فقدان شهر،ویژگی اصلی تاریخ قدیم گیلان(2)

اکنون پرسش مقدر این است که نبود شهر درگیلان چه علتی داشت واز چه زمانی گیلان توانست براین ضعف تاریخی خود غلبه نماید؟پاسخ به اجمال این است

که فقدان شهر در گیلان به فقدان تمرکز قدرت دراین محدوده ی جغرافیایی بر می گشت. اما بلافاصله این پرسش مطرح می شود که فقدان تمرکز قدرت خود از چه چیزی ناشی می شد؟ پاسخ به این پرسش هامستلزم بیان مبسوطی از ویژگیهای تاریخ گیلان است که دراینجافرصت آن فراهم نیست لیکن می توان به اجمال خطوط کلی را بیان کرد.

در پاسخ به پرسش نخست باید گفت که گیلان در طول تاریخ قدیم خود هیچگاه موفق به داشتن قدرت واحد ویکپارچه ای حتادر دونیمه ی غربی وشرقی خودیعنی دربیه پس وبیه پیش نبوده است. درتاریخ قدیم گیلان مجموعه ای از واحدهای کوچک بلوک های طایفه ای با قلمروهای کوچک محلی وجودداشته که شکل تکامل یافته ی آن را می توان در قرون هشتم و نهم هجری دید ونگارنده در پژوهشی که در سالهای بین 1377تا1379انجام شده ،وجوداین بلوک های قدرت طایفه ای را با نقشه نشان داده است.در این مطالعه محدوده های جغرافیایی 13بلوک قدرت در بیه پس وبیه پیش در اواخر قرن نهم(به جز بخش تالش) شامل لاهیجان، رانکوه،سمام- اشکور،دیلمان در شرق گیلان و کوچصفهان، لشت نشاء، خمام،رشت،کوهدم،شفت،فومن،تولم وگسکر در غرب گیلان که بلوک های مستقل ویا نیمه مستقل بودند، مشخص شده است(عظیمی 1381،تاریخ تحولات اجتماعی واقتصادی گیلان).

پیداست که این تعداد از بلوک های قدرت تا چه حدمی توانست بر کوچک شدن قلمرو جغرافیایی آن ها تاثیر بگذارد. کوچک بودن قلمروهای حکومتی به این معنی بود که تمرکز مازاد اقتصادی که گفتیم منشاء پیدایش وتوسعه ی شهرها بوده اند، دراین واحدها قابل توجه نبود ودرنتیجه به لحاظ مالی واقتصادی، انباشت وتمرکز کمی مناسبی نمی یافت. هرچند بخش عمده ای ازاین مازاد اقتصادی استخراج شده از همان قلمروی کوچک نیز صرف هزینه های غیر ضروری حاکم محلی وبه ویژه جنگهای بی سرانجام مداوم طایفه ای می شد که درآن گرایش به گسترش قلمرو یعنی یک نیازتاریخی به وضوح آشکار بود. بعلاوه عمده ترین محصولی که دراین قلمروهای کوچک کشت می شد، محصول برنج بود که امکان تجارت آن دست کم به خارج از منطقه تقریباً میسر نبود یا دست کم در حجم زیاد میسر نبود. زیرا این محصول برخلاف محصول جانبی دیگر یعنی ابریشم نسبت وزن به قیمت آن بسیار بالا بود ودر نتیجه حمل ونقل آن برای تجارت با توجه به وسایل حمل ونقل وراه های موجود اصولاً به صرفه نبود. اما ابریشم که مزیت بسیار مناسبی از نظر تجارت در این دوره داشت ونسبت وزن به قیمت آن بسیار اندک بود نیز به دلیل کوچک بودن قلمرو، حجم آن برای هر واحد حکومتی چندان زیاد نبود. در نتیجه مقدار مازاد اقتصادی استخراج شد در واحدهای کوچک متعدد،از تمرکز وانباشت مناسب برخوردار نمی شد.

شاید مهمتر از وجود این واحدهای حکومتی کوچک متعدد که مصداق واقعی ملوک الطوایفی در گیلان بوده،پاسخ به این پرسش مهم باشد که دلیل این پاشیدگی قدرت که هیچگاه فرصت تمرکز نیافت چیست؟ به باور نگارند این پاشیدگی قدرت در گیلان از عوامل گوناگون متاثر بوده است که بی ارتباط با ویژگیهای طبیعی وجغرافیایی آن نیست.یکی از مهمترین عوامل ، کشت اصلی رایج در آن یعنی کشت برنج بوده است که اقتصادی ترین شیوه ی کشت آن، تفرق کشتکاران در سطح جلگه ی همواربود. کشت برنج با ویژگی های کاشت،داشت وبرداشت آن مستلزم حضورزارع در کنار مزرعه بود. دراینجا سکونت برخلاف فلات مرکزی ایران به صورت متفرق وخانه- باغ یا بهتر است بگوییم خانه- مزرعه سامان یافته بود.این الگوی سکونت ‌محصول شرایط‌جغرافیایی‌ وبه نوع کِشتی تعلق داشت‌که درنواحی جلگه ای گیلان رایج بود ودرواقع اقتصادی ترین وعقلانی ترین شیوه ی سامان دادن سکونت نیز محسوب می شد.زیرااز طریق‌چنین‌الگویی از سکونت بود که خانوار می توانست به زمین خوددسترسی داشته واز آن به بهترین شکلی مراقبت و بهره برداری کند. ساکنان جلگه‌ی گیلان با توجه به تمام جوانب جغرافیایی، محیطی‌واقلیمی به تجربه دریافته بودند که تنها محصولی که بیش ارهرمحصول‌دیگرمی توانند از کشت آن بهره مند شد،کشت محصول برنج است.امابرای کشت‌برنج به مراقبت بسیاردرکاشت، داشت وبرداشت نیاز بودکه تنهامراقبت از نزدیک میسر بودتا محصول به نحومناسب برداشت شود.

درگذشته این مراقبت تنها به آبیاری سخت وطاقت فرسای برنج خلاصه نمی شد بلکه نگهداری از آن درمقابل‌انواع‌حیوانات وحشی واهلی نیزضرورت داشت.درآن زمان مزارع برنج به وسیله ی بیشه ها وجنگل محصور شده بود.دراین بیشه‌ها، گله‌ی حیوانات وحشی مثل گراز نابود کننده‌ی بوته ها وخوشه‌‌های مزرعه‌ی برنج بود.حتا حیوانات اهلی نیز می توانستند تهدیدکننده های بزرگ باشند. زیرا درگذشته اراضی مشاع یعنی بیشه ها ،مراتع وجنگل ها درجلگه ی گیلان که چراگاه دام های بزرگ خانوارهابود، برخلاف امروز گسترش وسیعی داشت که محل چرای دام ها محسوب می شد و درآن دام های بزرگ بدون هیچ حدو مرزی، آزاد ورهابودند. بنابراین چون وسعت مزارع زیاد بود ومحصورکردن آن با فنس یا پرچین عملا ناممکن وغیر اقتصادی بود،ضرورتا، مراقبت کشت برنج می باید از نزدیک واز کنار مزرعه صورت می گرفت.

دلیل دیگر سکونت دهقان در کنارمزرعه این بود که مراقبت زیادمستلزم رفت وآمد زیاداز محل سکونت به محل کشت وکار بود.این رفت وآمدها اگردر درفواصلی دور از هم انجام می شد مستلزم صرف هزینه ،وقت و انرژی بسیار می شد وعملا پس از مدتی دشوار می نمود.

حمل‌برنج از مزرعه به خانه وقراردادن آن درانبار برنج (کندوج یا کوتی)نیز کاردشواری بود. درشرایطی که زمین نرم وباتلاقی وچارپایان باربرمثل اسب، گران وخرید ونگهداری آن برای طبقه ی رعیت تاحدودی ناممکن بود،حمل برنج نیز از مزرعه به انبار معضل کوچکی نبود وتنها نزدیک بودن به مزرعه می توانست این مشکل را تا حدودی حل نماید.

بالابودن سطح آب زیرزمینی که دسترسی به آن رابا حفر فقط چند متر(گاه دو تاسه متر)درهمه جای جلگه میسر می ساخت(چون آب سطحی ورودخانه درهمه ی پهنه ی جلگه جریان نداشت)،سکونت را برخلاف فلات مرکزی ایران به اراده ودلخواه ساکنان درهرنقطه ای وبه صورت پراکنده ومتفرق ممکن ومیسر می نمود.

گسترش‌پهنه‌های‌یکسان‌خاک‌حاصلخیزدرسراسرجلگه‌‌ی‌گیلان‌نیزبه تفرق سکونتگاه‌ها کمک‌ می کرد.بدین معنی که دراینجا برخلاف فلات مرکزی ایران فعالیت کشاورزی دراثرپراکندگی و به ویژه گسست‌لکه های کوچک خاک، ضرورت ‌سکونت متمرکز درکنار لکه های خاک قابل کشت بوجود نمی آورد.برای ساکنان جلگه ی گیلان دسترسی به خاک قابل کشاورزی وتقریبا باکیفیت یکسان درهرجایی از جلگه فراهم بوده است.

برخلاف فلات مرکزی ایران درمحیط گیلان حمله وهجوم های غارتگرانه ی ایلات وعشایروبه‌ویژه حمله وهجوم های‌ازجانب‌بیگانگان تقریبا وجودنداشت تا دفاع را به صورت متمرکز ودرکنار قلعه به ضرورت اجتماعی وهمگانی ضروری نماید.این خودنیز تجمیع ودرکنارهم بودن خانوارها راالزامی وناگزیرنمی کرد.

همه ی موارد فوق کمک می‌کردکه‌خانه درکنارمزرعه ساخته شود والگویی به نام الگوی‌خانه – باغ(یا به تعبیر ما خانه- مزرع) پدیدآید وچشم اندازی ویژه خلق کند.اکنون این پرسش پیش روی ماست که این ویژگی جغرافیایی پراکندگی خانوارها چه تاثیری بر تمرکز قدرت داشت وبه ویژه چه تاثیر بروسعت قلمرو های سیاسی داشت. پاسخ این است که این ویژگی ناگزیر سکونت در شرایط ویژه ی طبیعی وجغرافیایی واقلیمی سبب تفرق مطلق سکونت در سطح جلگه می شد که برای اعمال قدرت درقلمروهای وسیع، دشواری های بسیار پدید می آورد ودر نتیجه الزاماً وبه تجربه قلمرو های کوچک ترجیح داده می شد.

دومین عامل این بود که در قلمروهای وسیع در یک واحد سیاسی، دسترسی به همه ی نقاط آن دشوار بود. جلگه ی گیلان با خاک رس ،زمین های زهکشی نشده وبارندگی مداوم درطول سال، شرایط دسترسی به نقاط دوردست قلمروی وسیع یک حکومت را بسیار دشوار می کرد.زیرا در بخش عمده ای از سال، راه ها چنان گلی وباتلاقی می شدکه عملاًدسترسی واعمال قدرت رابرای مطیع نگهداشتن رعیت دشوار وهزینه های آن را به نحو غیر اقتصادی بالا می برد. آماده نگهداشتن این راه های حتا اگر ساخته می شد نیز بسیار پر هزینه بود.پس به تجربه قلمروهای کوچک قدرت باز هم ترجیح داده شده بود.

سومین عامل وجود جنگلهای انبوه جلگه ای بود که عملاً اعمال اتوریته وقدرت حکومتی را از نظر جغرافیایی محدود می کرد.جنگل دراین زمان که در دوسوم جلگه به صورت انبوه وجود داشت می توانست در شرایط شورش وقیام وهر گونه چالشی علیه قدرت، سنگرها و مخفی گاه های مناسبی برای مبارزه با حکومتها باشد.

علاوه بر عوامل فوق که در سطحی خرد ومحلی مانع تمرکز قدرت ودر نتیجه کوچک شدن قلمرو های حکومتی درگیلان می شد، در سطحی کلان نیز دوعامل بود که مهمتر از بقیه ی عوامل مانع یکپارچگی و تمرکز قدرت در گیلان قدیم می شد.یکی ازاین عوامل واحتمالاً عامل پایه ای تر وجود رودخانه ی پرآب سفیدرود بود که از جنوب آن وارد منطقه می شد وآن را از وسط به دونیمه ی جغرافیایی کاملاً مجزا از هم تقسیم می کرد. در شرایط تکنیک پائین حمل ونقل، پیدا بود که سفیدرودِ پرآب با حوزه ی آبریز بسیار وسیع (باوسیعترین حوزه ی آبگیری در ایران)و با رژیم آبی یک رودخانه ی دائمی و جریان قوی آن درتمام سال، ارتباط بین دو بخش از گیلان به دشواری میسر می شد.همین مانع طبیعی سبب شده بود تا مرز فرهنگی کاملاً متمایزی که دو عنصر زبان ومذهب متفاوت از وجوه بسیارآشکار آن است در دوسوی رودخانه شکل بگیرد. در شرق این رودخانه مذهب شیعه ی زیدیه ودر غرب آن مذهب اهل تسنن حنبلی رواج داشت. در شرق،گیلکی بیه پیشی ودر غرب آن گیلکی بیه پسی رواج یافت که به طرز شگفت انگیزی در فواصل کوتاه برای طرفین قابل فهم نبود. این دوگانگی های ساختاری نیز عامل مهمی بر سرراه تمرکز قدرت یکپارچه ی منطقه ای بود.

حاکمیت سنتی ملوک الطوایفی گیلان با اشغال آن توسط شاه عباس تاحدود زیادی ازبین رفت. شاه عباس به شدت با شاهک های طایفه ای محلی که اصل تاریخی گریز از قدرت مرکزی را برای سالهای سال وجه ی کار خودکرده بودند به شدت برخورد کرد وبرای اعمال کامل قدرت مرکزی تقریباً تمام عاملان قدرت محلی را از قزلباشان ترک انتخاب کرد. برخلاف تاریخ نویسی در فرهنگ سیاسی مشخص که نیاز به ریشه دار نشان دادن قیام های خلقی وانقلابی از نوع قرن بیستمی در هر منطقه ای از ایران داشت ودر هرشورشی به دنبال رنگ آمیزی آن به سبک وسیاق قیام های خلقی رهایبخش می نمود، قیام کنندگان علیه صفویه بلافاصله پس از مرگ شاه عباس ،هدف انسانی وبرابری طلبانه ی مشخصی با برنامه ی مشخص واز پیش تعیین شده را دنبال نمی کردند .این قیام به میزان زیادی خلق الصاعه وشورسی کور بود که درپشت آن حاکمان محلی سابق و روسای طایفه ای آن ها قرارداشتند که برای دستیابی دوباره به قدرت ملوک الطوایفی از دست رفته ی خود درگریز از مرکز وبرقراری قدرت عقب مانده تر وجابرانه تر خود توده های ستم دیده را ابزار قدرت گیری دوباره ی خودکرده بودند.شیوه های غارتگرانه واوباشی گری انجام گرفته دراین قیام نشان آشکاری ازبی هدفی در راستای اهداف انسانی آن بود. کما این که خشونت دولت مرکزی در خاموش کردن این شورش نیز بی اندازه بدوی وغیر انسانی بود. در هرحال اگرچه تمرکز قدرت توسط شاه عباس و دولتهای صفویه هدف های چپاول گرانه ی خودرا داشت که مهمترین آن تصاحب سود ناشی ازتولید و تجارت ابریشم گیلان به عنوان مهمترین تولید کننده ی این محصول درسراسرایران بودلیکن نفس تمرکز قدرت وجلوگیری از پاشیدگی آن دراین دوره،وجهی مترقی داشت وپیوند این ناحیه با یازار ملی را فراهم می کرد واز رهگذر این فرایند زمینه های توسعه وپیشرفت آن را رقم می زدلیکن به رقم همه ی این تلاشها، دوگانگی قدرت در شرق وغرب گیلان به مرکزیت لاهیجان ورشت تاحدودی به قوت خودتا پایان صفویه باقی ماند.

تاریخ قدیم وتاریخ جدید گیلان

چنان که دیدیم تادوره ی صفویه توسعه ی شهری درگیلان رونق اندکی داشت.از این زمان گیلان کم کم در قلمروی سرزمین اصلی ایران ادغام شده وسیاست های حکومت مرکزی ایران درآن نفوذ روزافزونی یافت. نفوذ حاکمیت دردوره ی شاه عباس اول و پس از ماجرای خان احمد گیلانی درسال1000هجری تشدید شده وگیلان به طور کامل تحت حاکمیت حکومت مرکزی ایران درآمد.ازرهگذر این وابستگی وپیوند نسبی بیشتر با بازارملی، تولیدات آن به ویژه تولید ابریشم به روابط تجاری بین المللی کشیده شدودرواقع بازاریکپارچه ی ابریشم گیلان که اکنون تحت کنترل شاه عباس وسپس دیگر شاهان صفویه درآمده بود،توانست پیوندخودرابابازارهای جهانی برقرارکند. این امر تاآن زمان دست کم به صورت گسترده وسازمانیافته میسر نشده بود. گسترش بازار ابریشم گیلان در اثر فرایند فوق به افزایش تقاضاو محرک مناسبی برای افزایش تولید وبهبود فرایند تولید وتوزیع آن در گیلان وتوسعه ی مراکز جمع آوری آن به عنوان نقاط شهری شدولی این دوران هنوز دوران گذار از مرحله ی سنتی بود.

با خاصه شدن گیلان توسط شا‌ه عباس، به رغم حاشیه ای شدن حاکمان بلوک های قدرت محلی وبومی گیلان درشرایط جدید، نقاط مرکزی این بلوک‌ها درروابط جدید نقش مهمی به عهده‌گرفتند.یکی از وظایف این نقاط، کنترل ومدیریت تولید وجمع آوری ابریشم گیلان وانتقال آن به رشت وسپس اصفهان ویا بازارهای فراملی بوده است.درهمین رابطه شهر رشت به عنوان سرپل ارتباطی اصلی ومدیریت تمام سرزمین گیلان دراین ارتباط ،اهمیت بیش از پیش پیداکرد. با این حال هنوزشهرلاهیجان رقیب عمده ا ی برای مرکزیت بلامنازع رشت بود ودولت صفویه نیز به دلیل ریشه های پیوندایدئولوژیکش با لاهیجان هنوزتمایل به حفظ آن در مقابل دیگر نقاط بیه پس به ویژه رشت برای خودقائل بود.

چنان که می دانیم یکی از علائم ورود به دنیای مدرن، وحدت جغرافیای سیاسی ودورشدن از پراکندگی قدرت وتقسیمات ملوک الطوایفی سنتی درقرون وسطا بود که امکان حاکمیت قوانین ومعیارهای واحدبرسراسر سرزمین را به منظور روان کردن تجارت وجابجایی سرمایه‌ی تجاری و تمرکز انباشت جغرافیایی سرمایه فراهم می کرد واز این طریق به انباشت سرمایه وتوسعه‌ی سریع تر سرمایه داری یعنی تنها روابط اقتصادی نوظهور دنیای مدرن کمک می کرد. چنان که پیش تر گفته شد به رغم موقعیت جغرافیایی شهررشت درشرایط جدیدِگیلان‌برای قبول مرکزیت آن، سوء ظن حاکمیت صفوی از گیلان(به‌سبب نافرمانی مکرردر این سرزمین) ودلبستگیهای ایدئولوژیکی که به شرق گیلان وجود داشت، تمرکز قدرت واحد سیاسی به مرکزیت رشت تحقق نیافت. این دوقطبی بودن (البته به سودرشت)تا سقوط اصفهان به دست افغان ها ادامه پیداکرد. اما سقوط اصفهان با سقوط دیگری درگیلان یعنی سقوط رشت به دست ارتش پتر اول (کبیر)نیزهمراه بودکه اهمیت تاریخ ساز آن تاکنون به درستی شناخته نشده است. نگارنده در پژوهشی در بین سالهای 1377تا1379 برای نخستین بار به این نتیجه رسید که اشغال گیلان توسط پتراول(کبیر) پس از سقوط اصفهان سرفصل تاریخ جدید گیلان بوده واصولاً پتر اول عامل نا هشیار تاریخ درپیش انداختن تاریخ نوین گیلان پیش ازهر ناحیه ی درایران بوده است.ازاین رو لازم است برای تحول مهم و فصل جداکننده ی تاریخ قدیم وجدید اندکی به دلایل وقوع وچگونگی این تحول وظهورآن دراوایل قرن هیجدهم به اجمال نظری بیاندازیم.

مارکس در نوشته ی هوشمندانه ای که هیچگاه در مجموعه ی آثاراو درچاپ مسکو وبرلین دردوره ی شوروی سابق چاپ نشد به نکته ی بسیار ظریفی در باره ی تاریخ روسیه اشاره می کند. او می نویسد که قوم اسلاو وهمینطور روس از یک سنت وویژگی ذاتی برخوردار بود وآن این که« دریا گریز» و«درون بوم» بود. به این معنی که ازابتدای تاریخ این اقوام از نظر توزیع جغرافیایی، خودرا در خشکیها محصور ومحاط کرده واگر هم قلمرو پراکندگی آن ها به سواحل دریا ختم می شد، آن دریاها به آبهای یخ زده ی بی تحرک محدود ومحصور می شدند. اما او می گوید که «پتر[اول] از همان آغاز تمامی سنن نژاد اسلاو را زیر پاگذاشت:«روسیه به آب[دریا] نیاز دارد».این جمله را که اوزمانی با حالت سرزنش آمیزی به شاهزادکانتمیرگفت، در سرلوحه ی زندگی نامه اش نوشته است. جنگ نخست او با ترکیه، فتح دریای آزوف، پیکارش با سوئد، تصرف دریای بالتیک، دومین نبردش با عثمانی هدف تسخیر دریای سیاه را درسرداشت، ونیت دست درازی فریبکارانه اش به ایران، اشغال دریای خزر بود.اگر خواست تنها گسترش منطقه ای باشد،خشکی کافی است اما اگر اقدام به تهاجمی جهانی مد نظر باشد، نخستین پیش شرط ، دریا خواهد بود. فقط دگرگونی مسکو از یک کشور درون بوم محض به حکومتی باسواحل دریایی می توانست محدودیت های دیرینه ی سیاست مسکو را رفع نماید…»(مارکس،دیباچه ای بر تاریخ روسیه،1384ص49 تاکید از ماست). واضافه کنیم که انتقال پایتخت روسیه از مسکو توسط پتربه بندر خود ساخته ی پترز بورگ در ساحل دریای بالتیک در سال1713میلادی که پنجره ای به دنیای در حال تحول اروپا بود نیز از همین ویژگی روانشناسی متحول اوخبر می داد.بدین ترتیب دگرگونی در سیاست روسیه باآمدن پتر، زمینه های اشغال گیلان به دست پتر اول را فراهم کرد.فرصت این حمله واشغال را سقوط اصفهان به دست افغان ها فراهم کرد. نماینده ی پتر اول یعنی آرتمی ولینسکی که در ایران بوداز پیش به طرز شگفت انگیزی شرایط بحرانی در ایران را درک کرده واورا تشویق به حمله به ایران کرده بود.

بدین ترتیب چنان که می دانیم با سقوط اصفهان ،لشکر پتر اول(موسوم به پترکبیر)تمام نوار شمالی ایران از جمله گیلان رابه تصرف خوددرآورد ورشت در سال1722میلادی به دست ارتش پتر اول افتاد.این تصرف که ده سال واز سال1722تا1732میلادی(1135تا1145هجری) به طول انجامید،به شهر رشت ارزش واعتبارتاریخی مهمی بخشید.رشت به سبب موقعیت جغرافیایی مرکزی خوددرگیلان وواقع شدن دردهانه ی دره ی سفیدروردبرای ارتباط با فلات مرکزی ایران از سویی ونزدیک ترین مکان شهری مهم به بهترین بریدگی ساحل دریای خزر یعنی بریدگی انزلی برای ایجادارتباط دریایی از سوی دیگر به عنوان مرکزیت بلارقیب گیلان مورد توجه ی فرماندهی ارتش پتر کبیریعنی ژنرال سیمونف و لواشف قرارگرفت وبه مقر فرماندهی این فرماندهان نظامی تبدیل شد.از این زمان تاپایان دوره ی اشغال، شهررشت ر‌سما مرکز اداره ی سیاسی – نظامی ‌گیلان بود وهرگونه‌روابط رسمی بادول خارجی وامضاء قراردادها نیز دراین شهرانجام می گرفت.رشت در پرتو حضور دهساله ی قوای اشغال گر با طی فرایند اروپایی شدن روسیه دراثر سیاستهای پی گیر پتراول، نقش آفرین رواج ورسوخ اولین عناصر ونطفه های دنیای مدرن به صورت نهادی در این شهر شد. این تغییرات ماندگارکه از رویاهای پتر برای ماندن دائمی در گیلان سرچشمه می گرفت(چنان که در قراردادهای نخستین با شاه طهماسب ولیعهد شاه سلطان حسین وبا اشرف افغان به آشکارا بیان شده)، سبب تحولات مهمی برای سالهای بعد شد وگیلان را برای نخستین بار همانند اروپای تحت اشغال ارتش ناپلئون در معرض امواج دنیای مدرن قرارداد.دراین تحول لاهیجان برای نخستین بار به عنوان آخرین رقیب رشت به طور کامل از توجه افتاد. در نتیجه ی این فرایند بسیار مهم‌، ضمن ورودگیلان به دوران تاریخ مدرن خود، مرکزیت بلامنازع رشت در گیلان نیز برای همیشه تثیبت شد(همچنین نگاه کنید:عظیمی 1381، تاریخ تحولات اجتماعی – اقتصادی گیلان وعظیمی،تاریخ نوین گیلان چگونه آغاز شد،مجله ی گیله وا ،شمار66سال1382).

درشرایط نوین لاهیجان دیگر ایفاءگرنقش مهمی نبود.زیرا نه درپیش کرانه ی ساحلی خود، بندری داشت که بتواند از آن طریق با جهان درحال تحول وتوسعه ارتباط برقرارکند ونه پس کرانه ی کوهستانی آن امکان ارتباط آسان با فلات مرکزی ایران رامیسر می نمود.همچنین آن پیوند تاریخی ایدئولوژیکی با صفویه نیزدردوران نوین دیگر کارکرد معینی نداشت.از این رو درقیاس با لاهیجان،رشت از هر نظر مزیت های بهتری درشرایط نوین ارائه می کرد.

درطول دوره ی اشغال، روس‌هاتنها شهررشت را به عنوان مرکزیت اداری گیلان به رسمیت می شناختند.به عنوان مثال پتردوم(جانشین پتراول که سه سال پس از اشغال گیلان در سال1725م درگذشت)امضاءعهدنامه ی 13فوریه‌ی1729با اشرف افغان راکه درآن سرزمین گیلان تا کاروانسرای نقله‌بر(درنزدیکی رستم آباد) برای همیشه به روس ها واگذار شده بود، درشهررشت به امضاءرساند.سه سال بعد که نادرسردار شاه طهماسب، روس‌هارامجبور به خروج از گیلان کرد نیز قرارداد معروف به قرارداد رشت درسال1732میلادی با نمایندگان نادر درهمین شهرامضاء شد ونام رشت یعنی محل امضاء قرارداد در پایان قرارداد نیز جزوی ازسند قرارداد بودوقرارداد فوق اغلب در سالهای بعد به این نام خوانده می شد(نگاه کنید به متن قرارداد:احمد تاج بخش،سیاستهای استعماری روسیه تزاری، انگلستان وفرانسه1362صص291-302).

شهر رشت در زمان حضور روس ها تغییراتی در جهت فرایند مدرن سازی داشته است.متاسفانه ما هنوز یاداشتهای روزانه ی سیمونف، لواشف (فرماندهان نظامی روس ها در رشت) وآورامف(کنسول روس در رشت) در زمان اشغال را دردست نداریم(هرچند می دانیم که انتشار یافته است).اما رابینو یک مورد نقل می کند که یک شهروند گیلانی از تحولات انجام شده در گیلان در دوره ی اشغال اظهار رضایت کرده است.رابینو که در چارچوب رقابت بین روس وانگلیس در ایران عموماًروی خوشی در جهت گیری به نفع روسیه در نوشته هایش نشان نداده است، استثنائاً در کتاب دارالمرز گیلان دراین مورد مشخص از قول هنوی(تاجر انگلیس) می نویسد که:«در سال1744(1157هجری)[یعنی دوازده سال پس از انعقاد قرارداد تخلیه وده سال پس از تخلیه ی گیلان توسط ارتش روسیه]، هنوی، ذکر نموده است که طبق گفته حاجی زمان لاهیجی ،گیلان در زمان استیلای روسها به پیشرفتهایی نائل آمده بود». او حتا در همین نقل قول می نویسد که این شهروند گیلانی به هنوی گفته است که مردم ازاین زمان نه فقط خاطره ی بدی نداشتند بلکه خواهان بازگشت به آن دوران بوده اند:«مردم از آنکه دو باره تحت فرمان آنها باشند، ناراحت بنظر نمی رسیدند»(رابینو1374ص536).اگر این اظهار نظر شهروند گیلانی را که از هنوی نقل وقول شده به پذیریم بایدآن را به ضرورت اصلاحات از جانب روسیه در گیلان وبه ویژه برقراری امنیت در رشت تفسیر کنیم.زیرا به سبب این که پتر اول وجانشینانش به اعتبار مفاد قرادادهایی که در سالهای 1722، 1723 و1729با طرف ایرانی منعقد کرده اند و درتمام آن هاتاکیدشده است که گیلان تا ابد در دست روس ها باقی خواهد ماند، در بازسازی رشت به سبک دنیای مدرن تردیدی به خرج ندادند.پتر حتا به ارمنیان قفقاز پیشنهاد کرده بود که در صورت مهاجرت به این شهر، همه گونه اقدامات حمایتی راانجام خواهد داد. به نظر می رسد که آغاز رویکرداستقرار ارمنیان در رشت نیز که بعدها نقش مثبت و مهمی در انتقال عناصر مدرن به این شهرایفاء کردند، ازاین دوران آغاز شده باشد(در این مورد هنوز پژوهشی البته صورت نگرفته است). یادآوری کنیم که در تداوم استقرار این گروه از شهروندان روس در رشت ، نحوه ی خاتمه ی اشغال بسیار موثر بود.زیرا چنان که متن قرارداد1732 نشان می دهد ،تخلیه ی ارتش روسیه از گیلان با تعهدات متقابل دو دولت وبا مسالمت تمام انجام شد ودرنتیجه تداوم مهاجرت این گروه بدون خصومتی می توانست همچنان داوم داشته باشد.

درهرحال رشت پس از رفع اشغال موقعیت مرکزی خودرا در گیلان تثبیت کرد.رابینو درباره ی آغاز مرکزیت رشت گفته است که:«من نمی توانم بگویم ازچه وقت تمام خطه گیلان برای اولین بار به حکمرانی واحد تفویض شد که دررشت رحل اقامت گزید،اما این موضوع احتمالا درپایان سلطنت نادرشاه اتفاق افتاده است»(رابینو، فرمانروایان گیلان1369ص30).از نظر ما حکمرانی واحد گیلان به مرکزیت رشت از همان آغاز تصرف گیلان توسط پتر اول پدیدآمدو با رفع اشغال پس از ده سال(یعنی در1145هجری) به طور کامل تثبیت شد. بنابراین مرکزیت رشت بسیار زودتر از پایان سلطنت نادر اتفاق افتاد. ما می دانیم که نادر در سال1145هجری یعنی زمانی که هنوز سردارنظامی ایران بود با برکناری شاه طهماسب ابتداپسرهشت ماهه اش را به عنوان شاه عباس سوم جانشین او کرد وخودرا نیز در همین سال نایب السلطنه نامید وسپس در سال1148هجری تاج سلطنت به نام افشاریه بر سر گذاشت وچنان که می دانیم پایان سلطنت نادرشاه نیزدر سال 1160هجری بوده است. بنابراین چنان که پیداست در حالیکه قبل از روی کارآمدن نادرشاه ودقیقاپس ازاین که نادر به عنوان سردار نظامی شاه طهماسب ارتش روسیه را به رغم میلش وادار به ترک گیلان کرد و قرارداد21 ژانویه1732 م یا30دی ماه 1110خورشیدی را بر آنان تحمیل نمود،رشت موقعیت مرکز ی خودرا در گیلان تثبیت کرد.

چنان که پیش تر گفتیم تمایل روسها به انتخاب رشت به عنوان مرکزیت فرماندهی ارتش روسیه مدیون دسترسی بی بدبل این شهربه فلات مرکزی ایران از طریق دره ی سفیدرود از یک سو ودسترسی نزدیک به مرداب انزلی وپیر بازاربه عنوان پیش بندرآن دردریای خزر برای ارتباط با روسیه وجهان خارج از طرف دیگر بود. این موقعیت شهر رشت با توجه به تحولاتی که در روسیه در جهت اروپایی شدن به سرعت درحال تحقق بود ، این شهررا برای ایفای کارکردهای ملی وفراملی نوینی در ایران آماده می کرد. در پرتو چنین نقشی بود که به تدریج محور انزلی – رشت در سالهای بعدهنگامی که پایتخت ایران به تهران منتقل شد، تدریجاً به نقطه ی تماس اصلی پایتخت نوین ایران به جهان خارج تبدیل شد.

در هرحال بدیهی است که دراوضاع واحوال پس از اشغال گیلان، رقیبی برای مرکزیت این شهر نمی توانست وجودداشته باشد.این وحدت سیاسی گیلان به مرکزیت اداری رشت اهمیت تاریخی مهمی درتوسعه‌ی شهری وبه طورکلی درتوسعه ی اقتصادی گیلان وورود آن به تاریخ جدید و مدرن داشت.از این زمان درگیلان برخلاف گذشته که دران شبکه ی شهری گسیخته وبدون قدرت مسلط یک شهرحاکم بود، شهرمسلطی برشبکه ی شهری آن پدیدآمد که تا آن زمان سابقه نداشت.از این منظر می توانیم ادعا کنیم که گیلان با ایجاد یک شهرمرکزی مهم پیش از هرمنطقه ای درایران به دنیای مدرن گام گذاشته وتاریخ مدرن خودراآغاز کرد.

ناصر عظیمی دوبخشری
به نقل از وب سایت انسان شناسی و فرهنگ

 

یک پاسخ ارائه کنید