درآمدی بر مطبوعات عصر مشروطه
دوران مشروطه شاید شکوهمندترین دورهی تاریخ اندیشه در ایران باشد، چه این که زمانه ی پدیدآیی بزرگترین دگرگونی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بود. بر پایه ی دگرگونگردی مشروطه ایرانی ها به بزرگترین دستاورد سیاسی خود دست یافتند، زدودن خودکامگی و داشتن قانون اساسی و مجلس.
زمینه ی برپایی مشروطه از نیمه های دوران پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار آغاز شد، از زمانهای که با آغاز پرسههای وی در اروپا دروازه ی ایران بر روی فرهنگ اجتماعی اروپا گشوده شد. با درون خزیدن اندیشههای نو اروپایی مردم به ناتوانی داشته های خود برای پدیدآری زندگی خوب پی بردند و ناداشتههای خود را شناختند. روشناندیشان پرسه زده در اروپا و بازگشته به میهن از دگرگونی سخن گفتند و مردم آگاه گشته نخستین نغمه های رهایی را سر دادند. شاعران سرودند، نویسندگان نوشتند و سخنوران بر هر فرازی سخن گفتند و مردم به راه افتادند. شاه به تیر میرزا رضا کرمانی کشته شد و جانشینش مظفّرالدین شاه ناتوان از ایستادگی در برابر خواسته های مردم دستینه بر پای فرمان مشروطه نهاد و پذیرای قانون اساسی شد و پس از چندی مُرد.
آنکه بر جای مظفّرالدین شاه نشست- محمّدعلیشاه- دلخوش به بازگردانی خودکامگی و چیرگی همهسویهاش بر ایران، مجلس را به توپ بست، اما او و هم اندیشانش نتوانستند به خواسته ی خود دست یابند. مردم نه با فریاد، چه با خشم و جنگ افزار به میدان آمدند و به تهران تاختند. پایتخت را گشودند و شاه را فروانداختند و از ایران راندند و دگرباره مجلسی گشودند. مشروطه بازگشت، بی خبر از فردا.
گیلان در رویدادهای دگرگون گردی مشروطه دیاری با نامی شکوهمند است، چه این دیار دروازه ی درونخیزی اندیشه های نو و نخسین آزمایشکننده ی برآیند آمیزش آن اندیشه و فرهنگ دیرپای ایران بود. گیلان بر پایه ی دریافته هایش دگرگون میشد و برآیند دگرگون گردیاش را به دیگر پارههای ایران میفرستاد. از آنروست که در دو دهه ی پسین سده ی سیزدهم خورشیدی چه بسیار نمادههای فرهنگی نو را در گیلان می بینیم. مردم این دیار فروکوبندهی خودکامگی بازگشته بودند. فروکوبندگان خودکامگی پیروان هر اندیشهای بودند، از آیینگرایان تا میهن ستایان و تا آنانی که مرزی نمی شناختند و در اندیشه ی بهره یابی از پیشرفته ترین دستاوردهای بشری بودند. با هم مین شستند و می اندیشیدند و گام برمیداشتند و چشم به رسیدن آنی دوخته بودند که خود بر تخت توانمندی بنشینند.
شکوه بودن گیلانیان در پهنه ی سیاسی مشروطه و دو دهه ی پسین سده ی سیزدهم خورشیدی از آغاز دوران خودکامگی خُرد آغاز شد و تا آن روز که میرزا کوچک خان در بلندیهای گدوک در سرما مُرد، به درازا کشید. دوره ای که در آن دو رویداده ی بزرگ مشروطه و خیزش جنگل روی داد. با نگاهی به رویدادهای گیلان در آن دو دهه چه بسیاری از کنشگران سیاسی را میبینیم که هر یک به اندیشه ای پا به میدان نهادهاند و هر چند تنی از آنان ماجرایی آفریدند. باید هر روزِ این دو دهه را سخت پویید و پژوهید، چه آن که پاسخگوی بسیاری از پرسشها و چراهای امروزند. شاید بهترین ابزرار پژوهیدن آن زمانه روزنامه های آن دوران گیلان باشند.
گیلان 72 سال پس از چاپ و پخش نخستین روزنامه در ایران دارای روزنامه شد. نخستین روزنامه ی فارسی زبان در سال 1251 در هند چاپ شد. در سال 1253 هجری میرزا صالح شیرازی کازرونی پس از بازگشتن از انگلیس و فراگرفتن کار چاپ در آن کشور نخستین روزنامه ی ایران را در دوران پادشاهی محمّدشاه قاجار چاپ و پخش نمود که نامی بر آن نبود و « کاغذ اخبار»ش دانسته اند.
با بر تخت نشستن ناصرالدین شاه، از عثمانی بازگشته ای که هیچ جا نامی از او برده نشده در ارومیه روزنامه ای به نام «اشعهی روشنایی» منتشر کرد و ناصرالدین شاه با دیدن آن از امیرکبیر خواست تا روزنامه ای بنویسد و منتشر کند.
در پی آن امیرکبیر در راستای خواسته ی شاه و تلاشش برای آشنا ساختن مردم ایران با پیشرفتهای جهان گامی استوار نیز در زمینه ی پدیدآری روزنامه ای پایا و پر توان برداشت. باید دانست که نام «روزنامه» از آن چه که به عنوان گزارش ارائه می گشت و در آن زمان روزنامه نامیده میشد، گرفته شده اسـت. از آن رو آن چه را که به فرمان امیرکبیر چاپ و پخش میشد نام «روزنامه ی وقایع اتّفاقیه» نهاده شد، یعنی گزارش رویدادهای رُخ داده. از برآیند کار این نام برگرفته شده و بر هر نشریه ای که پستر چاپ و پخش شد، نهاده شد. روزنامه ی وقایع اتّفاقیه نه نشریهای هر روزه بلکه نشریه ای هفتگی بود.
نخستین شماره ی روزنامه ی وقایع اتّفاقیه در روز جمعه پنجم ربیع الثّانی سال 1267 قمری/ 20 اسفند سال 1229 خورشیدی چاپ و پخش شد. روزنامه ی وقایع اتّفاقیه تا شماره ی شانزدهم در روزهای جمعه چاپ و پخش شد و از آن پس تا پایان در روزهای پنجشنبه. نخست در چهار برگ بود و پس از چندی در شش برگ و گاهی در هشت برگ و در اندک شمارهه ایی در 12 برگ. روزنامه ی وقایع اتّفاقیه تا شمارهی 11 زیر نگاه میرزا تقی خان امیرکبیر چاپ و پخش می شد و از آن پس به ویژه پس از کشته شدن امیرکبیر چاپ و پخش آن به حاج میرزا جبّار تذکره چی سپرده شد. آخرین شماره ی این روزنامه که شماره ی چهارصد و هفتادم آن بود، در 21 محرّم سال 1277 قمری/ 19 مرداد سال 1239 خورشیدی چاپ و پخش شد.
پس از پایان روزگار چاپ و انتشار روزنامه ی وقایع اتّفاقیه روزنامه ی دیگری با نام «روزنامه ی دولت علّیه ی ایران» چاپ و منتشر شد. این روزنامه از صفر سال 1277 قمری تا ربیع الثّانی سال 1283 قمری در 115 شماره توسّط میرزا ابوالحسن خان صنیع الدّوله منتشر گشت. خبرهای این روزنامه تا حد زیادی جزیینگرانهتر بود و در گزارشهای چاپ شده در آن میتوان به بسیاری از رویدادهای اجتماعی مازندران در آن سالها پی برد.
روزنامه ی دولت علّیه ی ایران در ربیع الثّانی سال 1283 تعطیل شد و به جای آن روزنامه ی دیگری با نام «دولتی» منتشر گشت. روزنامه ی دولتی که دنباله ی روزنامه ی دولت علّیه ی ایران بود، از جمادی الاولی سال 1283 قمری تا شعبان 1286 قمری در 33 شماره منتشر شد و در واقع ادامه دهنده ی راه روزنامه ی دولت علّیه ی ایران بود. روزنامه ی دولتی تا سوم شوال سال 1286 هجری در 46 شماره چاپ و پخش شد و دگرباره بر خود نام دولت علّیه ی ایران را یافت. روزنامه ی دولت علیّهی ایران در دور دوم خود در 11 شماره چاپ و پخش شد و سپس برای همیشه از کار بازماند.
ناصرالدّین شاه در ذی الحجّه ی 1287 برآن شد که بر شمار روزنامه ها بیفزاید و از آن رو دستور چاپ و پخش چهار روزنامه ی «دولتی مصوّر»، «دولتی بدون تصویر»، «ملّتی» و «علمی» را به سرپرستی صنیعالملک را داد ولی آنها نیز روزگار درازی نیافتند به خواسته ی ناصرالدّین شاه در سال 1280 هجری صنیع الدوله که پستر اعتمادالسّلطنه نام گرفت مأمور چاپ و پخش روزنامه ای به نام ایران شد. اعتمادالسّلطنه از محرّم سال 1288 هجری تا شوال سال 1313 هجری 878 شماره از روزنامه ی ایران را چاپ و پخش نمود.
با مرگ اعتمادالسّلطنه در شوال 1313 هجری کار گرداندن این روزنامه به برادرزاده ی او محمّدباقرخان که پستر اعتمادالسّلطنه نامیده شد، سپرده گشت. وی این روزنامه را بیش از هفت سال تا پایان سال 1320 هجری در 154 شماره چاپ و پخش نمود. روزنامه ی ایران را می توان گامی بزرگتر در راه چاپ و انتشار روزنامه در ایران دانست، چه آن که با دریافت روشهای نوین روزنامهنگاری از اروپا نگاشته ها و اخبار این روزنامه خواندنی تر بودند.
در ماه پایانی سال 1320 هجری کار گرداندن این روزنامه به میرزا محمّد ندیم باشی سپرده شد و بر آن نام «ایران سلطانی» نهاده شد. ندیمباشی نخستین شماره ی ایران سلطانی را در یکم محرّم سال 1321 هجری چاپ و پخش نمود.
چاپ و پخش روزنامه ی ایران سلطانی تا 9 شعبان 1323 هجری پی گرفته شد و از 28 شعبان دگرباره این روزنامه بر خود نام «ایران» را دید. گرداننده ی دور نوین روزنامه ی ایران محمّدباقر اعتمادالسّلطنه بود. روزنامه ی ایران در دورهی دوم خود در 24 شماره تا 27 ربیعالاوّل 1326 چاپ و پخش شد. سالی که مظفّرالدّین شاه مُرده بود و انقلاب مشروطه روی داده بود و مجلسی گشوده گشته بود و شاهی خودکامه بر تخت نشسته بود. ایران آبستن رویدادهایی بس بزرگ بود.
با پیروزی مشروطه چهارچوبه ی کم شمار بودن روزنامه ها فروریخت و در هر گوشه ای روزنامه ای پدید آمد. از سال 1285 تا 1290 خورشیدی چندین روزنامه در ایران منتشر شد که نام آورترین آنها روزنامه های، مساواتِ سیدمحمّدرضا شیرازی در تهران، اقیانوسِ میرزا عبدالرحیم الهی در تهران، کوکب دری ناظم الاسلام کرمانی در تهران، الاسلامِ شیخ عبدالعلی مازندرانی لاریجانی در تهران، تمدنِ محمّدرضا مدیر الممالک هرندی اصفهانی در تهران، حبلالمتینِ سیّد جلالالدین حسینی کاشانی (مؤید الاسلام) در تهران، صور اسرافیلِ میرزا جهانگیرخان شیرازی و میرزا قاسمخان تبریزی در تهران، استبدادِ شیخالممالک در تهران، الجمالِ میرزا محمّدحسین اصفهانی در تهران، جارچی ملتِ آقا سیّد حسین ابراهیمزاده در تهران، الجنابِ حاج میرسیّد علی جناب در اصفهان، نوبهار و تازه بهارِ ملکالشعراء بهار در مشهد، روحالقدسِ سلطانالعلماء خراسانی در مشهد، خورشیدِ محمّدصادق تبریزی در مشهد، رعدِ آقا سیّد علی در قزوین، ملانصرالدینِ میرزا جلیل محمّدقلیزاده نخجوانی در تبریز و مکافاتِ میرزا آقاخان مرندی در خوی بودند.
همزمان با آنها روزنامه های نسیم شمالِ اشرفالدین حسینی (نسیم شمال)، دفاعیه ی افصح زاده، دبیریه ی دبیرالممالک، کاشفالحقایقِ میرزا حبیبالله خان گاسپادین، مدرسه ی تمدن، گلستانِ محمّدحسین رئیسالتجار معروف به سفینه، گیلانِ میرزا حسنخان اسدزاده، انجمن ملی ولایتی گیلانِ عبدالرحمن حسینی معروف به دبیرالممالک، نوع بشرِ محمّدتقی شیرازی، آموزگارِ میرزا محمّدتقی شیرازی، نوع بشر محمّدتقی شیرازی، اخوت که نخست مؤید و سپس هادی مولوی آن را میگرداند، سروش میرزا عیسی خان سروش، هوی و هوس حاجی حسین، اتفاق علی آقا حبیبی، زمان وصالِ میرزا علی اصغر شیرازی ملقب به اصغر میرزا ناصرالشعرا، مجاهد که با تلاش فرقه ی مقدّس مجاهدین دارالمرز رشت منتشر میشد و افلاطونِ م. ابراهیمزاده و خیرالکلام افصح المتکلمین در گیلان منتشر شدند.
خیرالکلام نخستین روزنامه ی گیلان بود. این روزنامه در سال 1325 هجری/ 1286 خورشیدی 72 سال پس از انتشار نخستین روزنامه ی ایران منتشر شد. نویسنده و ناشر این روزنامه میرزا ابوالقاسم خان افصح المتکلمین بود.
از پیروزی انقلاب مشروطه و پذیرش قانون اساسی از سوی مظفّرالدین شاه چند روزی نگذشت که مظفّرالدین شاه مُرد و پسر خودکامه اش محمّدعلیشاه بر تخت شاهی نشست. بر تخت نشینی محمّدعلیشاه بسیاری از اندیشمندان را در اندیشه ی یافتن راههایی برای پاسداری از انقلاب و ایستادگی در برابر خودکامگی جویی شاه بر تخت نشسته به کنش واداشت و افصح المتکلمین برای تلاش در این راه چاپ و انتشار روزنامه ای را آغازید، روزنامه ای به نام خیرالکلام.
آرمان او در این روزنامه آگاهی رسانی به مردم برای پاسداری از دستاورد بزرگشان «مجلس» و «مشروطه» و «قانون اساسی» و رویارو گشتن با کنشهای خودکامانه ی آنانی که با پشتیبانی شاه خودکامه برآن بودند که همه ی به دست آورده های مردم را نابود کنند. نگاشته های او در روزنامه خیرالکلام بسیاری از دلبستگان به بازگشت خودکامگی را با او رویارو ساخت که در آن میان حاجی خمامی روحانی نام آور رشت از همه معروفتر بود. حاجی خمامی پیروان پرشماری در رشت داشت و امیراکرم فرمانروای گیلان به پشتیبانی حاجی خمامی و یارانش برآن شد تا زمزمه ی رهیده از اندیشه ی افصحالمتکلمین را خموش سازد. امیراکرم روزنامه ی خیرالکلام را بست و افصح المتکلمین و چند تن از همراهانش در چاپ و انتشار روزنامه را دستگیر و آزرد. افصح المتکلمین در برابر نگاه مردم خوابانده شده و بر پاهایش تازیانه زدند.
خیرالکلام 12 شماره به بازار آمد و بسته شد. افصح المتکلمین تازیانه خورد و با فریاد دادخواهی راهی تهران شد. فریادش را در شمارهی 13 روزنامه اش در تهران سر داد و هم آوایانی یافت و 6 شماره از این روزنامه را در تهران منتشر کرد و باز از کار بازماند. مجلس به توپ بسته شده بود و خودکامگی بیداد میکرد. افصح المتکلمین به گیلان بازگشت و به انزلی رفت.
گیلان برآشفت و توان از دست گماشتگان دربار بر گیلان برون رفت. افصح المتکلمین به تندی روزنامه ای به نام «ساحل نجات» را در انزلی به راه انداخت و 6 شماره از این روزنامه را در انزلی منتشر نمود.
ناخرسندان گیلانی از خودکامگی راهی تهران شدند و تهران را گشودند. پس از گشوده شدن تهران به دست مشروطه خواهان گیلانی و آذربایجانی و بختیاری و برون راندن محمّدعلیشاه از ایران و گشایش دگربارهی مجلس، افصح المتکلمین به رشت آمد و دگرباره کمر به چاپ و انتشار خیرالکلام بست و از ماه های پایانی سال 1325 تا سال 1328 هجری/ 1286 تا 1288 خورشیدی این روزنامه را در رشت منتشر نمود. آخرین شمارهی خیرالکلام که در ذی قعده ی سال 1328 هجری/ آبان سال 1288 خورشیدی منتشر شد به دستور بهاءالسلطنه فرمانروای رشت گردآوری شد و در پی آن افصح المتکلمین بازداشت گردید. بازداشت افصح المتکلمین چند روز بیشتر به درازا نکشید. آزاد شد ولی از انتشار خیرالکلام بازماند. با بسته شدن خیرالکلام افصح دگرباره به سراغ انتشار روزنامه ی ساحل نجات رفت و این بار این روزنامه را در رشت منتشر نمود ولی انتشار آن نیز به درازا نکشید و آن را نیز بستند. افصحالمتکلمین در پی آن رویدادها به انتشار روزنامه ای به نام «راه خیال» روی آورد و نخستین شماره ی این روزنامه را در شعبان سال 1329 هجری منتشر نمود. آن نیز سه چهار شمارهای بیشتر دوام نیاورد و بسته شد و افصح المتکلمین چند شمارهای این روزنامه را با نام «خیال» منتشر نمود که آن نیز از کار ماند و پس از افصحالمتکلمین از کار روزنامه نویسی دست کشید.
روزنامه ی ساحل نجات در دو نوبت در سیزده شماره منتشر شد. 7 شمارهی نوبت اول در روزگار خودکامگی محمّدعلیشاه منتشر شد و 6 شمارهی نوبت دوم آن پس از بسته شدن خیرالکلام در سال 1328 هجری.
این روزنامه به راستی بیان دارنده ی اندیشه ی مردی است که سخت شیفته ی مشروطه است و تلاش مردم از هر دسته را برای دستیابی به مشروطه و پاسداری از آن دریافته است و با همه ی وجود آمادهی پاس داشتن مشروطه و رویارویی با آنانی است که یا هنوز مشروطه را درنیافته و در اندیشه ی فرواندازی آنند و یا آن که برآنند تا از آن چه که به دست آمده به سود خود بهره گیرند.
شیوه ی نگارشی نوشته های روزنامه ساده و روان است و نوشته ها رُک و بی پرده و با خواندن آنها در می یابیم که خواننده ی نوشته های کسی هستیم که هراسی از رویارویی خودکامگان و سودجویان با خود ندارد. آن چه که در آن دوران بیشتر او را آزرده تاخت و تاز خودکامگان و سودجویان از جریانهای فکری آیینی و گاه ملّی ناراست است. او گویا نمی توانست بپذیرد که برخی از کسان تنها با آن دستاویز که در راه مشروطه تلاش کردهاند از دستاورد جانفشانی های مردم بهره جویند و از آنروست که با معزّالسلطان و خانوادهی او درمیافتد. وی پذیرای بازگشت آزاردهنده ی شماری از خان های چیره بر گیلان از درون دود برخاسته از دگرگونی روزگار نیست و از آنرو با خان های خودکامه ی تالش رویارو میگردد.
افصح المتکلمین سخت شیفته ی دستاوردهای مردم در انقلاب مشروطه است و توان آن را ندارد که دریابد برآیند دگرگونی در ایران از سوی آنانی که چند سدهای این کشور را آزرده و چپاول کرده و پارهپاره نمودهاند، پذیرفته شده یا نه و گویا به ته دیگ خوردن کفگیر انگلیس را با از راه رسیدن ایالات متحده ندیده و دگرگونی پدید آمده در روسیه پس از پیروزی انقلاب سال 1905 میلادی را در گوشهای نهاده و هنوز بر آن گمان است که کار ایران را ایران میسازد.
افصح المتکلمین دلبستگی ویژهای به نوشتن داستانهای کوتاه داشت و بسیاری از پژوهشگران داستان نویسی در ایران او را آغازگر اینگونه نوشتار داستانی در ایران میدانند. او با نام «علی عمو» داستانهایش را چاپ و منتشر مینمود. وی شعر نیز میسرود، آن هم زیبا. شعرهایش بُن مایهی سیاسی و اجتماعی تندی داشت، درست به گونه سخن گفتنش در هر جمعی.
پس از گشوده شدن تهران و برکنار گشتن محمدعلیشاه و برون رفتنش از ایران پسرش احمدشاه به پادشاهی برگزیده شد و چون خُردسال بود علیرضاخان عضدالملک ایلخانی قاجار را به نیابت سلطنت برگزیدند و نخستین کابینه ی دوران پادشاهی احمدشاه با نخست وزیری محمدولی خان تنکابنی فرماندهی نیروهای گیلانی گشاینده ی تهران در 27 جمادی الثانی سال 1327 قمری/ 25 تیر سال 1288 خورشیدی برپا شد. روزگاری نو آغاز گشته بود. دلبستگان به آرمانهای مشروطه بر سر کار آمده بودند ولی بافت اجتماعی موجود در ایران دگرگون نگشته بود و ستیزه هایی نخست پنهان و سپس آشکار اندک اندک آغاز شد.
زمین داران بزرگ پیش از انقلاب مشروطه و توانمندان پدید آمده بر پایه ی درآمدهای زمینداری آمادهی پذیرش دگرگونی نبودند و می کوشیدند تا به هر گونه که بتوانند چیرگی خود را بر جامعه و قانون نگاشته شده پاس دارند و این سبب بحران هایی بزرگ در پاره پاره ی ایران گشته بود و دلبستگان به قانون و مشروطه و دگرگونی هر یک به گونه ای میکوشیدند تا در برابر آنان بایستند. تلاش آنان برای پاسداری از داشته های خود و بازپس گیری توان از دست رفته بر خشم و خشونت آنان در برابر باشندگان روستاها و کشاورزان تهیدست دلبسته به به رهیابی از دگرگونی پدید آمده افزود و گیلان را که یکی از خاستگاه های تلاش برای بازپس گردانی مشروطه بود سرزمینی پر هیاهو و پر ماجرا ساخت. ماجراهایی که سرانجام به برپایی خیزش جنگل انجامید. سالهای میان 1286 تا 1293 خورشیدی که در آن سال نخستین نغمه ی برپایی خیزش جنگل سر داده شد، سالهای پرهیاهویی در گیلان بود. سالهایی که ناهمسان با همه ی سالهای پس از خود بودند.
در آن هفتسال چه بسیار اندیشمندانی که پا به راه نهادند و کوشیدند تا مردم را با حق های آشنا کنند. اندیشمندانی که برخی می نگاشتند و شماری می سرودند و کسانی نیز از میان آنان با گرد آوردن نگاشته ها و سرودهها روزنامه ها و هفته نامه هایی فراهم می آوردند و چاپ و پخش می کردند. روزنامههایی که برانگیزاننده ی مردم برای دستیابی به حق های خود میشدند.
در میان روزنامه های آن زمانه یکی نیز «زمان وصال» بود. هفته نامه ای که تنها هشت شماره از آن در سال 1329 قمری/ 1290 خورشیدی چاپ و پخش شد. هر شماره از این هفته نامه در چاپخانه ی عروهالوثقی رشت در چهار برگ چاپ میشد. پدیدآورنده ی «زمان وصال» میرزا علی اصغرخان شیرازی ناصرالشعرا بود. شماره ی نخست این هفته نامه در 19 جمادیالاول سال 1329 قمری و آخرین شمارهاش در 22 رجب آن سال چاپ و پخش شد. از این هفته نامه تنها شش شماره در کتابخانه ی مجلس شورا برجای مامده است که شمارهه ای یکم و دوم و سوم و پنجم و هفتم و هشتم این هفته نامه اند.
در هر شماره نخست سرودهای بلند دربارهی روزگار تلخ و پر ماجرای آن زمانه آمده که سرودهی ناصرالشعرا است و سپس نوشت پاره ای دربارهی آن روزگار. بیشترین نوشته های این هفته نامه درباره ی پارهی تالشنشین گیلان است و برخوردهای میان زمینداران آن دیار و مردم باشنده ی آن. در این شش شماره ی بازمانده از هفتهنامهی زمان وصال خبرهایی درباره واکنشهای نام آوران مشروطه در برابر آن رویدادها، چگونگی بر سر کار آمدن یمین الملک در گیلان، ساخته شدن بیمارستان رشت، تلاش محمدولی خان تنکابنی برای آرام ساختن گیلان و خبرهایی چند از رویداده های انزلی دیده میشود.
بی گمان ناصرالشعرا مردی هوشمند و آگاه به روریدادهای زمانه بود و از توانایی فراوانی در سرایش شعر و نگاشتن برخوردار بوده است. آن چه که او سروده و نگاشته و گرد آورده در کنار نمایش رویدادهای گیلان در ماههای جمادی الاول و جمادی الآخر و رجب میتواند کان پر ارجی برای پژوهشگرانی که برآنند تا دربارهی آن زمانه ی گیلان به پژوهش بپردازند، باشد.
باید سپاسگزار دکتر علی یزدینژاد باشم که نگاه های این هفته نامه را به من سپرد و از علی امیری و در کنار آن از حوزه ی هنری گیلان که زمینه ی چاپ این کتاب را فراهم آورد.
**************************
سیاهکل- آذر 1392
هفتهنامهی وصال
افشین پرتو