عوامل شکست قیام
در شکست قیام غریبشاه علاوه بر عملیات نظامی گسترده شاهصفی علیه شورشیان، عوامل دیگری مؤثر بود که به ماهیت خود قیام مربوط میشود. از جمله این عوامل، میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
۱ـ عدم تجانس نیروهای شرکتکننده در قیام و دوگانگی اهداف و منافع قیام کنندگان. این امر موجب بیسرانجامی قیام و عدم انسجام کامل طیفهای شورشی گشت. ازنظر ترکیب نیروها، دو دسته عمده در این قیام حضور داشتند یک دسته خوانین، ملاکین و اعقاب سلالههای محلی سابق گیلان بودند که بر اثر سیاست شدید تمرکزگرایی شاهعباس اول و خاصه شدن گیلان و قرار گرفتن اداره آن بهدست وزیر اعزامی از دربار صفویه، به کنج اختفا میزیستند، لیکن مترصد فرصتی بودند تا در پی کسب قدرت مجدد در منطقه اقدام نمایند. این بزرگان میخواستند از نارضایی روستاییان گیلانی و طالش علیه مالیاتهای گزافی ـ که از جانب دولت شاه پس از تبدیل گردیدن گیلان به ملک خاصه وضع شده بود ـ استفاده کنند برای هدف خود که تصاحب قدرت منطقهای و تشکیل فرمانروایی مستقل در برابر صفویان بود و در این تلاش، داعیه اصلاحات اجتماعی و اقتصادی به نفع رعایا نداشتند. حضور این دسته در قیام، بهرهگیری از فرصت پیش آمده بر اثر مرگ شاهعباس و جلوس شاه صفی و تأمین منافع شخصی خودبود. از اینرو، اینان با هدف توده مردم هماهنگی نداشتند و آنگاه که فشار نیروهای حکومت زیاد شد، راه تفرقه در پیش گرفته و هر کس در پی حفظ جان خود، از هدایت قیام دست برداشته و مردم را رها کردند. حتی فرزند یکی از ملاکینی که به شورشیان پیوسته بود به ایشان خیانت ورزید و نقشههای آنان را به آگاهی ساروخان رسانید. بدینسبب لشکریان شورشی در نبرد کوچصفهان از قشون دولتی شکست خوردند و تعداد زیادی کشته دادند.
وجود تضاد در صنوف شورشیان در تصمیمگیریهای آنان نیز تأثیر میگذاشت و شیوه برخورد آنها را با بزرگان و اعیان محلی یا مصادره اموال متفاوت میکرد. با گسترش قیام، روستاییان شورشی مستقلاً عمل میکردند و به کالنجار سلطان (غریبشاه) و امیران وی کمتر اعتنا مینمودند و ملاکینی که در آغاز شورش فعال بودند دیگر وظیفه مهم را در جریان نهضت ایفا نمینمودند.
وقتی در جریان تصرف رشت، شورشیان انبارهای دولتی را شکسته و ۲۰۰ خروار(۵۹ هزار کیلوگرم) ابریشم خام را که مأموران شاه بهعنوان مالیات از روستاییان گرفتهبودند، میان بینوایان شهرها تقسیم کردند، بعضی از «افراد محترم و نامی عوام الناس» (یعنی قشر متوسط شهری) نزد کالنجار سلطان آمده و استدعا کردند تا وی برای انبارها اقدامی به عمل آورد و گفتند: «آخر این ابریشم تو را به کار آید.» غریبشاه نیز قبول کردو نیروها را از غارت ابریشم دیوان و تاراج اموال منع نمود. در فومن نیز شورشیان میخواستند خانههای کلانتر و اعیان محل را آتش بزنند، ولی کالنجار سلطان و سران قیام، مردم را از این کار بازداشتند (۱۷. صص۲۶۶–۲۶۵). این موارد نشان از تباین اهداف و دیدگاههای توده شورشی و اعیان شرکتکننده در این قیام دارد.
۲ـ نداشتن سازمان و عدم برنامهریزی و نقشه. قیام مردم گیلان بیشتر دستخوش یک شور و احساس عمومی بود و بیشتر به غارت کردن انبارها و خزاین دولتی منجر شد. اعمال روستاییان و مستمندان شهری فقط نتیجه تجلی نارضایتی و نفرت ایشان بود، ولی برنامه و نقشه معین نداشتند.
۳ـ وفادار ماندن برخی از حکام و اعیان محلی به دولت مرکزی و حمایت مردم برخی از شهرها از قشون اعزامی برای سرکوب غریبشاه، در نتیجه عدم همبستگی کامل مردم گیلانات در جریان قیام علیه دولت شاهصفی.
۴ـ خیانت برخی از ملاکین و حکام که در رأس قیام بوده و پیوستن به سپاه مرکزی و بروز گسستگی و پراکندگی در نیروها.
۵ـ ضعف ابزار و آلات جنگی و تجهیزات شورشیان به گونهای که غالب شرکتکنندگان به چوبدستی، چماق و داس و ابزاری از این قبیل مجهز بودند.
۶ـ قتلعام برخی از شهرها مثل لشت نشا و مردم شورشی بهدست نیروهای دولتی وایجاد اضطراب و تشویش در میان ساکنان گیلان.
۷ـ اقدامات شدید نظامی شاهصفی در سرکوب شورش با اعزام حکام مختلف و گماشتن ساروخان در رأس نیروهای اعزامی برای مواجهه با قیام. قیام کنندگان از پنجسو مورد تهاجم قرار گرفتند. حکام ایالات و شهرهای مجاور گیلان از قبیل ساروخان طالش حاکم آستارا، محمدی خان حاکم کهدم، گرگین سلطان حاکم گسکر، بهرام قلی سلطان صوفی حاکم دیلمان، و وزرای گیلانات برای حمله به غریبشاه به دستور شاهصفی آماده شدند. (همان. ص۲۷۵) «خوانین معظم» با قشون خویش در بخش شورشی «لشت نشا» اقامت کردند و زنان و دختران ساکنان آنجا را به بردگی و کنیزی بردند و «هر یک از شورشیان را که دستگیر میکردند یا به نزد ایشان میآوردند بدون اینکه رحمی کنند میکشتند.» (همان. ص۲۷۹) و بدین صورت شورش فرونشانده شد.
قیام غریبشاه از یکسو برآمده از تمایل حکام و اعیان سرخورده محلی برای رسیدن بهقدرت بود که گاه بهگاه از فرصتها برای نیل به این هدف بهره میجستند و از سوی دیگر نتیجه نارضایتی و شدت هیجان مردم فرو دست شهرها و روستاهای گیلان از ستمو فشار مالیاتی و نابسامانی معیشتی و تنگناهای اقتصادی بود. حاصل آن در صورت موفقیت و پیروزی در برابر دولت مرکزی، ایجاد حکومت مستقل در گیلان بود که ضمن بروز تنش و درگیری در میان مدعیان متعدد قدرت به ویژه سردمداران قیام، سرنوشت توده مردم (رعایا) در آن، با وجود حاکمیت نظام بزرگ مالکی و مناسبات موجود برروابط تولید، همچنان مبهم و نابسامان باقی میماند. در این فرض، مردم اگر چه از زیرسلطه عمال دولت صفوی بیرون میآمدند، لیکن ناگزیر بودند که به حکومت اعیان و بزرگمالکان محلی گردن گذارند.
قیام غریبشاه در اصل در صدد نابودی دولت صفوی نبود، بلکه در حد یکشورش محلی دامنه آن بالا گرفت که آن نیز بهسرعت متوقف شد. ناهماهنگی اغراض و اهداف قیام کنندگان، بروز شکاف بین قدرتطلبان و مردم ناراضی و پرشور، نداشتن برنامه و سازماندهی مشخص از درون قیام، و شدت عمل دولت مرکزی در مهار آن، کهبه قصد جلوگیری از تجزیه ایالت و عدم بروز حوادث مشابه در ایالات دیگر صورت گرفت از برون، به حیات کوتاه آن پایان داد و گیلان همچنان در دوره شاهصفی به عنوان ایالت «خاصه» باقیماند.
در ادبیات
محمود پاینده لنگرودی در خصوص آنچه که بر عادل شاه و مردم گیلان رفت مینویسد: «گیرم که تو ای کالنجار سلطان! پسر جمشید شاه آن سوی سپید رود بودی همینقدر به شیوهٔ گرگمنشانه پدر که از کلهٔ اسیران در کله منار کرد پشت پا زدی و پیشگام و دادخواه همه پابرهنههای داغدار برنجکار باغدار شدی، سزاواری سیاسی همهٔ آزادمردان روزگاری… اینک باور کن ای نادیده دوست! ای انسان سرفراز تاریخ! که بارها والاترین واژههای زندگی را در حماسهٔ جنبش پر شکوه تو و یارانت به کار گرفتم و شعرها به استواری کوههای سربلند دیلمستان و به پاکی پر خروش دریای بیکران زادگاهمان و به روانی آبهای پرتکاپوی سپیدرود، سرودم اما این همه را لایق جای گل میخهای نعل پاهای تو ندیدم…»
منبع : ویکی پدیا