زمینههای تأسیس حکومت کیایی
سید علی کیا فرزند امیر کیای ملاطی بود که علیه حکومت ناصروندان در بیه پیش به پا خاسته بود ولی شکست خورده بود. دل کندگان از خیزش وگریختگان پس از فروکوفتن خیزش پس از چندی شرمنده
از تنها نهادن سیدامیرکیا برآن شدند تا باز گرد او به هم آیند و دربار ناصروندان را فروریزند. آمادگی دگرباره ناخرسندان برای خیزش، همزمان با مرگ سیدامیر کیا شد و از این روگروهی از ناخرسندان گرد سیدعلی کیا به هم آمده و او را به رهبری خیزش برانگیختند. سیدعلی کیا که هنوز توان خود را برای برپایی خیزش به اندازه نمیدید، برآن شد تا از سادات قوامی چیره بر مازندران یاری جوید وازاین رو با شماری از پیرامونیان راهی مازندران شد. درمیان پیرامونیان سیدعلی کیا، سالوک مرد آویج، محمدتاج الدین برفجانی، تالش دیلمانی، کاووس خداداد وبدی، هندوبابا، دانی کوچانی، پاشاکیای تجنی واسماعیل داخلی ی و برخی ازدیگر ناخرسندان پاره خاوری گیلان گرد آمده بودند که به همراه سیدعلی کیا راهی مازندارن شدند. او پس از درگذشت پدر همراه با برادران اش به مازندران نزد سید قوام الدین مرعشی که او نیز از نسل زین العابدین بود و از سوی او گرامی داشته و در آمل ساکن شد. او مدتی نزد قوام الدین تحصیل کرده بود. پس از رایزنی با او برآن شد که زمینه بازگشت خود به گیلان را فراهم آورد و از آن رو محمد تاج الدین برفجانی را به نمایندگی از سوی خود به تنکابن فرستاد.
تسلط بر تنکابن
پس از چندی از حاکم تنکابن سید رکابزن کیای حسنی خواست به تنکابن منتقل شود. علت این درخواست به نوشته مرعشی نزدیکی به رانکوه وطن پیشین اش بود. البته گرایش مذهبی او (زیدی) هم مؤثر بودهاست. سید رکابزن پذیرفت و او و پیروانش را در منطقه گرمه رود سخت سر اسکان داد. با آمدن سید علی کیا به منطقه سخت سر، بین او و خاندان ناصروند که در رانکوه ساکن و با پدر سید علی کیا جنگیده بودند، درگیری پیشآمد. سید رکابزن، به علت نداشتن قدرت رویارویی با امرای ناصروند با آنها صلح کرد، در نتیجه سید علی ناچار به بازگشت به مازندران گردید. در مازندران، سید علی با پشتیبانی قوام الدین مرعشی به تنکابن حمله کرد. جنگ میان سید علی و فرزند رکابزن درگرفت و سید علی پیروز شد و بر تنکابن مسلط شد. به این ترتیب حکومت سادات کیا در سال ۷۶۹ قمری/ ۱۳۶۷میلادی آغاز شد.
مؤیدیان
پیشوای دینی تنکابن از مازندران کیا ابوالحسین مشهور به الموید بالله بود. المؤید بالله پس از چند سال فرمانروایی بر هوسم از تخت فرمانروایی فروافتاد و به رستمداد گریخت و چندسالی را درآنجا گذراند و در پایان به تنکابن رفت و در روستایی به نام شیرایه کلایه بارانداخت و با پیرامونیانش به گذران روزگار و پراکندن باور خود درمیان باشندگان آن سامان پرداخت. دل بستن مردم تنکابن به باور شاخه قاسمیه آئین زیدیه، زمینه را برای توانیابی دگر باره مؤیدیان فراهم آورد وکسی ازمیان مؤیدیان – که در هیچ نوشته نامی از او نیست – در نخستین سا لهای سده هشتم به پا خاست وتوانست از فروپاشی توانمندی فرمانروایان بومی گیلان و سستی توان فرمانروایان بومی مازندران سود برد و در زمانی کوتاه سامان تنکابن و پس تر از آن برخی از پارههای دیلمان را زیرفرمان خودآورد و به آرامش برآنها فرمان راند.
بر تختنشینی سید رکابزن کیا
با گذشت زمان تخت فرمانروایی تنکابن نشستگاه سید رکابزن کیا فرمانروای مؤیدی شد و از آنجا که وی شیعه زیدی بود و فروپاشی فرمانرواییهای سنی گیلان میتوانست زمینه قدرت بیشتر او را فراهم آورد، برآن بود که با سادات قوامی متحد شود و از توان آنها برای ستیزه با ناصروندان بهره گیرد. آمادگی سیدرکابزن کیا برای همبستگی با سادات مازندران سبب کامیابی محمدتاج الدین برفجانی شد و از این رو سید علی کیا که پایگاه نزدیکی به گیلان یافته بود راهی تنکابن شد و در گرمرود بار انداخت. بازگشت سادات کیایی به تنکابن، ناصروندان را به تکاپو برای راندن آنها و پاسداری از سرزمین زیر فرمان و فرمانروایی خود واداشت و امیره محمد فرمانروای رانکوه به امید آن که پسرش امیرنوپاشا توان راندن سادات را داشته باشد به سود او از تخت کناره گرفت و فرمانروایی را به وی سپرد و خود به چهارده رفت. امیر نوپاشا پس از نشستن بر تخت فرمانروایی بر آن شد که بدون یاری گرفتن از پسرعموی خود امیر جهان که بر لاهیجان فرمان میراند، بر سادات تاخته و آنان را به گریز وادارد و از این راه نامی بزرگ یابد، وازاین رو لشکری آراست و راهی گرمه رود شد.
حمله امیرنوپاشا
در این هنگام سیدعلی کیا که پیشتر خبر لشکر آرایی امیر نوپاشا را شنیده و آماده رویارویی بود، همزمان با به راه افتادن لشکر رانکوه از راهی دیگر، به رانکوه تاخت و در روزی که امیرنوپاشا در سخت سر خود را آماده تازش به گرمرود میکرد، سیدعلی کیا به چهارده تاخت وکشتاری بزرگ به راه انداخت و امیره محمد را کشت وچهارده را تاراج نمود و به تندی روبه بازگشت به گرمرود نهاد. امیر نوپاشا در سخت سر، خبر مرگ پدر و چپاول چهارده را شنید و از آن رو سردرگم، تازش به گرمرود رارها کرده و به رانکوه بازگشت تا شاید تا زندگان را در میان گرفته و نابود سازد ولی چون به رانکوه رسید، دانست که سیدعلی کیا آنچه خواسته، کرده و سپس گریختهاست. امیرنوپاشا دانست که سیدعلی کیا و پیرامونیانش آنانی نیستند که وی میاندیشید و باید درباره آنان اندیشهای دگر کرده و برای نابودی شان راهی دگر یافت و از این رو از امیر جهان خواست تا یاورش باشد. به روزهایی که فرمانروایان ناصروند به همبستگی دوباره برای نابود کردن سادات کیایی که ناخرسندان بخش خاوری گیلان را گرد خود به هم آورده بودند میاندیشید، سیدعلی کیا نیز به جستجوی یاوری به رایزنی با سیدرکابزن کیا نشست و او را با خود همراه ساخت و دو نیرو رویاروی هم ایستادند. در یک سو فرمانروایان سنی پاره خاوری گیلان دردگر سو سادات شیعه و ناخرسندان بومی. ستیزه آنها اندیشه چیرگی جوی زمانه بود و برآیند آن ستیزه آشکار سازنده سرنوشت فردای گیلان. با به راه فتادن لشکر همبسته ناصروندان، سیدرکابزن کیا میدانست برآیند آن رویارویی، شکست سخت سادات ونابودی توان سست، ولی روبه رو شد تشیع درگیلان است، سیدعلی کیا را واداشت که چندی تنکابن را رها کرده و به مازندران بازگردد و برآمدن خواستههایش را به فرداها بسپارد.
بازگشت به مازندران
سیدعلی کیا یکبار دیگر ناخرسندان بومی را با خود همراه ساخت و به مازندران پس نشست؛ و لشکر ناصروندان پیش از رسیدن به تنکابن سر به فرمانی و پیشنهاد دوستی سید رکابزن کیا را پذیرفتند و به لاهیجان و رانکوه بازگشتند. آتش درگیریهای درونی فرمانروایان پاره خاوری گیلان با پس نشینی سید علی کیا، از زیر خاکستر هراس چیرگی تشیع برون آمد و زبانه کشید. امیر نوپاشای توانجو برآن بود تا از زمانه بهره جوید و بر توان خود بیفزاید و از این رو سیدرکابزن کیا را در راه نابودی پسرعموی خود امیرجهان با خود همراه ساخت. امیرجهان که از بلندپروازیهای امیر نوپاشا آگاه وهمبستگی وی باسیدرکابزن کیا را سرآغاز درگیریهایی که برآیند آن فروپاشی توان ناصروندان در گیلان بود میدانست، برآن شد تا امیر نوپاشا را از راهی که در پیش گرفته بازدارد وباخود همراه سازد و از آن رو مادر خود را که مادر همسر امیر نوپاشا نیز بهشمار میرفت در پی آشتی جویی به رانکوه فرستاد و امیر نوپاشا که زمینه را برای نابودی امیر جهان آماده ساخته بود به نیرنگ پذیرای آشتی شد و پیشنهاد کرد که هر سه تن، امیر جهان و سیدرکابزن کیا و امیرنوپاشا – درملات گردآیند و به رایزنی برای همبستگی بیشتر و ایستادگی در برابر گسترش جویی سادات بپردازند. برآیند آن گردهمایی از پیش آشکار بود، سیدرکابزن کیا به ناگهان با زوبینی که در دست داشت، به چشم امیر جهان زد و او را کشت. با مرگ امیر جهان لشکر همراه او به رهبری محمدبن جلال الدین سپهسالار لاهیجان از ملات گریخت و به لاهیجان بازگشت تا از لاهیجان در برابر تازش امیر نوپاشا پاسداری کند.