در باغ خواب‌هایم که جنگل می‌نماید، روژین دور از من دست به کمر زده دارد آبشار را نگاه می‌کند. باد زمزمه گر به شاخ و بال درختان می‌پیچد و صدای آبشار را با خود می‌آورد. در آن باغ است

که به روژین می‌گویم: رؤیای من می‌شوی؟ روژین شانه بالا می‌اندازد و می‌گوید: خوب شد رؤیای تو نشده‌ام. وگرنه کارم زار بود.

 

یک پاسخ ارائه کنید