زبان گیلکی بر لبۀ تیغ”زبان معیار”
چکیده:
هر زبانی به شکل آشکار کاربردهای مهمی در سطوح مختلف جامعه دارد که در سه سطح مکالمه، حوزۀ علوم، هنر و ادبیات کاربرد وسیعتری داشته و بنیان فرهنگیِ جامعۀ مربوط به خود را میسازد. یکی از مهمترین آنها “زبان معیار” است، زبانی که کتابهای درسی دبستان تا دانشگاه با آن نوشته میشوند، رسانههای تصویری، صوتی و نوشتاری از طریق آن عمل میکنند، محققین و پژوهشگران و دانشمندان با آن مینویسند، شاعران، نویسندگان و هنرمندان به کمک آن به خلق آثار هنری و فرهنگی میپرازند. زبان گیلکی نیز تافتۀ جدا بافتهای از زبانهای دیگر نیست و نمیتواند باشد و دربطن خود زبان معیار را دارد، منتها از نوع شلخته، نابسامان و کشف ناشده به حیات خود، باز از نوع حرکت بر لبۀ تیغ ادامه میدهد و اگر این حرکت ادامه داشته باشد و دلسوختگان این زبان به مقولۀ ساماندهی “زبان معیار گیلکی” نیاندیشند، این زبان درکنارسایرعوامل بازدارنده، روز به روز به سمت سقوط حتمیِ خود پیش خواهد رفت. هر گیلانی میتواند گویش خود را درست یا نادرست اصیل بداند و نابسامانیای که در زبان گیلکی هست را بیشتر هم بکند. اما با تعیین یک زبان معیارگیلکی، هم به هویت اصیلتری در زبان گیلکی دست مییابد و هم گویشهای متنوع منطقه به وضوح و ماندگاریِ بیشتری میرسند. زبانی که معیار سازی شده باشد جاذبه ایجاد میکند زیرا هم ثبات دارد و هم به دنبال تحول و پویایی میرود، چون باید پاسخگو باشد.
این مقاله تلاشی است در جهت تبیین و تعیین “زبان معیار گیلکی” که به هیچ وجه به سلیقۀ شخصی، قومی و منطقهای مربوط نبوده و هر آنچه که طرح میشود سعی شده است بر مبنای”اصول علم زبان شناسی” و تجارب زبان اقوام باشد.
ما گیلکی را از پدران و مادران خود یاد میگیریم، اما، آموزش و نوشتن آن را نه، زیرا نیاز به آموزش دارد و لازمۀ همین آموزش، داشتن زبان معیار و خط معیار است.
مقدمه:
زبان حامل نشانه است، نشانههایی که در جوامع انسانی از ابزار مهم ارتباطی میان آنها محسوب میشود. زبان محاوره، زبان شعر و ادبیات، زبان علم و فلسفه و … از اشکال متنوع آن به شمار می آیند. به همین دلیل در روابط زبانی چهار رکن را مهم تلقی کردهاند: فرستنده، گیرنده، پیام و دلالت که با تکیه بر هرکدام از آنها میتوان موقعیت زبان را در جامعۀ انسانیِ مشخص توضیح داد.
بنابراین زبانی که بیرون از سه خصلت مهم توان فرهنگی، توان شناختی و توان ارتباطی باشد یک زبان مرده به حساب می آید که در جامعۀ انسانیِ زنده کاربردی نخواهد داشت و این نیز طبیعی به نظر میرسد، زیرا وقتی که زبانی بارفرهنگیِ یک قوم را بازتاب ندهد، کمک به حل معضل و ابهامات علمی از نظر نوشتاری وگفتاری نکند و قادر به انتقال احساس از قبیل عشق، نفرت، شکوه و … نباشد، کم کم از عناصر ارتباطیِ مردم خارج میشود. اما آنچه که برای ما گیلک زبانان میتواند درمقطع فعلی مهم باشد، خصلت ارتباطیِ زبان گیلکی است که ادبیات، شعر و نوشتار ما برمحور آن میگردد و اگر این خصلت که زبان معیار نیز در آن بی تاثیر نیست، دارای زبان معیار نشود و گسترۀ وسیعی از گیلک زبان را دربر نگیرد، با توجه به گونه گونیِ لهجه ها، واژهها و آواها، تأثیرش حداکثر در همان روستای کوچک متعلق به همان شاعر یا داستان نویس بومی محدود شده و گیلانی ساکن غیراز آنجا را از لذت درک و زیبایی هنر هنرمندان محروم میکنند و آن وقت که به تعداد روستاها و شهرهای گیلان گویش و لهجه وجود دارد، در غیا ب یک زبان معیار گیلکی، هر گیلانی میتواند گویش خود را درست یا نادرست اصیل بداند و نابسامانیای که در زبان گیلکی هست را بیشتر هم بکند. اما با تعیین یک زبان معیارگیلکی، هم به هویت اصیلتری در زبان گیلکی دست مییابیم و هم گویشهای متنوع منطقه به وضوح و ماندگاریِ بیشتری میرسند. مثال بارز آن، زبان معیار فارسی و گویشهای مختلف آن در یزد، مشهد، اصفهان و … میباشد که وجود هر کدام از آنها نه تنها آفتی برای دیگری نیست، بلکه برعکس وجود گویشهای متنوع منطقهای و بومی است که به تقویت زبان معیار میانجامد.
بحث و بررسی:
زبان را تاکنون از چند منظر تعریف کردهاند که سه دیدگاه آن علمیتر به نظر رسیده است:
الف) زبان در یک تعریف کلی: به هر نوع نشانه یا قرار دادی که بتواند پیامی را ردوُ بدل کند زبان گفته میشود مانند چراغ راهنمایی، آژیر آمبولانس، تابلوی ورود ممنوع، پرچم سیاه و …
ب) تعریف زبان از منظر زبان شناسی: زبان از سه دستگاه قواعد آوایی، واژگانی و دستوری ساخته شده است که میتوان با آنها بی نهایت جمله ساخت و این جملهها از طریق دستگاههای گفتاریِ آدمی مثل حنجره، زبان، شُش و … تولید میشوند و جای فاعل، مفعول، فعل، صفت موصوف، مضاف و … توسط آن قواعد مشخص میشوند. طبق این تعریف به همۀ گویشها، لهجهها و حتی گفتار شخصیِ متفاوت، عنوان زبان اتلاق میگردد.
ج) تعریف زبان از منظر گویششناسی: زبان در این تعریف بر دو ویژگی آن تاکید میشود:
1– در کنار یک قدرت سیاسی، زبان رسمیِ یک مملکت باشد. مثل خیلی از زبانها مانند فارسی، انگلیسی، فرانسه و غیره .
2- زبان مادریِ متفاوت با زبانهای دیگر داشته باشد مانند زبان ترکی و ارمنی در ایران که از زبانهای اورالانا و آرمنین گرفته شده است، حال آن که زبان فارسی از خانوادۀ زبانهای ایرانی است که خود شاخهای از زبانهای هند و اروپایی می باشد (کلباسی، 1387: 934).
به این ترتیب گویشها شاخهای از زبان واحد هستند که در مناطق مختلف رایجاند مانند فارسی، کردی، بلوچی، گیلکی و مازندرانی که گویشهای زبان ایرانی هستند نه زبان فارسی، وبه اشکال مختلفِ هر گویش نیز لهجه گفته میشود مانند لهجههای رشتی، رودسری، لاهیجانی، فومنی، رودباری که لهجههای گویش زبان گیلکی هستند. اما زبان معیار زبانی است نُرم که درستترین زبان گونهِ ممکن را در شرایط معین فراهم میسازد و میتواند به عنوان زبان درسیِ مدارس، دانشگاه و زبان پژوهش، هنر و ادبیات کابرد داشته باشد و همچنین میتواند مبنایی باشد برای ترجمه و آموزش آن به دیگرانی که علاقه به یادگیریِ زبان اقوام دارند. به همین دلیل گفتهاند که زبان معیار:
1- زبان رسانهها است .
2- زبانی است که برای آموزش، هم برای افراد داخلی و هم خارجیانی که تمایل به یادگیری آن را دارند به کار می رود .
3- دارای قاعدۀ آوایی، فرهنگ لغت و دستور زبان می باشد(ترادگیل، 1376: 22).
4- زبانی است که دانش آموختگان و فرهیختگان آن را چه در نوشتار و ّ چه در گفتار به کار میگیرند. (کزازی، 1376: ٢٣٧(
مفهوم معیاری بودن یک زبان از مفاهیم جدید دوقرن اخیر است که در زبان فارسی هم جا افتاده است و قبل از آن در قدیم از مفهوم زبان کلاسیک به جای معیار استفاده میشد. به همین دلیل به غیر از زبان فارسیِ معیار ما، زبانهای معیار فارسی دیگری نیز وجود دارد مانند زبان فارسی معیار افغانستان، تاجیکستان، زبان معیار فارسی هزارگی، زبان معیار فارسی بخار بک در ازبکستان و آسیای میانه.
یکی از ویژگیهای زبان معیار، مرکز گرایی است، اما نه همیشه به مفهوم زبان پایتخت یا مرکز استان، بلکه به معنای مرکز تاریخی و فرهنگیِ زبان معیار تعریف میشود و نمونهِ آشکار آن زبان معیار ایتالیایی است که گویش آن نه از گویش مردم رُم، مرکز ایتالیا، بلکه از گویش مردم فلورانس گرفته شده است (شهدادی، 1384: 63). زبان معیار در دستگاه واژگان، فرهنگ لغت ویژهِ خود را میطلبد که باید بر مبنای تلفظ واحدِ کلمات معیارِ، زنده و به روزگردآوری شده باشد وگرنه در معادل سازی و برابریابی با واژههای غیر خودی با مشکل مواجه خواهد شد و طبیعی است که از دستگاه گرامری و نحویای پیروی کند که به تصحیح زبان معیار همیشه مبادرت ورزید. به همین دلیل در کشورهای مختلف جهان مراجع متعددی برای حمایت از زبان معیار ساخته میشوند، مثلا در ایران فرهنگستان زبان، درفرانسه آکادمیِ فرانسه و در آلمان انستیتو گوته برای این کار وجود دارند. اما حضوراین سازمانها به این معنا نیست که آنها پاسبان زبان معیار باشند و از آن به عنوان منطقۀ حفاظت شده نگهداری کنند که اگر این گونه باشد زبان را از پویایی و معاصر بودن دور کرده و به سمت نابودی سوق میدهند، چرا که نیرومندیِ زبان در پویایی، تحول و نو شوندگیِ آن میباشد و به همین دلیل است که جامعه در هر دورهای دارای شکلی از زبان معیار میشود که جدا از بنیانهای فرهنگی و عناصر اجتماعیِ آن دوره نیست. مثلا زبان معیار فارسیِ دورۀ ما با زبان معیار دورۀ قاجار متفاوت است و نه تنها در حوزۀ هنر وادبیات کاربرد دارد بلکه به مقدار زیادی در حوزۀ کار، علوم و محاوره نیز تحول ایجاد کرده است. بنابراین زبان معیار با توجه به تجارب تاریخیِ کشورخودمان و سایرکشورها بر حسب نیاز، ویژگیهای روز را به خود میگیرد(شمیسا، 1372: 36) وگرنه از پاسخ به مسائل روزمره باز میماند و چه بسا که زبانی دیگر جایگزین زبان قبلی گردد. و به عبارتی، ویژگیِ زبان معیار امروز متفاوت با دورههای قبل میباشد، زیرا:
1- مدارا یا تولرانس: زبان معیار با زبانهای بیگانه نمیستیزد وبه سمت آن نیز میل نمیکند. به عنوان یک پدیدۀ اجتماعی و مانندِ همۀ آن پدیدهها حامل یک مفهوم تاریخی است که در یک رابطۀ دیالکتیکیِ محیط بر زبان و زبان بر محیط پدید آمده و تجدید حیات میکند.
2- سادگی: زبان معیار امروز دیگر آن پیچیدگی و غامضگوییِ زبان معیار دیروز را ندارد و سادهگرایی علاوه بردستگاه دستوری و واژگانی، حوزههای مختلف ادبیات مانند شعر، داستان و … را فرا گرفته است. کوتاه نویسی و روشن نویسی در نثر معیار نیزاز ویژگیهای زبان معیار امروز بهشمار می آید.
3– دوری از سلیقۀ شخصی و گروهی: زبان معیار، زبان رسمی است و با زبان محاوره تفاوت دارد و این دوگونه بودن زبان معمولا به صورت کم وُ بیش دربیشتر زبانهای معیار زندۀ دنیا وجود دارد، اما در پارهای از موقعیتها زبان معیار تلاش میکند از گفتار مردم که سبب نیرومندیِ زبان معیار گردد پیروی کند. مثلا در زبان معیار فارسیِ ما، از واژه های گمان و گمُان هر دو استفاده میشود، اما در نثر معیار از نوشتن روزهای هفته با گویش “پنشنبه” پرهیز شده و “پنجشنبه” نوشته میشود.
4 – نوگرایی: زبان معیار امروز نمیتواند با واژگان آرکاییسم و مرده خود را سازگاری دهد و اگر تلاش عدهای بر استفادۀ مجدد از آن واژگان باشد، عدم استقبال نخبگان و پژوهشگران از آن، این طرح را به شکست میکشاند.
5 – دوری از گویش ولهجۀ جنس و طبقۀ خاص؛ از ویژگیِ زبان معیار امروز است و نمیتواند از آنها پیروی کند، گذشته از آن، زبان معیار، تابع شرایط و محصول موقعیتی است که میتواند از کسانی که از زبان بهره می برند، از جهانی که در آن شرایط وجود دارد و از تعامل با زبانی که زبان معیار از آن زاده شده است تأثیر بپذیرد.
بنابراین بر اساس آنچه که در بارۀ زبان معیار گفته شده است، زبان معیار را “یک گونۀ مدون و تثبیت شدۀ زبان” میدانند که از سوی بخش وسیعی از یک جامعۀ زبانی به عنوان الگو پذیرفته میشود که از ثبات، انعطاف پذیری، دقت و پختگی برخورداراست. این که چگونه یک زبان میتواند به عنوان زبان معیار در یک جامعۀ زبانی جا بیافتد به عواملی مربوط میشود از جمله این که سطح تحصیلات افراد جامعه در چه حدی باشد و فاصلۀ اجتماعیِ گوینده وشنونده در تثبیت آن نیز نقش دارد.
عدهای به علت نا آشنایی با زبان معیار آن را با زبان رسمی و زبان مشترک یکسان تصور میکنند. زبان وقتی رسمی است که از طرف دولت رسمی بودن آن اعلام شود و این ضرورتی ندارد که حتما زبان معیار باشد.
اما زبان مشترک، زبانی است که بین گویشوران مختلفی که بازبانهای متفاوت در یک کشور سخن میگویند، کاربرد دارد. در ایران زبان رسمی و زبان مشترک یکی است و نام آن زبان فارسی است، ولی زبان معیار با آن دو متفاوت است ،چراکه وقتی دوفرد از دو قوم مختلف مثل گیلک و کرد به هم میرسند به زبان فارسی صحبت میکنند، زبانی که هم رسمی است و هم مشترک و ضرورتی ندارد که صحبت آنها حتما زبان معیار فارسی باشد. مثل معلمی که دردبستان زبان معیار فارسی را آموزش میدهد ولی وقتی که صحبت میکند فارسیِ رسمی ومشترک همراه با لهجۀ خاص خودش است(والی، 1362: 22). برای این که زبانی، زبان معیار خودش را داشته باشد و یا به عبارتی به زبان معیار خود برسد باید از مراحلی عبور کند تا از نظر تلفظ کلمات و واژگان، املایی و دستوری به پایداری و ثبات نسبی دست یافته باشد. روند رسیدن به زبان معیار تابع شرایط سیاسی و اجتماعی و اقتصادی منطقه میباشد و به همین دلیل میتواند در نقاط مختلف شکلهای متفاوتی به خود بگیرد ولی در مجموع به سه مرحله بر اساس تجربۀ بشری در سطح جهانی دست یافتهاند:
در مرحلۀ اول انتخاب خودِ گونۀ زبانی است که سیاست و جامعه شناسیِ منطفه در انتخاب آن نقش دارد.
مرحلۀ دوم، تهیه و تدوین فرهنگ لغت، دستور، نثر معیار و تلفظ واژگان میباشد تا زبان انتخاب شده بر اساس قواعد کاربرد داشته باشد.((Bartsch 1987, p: 250)
مرحلۀ سوم، قبول آن از طرف اکثریت جامعه است.
اما، زبان گیلکی در مرحلۀ اول نیاز به گزینش یک گونۀ زبانی از بین چند گونۀ زبان ندارد، زیرا ما در منطقۀ خود به فکر ساماندهیِ زبان گیلکی به صورت معیار هستیم تا از پراکندگی و گونهگونیگویی و متفاوت نوشتن به درآید و از دستور، تلفظ واحد و املای مشخص و توان آموزش برخوردار شود و این، نیاز به گزینش از بین چند زبان و دید سیاسی ندارد و تازه بعد از تعیین زبان معیار گیلکی هر کسی مثل قبل میتواند به گویش و لهجۀ محلیِ خود شعر، داستان و… بگوید وکارکند، همچنان که زبان معیار فارسی نیز مانعی برای تولید کارهای هنری به گویش های یزدی، مشهدی، اصفهانی و … نیست و نمیتواند باشد، ولی اگر قرار است هنرمندی فارسی بنویسد باید از متر و معیارهای فارسیِ معیار تابعیت کند.
درمرحلۀ دوم، از زبان گیلکی بر مبنای تلاش پژوهشگران و علاقه مندان به زبان گیلکی در حوزههای مختلف، آثار ماندگاری بجای مانده است که بخش مهمی از کار تدوین کنندگان آیندۀ زبان معیار گیلکی را آسان میکند وبه نظر میرسد فقط ساماندهیِ زبان معیار به گردن آنها میافتد که آن نیز تلاش ویژۀ خود را می طلبد. و اما در مرحلۀ سوم از فرایند تولید زبان معیار، وقتی که هیچ گیلکی از هرنظر احساس خطر نکند و در مقابل، زبان او با معیار سازی هویت روشنتری مییابد و با توان آموزشیِ بالا از قدرت گسترش بیشتری برخوردار شود، چرا باید مخالف معیارسازی و زبان معیار گیلکی باشد.
برای این که زبانی به معیار خود دست یابد دو راه آن در جامعۀ زبانی تجربه شده است:
راه اول ، روند طبیعی معیار سازی زبان.
راه دوم، برنامهریزیِ زبانی است که با انتخاب موقت گونهای از زبان به جهت تست آن در جامعه صورت میگیرد.
در روند طبیعیِ معیارسازیِ زبان، آن گویشی که از بار فرهنگی، ادبی و سابقۀ تاریخیِ بیشتری برخوردار است و نویسندگان، شاعران و پژوهشگران ویژۀ خود را دارا باشد و همچنین در بخش مرکزی منطقه جاافتاده تر باشد انتخاب میشود. اما وقتی که یک گونۀ زبانی به عنوان زبان معیار انتخاب شد دیگر فقط به یک قوم و طایفۀ خاصی تعلق ندارد بلکه زبان معیار همۀ افراد آن جامعۀ زبانی محسوب میشود. مثلا زبان معیار فارسیِ امروز دیگر فقط متعلق به تهرانیها نیست بلکه صاحبان آن تمام ایرانیانی هستند که میتوانند با آن بنویسند و صحبت کنند.
در علم زبان شناسی، معیار درستی از نادرستیِ زبان معیار، معیار رایج فعلی است نه زبان معیار دورههای قبل و اگر به جز این باشد زبان از پدیدۀ اجتماعیِ در حال تحول خارج شده و به فسیلی تبدیل میشود که به درد نمایش در موزهها میخورد، زیرا پاسخگوی اعضای جامعه زبانی زنده نخواهد بود و اعتبار آن نیز به پاسخگو بودن است که توان پذیرش خود را بالا میبرد و مثلا نوشتهای را که بر مبنای آن ثبت شود به عنوان نثر معیار پذیرفتنی خواهد کرد. اما عنوان زبان معیار، معیاری برای برابریِ زبانهای معیار نمیتواند باشد و با هم تفاوت دارند. زیرا عدهای مثل گاروین و ماتیو، زبان معیار را در مقابل گفتار محلی قرار میدهند که اولی را مربوط به فرهنگ شهری و دومی را وابستۀ فرهنگ محلی می شناسند. همان گونه که یک فرهنگ میتواند شهریتر یا محلیتر باشد، زبان معیار نیز به تبعیت از آن فرهنگ به نسبت میتواند معیارتر باشد یا نباشد. مانند میلروی و هاگن از زبان شناسان معروف که زبان فرانسه را منطقی تر از زبان انگلیسی میدانند. اما عدهای نیز مخالف نظر آنها هستند وآنها را به ملیگرایی نسبت میدهند(سارلی، 1383: 68). اما به گفتۀ دکتر سارلی ورود به بحث درجۀ معیاری، لازمهاش تفکیک نظام زبان و کاربرد زبان از هم است. زبان شناسی از جهت نظام زبانی، هیچ زبانی را بر زبان دیگر برتر نمیداند زیرا تمام گونههای زبانی را که دارای ساختار هستند برای رفع نیازهای ارتباطیِ گویشوران خود کافی و مناسب می داند. اما همۀ زبان ها، گویش ها و لهجه ها را می توان از نظر کاربرد با هم مقایسه و درجه بندی کرد و بر مبنای این که درگفتار یا نوشتار و یا هردو و … چه میزان کاربرد دارند برتری داد. به همین دلیل، کلوس، زبان ها را از لحاظ درجۀ معیاری در شش سطح تقسیم کرده است(سارلی، 1383: 71) که شامل:
1– زبان معیار پخته، زبانی که بالاترین درجۀ معیاری را دارد و دلیل آن را میتوان آموزش علوم و سایر رشتهها در سطوح عالی دانشگاه توسط این زبان دانست.
2– زبان معیار گروههای کوچک، زبانی که مناسب روزگار خویش بود و امروز از پاسخ به مسائل روز با توجه به گستردگیِ امورعاجز است.
3– زبان معیار جوان، زبانی که برای تثبیت آن به تازگی فرهنگ لغت و دستور زبان نوشتهاند و به درد آموزش دورۀ ابتدایی میخورد.
4– زبان معیار نشدۀ دارای الفبا، زبانی که نوشته میشود اما معیارسازی برای آن انجام نشده است، فرهنگ لغت و دستور زبان ندارد.
5– زبان نانوشته، زبانی که خیلی کم چیزی با آن نوشته شده باشد.
6– زبان معیار کلاسیک، زبانی که مرز مشخص و روشنی با زبانهای معیار امروزی دارد و کتاب های قدیمی در قرون گذشته با آن نوشته می شد.
زبان شناس دیگری به نام فرگوسن نیز زبان ها را از حیث درجۀ معیار در دو حوزۀ نوشتاری و معیاری بررسی کرده است(سارلی، 1383: 72). فرگوسن زبان ها را در حوزۀ نوشتار با توجه به کاربرد آنها در چهار گروه جای می دهد:
1– نوشتار صفر، زبانهایی که خط ندارند و اگر خطی هم داشته باشند در جامعه کاربرد وسیعی ندارند.
2– نوشتار 1، زبانهایی که در نوشتههای عادی مثل نامههای شخصی و نشریات به کار می رود و شعر وادبیات عامیانه نیز با آن زبان نوشته میشود. فرگوسن بسیاری از زبانها را در این سطح از نوشتار میشناسد .
3– نوشتار 2، زبانهایی که در مقالهها و پژوهشهای علمی کاربرد دارند و با مهندسی زبان توسط کشورهای مختلف در حال گسترش هستند.
4– نوشتار 3، زبانهایی که علاوه بر برخورداربودن از توانایی زبانهای نوشتار 2، قدرت ترجمه آثار برجستۀ علمی و ادبی را دارند.
با بهره گیری از نوشتههای فوق میتوان زبان گیلکی را با معیارهای زبان شناسیِ طرح شده ارزیابی کرد، هرچند که نمیتوان مرز قاطعی بین آن دستهبندیها تعیین نمود اما با اتکا به یک و یا چند گروه از آنها میتوان زبان معیار گیلکی را تعیین نمود و آن را با توجه به ضعف و قوت معیار گروههای زبانیِ تعیین شده با مهندسیِ زبان ارتقاء داد. به خصوص این که زبان گیلکی در شرایطی از حوزۀ شناخت شناسی قرار دارد که توسط پژوهشگران و محققان زباندانِ خود بخش مهمی از کار را از شانهِ علاقمندان محقق بعدیِ زبان گیلکی برداشتهاند. هرچند که شاید در اندیشۀ تعیین زبان معیار گیلکی نبوده باشند، اما گامهای ماندگاری در این راه برداشته اند.
در ادامۀ بحث باید گفت، در حوزۀ معیاریِ زبان به جهت توسعۀ آن، فرگوسن با تعیین دو نقطۀ نهایی و فرضیِ معیار صفر و معیار 2 ، و در بین آندو با وجود لایهها و درجات متنوع از زبان که به معیار 1 معروف شده است، به سطح بندیِ زبانها میرسد. در طیف معروف به معیارصفر، زبانهایی قرار دارند که از تنوع گویشیِ فراوان برخورداربوده و هنوز روند معیار سازی را طی نکردهاند، مثال بارز این گروه زبان کردی و زبان گیلکی میباشند که تاکنون هیچ گویشی از گویشهای موجود در آنها به عنوان زبان معیار در منطقه بر روی آن کار نشده است.
در گروه معیار 2 یا معیار آرمانی، زبانهایی مورد نظر است که در همه جا کاربرد وسیع و مناسب دارند و تفاوت در میان گویشهای مختلف آنها به حداقل رسیده و تفاوت بین گفتار و نوشتار اندک بوده و کمتر هم میشود ومورد قبول و پذیرش عمومی هم قرار گرفتهاند. فرگوسن در این مورد زبان سوئدی را مثال میزند که در آن اختلاف در گفتار و نوشتار کم بوده و همۀ گویشهای منطقه به زبان معیار نزدیکاند. به این ترتیب در بین دو سطح قبلی، سطح زبانیِ معیار 1، قرار میگیرد که زبانهای آن توان کاربرد در تمام موقعیتها مثل علمی، اقتصادی و غیره را نداشته و مورد قبول عام نیز قرار نگرفتهاند. بنابراین با توجه به آنچه که گفته شد “ملاک های درجۀ معیاریِ زبان” را می توان در چهار مورد خلاصه کرد:
1- میزان و نوع کاربرد زبان.
2- میزان انعطاف و رعایت هنجار در تدوین و ثبات زبان معیار.
3– موقعیت زبان درجامعۀ زبانی ازقبیل بی رقیب بودن و نزدیک بودن آن به سایر گویشهای آن درمنطقه.
4– میزان پذیرش آن از جانب مردم. این امر در هدف آرمانیِ معیار سازی زبان ممکن است اتفاق نیافتد ولی به گفتۀ روبین، اگر همین یک جامعۀ زبانی، هنجارهای زبان معیار را معتبر تشخیص دهد و آن را درستترین شکل کاربرد زبان بدانند به عنوان پذیرش زبان معیار کافی است(سارلی، 1383: 74)، زیرا زبان معیار شده از دستگاه دستور و واژگان برتری برخوردار بوده و در تلفظ درست و واحد کلمات و بیان دقیق معانی اصرار و دقت دارد.
اکنون اگر با توجه به مطالب فوق این سؤال طرح شود که “زبان گیلکی در کدام رتبه از دسته زبانهای معیار میتواند قرار بگیرد؟”، میتوان این گونه پاسخ داد که؛ این پرسش زودرس اما تأمل برانگیز است چرا که هنوز زبان گیلکی فاقد زبان معیار بوده و نمیتوان آن رادررتبهبندیِ خاصی قرار داد و تاکنون هم هیچ تلاش قابل تأملی با عنوان مشخص که نشان از معیارسازی آن باشد مشاهده نشده است، اما برعکس عدهای هم هنوز هستند که در روند معیار سازی زبان گیلکی مخالفت میکنند و با تولید مانع بر طبل زبان سنتی وغیر مهندسی شده میکوبند. تازه به اطلاع این مخالفین محترم معیارسازی باید برسانم که تعیین زبان معیار گیلکی پایان راه نیست، انتخاب آن آغازی است که تلاشی جان فرسا به دنبال خواهد داشت، زیرا زبان معیار گیلکی باید به درجهای از پختگی برسد که بتواند در حوزههای مختلف ادبی، هنری، ترجمه و شاخههای متنوع علمی کاربرد مفید داشته باشد. در این صورت است که میتوان زبان معیار گیلکی را در گروه زبانیِ معیارِ یکی از دسته بندیهای فوق قرار داد و به ضعف و قوت آن پی برد و درجهت ارتقاء آن تلاش نمود.
همین زبان فارسیِ خودمان که سالها است گونهِ معیار آن کاربردهای فراوان دارد، هنوز به اندازۀ کافی به ساختار درست نرسیده و مثلا در حوزۀ واژگانی از بضاعت کافی دربرابر معادلهای خارجی برخوردار نیست و باید ساخته شود و به سمت آن نیز حرکت میکند تا توانایی لازم را به دست آورد.
راستی، مخالفان محترم معیارسازی زبان گیلکی، اگر بخواهند روزی بر اساس اتکا به اصل پانزدهم از فصل دوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که تصریح میکند:
“… استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانه های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است ”
بخواهند به تدریس زبان گیلکی مبادرت ورزند، دست به گزینش کدام گویش از میان گویشهای متنوع زبان گیلکی، از شرق تا غرب و از شمال تاجنوب گیلان میزنند؟ برای ترجمه چطور؟ برای تلفظ صحیح و واحد کلمات در نثر و تقطیع چطور؟ و سؤالات بی شمار دیگر که پاسخ معناداری به آنها داده نشده است. اما یک جواب کلی که منطقی به نظر میرسد، میتواند قابل قبول باشد:
زبان گیلکی از پاسخ به آن نیازها عاجز است، زیرا هنوز زبان گیلکی در گونهی زبانهای نامعیار قرار دارد و معیار سازی نشده است.
زبانی که معیارسازی شده باشد جاذبه ایجاد میکند، زیرا هم ثبات دارد و هم به دنبال تحول و پویایی است چون باید پاسخگو باشد. عدهای از دلسوختگان گیلک ادعا دارند که زبان گیلکی در برابر زبان فارسی رنگ باخته و خانوادهها با فرزندان خود به جای گیلکی فارسی حرف میزنند. منهای دلایلی که برای همه روشن است از جمله رسمی بودن آن، دو علت دیگر نیز دارد، اولا زبان معیار فارسی ثبات نسبی دارد، ثانیا تلفظ کلمات در زبان فارسی مثل تلفظ کلمات در زبان گیلکی شناور نیست که هرکسی تلفظ ویژۀ محل خودش را بگوید ویا شیءای نامهای مختلف داشته باشند، یعنی سنجاقک در تمام نقاط ایران “سنجاقک” است اما در زبان گیلکیِ فاقد معیار، سنجاقک در فومن “کرکر”، در رشت “چیچیلاس”، در لشت نشا “تیتیپول” و در جاهای دیگر چیزهای دیگر گفته میشود واین راهی ندارد به جز این که روند معیارسازی را در زبان گیلکی در پیش بگیرند و همه یا یکی را به عنوان معیار برگزینند. با آه وُ ناله کاری ساخته نیست، چرا که مرگ یک گویش همیشه برابر با مرگ قسمتی از فرهنگ خواهد بود. اما چرا به این موضوع باید بها داده شود، شاید علتش این باشد که در درک مفهوم میراث فرهنگی که از دوقسمت ملموس و ناملموس و یا مادی و معنوی تشکیل شده، بیشتر تمایل به درک بخش ملموس و مادیِ آن مثل کتیبه، عمارت، دست نوشتهها و بناهای قدیمی میباشد ولی به بخش غیر مادیِ آن مثل زبان که بنیادیترین میراث معنویِ یک فرهنگ است بهاء لازم داده نمیشود، همانگونه که به معیارسازیِ زبان گیلکی اهمیت لازم تاکنون داده نشده است و اگر همین طور که تاکنون بوده به پیش برود، احتمالا یک روزی به جای اینکه به کشف و میزان توانایی و پحتگیِ زبان گیلکی برسیم، به درجۀ اضمحلال آن در مقایسه با زبانهای دیگر میاندیشیم.
نکتۀ دیگری که گفتنش به نظر من ضرورت دارد، ناامیدی، حرمان و عدم اعتماد به نفسی است که در بعضی از گویشوران گیلک زبان وجود دارد و آن این است که آنها هالۀ حمایتی – سیاسیای را که بر گِرد زبان معیار فارسی میبینند در زبان گیلکی به راستی، نمی بینند و تلاشهای معیار سازی زبان گیلکی را بیهوده میپندارد، اما پاسخ آنها را علم زبان شناسی، هم در حوزۀ “در زمانی” و هم در حوزه “هم زمانی” در کنار تجربههای عینی داده است، اولا اینکه اگر معیارسازی نیاز به حمایت سیاسی داشته باشد، آن، یک عامل از میان چند عامل شمرده میشود که تازه درکنار همان عوامل میتواند مؤثر باشد نه به صورت یک عامل تنهای تعیین کننده و گیلک زبانان میتوانند از کنار آن بگذرند. ثانیا، هدف معیارسازی در زبان گیلکی به این معنا نیست که این زبان جایگزین زبان دیگری بشود، برعکس، میخواهد در کنار زبانهای دیگر از جمله زبان فارسی که زبان مشترک ما مردم ایران است به حیات خود البته از نوع سامان داده شده ادامه بدهد.
*این مقاله در نخستین همایش بینالمللی زبانها و گویشهای ایرانیِ کرانههای جنوبی دریای خزر که در تاریخ 14و 15 اردیبهشت 95 در دانشگاه گیلان برگزار شده بود، پذیرفته شد.
منابع :
1- ترادگیل، پیتر (1376). زبانشناسیِ اجتماعی، ترجمۀ محمد طباطبایی، تهران: انتشارات آگاه.
2- رضایی، والی (1362). مقالۀ زبان معیار چیست وچه ویژگیهای دارد. نشر دانش: سال 3، شمارۀ 4
3- سارلی، ناصرقلی (1387). زبان فارسی معیار. تهران: انتشارات هرمس.
4- سارلی، ناصرقلی(1382). مقالۀ درجۀ معیارگونگیِ زبان. فصلنامۀ پژوهشهای ادبی شمارۀ 6، زمستان 1383
5- سجودی، فرزان، مقالۀ زبان معیار. www.pdffactory.com
6- شمیسا، سیروس (1372). کلیات سبکشناسی. تهران: انتشارات فردوس
7- شهدادی، احمد (1384). مقالۀ زبان معیار: تعریف و نشانه، مجلۀ پژوهش و حوزه، پاییز و زمستان 1384، شمارۀ 23و 24
8- صادقی، علی اشرف (1364). زبان معیار. نشر دانش، سال 3، شمارۀ 4، 1364
9- کزازی، میرجلاالدین (1376). پرنیان پندار. تهران: انتشارات روزنه.
10- کلباسی، ایران (1371). در گفتگو با سعید اسلامزاده، مجلۀ دانشگاه فردوسی مشهد، دانشکدۀ ادبیات، شمارۀ 25
منابع خارجی:
1-Bartch.Renate (1987), Norms of Language, Longman, London