نگری بر درنگ‌آفرینی‌های مجموعه شعر گیلکیِ “تی‌تی‌نار”

مهرداد پیله‌ور، با شان و شناسه‌ی گیلکی‌‌سرایی، در پوشش‌ِ باریک‌بینی و مهارتِ ایجادِ چندگانگیِ معنا در متن، که از کالبدِ سروده‌هایش می‌تراود، در ردیف ِ نامورشاعرانی‌‌ست که در سرایش شعر پیشرو در زبان‌های (گیلکی) و (فارسی)، جایگاهی شاخص دارد.
شگونِ نیکِ این ویژگی را، عنصرِ زبانِ شعریِ بی‌تکلفِ او که تراش‌خورده‌ و تامل‌‌آفرین است، و به سروده‌هایش، وجاهت و پیوستگیِ حضور در دلالت‌های معنایی می‌دهد، فراهم نموده است. زبانی که از روزمرگیِ ایجاز و اختصار کلام، نشات می‌گیرد و به آثارش، مزیتِ تاویل‌گستری هدیه می‌کند و سازگار است با بیانیه‌ی زیرساختِ مقوله‌ی پدیدارشناسی که در آرایه‌های بایسته‌ی بازنمایی و (عین‌)گزینی‌های ناشی از تخییل‌های غیرِعادت‌مند که از عادت‌های توصیفیِ کاهنده، و فروکاهش‌های مفرط و پیروی از “ایماژیسمِ” ایستا و منسوخ و مخرب، پرهیز می‌نماید، و در تعادلِ پایاپای احساس و اندیشه، هدفِ برجسته‌سازیِ شعرهایش را جلوه‌مند می‌کند تا در زمانه‌ی اکنونِ تطبیق‌های تاریخی و به‌روزرسانیِ شعر، با تفاوتی پیش‌رفته‌تر، نگرنده و مخاطب و ماوّل، بپذیرد.
دلیلِ اثبات ِ این نظر را در “زیست‌جهانِ” همزیسته‌ام با “پیله‌ور”، از واکاویِ کشانه‌ها و نشانه‌های به‌جامانده‌ در شعرهای قوام‌یافته‌اش، می‌بینم که به تاثیرِ دگرگونی‌ِ پدیدارهای سنجاق‌شده به روزگارِ کنونی، با زیرمتنی‌ِ شاعرانه‌، مکاشفه می‌شوند.

نمونه‌ای از حس‌انگیزیِ سروده‌های مهرداد پیله‌ور که نشانگرِ ویژگی‌های به‌روزرسانی‌‌شده‌ی زبانِ شعریِ اوست و درباره‌اش، به قلمِ این نگارنده، در گذشته، نگاشته شده؛ به عنوان پیش‌‌نمای این نگرش، در زیر، بازنویس می‌شود:

انگوشتان/ قاقاَ زِه/ نی‌نِئن ِسو، بی‌سو/ نتِ کمر، بشکسه/ پروکسی‌-/ جه تکه‌دوب بِئساَ/ فیلتر شکن…/ خانه/ دوکان/همساده-/ وازده بامو/ ایجانایی، دورسفِه…/ می‌دیل‌تنگی‌یا/ کوراَ دوخانم/ بیشتاوی می‌صدایاَ!؟
برگردان:
انگشت‌ها/ حیرت‌زده/ نورِ چشم، بدون سو/ کمرِ نِت، شکسته/ پروکسی-/ از تلاش‌ ایستاده/ فیلترشکن…/ خانه/ مغازه/ همسایه-/ به‌تنگ آمده/ باهم‌بودن، پاره می‌شود/ دل‌تنگی‌ام را/ کدام سو بخوانم-/ صدایم را بشنوی!؟

رسالتِ پدیدارشناسی، در راستای پذیرندگیِ فیلسوفانِ معاصر، اهداف‌اش را بر دو محور، مورد مطالعه قرار می‌دهد:
۱- عنوانِ قدیم، با شاخصه‌ی ماهیت در مطالعاتِ توصیفیِ پدیده‌های مشهود از توجهاتِ استعلاییِ “ادموند هوسرل” که‌ با شعار و تاکیدِ (به‌سوی ذاتِ خودِ اشیا)، هنوز، کارآمدست و تجربه‌ی بی‌واسطه را می‌نمایاند.
۲- عنوان جدید، که با پی‌گیریِ پدیده‌ها، از (پدیدارشناسیِ‌ متوجه به‌موضوع)، به (پدیدارشناسیِ‌ متوجه به‌خود) میان‌بر می‌زند و زیرِ نگرشِ اساسی‌ترین نکته، یعنی، تحول و تاویل، جهانی را که تجربه و تجزیه‌پذیرست، در ترازِ خود، و در وجهِ بینش‌یافته، می‌کاود و با ایستادگی در قبالِ فروکاهشِ مفرط، که هدف‌اش، تنوع و گستردگی و ارتقا و غنابخشی به پدیده‌های مشهود و تحلیلِ دقیق و عمیق، و پرهیز و گذار از گزاره‌های سطحی است، تبیین می‌شود تا در موقعیتِ بازنمایی و حیث ِالتفاتیِ تکوین‌یافته‌ی شهود، به “عین”های شناور، فرصتِ “دازاین” بدهد و پیش‌فرض‌های تجربه‌نشده، مجالِ حضور، و تصرف در تصور را نداشته باشند.

با این پیش‌سخن، آسان‌تر می‌توان ساخت‌واره و ویژگی‌های شعرِ پیله‌ور را در مایه و نگرش مدرنِ عاری از افاده‌های انتلکتوئلیِ ضد ارزش، به‌سنجه درآورد و وظایف ِ”عین”های عامل را که گفتمان و کنش‌های میانجیِ اتفاقِ عناصرِ (زبان) و (معنا) هستند، در پیوست‌ها و گسست‌ها و تاویل‌های انضمامیِ نشانه‌شناسانه‌ی بهره‌ور در ساختار، از تحلیلِ شعرِ موصوف، مکاشفه نمود که عبارت‌اند از:
حضورِ واژه‌های مسوولِ (انگشت‌ها، مردمکِ چشم‌ها، نِت، پروکسی، فیلترشکن، خانه، مغازه، همسایه، باهم‌بودن، و تشویش و وازدگیِ آن‌ها)، که هر کدام، با جوششِ احساس و تبادلِ آموزه‌های شاعر در پیوند با پدیدارهای مربوط و اندام‌وارگیِ بسنده‌ی توصیف ِ حساسیت‌های جانبی و چیدمانِ مناسبِ آن‌ها در توانش ِ صنعتِ هویت‌بخشی به (اشیاء در اعتبارِ آدم‌گونگی)، که برابر با آن‌چه در ارتباطِ هم‌‌سو با ذوق و طبعِ مکاشفه‌گرِ شاعر، در دامنه‌ی شناخت‌شناسیِ پدیدارها، کشف ِحجابِ معانیِ ذاتیِ اجزای متن را بر عهده دارند، پرده‌گشایی می‌کند.
حضورِ (عین‌)های تعریف‌شده در متنِ شعرِ مورد بررسی، به‌هیچ‌وجه، اتفاقی و جوششِ محضِ آنیِ “ایماژیستی”، که شعر را در اسارتِ بیانیه‌ی ناکارآمد و متناقض، اسیر کنند، نیست.
حیثِ التفاتی، خودکارگیِ (شطحی) هم ندارند و ذهنیاتِ متصلِ غیرِ زمینی را تصویر نمی‌کنند و کاملا با شیوه‌‌ی آموزه‌ی دو اصلِ مطرح‌شده‌ی (فنومنولوژی)، سازگارند و با رویدادهای امروز و وضعیت ِ کنونیِ زندگانیِ‌ انسانِ عصر حاضر، در عریانگیِ سرپوش‌گذاشته‌ی جهان، و عوارضِ ناشی از تنش‌های پیش‌آمده‌ی غیرِاصولیِ‌ آسیب‌رسان، در توافق نیستند و با پرهیز از استحاله‌‌های مصنوعی و رسوب‌های پریش‌گویی و آشفته‌نویسی، مسوولیتِ بهبودگرایی را بر دوش می‌کشند تا آن حد که جز زمینی‌بودنِ دلالت‌ها و دریافت‌ها و معناها، هیچ‌ تصورِ دیگری را در زنجیره‌ی فعال‌ و نشانه‌مندبودنِ آن‌ها، در رسای شعرِ مفیدِ مدرن، نپذیرند.
بینش و گرایش‌های آگا‌هانه و دقت‌مند مهرداد پیله‌ور، در سرایشِ شعر مدرن گیلکی، به گواهیِ آفرینه‌هایش، قابل تامل و تحلیل است.
بهار سال ۱۴۰۰ خورشیدی از این‌ شاعر کوشای حوزه‌ی ادبیات گیلکی، مجموعه شعر پیشروی گیلکی، با نام “تی‌تی نار” مشتمل بر ۹۰ قطعه، مندرج در ۹۶ صفحه، از طریق نشر گیلکان، به چاپ رسید.

محتوای شعرهای این دفتر، نشانگرِ گستره‌ی فضای حاکم بر تفاوتِ زبان و ساختار، با هدفِ بازنما نمودنِ شعر امروزِ گیلکی است.
فضایی که با فضای دورانِ دهه‌ی ۷۰ و سال‌های پیش و پس از آن، تفاوت دارد.
روزگارانی که در آن، شعرگیلکی، فضای روستاییِ گیلان، و نمونه‌های تعلیمیِ دوبیتی‌ها و منظومه‌ها و قطعات مثنوی‌گونه‌ی ساده‌ی روایی را متبادر به ذهن می‌کرد.
با دگرگونیِ وضعیت اجتماعیِ حداقل از چهار دهه‌ی گذشته تاکنون، طبیعی‌ است که پذیرش‌های فرهنگی، ادبی، هنری، تغییر کند. متاسفانه، هنوز شمارِ اندکی از شاعران گیلک، در کادر کلیشه‌‌ای آن دوره، به شعر و خواسته‌های ادبیِ جامعه‌ی متحول‌شده‌ی گیلان می‌نگرند و این بی‌اعتنایی، نه تنها قادر به جذب جوانان نیست، بلکه آن‌ها را از گویش‌وری به زبان مادری‌شان، روگردان می‌کند.
چون به همان اندازه که با دیدن زیبایی‌های طبیعت گیلان، شادمان می‌شوند، فراتر از آن، با خوانش‌ متن‌های توصیفیِ عاری از تخیل و اندیشه و تاثیرِ آراسته به واژه‌های کهنه، به عنوان شعر، دل‌سرد و گریزان می‌گردند.
مفهوم توجهِ یادشده، این نیست که خصیصه‌ی زادبوم‌گرایی، با نشانه‌های استوارش، از متن و اصالت شعر گیلکی، حذف شود.
زادبوم‌گرایی، مغز مواجِ شعرِ گیلکی است. و اصالتی نیست که محو و حذف و کم‌رنگ شود. ظرفیتی‌ست که ساخت‌واره‌ی متن در پروراندن و نمایشِ آن، نیاز به مهارت و وسعت نظرِ شاعر در پیشگاهِ حس و اندیشه و زبان دارد.
پیله‌ورِ، در شمارِ آن‌دسته از شاعران نکته‌سنج گیلان است که از این توانایی، به‌ حدِ بسنده‌ برخوردارست.
مجموعه‌ی “تی‌تی نار”، بهترین گواهِ نمونه‌پرداز این ادعاست و نشان می‌دهد که چگونه می‌توان رشته‌هایی از واژگانِ اندک با معانیِ تودرتو را زیر پردازش ِ نشانه‌های”اکو”یی و “پییرس”ی، وادار به رقصیدن نمود. و از دوایرِ آن، معانیِ چندگانه دریافت کرد.
پیروِ آن‌چه که در این باب، آگاهی گردید، نمونه‌هایی از تراوش‌های ذهنیِ پیله‌ور، از “تی‌تی‌ نار” در پی، نگریسته می‌شود:
بهشت/ چندر/ کوچیکاَ بِه/ وختی/ تَرا/ کشاَگیرم. (ص ۱۴)
برگردان:
بهشت/ چقدر/ کوچک می‌شود/ وقتی/ تو را/ در آغوش می‌گیرم.
شعری‌ست به‌ظاهر ساده با چسبندگیِ درخورِ متن، که بسیار شفاف می‌تواند با حواشیِ تفکرانگیزِ یادمان‌زای روایت، رضایتِ مخاطبان و ماولان را تامین کند و یادآورِ انواعِ باورهای پیروان ادیان گوناگونِ الهی و سنت‌ها و اسطوره‌ها و آموزه‌های کهن‌الگوییِ انسان‌ها از نژادها در اقشار مختلف باشد و لحظه‌های درنگ‌مند به خوانش‌گرانِ پذیرنده، اهدا نماید.

وحشی اسباناَ-/ مانستی/ اِیتاَ ماچی مَرهَ-/ بکفته. (ص ۱۶)
برگردان:
به اسب‌های وحشی-/ شبیه بود/ با یک بوسه/ رام شد.

شعر، آن‌قدر تراش‌خورده و معنامندست که می‌توان نوشت: شاعر، حضرت‌ شعر را، بر آیینه‌ای سوار نموده که تا دوردست‌ِ خاطره‌های تلخ و شیرینِ آموزه‌ها، بتازد و نیفتد.

پَرپَرِ ناجه‌یم/ اَویرِ گوم‌گومه/ شوروم‌شوروم تاسیانی-/ می سینه‌ تان (ص ۲۴)
برگردان:
آرزوی پرپرشده‌ام/ زمزمه‌ی گم‌شده/ انبوهی از مهِ غلیظِ دل‌تنگی-/ در عمقِ سینه‌ام.

کوتاه‌واره‌ی بالا، شعرِ درنگ‌مندی‌ست که در پوششِ تصویری گویا، روندِ عمر را که پیمانه‌ی شکیبایی است، در برابرِ غلظت دل‌تنگی، یادآور می‌شود و تحملِ تمکینِ ناکامی را با زبانی شاعرانه، زیر جلدِ کوتاه‌ِ کلام، می‌نمایاند که یادِ طعم شیرینِ هستیِ خارج از اختیار، فراموش نشود و دایره‌ی تمکین، به‌هم‌ریزیِ زمان و مکان را در عمقِ اتفاق، استوار نگاه‌دارد، و در شناسه‌ی روایت‌ِ‌ خلاقانه به میوه‌ی پیوندِ احساس و اندیشه، شعریت ببخشد.

سِئب ِ بویاَ-/ دیهی/ انگورِ طعماَ…/ تَرا-/ نیچِه قاقم/ نوخورده-/ مست (ص ۳۰)
برگردان:
بوی سیب را/ می‌دهی/ طعم ِ انگور را…/ تو را/ نچیده منگم/ نخورده-/ مست

پدیده‌های سیب و انگور، یادآورِ خطاها و لغزش‌های منجر به هبوط و تاریانه‌‌خوردن‌هاست که در پیرامون آن‌ها، می‌توان رنج‌نامه‌ها نوشت اما انسان‌ها، آن‌قدر در انواع تکانه‌های بازیگوشانه گم‌اند که در برابرِ ترفندها و ژست‌‌های غلط‌اندازِ فریبکاران، هشدارِ (آرکی تایپ)ها را از یاد می‌برند و با دل‌باختگیِ ناشی از کششِ رنگ سیبِ (قرمز) و شادخواری‌های انگور، منگ و قاق می‌شوند که در پی‌اش، به نوعی تنبیه‌ها و کاستی‌های مشابه، نازل گردد که البته این برداشت، وجهِ تاویلِ آیرونیکِ شعر مورد بحث از معانی و مفاهیمِ چندوجهی‌ِ آن‌ست.

گومگومه’دَره-/ اوشته‌تر-/ آب/ رافایی کشَئِن دَره-/ اَشته‌تر-/ خاک/ زمیناَ ویشتایه… (ص ۳۷)
برگردان:
دارد زمزمه می‌کند-/ آن‌سوتر-/ آب/ در حال انتظارست-/ این‌سوتر’/ خاک/ زمین گرسنه است…

قریحه‌ی شاعر، بر مشیِ بینشِ”زیبایی‌شناسیِ” سخن، شعری در کوتاه‌وارگیِ بسیار هشداردهنده سروده و یکی از بزرگ‌ترین نگرانیِ انسان‌های جهان را که می‌تواند به کلِ حیات کره‌ی زمین، آسیب جدی، در حدِ نابودی برساند، بر تابلوی دقت، نشانده‌ است.

در ساختار شعر موصوف، از دو عنصرِ متشکله‌ی جهان، (آب و خاک) یاد شده و به‌طور ضمنی، حضورِ غایبِ دو عنصر دیگر از عناصرِ چهارگانه‌ی متشکله‌ی جهان، (در سفیدخوانیِ شعر)، متجلی‌ست یعنی (آتش و باد)، که آسیبِ اساسی دارند و زمزمه‌ی (آب و خاک) را برانگیخته‌اند که زمین، احساس گرسنگی می‌کند با تصدیق به این‌که خورشید، منبعِ گرما(آتش)، و (باد)، عاملِ جابجاییِ ابرها و پدیدآورنده‌ی باران است و گرسنگیِ زمین، ناشی از (بی‌بارانی)، در مقام هشدار، نمایه‌ای‌ست که به شعر، وجاهتِ برجسته در معنامندی می‌دهد و هنرِ شاعر را، به‌خوبی آشکار می‌کند که منظورِ کاستیِ یادشده، در حجمِ بسیار کوتاهِ شعر متجلی‌ است و با همنشینی‌های پیوستار، از امتیاز شاخص‌،بهره‌ور شده است.

را/ کی شی-/ می خیالِ مِئن/ آسمان/ دس‌‌فارس/ بِه. (ص ۴۰)
برگردان:
راه/ که می‌روی/ در خیال‌ام/ آسمان/ در دسترس واقع می‌شود.

شعر، در نمای کوتاه‌اش، رسایی بلند دارد. و یادآورِ پدیده‌ی جاوید عشق و استواریِ زنده‌بودن و فلسفه‌ی “مشاء”(راه‌رونده)، است که “ارسطو” بنیان‌گذارش بود و هنگام تدریس در مدرسه‌اش(لیسیوم) راه‌ می‌رفت تا تعقلِ لازم برای کشف حقیقت، پدید آید.
و شاعر هم با تجسم عاشقانه، در شناخت‌شناسیِ تفاوت بین راه‌رفتن و سکون، ایجاد انگیزه برای زیستِ دل‌خواه نموده است.

شوروم دکفته رایاَ/ چوم دووانم-/ تی آمونِ رِه. (ص ۴۷)
برگردان:
راه را مِه گرفته است/ چشم می‌گردانم/ برای آمدن‌ات.

القای حسِ روایت‌شناسانه‌ای از انتظارست که در ساختار شعر، گنجایشِ بازتاب‌پراکنیِ زبان گیلکی را در پردازشِ مفاهیم و معانی و تاثیر، در حدِ کمال دارد.

نِئسایی!/ پوراَ بوم-/ جه خالی. (ص ۵۲)
برگردان:
نیستی!/ پُر شدم-/ از خالی.

شعر، نشانگر توانش ِ زبان گیلکی و مهارتِ حس‌انگیزی و نوآوریِ شاعر است که توانست با به‌کارگیریِ پنج واژه‌ی ساده و روانِ گیلکی، عمقِ پدیده‌ی (بیهودگی) را در برجسته‌سازیِ ساختار، تصویر و تدوین کند.

اولارسالانه/ اَویریمی…/ نه افسانه بوبوستیم/ نه رادوار-/ اَمی اوخانِ رِه/ دوار بوکود/ نه بو کشِه-/ به‌ خون‌بینیشته پیرهناَ-/ ایی ناجه رافایی! (ص ۵۷)
برگردان:
قرن‌هاست/ گم‌شده‌ایم…/ نه افسانه شدیم/ نه عابری-/ پیِ پژواکِ ما رد شد/ نه بو می‌کشد-/ پیراهنِ به‌خون‌نشسته را-/ حسرتِ انتظار.

متنِ به‌ظاهر ساده‌ی شعر، به‌گواهیِ باری که بر دوش دارد، با ساختار حلقوی‌اش، سیرِ تکاملِ زمانه را به نقد می‌کشد و نگاه و اندیشه‌ی شاعر، مخاطبِان درنگ‌پسند را،

به نگرش ِ روزگاران خشونت‌زای گذشته‌ی انسان، معطوف می‌کند و باب گفتمان را به سوی افسانه‌شدنِ انسانِ منحصر و محاط در زمانه‌ی ناموافق می‌کشاند و با زبانِ تصویری- هنریِ روایت‌شناسانه، گم‌گشتگیِ آدمی‌زاد و علت و معلول‌اش را با تاکید به این‌که کسی، پیِ‌اش را نگرفته و در آرزوی ظهورِ یک ناجی است؛ هشدار می‌دهد به امیدی که با درک و شناختِ بوی پیراهنِ خونینِ قرن، آرزوی دیرینِ‌اش در رفعِ رنج‌وارگی و ستم‌پیشه‌گی و تحملِ مشیِ زنده‌بودن، برآورده شود.

“دریا لپّه‌لپّه’نِ جاَ/ چی اوخانی وارِه!/ روجانِ فانوس/ شبِ سقفِ جاَ/ وارگاده‌یه/ محبوبه‌ی شب‌/ آوازاَ دَئن دَره/ آفتاب‌ِ دَمستناَ/ دوکوشانِن نشاَ صدایاَ‌!. (ص ۵۹)”

برگردان:
از موج‌های دریا/ چه پژواکی می‌بارد/ فانوسِ ستاره‌ها/ از سقفِ شب/ آویزان/ گلِ محبوبه‌ی شب/ آواز می‌دهد/ دمیدنِ آفتاب را.

هسته‌ی توجهِ این شعر، اعتباربخشی به پدیده‌ی پربازتابِ صدا در بومِ رنگین‌نقشِ دریا و فانوس‌های ستارگانی است که از بسترِ آسمان در فضای پیرامونِ عطرآگینِ گل‌های محبوبه‌ی شب، پراکنده‌اند و به آرزوپروری در متن، وجاهتِ زادبوم‌گرایی را رسانا و ساختار شعر را چسبنده و دامنه‌ی سفیدخوانی‌ها را مناسب با احوال جهان، به ذهن متبادر می‌کند تا در حاشیه‌ی نگرش‌های امیدبخشِ تطبیقی که در طلیعه‌ی شعر، به آن اشاره‌شده، بتوان سرشتِ مرگ‌زایی‌ِ دریا با پیکرِ غریق‌ها را از یاد برد و به ویژگی‌های اساسی اِکو سیستم‌ِ سازنده‌اش در پایا و بهینه‌نگاه‌‌داشتنِ کره‌ی زمین، توجه نمود.
“نیافته‌فردا رِه/ چوم دوجم/ اَویراَ بو/ اَمی دسانِ مِئن. (ص ۶۲)”
برگردان:
برای فردای نیافته/ چشم می‌دوزم/ گم‌شد-/ در دست‌های ما‌.
لازم به توضیح است که در جستارهایم از انباشت‌های ادبی گیلکی، تا کنون هیچ‌ متن کوتاهی را به رسا و غنای این شعر کوتاه گیلکی ندیدم که بتواند تا این حد از معیارِ خجسته‌ی (زیبایی‌شناسی)، غلظتِ غفلت، و کم‌کاریِ بشر را، جهان‌بینانه، در معانیِ تاویلیِ زیرِ متن، متجلی و ثبتِ تاریخی نماید.
“مغرسر/ فیوِه-/ شاخانِ جاَ./ مغرسر-/ فیوِه…/ روخانان/ پوراَ گودن نتانید-/ تی نِئسایی لیواناَ./ دریا-/ ایتاَ پیاله‌یه-/ تاسیانی رِه… (ص ۷۹)”
برگردان:
غروب/ می‌ریزد-/ از شاخه‌ها./ غروب/ می‌ریزد…/ روخانه‌ها/ نمی‌توانند پُر کنند-/ لیوانِ نبودن‌ات را/ دریا-/ پیاله‌ای‌ست-/ برای دل‌تنگی…
شاعر، این‌بار با نشانه‌های دریا و شاخه‌های درختان که در باور عام و ذهنیتِ پذیرنده‌ی انسان‌های طبیعت‌گرا، رفع دل‌تنگی و دفعِ خستگی می‌کنند، با زبانی که آفرینش‌گرِ مفاهیم و برداشت‌های به‌روزرسانی‌شده‌اند، وسعت غربت و دل‌تنگیِ تازه‌ای را تداعی می‌نماید که گستره‌ی پهناور دریا، در برابرش، پیاله‌ای‌ از غربت است، و در خطاب به سوژه‌ی غایبی که حضورش محسوس است، در پوشش نرمشِ واژه‌ها که بازآفرینِ لطافتِ معنا در ساختار شاعرانه، بسترِ سفیدخوانی گشوده‌اند، در فضای نبودن‌ِ پدیده‌ی موردِ خطاب، هشدار می‌دهند که ادامه‌ی غروب، با سلطه‌ی تاریکی، تمامی‌اش را در بر خواهد گرفت.
زبان شعرِ این آفرینه، سیرِ فرارَوی‌اش را به گونه‌ای طی کرد که مخاطب، احساسِ دفع‌شدگی نکند و پیوستارِ واژه‌ها و وانمودهایش، مطلوبیتِ پذیرندگی داشته باشد.
پاکون/ زخماً بو تی نیگا جاَ/ جه بس/ پاگودم شعراً… (ص ۸۵)”
برگردان:
پاک‌کن/ از نگاه تو زخمی شد/ بس که/ پاک کردم شعر را…
شعر، ظرفیتِ زیرِ متن‌خوانی‌های باریک‌بینانه را دارد که یک وجهِ آن می‌تواند خطاب به مخاطبان و منتقدانِ اشکال‌تراش باشد که عیب‌تراشیِ بی‌ماخذِ آن‌ها، شاعران را دچار وسواس و بی‌اعتمادی می‌نماید که پس از سرایش ِ شعر، دچار تردید و نگرانیِ خودسانسوری شوند و ممیزانگارانه، مکرر به منظور اصلاح و ویرایش و جرح و تعدیل، شعرهای‌شان را پاک کنند.
در پی‌نهادِ این شعر، طنزِ ظریف و ملایمی‌ نهفته است که با جاگذاری حداقل واژگانِ مناسب و قوه‌ی مکاشفه‌ی شاعر، هستی یافته است.

پی‌نگاشتِ آن‌چه که نوشته شد، مجموعه‌ی “تی‌تی نار”، از دیدگاه این نگارنده، به شرحِ نگرش‌نامه‌ی پیش ِرو، با محتوای قابلِ تاملی که دارد، موید این است که مولف‌اش، “مهرداد پیله‌ور” به گواهیِ آثارِ درنگ‌آفرینی که نشر داده، شاعری نکته‌سنج، آگاه و بینش‌مند است و بر روندِ سرایشِ شعرِ گیلکیِ پیشرو اشراف دارد، و می‌تواند با تاثیرِ ناشی از بافت و مضمون‌های پذیرنده در درون‌مایه‌ی شعرهایش، به ظرفیتِ زبان و انباشت‌های ادبیِ گیلکی، ارزش افزوده ببخشد. و با بهره‌جویی از واژه‌های ساده و پرهیز از بیانیه‌های ناجامع و پیچیده‌گویی‌های مهجور، و غرق‌شدن در افاضه و افاده‌های منسوخ، شعرِ گیلکیِ سازگار با روندِ زمانِ حالِ مخاطب و ماول، بیآفریند و نوید بدهد که به‌گواهیِ پشتکارِ خجسته‌‌اش، “تی‌تی نار” که پس از کتابِ “پنجره’نِ پا خستاَ بو” از این شاعر، هستی یافته است، آخرین کتاب‌اش نخواهد بود.

رشت ۲۵ تیرماه ۱۴۰۰
محسن آریاپاد

 

یک پاسخ ارائه کنید