زمینه‌های تاریخی قیام

چندین قرن پیش از آنکه سلسله صفویه در ایران استقرار یابد، سرزمین گیلان به دوقسمت تقسیم شده بود: یکی «بیه‌پیش» به مرکزیت لاهیجان که به قسمت شرقیسفیدرود گفته می‌شد و دیگر «بیه‌پس» یا قسمت غربی سفیدرود که مرکز آن شهر رشت بود.

مردم گیلان، آب را «بیه» می‌گفتند و چون سفیدرود در میان آن ولایت جاری است، یک طرف را بیه‌پیش و طرف دیگر را بیه‌پس و همچنین «رو پیش» و «رو پس» یا پساگیلان نیز می‌نامیدند؛ لذا دو قدرت نیز در گیلان به ظهور رسید که مرکز اولی در لاهیجان یعنی گیلان خاوری و دیگری در فومن یا رشت محل فرماندهی گیلان باختری‌بود

حکومت بیه‌پس به‌طور موروثی متعلق به خاندان «دباج» یا اسحاق‌وند (سلاطین اسحاقیه) بود که نسب خود را به پادشاهان ساسانی می‌رساندند. امیره دباج حکمران معروف این ناحیه به سبب استحکام قلاع خود و اتکا به وضع جغرافیایی گیلان که سرزمینی کوهستانی و پوشیده از جنگل بود از ایلخانان مغول، چنان‌که انتظار داشتند، اطاعت نمی‌کرد و همین امر منجر به انجام حملاتی از جانب ایلخانان مغول به گیلان گردید. از آن پس تا ایام شاه اسماعیل صفوی، اوضاع گیلان دستخوش حوادث و درگیری‌های داخلی نوادگان امیره دباج و از طرفی درگیری‌ها و زد و خورد بین گیلان بیه‌پیش و بیه‌پس بود، به‌گونه‌ای که حتی در زمان توقف شاه‌اسماعیل در لاهیجان، درگیری بین میرزاعلی فرزند سلطان محمد حاکم بیه‌پیش و امیر اسحاق فومنی حاکم بیه‌پس که به ضدیت با میرزا علی برادر زن خود پرداخت، در جریان بود که هیچ‌کدام از آن بهره‌ای نیافتند. قرار متارکه جنگ بین دو قسمت گیلان در همان سالی بسته شد که اسماعیل صفوی خود را شاه خواند، یعنی در سال ۹۰۷ ه‍.ق

پس از درگذشت امیر اسحاق، مجدداً درگیری بین جانشینان او و گیلان بیه‌پیش واقع شد و همین ستیزه‌ها موجب دخالت شاه اسماعیل صفوی در اوضاع گیلان گردید که سپاهیان او چندبار ناگزیر مصمم به تصرف بیه‌پس شدند. در یکی از این لشکرکشی‌ها در سال ۹۱۲ ه¨. ه‍.ق که شاه اسماعیل تصمیم به تصرف بیه‌پس گرفت، امیر حسام‌الدین، زن و پسر خود امیره دباج را نزد شاه فرستاد و خواستار بازگشت سپاه صفوی گردید و شاه نیز پذیرفت.

پس از فوت امیر حسام‌الدین در سال ۹۲۲ ه¨. ق حکومت بیه‌پس در دست پسر او امیره دباج قرار گرفت. وی ابتدا سر از اطاعت شاه اسماعیل پیچید، لیکن چون پادشاه صفوی آهنگ تسخیر گیلان کرد، امیره دباج که در برابر وی یارای مقاومت ندید، ناچار در ۹۲۴ ه¨. ق به اطاعت او گردن نهاد و از شاه لقب «مظفر سلطان» گرفت و در گیلان سکه به نام شاه اسماعیل زد. امیره دباج پیوند خود را با شاه از طریق ازدواج با خیرالنساءبیگم دختر شاه اسماعیل محکمتر کرد. از این تاریخ تا سال ۹۳۰ ه¨. ق سال مرگ شاه‌اسماعیل، روابط گیلان با دربار صفوی حسنه بود، لیکن امیره دباج در زمان شاه‌طهماسب اول از دولت صفوی روی برتافت و چون سلطان سلیمان‌خان قانونی، پادشاه عثمانی، در سال ۹۴۰ ه¨. ق، بر آذربایجان تاخت، به سپاه او پیوست و مورد لطف سلطان عثمانی قرار گرفت. اما سرانجام سه سال بعد در شروان به‌دست سرداران قزلباش گرفتار و به فرمان شاه طهماسب به قتل رسید. از این سال، (۹۴۳ ه¨. ق) پادشاه صفوی، حکومت بیه‌پس را به خان احمد حاکم بیه پپش بخشید و بدین صورت حکومت هر دو ناحیه به‌دست وی افتاد. خان احمد پس از درگیری با سلطان محمد کهدم و پسر او امیره شهنشاه و کشتن آنان و شکست نیروهایش توانست ولایت بیه‌پس را تصرف نماید، زیرا پس از فرار مظفر سلطان به شروان، مدتی در ولایت بیه‌پس هرج‌ومرج حاکم بود تا این که امیرسلطان محمد کهدم به دعوی خویشی مظفرسلطان و به داعیه وراثت ملک گیلان، با بزرگان و اشراف و اعیان و سرداران سپاه بیه‌پس متفق شده و در رشت قدرت گرفت (۱۷. صص۳۰–۱۱ و ۱۵. صص۵۷ و ۸۶).

خان احمد که در این زمان حکومت هر دو ناحیه گیلان به او رسید و پسر سلطان حسن، از سادات امیرکیای ملاطی حسنی بود. عم او کارکیا میرزا علی در زمان سلطنت ترکمانان آق‌قویونلو، در لاهیجان حکومت می‌کرد و پس از آنکه اسماعیل در هفت‌سالگی به کمک مریدان صفویه توانست خود را به گیلان برساند، از او به مهربانی پذیرایی کرد و حدود شش سال او را نزد خود نگاه داشت. به همین سبب شاه اسماعیل چون به سلطنت رسید، حکومت گیلان را همچنان بدو بازگذاشت. شاه طهماسب اول نیز پس از آنکه مظفرسلطان حکمران گیلان بیه‌پس را کشت، حکومت آن قسمت را به خان‌احمد برادرزاده کارکیا میرزا علی داد. چون خان احمد در صغر سن بود، شاه‌طهماسب حکومت گیلان را موقتاً به برادر خود بهرام میرزا داد که خود نارضایتی‌هایی در مردم بیه‌پیش ایجاد کرد، لیکن پس از اینکه خان احمد به سن رشد رسید، شاه طهماسب حقوق او را رعایت کرد و او را حکمران بیه‌پیش شناخت و بیه‌پس را نیز ضمیمه قلمرو او کرد. خان احمد به تدریج رشد کرد و در کارها مستقل شد. پس از تسلط بر گیلان بیه‌پس، و بالا گرفتن تظلمات و تحکمات او و غارت و چپاول آن ناحیه، اشراف و اعیان بیه‌پس، پس از مصلحت‌اندیشی، امیره شاهرخ را که با سلسله اسحاقیه نسبت دوری داشت، به پسری امیره حسام‌الدین برداشتند و از خلخال به گیلان آوردند. وی مدت هفت سال، به امر سلطنت گیلان بیه‌پس مشغول بود و به روش سلاطین سابق گیلان، احکام و ارقام خود را طغرا می‌کشید و مهر و نشان می‌کرد، و در عین حال سکه و خطبه به‌نام شاه طهماسب می‌کرد. لیکن خان احمدخان حاکم لاهیجان بارها از او نزد شاه طهماسب بدگویی کرد تا اینکه شاه طهماسب او را به دربار طلبید و سرانجام به قتل رسانید.

شاه طهماسب بعداً حکومت گیلان بیه‌پس را به سلطان محمود خان فرزند مظفرسلطان داد و منصب وکالت او را به کارکیا احمد سلطان فومنی سپرد و او را به داشدار بیک صفوی، شوهر خواهر مظفرسلطان داد و آنگاه او را روانه گیلان بیه‌پس نمود. سلطان محمود خان در ۱۲ ربیع‌الاول سال ۹۶۵ ه¨. ق وارد رشت و دارالاماره خویش گردید و مدت پنج سال به حکومت پرداخت تا اینکه احمدسلطان به سببی از او اندیشناک گشت و به شاه طهماسب نوشت که او لیاقت سلطنت وریاست ندارد، بدان امید که شاه حکومت گیلان بیه‌پس را به اقطاع او مقرر خواهد کرد. به فرمان شاه طهماسب هر دو را به قزوین آوردند. شاه‌طهماسب، سلطان محمود خان را به شیراز فرستاد و میرغیاث‌الدین محمد شیرازی را به معلمی وی انتخاب کرد، اما خان احمدخان که با سلاطین اسحاقیه عداوت قدیمی و خصومت شدید داشت، با اعزام یکی از معتمدان خود توانست معلم را بفریبد و او نیز با زهر، سلطان محمود خان را کشت و خود در لاهیجان نزد خان احمد پناه گرفت.

شاه طهماسب به سبب این قضیه از خان احمدخان حاکم گیلان بیه‌پیش رنجیده‌خاطر شد و چون از تحویل دادن میرغیاث‌الدین محمد نیز به فرستادگان شاه در چند نوبت امتناع ورزید، خشم شاه از او افزونتر گشت، زیرا از اطاعت شاه طهماسب سر باز زد. با قتل یولقلی سلطان، ایلچی شاه طهماسب به فرمان خان‌احمد که به جهت استحکام امور سرحد و سامان گیلان بیه‌پس و بیه‌پیش و توابع آمده بود و انحرافات دیگری که از خان احمد سر زد، خشم شاه برانگیخته شد و با صدور فرمانی معصوم‌بیگ اعتمادالدوله را در رأس سپاهی از اردبیل و مغان و ارسبار رود و قزل‌آغاج، لنگرکنان و خلخال و طارم مأمور کرد تا به اتفاق حکام محلی دیگر چون حاکم طالش آستارا، حاکم گسکر و حاکم کهدم به گیلان بیه‌پیش حمله نمایند و خان احمدخان را دستگیر کنند.

سرانجام پس از چند جنگ، خان احمد (در سال ۹۷۵ ه¨. ق) دستگیر شد و به‌فرمان شاه ابتدا به قلعه قهقهه و سپس به قلعه اصطخر فارس فرستاده شد و در آنجا زندانی گردید. شاه طهماسب پس از دستگیری خان احمد، حکومت بیه‌پس را به جمشیدخان فرزند سلطان محمود داد. این شخص پس از مرگ پدر (که بر اثر توطئه خان‌احمد به قتل رسید) متولد شد و شاه طهماسب ضمن موسوم نمودن او به جمشید، تربیت او را برعهده داشدار بیک صفوی گذاشت که مدت هفت سال در خلخال این مأموریت را انجام داد. در ایام حکومت جمشیدخان که ۱۸ سال طول کشید، ساکنان گیلان بیه‌پس در امنیت به سر می‌بردند، امور به‌دست احمدسلطان که در مرتبه وکالت استقلال به هم رسانیده بود، قرار داشت. وی برای جمشیدخان از شاه طهماسب نیز دختر طلبید و اوهم خدیجه بیگم از شاهزاده خانم‌های صفوی را به عقد جمشید درآورد و روانه گیلان نمود. اما بعد بین جمشیدخان و احمدسلطان کدورت رخ داد که در نتیجه احمدسلطان از وکالت عزل و شخصی به نام کامران میرزا به جای او منصوب شد. لیکن کامران میرزا باخدعه توانست جمشیدخان را به قتل رساند. این امر خود موجب بروز شورش و اختلافاتی در گیلان بیه‌پس گردید.

از طرفی پس از گرفتاری خان احمدخان، دوباج نام لشته‌نشایی که در خدمت احمدسلطان بود از او برید و مخفیانه به لشت نشا رفت و عده‌ای را دور خود جمع کرد و حاکم آنجا را که از طرف شاه طهماسب گماشته شده بود به قتل رسانید. وی خود را به امیره دوباج ملقب و سپاه به شهر لاهیجان کشید و آنجا را همراه با لشت نشا و توابع تصرف نمود و سرداران و سپهسالاران ولایت بیه‌پس را تابع خود گردانید و مدت یکسال و نیم به حکومت لاهیجان و لشت نشا پرداخت. اما سرانجام او نیز در درگیری با نیروهای شاه طهماسب از بین رفت.

خان احمد مدت ۱۲ سال در زندان به سر برد تا اینکه با روی کارآمدن محمد خدابنده، با متوسل شدن به مهدعلیا همسر او، از زندان آزاد شد و مجدداً حکمران گیلان بیه‌پیش گردید. در مدت پادشاهی محمد خدابنده، به دلیل خویشاوندی خان احمد بامهد علیا، وی در گیلان فرمانروای مطلق بود و خواهرِ شاه، مریم‌سلطان، را نیز به زنی گرفت، با این ازدواج پایه‌های سلطنت و قدرت وی استوارتر گردید. وی پس از ورود به گیلان سعی نمود با شدت و خشونت بر گیلان بیه‌پس مسلط شود که لطمات و خسارتهایی را به مردم وارد کرد (۴. صص ۶۹–۶۶ و ۱۷. صص۶۸–۶۴).

یک پاسخ ارائه کنید