میرسد روزی که روی عرش نقاشی کنیم
میرسد روزی که روی عرش نقاشی کنیم
بر کفِ ویرانههای آرزو، کاشی کنیم
فرش در سامانههای عشق اندازیم تا-
ردّ ِ پای عاشقان را فاش فرّاشی کنیم
همقدم با خیزش ِ خورشید و همآوای صبح
کاستیها را جهانبینانه کنکاشی کنیم
ریشهی جنگ و جدل، هرگز نمیپوسد اگر-
در مدارِ کینه از پندار کلّاشی کنیم
نغمهی اقبالِ ما هم کوکِ باداباد نیست
بیحساب از مخزنِ ارباب عیّاشی کنیم
انتظاری ناشی از وهمست اگر بیبررسی-
خام پنداریم هر پندار وُ منباشی کنیم
هیچ دستی کف نخواهد زد برای ما که مفت-
آفتِ آشفتگی را از هوس ناشی کنیم
یا که در ابعادِ زایشگاهِ درکانگیزِ نور
زندگی در شبپرستیهای خفّاشی کنیم
باید از آشوبهای ناسپاسی بگذریم
آسمانِ خودستایی را فروپاشی کنیم