عروس زره پوش
خط داستانیِ «عروس زرهپوش»: زرینهموی (المیرا، چلگیس، بانو، خاتون، زن، دختر) در سرزمین دیوان، و به جستوجوی سردار (مارنقره – شوهر)
به رازی خوفناک وقوف مییابد: سردار بخشی از حافظه تاریخی خود را از دست داده، با دیوان شکمباره به سازش رسیده؛ لقمه از چپ و راست میگیرد: (دیوزادی صاحب دیوان، با دفتر و دستکی چند، اما ایوان معرفتش بلند) که در لحظه تاریخیِ وقوفِ به خود، با دختر میگوید: (چه معرفتی که غلام به خدمت دیوان واگذاشتهام تا خورده شود.) او با پدر و مادری که هر دو دیواند؛ و قصدِ خوردن غلام و بعد عروس زرهپوش خود (خاتون) میکنند؛ و در شادخواریها با سایههایی بر دیوار میرقصند و میخوانند: (چون پخته و خام خورده باید؛ از آدمیان مرده باید!) بانو را در سایه امن خود دارد! او در این خانه، نقش یک “عروس مردنی” را باید بازی کند تا گوشت تن خود به زیر دندانهای تیز آنان نیاورده و خورده نشود! اما او: (بانو، خاتون، زرینهموی، المیرا، دختر) در چالشی دیگر به ستیز با سردار برمیخیزد و بر او و حافظه خفتهاش میشورد و به بیدارچشمی او مینشیند و آنگاه که سردار شأن و جایگاه دوباره خود مییابد، به یادمان غلام (که برترین شأن و جایگاه را در این نمایش دارد) بر ترک اسب او مینشیند و با هم به سوی آینده میتازند!»