” خط در زبان گیلکی ” قسمت چهارم

خط در زبان گیلکی ” 

یک گام به‌ پیش ، دوگام به ‌پس

همانگونه که در بالا به آن اشاره شد، واقعا هیچ قوم وملتی نمی تواند اختراع خط و تکامل آن را از آن خود بداند و با تکیه به آنچه که در پیدایش خط به اختصاراز آن گذشتم ، همه ی ملل و اقوام می توانند خود را در تکامل این پدیده که صرفا انسانی است شریک بدانند . این شراکت نانوشته اما جاری همچنان ادامه دارد و ما هر روز در حوزه های مختلف زبانی و خط شاهد آن هستیم . به این ترتیب چیزعجیبی نیست و نخواهد بود که اگر قومی و ملتی بخواهد به دلایل مختلف خط مربوط به زبان خود را اصلاح ویا عوض کند و یا اصلا با توجه به دنیای امروز که تکنولوژی آن را به دهکده ی کوچک تبدیل کرده است ،خط خود را با تکیه به تجارب نوین ازنو بسازد وپاسخ زبان خود را از آن به صورت نوشتار بگیرد ، زیرا زبان علاوه بر گفتار صورت دیگری به نام نوشتار هم دارد .

خط زبان فارسی برای زبان گیلکی بیشتر در حوزه ی واج نگار عمل می کند تا آوانگار ، این نیز در خود ِ زبان فارسی هم صدق می کند ، مثلا در آواهای گیلکی آوای ” ن ” قبل از ” ب ” تبدیل به ” م ” می شود ماننده ” شنبه ” که می گوییم ” شمبه ” ، ” قمبر ” ،” تمبل ” ولی می نویسیم ” قنبر” ،” تنبلو یا در گفتار می گوییم “ پن شمبه ” اما در نوشتار می نویسیم ” پنج شنبه”  که از نشانه های محافظه کاری در خط فارسی می باشد تاهمچنان سنت بر طبل خود بکوبد . د ربعضی از کشورهامثل آلمان ،اسپانیا ، ایتالیا و فنلاند خط شان را اصلاح کرده اند ، یعنی همان گونه می نویسند که می گویند و فاصله هایی را که بین گفتار ونوشتار بوده به مقدار زیادی از بین برده اند ، امریکایی ها هم در مورد تغییر خط نسبت به انگلیسی ها و فرانسوی ها تمایل بیشتری نشان می دهند و مایل اند آن طور بنویسند که حرف می زنند مثلا right    و   night  را rite و nite  می نویسند.  درست است که زبان و خط دو پدیده ی مستقل ازهم هستند اما عدم وجود یک نظام خوانداری مشخص و روشن ، خوانش خط را در یک بلاتکلیفی مدام و سرگیجه آور قرار می دهد که منجر به فرار خواننده از متن می شود . به همین دلیل خط برای این که از جایکاه امنی برخوردار شود، در یک جامعه ی زبانی به دنبال گویشی می گردد که در میان انواع گویش ها حضوری صمیمانه داشته باشد نه دشمنانه و آن  گویش معیار است .

گویش معیار از چند جهت مورد نیاز گیلک زبانان است :

1 – وقتی یک پژوهشگر یا هر شهروند عادی از غرب گیلان به سمت شرق آن حرکت کند در رابطه با نام مثلا  یک حیوان ، با واژگانی روبرو می شود متفاوت و گاه متضاد از نظر معناشناسی ، که نه از اهالی شرق چیزی از آن می فهمد و نه اهل غرب گیلان . مثال : ” سنجاقک ” در فومن ” کر کر ” گفته می شود ، در رشت ” چی چی لاس ” ، در لشت نشا ” تی تی لاز ” ، در لاهیجان ” تی تی پول ” و الی آخر . چه اشکالی دارد که یکی از آن نام ها را به عنوان نام  معیار مثل هر زبان دیگری انتخاب کنیم .

2 – خط با چشم خوانده می شود وبه همین دلیل بعداز مدتی به آن عادت می کند و دیگر نیازی نیست   که کسر ِ ، فتحه ، ضمه ، هفت و هشت کوچک ، بالا و پایین حروف بگذاریم . خط با زبان معیار این خصلت را دارد که چشم را به خود عادت دهد و دیگر مجبور نباشیم ” مه کتاب ” را ” می کیتاب ” یا برعکس بخوانیم .همچنان که الآن خط فارسی را راحت می خوانیم بدون این که به علایم آموزنگاری دوره ی ابتدایی نیازی داشته باشیم .

3 – وحشت از نابودی گویش ها به غیراز گویش معیار ، وحشت بیهوده ای است زیرا اولا ، مگر زبان فارسی معیار، گویش های تهرانی، یزدی ، شیرازی ، مشهدی و اصفهانی را از بین برده است که زبان معیار گیلکی مرتکب این کار  شود . ثانیا ، زبان گیلکی معیار وقتی می تواند یک زبان قوی باشد گه گویش های پیرامون آن زنده وقوی باشند به این دلیل که در معادل سازی ها و ترجمه های احتمالی آینده ، اگر زبان معیار کم بیاورد بتوان از واژگان سایر گویش ها استفاده کرد ، مرگ دریا بدون رود حتمی ست .

4 – مشکل خوانش زبان گیلکی فقط مشکل خط نیست ، یکی از آنها است ،اما مشکلات عمده ی دیگری نیز هست که درمقاله ی قبلی ی خودم بنام ” درباره ی زبان گیلکی “،چاپ شده درشماره ی 108 گیله وا به چند تایی از آنها اشاره کرده ام و در اینجانیز به تعدادی از انها اشاره داشته ام  . اگر قرار باشد که به تغییر خط اهتمام ورزید باید همه ی مشکلات درون زبانی را درنظرداشت ودر صدد حل آن برآمد ، چه بسا که بعداز آن نیاز به تغییرنشانه ی برون زبانی  مثل خط بر طرف شده باشد . گویش معیار ویا به عبارتی زبان معیار همیشه به عنوان زبان میانجی میان گویش ها عمل می کند و باید نه فوق معیار باشد و نه زیر معیار ، یعنی نه ادبی باشد ونه عامیانه و معمولا رنگ محلی خاصی را هم به خود نمی گیرد و زبان نوشتار از آن تابعیت می کند ، مثل فارسی معیار خودمان که تعلق به منطقه و طبقه ی خاصی ندارد وبا همه ی گویش های موجود فارسی متفاوت است و آنچه را که می نویسیم با اتکا به زبان معیار می باشد .

5 – راستی اگر قرار باشد که زبان گیلکی درمدارس تدریس شود ، باید از کدام یک از گویش های رایج موجود در منطقه برای آموزش بهره برد ، گویش رشتی ؟ یا گویش شرق گیلان ؟ یا گویش غرب ویا… زبان معیار ؟

   با توجه به آنچه گفته شد،با تعیین زبان معیار،علاوه بر کابردهای مفید آن که درخطوط فوق ذکر شد ،در موارد حیاتی زیر نیز می توان از آن بهره برد :

1 – استفاده از زبان معیار در رسانه ها مثل مطبوعات ، رادیو ، تلویزیون و…

2 – آموزش زبان معیار برای زبان آموزان زبان گیلکی در محیط های آموزشی .

3 – مورد استفاده برای هنرمندان در تولید آثار هنری ماننده شعر ، داستان ، مقاله ، نمایش نامه ، ترجمه و…

4 – با تدوین و ارائه ی زبان معیار گیلکی ، می توان از پخش زبان گیلکی من درآوردی از صدا وسیما و سایر رسانه ها جلوگیری کرد .

 – مهندسی زبان معیار گیلکی با استفاده از واژگان زنده و پیروی از دستور زبان مدرن ، بر جاذبه ی زبان گیلکی افزوده و خواندن آن را به صورت مکتوب راحت تر می کند .

  در بعضی ازنقاط بدون اینکه تلاشی تعیین کننده ازجانب قوم یا ملتی انجام گیرد، بنا به دلایل تاریخی، اجتماعی و اقتصادی از میان گویش های موجود ، به صورت طبیعی و خود بخودی ، گویشی به عنوان گویش معیار یا میانجی به وجود می آید که در رسانه ها ، شعر و ادبیات کاربرد پیدا می کند . مثلا در استان ایلام ،گویشی ازکردی و کردی فیلی رایج است که ازپشتوانه های همچون جمعیت بیشتر ، گویش مرکز استان بودن ، قدمت بیشتر داشتن و دارای خط و ادبیات بودن برخوردار است .

   هر زبان می تواند دارای گویش های متفاوتی باشد که تاکنون به گویش های تاریخی ، گویش های منطقه ای یا جغرافیایی ، گویش های اجتماعی و گویش معیار تقسیم بندی شده اند ، مشکل ما فعلا در زبان گیلکی برای تعیین گویش معیار ، انتخاب گویش معیار از میان گویش های متنوع موجود ِ

جغرافیای این منطقه می باشد ، پس به ناچار به آن می پردازیم تا اندکی وضعیت در این حوزه از بلاتکلیفی بیرون آید .

  به گونه های متنوع یک زبان که در مناطق مختلف به  اشکال متفاوت ، هم از نظر واژگان و آواها و هم از نظر فرامین نحوی کاربرد دارند ، گویش های جغرافیایی گفته می شود ، اما این تفاوت آن گونه نیست که ساکنین کل منطقه از درک آن عاجز باشند . مثلا اگر ما از غرب گیلان به سمت شرق آن حرکت کنیم ، این تفاوت ها ابتدا اندک ، اما با افزایش فاصله گونه گونی ها عمیق تر می شود به عنوان مثال ، گویش های متفاوت زبان گیلکی در سه منطقه ی مجاور هم ، فومن ، صومعه سرا و رشت وحتی شفت و کوچصفهان با اندک تفاوتی کاملا برای اهالی قابل فهم است ، ولی هر چقدر فاصله ی شهرها با مناطق دیگر استان افزایش می یابد ، تفاوت ها بیشتر شده و فهم گویش های مقابل را دچار اشکال می کند . شکاف واژگانی ی این مناطق را با مثال زیر می توان نشان داد ، در رشت به زنبور ” گرزک ”  می گویند و در شرق گیلان ” سیفتال ”  گفته می شود . به عبارتی ، به این تجربه از دانش زبان شناسی می رسیم که هر زبانی با گویش های متنوع خود ، گویش های متنوع دیگری تولید می کند که درانتها به گویش فردی ختم می شود به همین دلیل تنوع درگویش های یک زبان را از نوع انشعاب خوشه ای می دانند . اگر این انشعاب با تعیین زبان معیار سامان داده نشود ، هرج ومرج در نظام خوانداری و نظام نوشتاری مسلط شده و زبان گیلکی را از هرچه که هست  بدتر خواهد کرد و هرکسی هرچی به گیلکی بنویسد می تواند هم درست و هم غلط باشد   .

  در جایی از این مقاله نوشته ام ، قبل از این که به تغییرخط بیاندیشیم به برخی از مشکلات برون و درون زبان فکر کنیم تا شاید به موضوع تغییر خط در این مقطع از زمان نرسیم ، یکی از این مشکلات چگونه خواندن خط، گیلکی است که رابطه ی مستقیم با آموزش زبان گیلکی دارد و اگر این نباشد که تاکنون نیزنبوده ،باز دربرهمان پاشنه زنگ زده خواهد چرخید و باز خواننده ی علاقمند یا متمایل به آن را فراری می دهد .به این دلیل که اگر قرار باشد خواندن متن گیلکی به هرقیمتی توام با مشقت و عذاب باشد  ، طبیعتا کسی از آن استقبال نخواهد کرد و باز هم نوشته های گیلکی حداکثر در حلقه ی همان افراد معدود و نه بیشتر دست به دست می چرخد . به جهت تأ کید بر نکته ی مهم آموزش زبان گیلگی ، به منظور راحتی در امر خواندن آن ، مجبور به ارائه ی داده های زبان شناسی در این حوزه هستم . به این معنا که ؛  برای خواندن  متنی به هر زبان ، باید از مراحلی عبور کرد که شامل:

1 ) شناخت حروف و کلمه که با صدای بلند تلفظ می شود .

  2 ) تکیه روی بخشی از کلمه به نام هجا که با بلند خواندن  توسط لب ، زبان و حنجره در گلو به صدا تبدیل شود .

  3 ) واکنش در برابر کلمه ای که برایخواننده شناخته می شود ، البته این بار همراه با خروج صدا از اندام های صوتی نیست بلکه صدای آن را خواننده با ذهن خود می شنود .

  4 ) واکنش در برابر گروهی از کلمات که می تواند شامل جمله یا پاراگراف باشد. خواننده در این مرحله به صدای کلمات توجه چندانی نمی کند وبه خطوط نوشته ی متن نگاه می کند و ضمن خواندن سریع از آن می گذرد .

  با توجه به چهار مرحله ی فوق ، می توان خواننده ی آموزش دیده را از این جهت که مراحل را با موفقیت طی کرده یا در یکی از مراحل فوق مانده است ارزیابی نمود . موفقیت کامل یا ماندن در یکی از ایستگاه های اولیه به هیچ وجه ارتباطی با هوش خواننده ندارد ، فقط زبان وکیفیت آموزش و نوع تربیت خواننده در این امر مؤثر است .

  خوانندگانی که درمرحله ی خوانش هجا می مانند ، سرعت خواندن آنها از 150 تا  180کلمه در دقیقه است ، یعنی چیزی در حد گفتار ، به همین دلیل برای درک بیشتر نوشته به عقب بر می گردند وچند بار جمله را می خوانند و باز از خواندن عقب می افتند . این نوع از خوانندگان معمولا در حد کلاس های نیمه ی اول دوره ی ابتدایی باقی می مانند ک به نام خوانندگان ناتوان شناخته می شوند .

“خواننده ی ناتوان ” با تعلیم صحیح همان گونه که در آزمایشگاه های آمریکا ثابت شده درمان پذیرهستند .

  گروهی از خوانندگان که بخشی وسیعی از آنها را دربر می گیرد و به عنوان خواننده ی متوسطمعروف هستند در مرحله ی کلمه خوانی متوقف می شوند . آنها در هنگام خوانش متن ، کلمه به کلمه با سرعت 200  تا 250  کلمه در دقیقه جلو می روند و با آنکه با صدای بلند نمی خوانند ومتن را با گوش ذهن می فهمند ، اما باز هم به درک صحیح از متن نمی رسند و اگر مطلب نوشته شده آشنا و ساده باشد به درکی در حدود هفتاد در صد دست می یابند ، یعنی چیزی در حد پایان دوره ی دبستان . این گروه از خوانندگان به سه دلیل در همین حد متوقف می شوند :

  1 ) مهارت در خواندن را دنبال نمی کنند .

2 ) چون واژه خوانی آنها را به حد سرعتی در خواندن می رساند که به هر عذابی که شده فهم خود را از متن دریلفت کنند به معایب خود پی نبرده و در صدد رفع آن بر نمی آیند .

  3 ) چون این گروه جمع بزرگی را دربر می گیرد دلیلی برای تغییر وضع خود نمی بینند وبه عنوان ” خوانندگان کم مهارت ” شناخته می شوند .

  گروهی دیگر از خوانندگان که کمتر از دوگروه قبلی هستند و از مراحل هجا و کلمه خوانی عبور کرده اند وکلمات را نه دانه دانه بلکه گروه گروه  می خوانند ، به خواننده ی ماهر ” معروف هستند .

سرعت خوانش خواننده ی ماهر گاهی تا مرز 1000 کلمه در دقیقه می رسد . آنها برای درک مطلب نیازبه انعکاس تصویر صدا در ذهن خود ندارند ، چشم با دیدن واژه در مرکز و آستانه ی دید، کار خود را می کند . بنابراین می توان براین امرتأکید داشت که تربیت خواننده با تمرین وآموزش درست ارتباط مستقیم دارد ، تازه این در شرایطی اتفاق می افتد که موضوع خوانش نوشتار ، گفتار یک زبان باشد ، آن هم نه هرزبانی بلکه زبان معیار، تا آموزش دهنده و سواد آموز بدانند باچه واژگان مشخص سروُکار دارند که چشم به مرور با آنها آشنا شده وبه گروه خوانی ی کلمات برسند .  حالا اگر در این آموزش ، زبانی مثل زبان گیلکی که فاقد زبان معیار باشد ، حداکثر این تلاش ، محصول آن چیزی بیشتر از یک خواننده ی ناتوان و فراری از زبان گیلک نخواهد بود ، تازه اگر این آموزش بر قرار باشد که متاسفانه تاکنون نبوده ونیست . خواننده کم مهارت هم از مشکلاتی رنج می برد که او را از خواندن زبان گیلکی منصرف می کند ، چون واژگان گیلکی از املای ثابتی در گویش های متنوع منطقه  برخوردار نیست و هر بار می تواند با املای متفاوت ، با اسامی ی مختلف  و گاه متضاد در نوشته ها ظاهر شود و خواننده ی کم توان را برای درک بیشتر روی واژه نگاه دارد ویا از جلو رفتن باز داشته و هی او را به عقب برگرداند و در صورت تکرار چون به درک صحیح از متن نمی رسد و هجایی و حداکثر کلمه خوانی خواننده را خسته می کند ، از خیر خواندن آن می گذرد . پس هی تکرار نکنیم که گیلانی با فرزندان خود فارسی حرف می زند چون به دنبال کسب هویت برتر در جامعه است ، این گفته زمانی مؤثر خواهد بود که زبان گیلکی از مشکل ِ درون و برون خودبه اندازه ی زبان فارسی پاک شده باشد .

 

نتیجه :

1 – با توجه به آنچه که نوشته شد مشکل زبان گیلکی را از یک جهت می توان در سه مورد ذکر کرد

الف ) نبود زبان گیلکی ی معیار 

  ب )عدم وجود امکان برای آموزش زبان گیلکی 

ج ) نبود رسم الخط مناسب و قابل قبول

 2 اگر قرار باشد که خط یا نظام نوشتار در زبان گیلکی تغییر کند ، اولا این تغییر بهتر است در کنار سایر متغیرها و مشکلات درون و برون زبان بررسی شود . ثانیا این تغییر امری است که یک باره مسلما اتفاق نمی افتد بلکه در طی کار با زبان از جمله زبان معیار ، آموزش و… ضرورت تغییر ویا اصلاح آن را در دستور قرار می دهد .

3- نوشته ی فوق ضرورتاً به این معنانیست که حتما ً خط مربوط به زبان گیلکی تغییر کند اما حتما ً این هدف را در بطن خود دارد که اگر این خط در خوانش زبان گیلکی ضعف دارد ، متولیان زبان گیلکی را به اندیشید ن  وادارد .

4 تاریخ زبان شناسی و خط نشان می دهد که مرگ زبان و حذف خط ،یک چیز عجیب و غیر معقولی نیست ، روندی است که پدیده ای مثل زبان مانند هرپدیده ی دیگر از تولد تا مرگ مسیر خود را طی می کند . هدف این تلاش ، ماندنی تر کردن این پدیده است .

5 با توجه به دو نکته ی فوق پیشنهاد اصلاح ، حذف و یا جایگزینی خط نباید یک “تابو ” محسوب شود ، چرا که می تواند به عنوان یک عامل از میان چند عامل ، نقش ترمز را بازی کند .

پی نوشت :

1 –   www.daneshnameh.roshd.ir

2 – ص28 – دفیره : الف

3 – ص30 – همان جا

4 – ص32 – همان جا

منابع :

1 – باطنی ، محمد رضا ( 2535 ) . مسائل زبانشناسی نوین . تهران : انتشارات آگاه

2 – شیری ، علی اکبر ( 1386 ) . در آمدی بر گویش شناسی . تهران : انتشارات مازیار

3 – کریمی ، سیمین . www.linguist81.blogfa.com

4 – صفوی ،کورش ( 1386 ) . آشنایی بانظام های نوشتاری . تهران : نشر پژواک کیوان

5 – عابدینی ، رضا ( 1388 ) . دفیره : الف ، دفتری در خط و زبان فارسی . تهران : مؤسسه ی فرهنگی پژوهشی چاپ و نشر نظر

یک پاسخ ارائه کنید