش فراهم میکرد. بدینترتیب این پهنه از سیلابدشتهای اطراف رودخانه در کمتر از ۱۰۰ متر نیز میتوانست فرصت زیست و استقرارهای موقتی برای انسان دورۀ فلز در پهنۀ جنگلی به ویژه در فصول گرم سال تا ارتفاع کمتر از ۱۰۰ متر بهوجود آورد. اما در بقیۀ پهنههای جلگۀ جنگلی که پوشیده از جنگلهای انبوه جلگهای از نوع هیرکانی بود، این فرصت برای استقرار فراهم نبود و به احتمال بسیار زیاد و تا جایی که میدانیم( والبته با اطمینان کمتر) حتا در بخش عمدهای از دوران باستان یعنی از ۵۵۰ پیش از میلاد تا پایان قرن سوم میلادی یعنی یک قرن بعد از شروع سلسلۀ ساسانی نیز وضع به همین صورت در جلگه تداوم داشت.
نقشۀ جدید و یافتۀ جدید
در ویرایش چاپ جدیدِ جلدِ نخست تاریخ گیلان، نویسنده ضمن بررسی حفاریهای جدید باستانشناسی، همچنین به دادههای آماری جدیدی از تغییرات سطح آب دریای کاسپین طی۱۰ هزار سال اخیرکه توسط متخصصان این حوزه با اطمینان زیاد به دست آمده و محاسبه شده، دسترسی پیدا کرد. اما این دادهها که به صورت جدول آماری ارائه شده بود، تصویر فضایی مناسبی برای درک وضعیت جلگۀ گیلان در سپیده دم تاریخ و بعد از آن به دست نمیداد مگر آنکه تبدیل به نقشه میشد. در جدول(۱)این دادههای آماری به صورتی که مناسب بوده تنظیم شده است.
جدول ۱. تغییرات نوسان سطح آب دریای کاسپین و وضعیت جلگه گیلان از ۱۰ هزار سال تا ۶۰۰ سال پیش
ماخذ: کاکرودی و همکاران به نقل از وحدتینسب، ۱۳۹۴: ۴۷ ، تدوین و تنظیم جدول از نویسنده
یادآوری کنیم که جزئیات پسروی و پیشروی سطح آب دریای کاسپین در این جدول نشان میدهد که طی۱۰ هزار سال تا ۶۰۰ سال پیش یعنی حدودن تا اوایل حکومت کیاییان که در شرق گیلان حکومت خود را آغاز کردند، در مجموع سطح آب دریای خزر در ارتفاع بین منفی ۵/۲۲متر (منفی بیست و دو متر) و منفی۴۲ متر (منفی چهل و دو متر) در نوسان بوده است. چنانکه گفته شد این دادهها رقومی هنوز تصویر فضایی مناسبی برای تحلیل تاریخی به دست نمیداد. از اینرو، این دادها به صورت نقشه ترسیم شد تا تصویر فضایی روشنتری از وضعیت بلقوۀ زیستِ جلگۀ گیلان در ۱۰هزار سال اخیر به دست داده باشد.[۱] نقشۀ (۲) به همین منظور تهیه شده است تا این تغییرات سطح آب دریای خزر و وضعیت جلگۀ گیلان را در این دورۀ طولانی و در ارتباط با موقعیتِ شهرهای امروزی نشان دهد.
نقشۀ ۲. این نقشه نوسان آب دریای کاسپین (خزر) در بین۲۲ – متر و ۴۲- متر از سطح دریاهای آزاد در ۱۰هزار سال اخیر در گیلان را نشان میدهد. در این نقشه، خط تراز ۲۲- متر برای در دسترس بودن( به جای منفی ۵/۲۲متر که در شمال آن قرار میگیرد) ترسیم شده که بالاترین نقطۀ سطح آب دریا در جلگۀ گیلان در این دوره بود و ۴۲- متر که اکنون در داخل دریا واقع شده و پایینترین نقطۀ پسروی بوده را نشان داده است. چنانکه پیداست، در این دوره، نوسان آب در این پهنۀ ساحلی، در حال پسروی و پیشروی بوده اما خارج از آن، یعنی قسمت عمدۀ جلگۀ گیلان، بیرون از آب قرار داشت. در این نقشه، خط ساحلی کنونی نیز با ۲۷- متر بین این دو منحنی ارتفاعی فوق نشان داده شده است. منحنی ارتفاع ۱۰۰ متر نیز که مرز جداکنندۀ جلگه و کوهپایه – کوهستان (محدودۀ هاشور زده) است، در نقشه ترسیم شده تا محدودۀ جلگه در شمال آن به خوبی نمایانده شود.
اکنون ببینیم از این نقشه برای تاریخ گیلان در سپیده دم تاریخ چه بهرهای میتوان برد؟ چنانکه گفته شد برای درک عینیتر از ارقام جدول ۱، نقشۀ گیلان امروزی با ترسیم خطِ ساحلی کنونی(۲۷-) و خطوط همتراز ۲۲- تا ۴۲-، که بهطور کلی سطح دریا در بین این دو تراز در طول ۱۰ هزار سال اخیر در نوسان بوده، همراه با برخی نقاط شهرها به عنوان نقاط شناسایی بهتر در نقشهی۲ نشان داده شده است. یادآوری یک نکتۀ مهم ضرورت دارد و آن این است که نقاط شهری کنونی برای این روی نقشه ترسیم شده تا نشان داده باشیم که به جز شهرهای انزلی وکیاشهر امروزی که هنوز در این دوره وجود خارجی نداشتند، در بخش عمدهای از جلگۀ گیلان در طولِ دههزار سال اخیر و از جمله در دورۀ میانهسنگی، نوسنگی، عصر فلز، دورۀ باستان و در قرون نخستین اسلامی، خط ساحلی دریا همیشه در شمال و نزدیک شهرهای کنونی لنگرود، آستانه، لشت نشاء، خشکبیجار، خمام، رشت و صومعهسرا واقع شده بود. این بدان معنی است که قسمت اصلی جلگۀ گیلان در طول ده هزار سال اخیر با استناد به آمار جدول (۱) و نقشۀ ۲ تا ۱۴۰۰ سال پیش یعنی تا اوایل دورۀ اسلامی و البته بعد از آن نیز تا زمان کیائیان، بین منفی ۵/۲۲ متر و منفی ۴۲ متر، به تناوب در معرض پیشروی و پسروی آب دریا قرار داشته، اما بقیه ی جلگۀ گیلان بیرون از آب بوده است. در واقع در طول این دوره که ما قسمت عمدۀ آن را سپیده دم تاریخ گیلان در جلگه نامیدهایم، تقریبن بخش عمدۀ جلگۀ گیلانِ امروزی، بیرون از آب قرار داشته است. پس به عبارت دیگر، اگر موانع جغرافیایی و اقلیمی در جلگۀ گیلان وجود نداشت، این جلگه به طور بلقوه امکان زیست و سکونت گسترده را به انسان میداد. اما چنان که گفته شده فرض ما این است که به احتمال، تا اندکی بعد از سلسلۀ ساسانیان این مهم به تاخیر افتاده است. میگوییم به احتمال، زیرا دادههایی که اطمینان ما را تضمین کند، هنوز در اختیار نداریم و فرضِ ما هنوز بیشتر بر «نبودن» استقرارها و سکونتگاههای انسانی براساس دادههای باستانشناسیِ تاکنونی، در مقابلِ«بودن» متراکم همین استقرارها در فاصلهای اندک یعنی درست در جنوب منحنی ارتفاعی۱۰۰ متر است. دادههایی که باید برای حکم قاطعتر در این زمینه در دسترس باشد، دادههای حفاریهای «باستانشناسی جلگهیگیلان» است که در اختیار نداریم. با وجود آن که فعالیتهای باستانشاسی گیلان در ۶۰ سال اخیر، نوری تابان بر تاریکی تاریخ گیلان در نواحی کوهپایه – کوهسنتان افکنده و مسیر و منظرۀ تاریخی ما را روشنتر از هر زمانی سبب شده، اما متاسفانه باستانشناسی گیلان همچنان سربالا از آغاز تا کنون تنها در کوه و کوهستان سیرکرده و نظری به زیر پا نیانداخته است!. این بدان معنی است که «باستانشناسی جلگه» تا کنون مورد بیمهری زیاد بوده است و این در حالی است که جلگۀ گیلان برای تاریخ گیلان بسیار اهمیت دارد و پهنۀ اصلی استقرار تمدن کنونی گیلان است و امروزه بین ۸۵ تا ۹۰ درصد جمعیت گیلان و زیرساختهای تمدنی آن در همین پهنه استقرار یافته است و از این رو، فهمِ تاریخ جلگه دستکم اهمیت کمتری از ناحیۀ کوهپایه – کوهستان ندارد. بدینترتیب به دلیل نبود دادههای باستانشناسی، تاریخ این دورۀ گیلان در جلگه در تاریکی مطلق فرو رفته است. اکنون با ارایه نقشۀ دوم برای نخستین بار، ما میدانیم که بخش عمده و اصلی این جلگه در سپیده دم تاریخ گیلان بیرون از آب قرار داشته و به طور بلقوه ممکن است فرصتی نیز برای زیست فراهم کرده باشد، دستکم در نقاطی محدود و مستعد. از اینرو، فعالیت «باستانشناسی جلگه»، ضرورت بیشتری برای شناخت تاریخ سپیده دم گیلان پیدا میکند. میتوان با حفاریهای باستانشناسی و واکاویهای گستردهتر در جلگه به ویژه در نقاطی از شهرها و روستاهای قدیمی، دادههایی برای آغاز سکونت و فعالیت انسان در این دوره برای تاریخ جلگه فراهم نمود تا بتوان با اطمینان بیشتر به این پرسش مهم پاسخ داد که استقرارهای انسانی و به ویژه ساخت سکونتگاه انسانی و تمدنِ حَضری در جلگۀ گیلان یعنی جایی که اکنون مهمترین بخش تمدنی گیلان در آن واقع شده است از چه زمانی آغاز شده و از چه زمانی رو به گسترش و توسعه گذاشته است؟ آیا آن گونه که ما فرض کردهایم ورودِ انسان به این جلگه تا اوایل دورۀ ساسانی به سبب ویژگیهای جغرافیای طبیعی و به ویژه زمینهای زهکشی نشده و باتلاقی که در زبان تالشی و گیلکی غرب گیلان «چولافت» نامیده میشود به تاخیر افتاده است؟ اگر پاسخ این پرسش منفی است، دادههای عینیِآن که از حفاریهای باستانشناسی و فقط از آن میتواند در دسترس قرار گیرد، کدام است؟ پیداست که با دادههای بیشتر و شناخت روند ایجاد استقرارها و سکونتگاههای بلقوه از آغاز تا پایان دورۀ باستان و قرون نخستین اسلامی توسط «باستانشناسی جلگه»، میتوان به تصویر روشنتری از تاریخ حضور انسان در این جلگه از آغاز تا امروز دست یافت.
[۱] . از نیما فرید مجتهدی که علاوه بر تخصص درکوهشناسی، هواشناسی و اقلیمشناسی گیلان، متخصص GIS ( نقشهکشی در سیستمهای اطلاعات جغرافیایی) نیز هست، سپاسگزارم که به درخواست نویسنده، نقشۀ رقومی گیلان را با منحنی همترازهای ارتفاعی ۲۲- و ۴۲- و ۱۰۰ متر به صورت نقشۀ خام در اختیارم گذاشت.
منبع: سایت انسان شناسی و فرهنگ