هایکووارههای گیلکیِ مسعود پورهادی
نمودگاریِ بهشُگونِ
دریا اوشانانِ بویاَ دیهِه
(دریا بوی اجنه را میدهد)
هایکووارههای گیلکیِ مسعود پورهادی
منتقد: محسن آریاپاد
هایکووارهی گیلکی، شعر درنگمندی است که “مسعود پورهادی”(شاعر، منتقد، داستاننویس، پژوهندهی زبان و انباشتهای ادبی- فرهنگیِ گیلکی)، در سال ۱۳۸۹ خورشیدی، چند نمونه از آن را در یکی از نقدنشستهای کارگاه نقد و بررسیِ شعر گیلکیِ گروه گیلانشناسی و فرهنگ بومیِ خانهی فرهنگ گیلان ارائه نمود و نظرِ نگارندهی این نگاشته را، به دلیلِ دارا بودنِ ویژگیهای برجستهی ساختاری و معنایی، جلب کرد.
این شاعر نوآور، پس از گذشت هفت(۷) سال بررسیهای جنبی، پیرامون توجیهِ کاربردی و پذیرشِ انواع مخاطبِ این قالب تازهی شعری، از منظر تبارشناسیِ زبانی- تاریخی، در مقطعِ همزمانی با شعرهای پیشروی اقوام گیلان و ایران و سایر ملل و بازتاب تطبیقیِ آن در پوشهی پیشینهی انواع شعر گیلکی، در سال ۱۳۹۶، یکصد و سه (۱۰۳)قطعه از گونههای یادشده را در مجموعهای با نام (دریا اوشانانِ بویاَ دیهِه)، از طریق (انتشارات فرهنگ ایلیا)، به چاپ آراست.
نگارندهی این سطور، که با تفکرات و تاملات و سلیقهی برداشتها و پردازشهای ادبیِ جامعهشناسانه و پدیدارشناسانه و زیباییشناسانهی شاعرِ یادشده، آشنایی دارد، بهدرستی میتواند انگیزهی تاخیرِ هفتساله در انتشار این نوپدیدهها را، دقت و پیجوییهای جریانشناسانهی انطباقی بداند و به حسابِ دوراندیشیهای جستاریِ زمانمحورِ خالقِاش بگذارد که بر مبنای رشد و پذیرشِ رویکردهای تطبیقیِ شعرهای سایر اقوامِ ایرانی، و فراتر از آن، همسویی با بنیانمندیهای شعر قومیِ مدرن امروز جهان، در وجاهتی که سازهی این قالب تازهی شعری، به گونهای پیریخته شود که از سازوارهی همسو با شناسهاش، برخوردار گردد و در رسای مقولههای ناکارا، هستی نیابد.
با توجه به اینکه هر پدیدهی آفریننده و آفریدهشده، و بهطور کلی، هر (عینِ ) مادی و معنوی و فرهنگی، در جایگاه (محض ِ) خود، به شناسه نیاز دارد، نمیتوان به پیروی از مقولهی سلبی و بیشناسهی پست مدرنیسم که جامعیت تعریف خود را ندارد، شعر را که از جاندارانِ بنیانمند انتزاعی است، بدون شناسه پذیرفت و هر پراکندهگوییِ دادائیستی، را با عاریتگیریِ عنوانهای جعلیِ پسامدرن، شعر پیشرو دانست و یا با بیانیههای متناقض و نامرتبط، جریانهای منسوخِ شعری را، با خشونت و جراحت و جنونوارگیِ پریشنویسیهای بیماخذ، الگو قرار داد و با نامِ (شعر پیشرو) در وضعی که ویژگیهای منتسب، با مانیفستِ پیشنهادیاش، هیچگونه خویشاوندیِ اصولی و مبنایی نداشته باشد، پذیرا شد.
با زیانِ رخدادهای یادشده، دور از انتظار نیست که شعرهای منتسب به مقولههای بیشناسه و یا وابسته به (ایسم)های آفتزا و گزندآفرینِ زبان و معنا، تواناییِ پیوستن به ذهنیت انواع مخاطب را نداشته باشند و پس از مدت کوتاهی با عدم پذیرشِ حافظههای هوشمندِ جامعه، بدون مخاطب، فقط نام خود را یدک بکشند.
رویکرد پورهادی در شناسهبخشی به هایکوواره، نشاتگرفتهی آگاهیهایش از پدیدههای زبان و دلالت معنا و جایگاه ادبیات تطبیقی و اشراف و شناخت بر پدیدهی ناایستای شعر پیشرو در مقطعی از زمان اتفاق افتاد که همهی زبانهای قومی جهان، به دلیل سلطهی زبانهای ملی، در حالِ از بین رفتناند و این نوع شعر، میتواند از انباشتهای مدرنِ ادبیات گیلکی باشد و بخشی از نیاز ادبیِ زبان گیلکی را تامین نماید.
بنیانگذار این پدیدهی تازه، به پیروی از مناعت طبعاش، در شناساندن هایکووارهی گیلکی، بیانیه، یا دستورالعملِ چارچوبشدهای ننوشت و تنها به درجِ ویژگیها و مشخصههایی از کوتاهوارههای یادشده، در پیشسخنِ کتاب، بسنده نمود که میتواند استواریِ تاییدِ (مانیفست) را بر این گونه هایکووارههای نو و معنامند گیلکی داشته باشد.
چکیدهای از سوتیترهای شناسهی هایکووارهی گیلکی، در پی، نگاشته میشود:
– هایکووارههای گیلکی، سرودههای مبنی بر تامل در لحظههای عینیِ “چیز”ها و تصرفات ذهنیِ آنها، برای آفریدنِ “چیزها”ی دیگر، با تکیه به عناصر و ویژگیهای طبیعت سرزمین گیلان است.
هایکوی ژاپنی، نگارش و نمایش و نظارهگریِ پدیدههاست که در هفده هجای سهبخشیِ (۵- ۷- ۵) سروده میشود و وزن و قافیه و فراز و فرودِ آهنگین ندارد.
بهرهجویی از “فصلواژه” در متنِ هایکوی ژاپن، ضرورت دارد.
در هایکووارههای گیلکی، گزارههای شعر هایکوی ژاپنی، رعایت نمیشود.
از دیگر ویژگیهای هایکوواره میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
– گرایش به سنتِ تاویلگری و ارتباطِ معناییِ پدیدارهای همگرا با فلسفهی معاصر و مفهومپردازی در همبستگیِ زبانیِ بین شئی و کلمه، که به فراسو یا طبیعتِ ذاتیِ خودِ آن شئی تا رسیدن به معنا و تکثرِ آن، نظر دارد.و فقط شکار لحظه و نمایشِ یکلحظگی نیست.
از پدیدهها عبور میکند و در فرای آنها به کلمه میرسد و با رمزگان و نشانهها، در پارهای موارد، انتزاعِ محض میشود.
– هیچنوع پیمان و بایستگی در برجستهسازیِ ضربهی پایانیِ شعر، شرطِ موجودیتاش نیست و نقطهی عطف میتواند پنهان و لایهمند، در میان سطرها با چینش و همنشینیِ واژههای منظور، فراهم آید.
– اتفاقِ فراخوانِ ارادهی مخاطب در مشارکتِ و تراوشِ معنا و مفهومسازی که با لحاظ شدنِ پندار شاعر، و پُرکردن فضاهای خالی و ناتمام در ایجادِ فرایندِ تاویلپذیر نمودنِ متن و عبور از جبر و سلطهی پنهانشدهی مولف.
– شیوهی شاعر، در ترجمهی هایکووارههای گیلکی، بر اساسِ کاربستِ واژه به واژه، بر مبنا و معنای لغتنامهای نیست تا رسای شعر، به گزارهی منظوم ِ عاری از تخییل و فاقدِ شعریت، بدل نشود و در دایرهی اوصاف و برابرنهادگیِ تعریفاش، باشندگی داشته باشد.
– هوشمندیِ شاعر، در زمینهی ترجمه، بهرهجویی از واژههای همتبار و جملههای همانند است که بتواند به رسانش ِ خوشهی متنِ ترجمه، مفاهیم و معناهای بیشتر و فراتر از یگانهمحوری بدهد.
این شناختنامهی کوتاه، برگرفته از دیدگاهِ نگارندهی ایننگاشته، با زاویهی دید و آراء و باور و شیوهی القائات ادبی- فلسفیِ “مسعود پورهادی” است که در چکیدگیِ پیوندِ دانش و بینش و نقطهی عطف ِ مخیّلهاش، این تفاوت را با شناسهها و بیانیههای انواع شعر کوتاه، برجسته مینماید و صراحت دارد که هایکوی ژاپنی و هایکووارهی گیلکی، در ساختار بیرونی و نگاه به طبیعت، شبیهِ هماند اما هایکووارهی گیلکی، در پیکره و بافتارِ متن و زایش ِمعناهای جنبی، پراکنشِ (ذنانهمحور)، ندارد و این نشانِ برجستهایست که دو پدیدهی یادشده را در دو یکان مستقل، شناسه میدهد.
شناخت بیشتر و بهترِ هر مقولهی تفکری، نیاز به شناسایی و درک ِ دو عنصر پایهمند، یعنی (چرایی) و (چیستی)اش، دارد.
فرازهایی از عیارِ پدیدهی نوین هایکووارههای گیلکیِ مندرج در مجموعهی مورد نگرش، به اختصار در پی، نگاشته میشود:
گویاترین تعریفِ (چراییِ شعر)، مشیِ هستیشناسیِ تاریخگرایانهی آنست.
سلیقهی جهشمند و فرارَوندهی بشر، هنگامی که احساس کرد نثرِ اخباری، با وظیفهی گزارشگری و کسلکنندگیاش، نیاز او را در شکوفا کردن احساس، تامین نمینماید و آرزوهای حسمند و تاملپذیرش را نمیانگیزاند؛ پدیدهی هوشمندِ (شعر)، آمیختگی و همحسیِ موثر و رخنهگرش را با ذهنیتِ تامینکنندهی انواعِ هیجانهای نهفنهی انسانِ جهشمند، آغاز کرد و نقشِ عنصرِ خبریِ سخن، یعنی ( نثرِ )سادهی عاری از اندیشه و زبانورزی، تضعیف شد و وظیفهی سنگینِ حسانگیزی و پیچیدهگشاییِ روانِ انسانِ بیزار از عادتمندی، به شانههای پربارِ شعر واگذار گردید. و (چراییِ شعر)، مصداق یافت.
(چراییِ شعر)، همان نیاز و حضورِ محسوس ِ بهینهجوییِ کلام است که موجب حسآفرینیِ تکانهبخشِ انسان میشود و میتواند دو وجه شادیزایی(نیروافزایی) و غمانگیزی(افسردگی) را، در بستر خود بپروراند و تعمیم دهد.
(چیستیِ شعر)، در مبحث فرم و ساختار شعر، قابل بررسی و نگرش است که از دورگاهِ زمان تا کنون، با مجادلهها و اختلافزاییهای نظریِ بسیاری از ادیبان و منتقدان و فلاسفه و صاحبان اندیشهی انتقادی همراه است و پیشینهی تاریخی دارد. در بحث شعر که از هنرهای کلامی است، ساختار(پیریخت)اش، حاشیهبرانگیزیِ ویژه و گوناگونی پیچیده را همراه داشته است چون بر پایهی دوایری از واژگان استوارست که در انداموارگیِ پیکرهی شعر، نقش ِزایشی دارند و اجتماع آنها در زیربنای خوشهی کلام، نمود مییابند و آنقدر نیرومندند که میتوانند مالکِ شناسای نمونههای بسیاری از انواع وجوه، در سبکها و جنبشها و مکتبها باشند و انگیزهی اصلیِ تنوعِ خود را، فراهم آورند.
نیروی شعر، آنقدر تاثیرگذارست که شماری از صاحبانِ آراءِ نقد ادبی و فلاسفه، باور دارند که شعر، با قواعد و اصول و بیانیهی هیچ عاملی، آفریده نمیشود و تنها، خودِ شعرست که قواعدش را میآفریند و با خودآفرینیهایش مخاطب و ماول میپذیرد و از هیچ پدیدهی دیگری دستور نمیگیرد. در پینگاشتِ شناسهی هایکوواره، کوتاه میتوان نوشت، این آفرینهی تازه، برآیندِ شگونِ بهینهی چهار عنصر زیرست:
۱- (چرایی شعر) ۲- (چیستی شعر) ۳- وجهِ تشابه و برونسوییِ هایکوی ژاپنی با موضوعِ طبیعتپذیریاش در متن ۴- ذهنیتِ کاشف و همراستا با دلالت معنایی و بینامتنیتاندیشیِ زایای تفکرِ “مسعود پورهادی”در پیرامون این شناسه، و جامعیتاش، پیشینهی زیر، نوشته میشود: سال۱۳۸۹(نخستین رونماییِ هایکوواره)، زمانی بود که بیشترِ شعرهای کوتاه گیلکی، یا غنای شایسته نداشتند و یا از سرودههای قواممند و معنابنیان بودند اما برخلافِ سویهمندیهایشان، بیانیههای منسوخ و متناقض و گرتهبرداریشدهای را یدک میکشیدند که نمیتوانستند وابستگیِخود را به انواع شعر کوتاه و مدرن گیلکی، همخوان و پایدار سازند در چنین موقعیتی، بستر آماده بود که شعر کوتاه گیلکی با وجاهت و نمایی تازه حلول کند و خودش، مسیر و نمودِ پذیرشِ انواعِ مخاطب و ماول را تعیین و مشیِ اصولِ حضورش را، به آگاهی برساند (بر اساسِ عنصر چراییِشعر).
ساختار شعرهای کوتاه پیشین هم، در سلطهی گزارشگرایانه و بیباریِ طبیعتنمایانهاش، از ضعفِ ناپیوندیِ زیرمتنیِ معنازا، رها نشده بود و پیبستِ مدرن نداشت و بیبهره از روایتشناسی، در دامنهی روایتنگاریهای سطحی، صادر میشد و با پذیرهی شناسهی خود، تنافر داشت و در فضای پیکرهای از واژگانِ نازایا، موجودیت مییافت(در چیستیِ نامنطبق با شعر پیشرو).
در آن مقطعِ زمانی، وجهِ میانجیِ طبیعتگراییِ هایکوی ژاپن، بسترِ نوینگامیِ پردازشِ شعر گیلکی شد و “مسعود پورهادی” را با ذهنیت خلاقاش برانگیخت که از جهازِ طبیعتنگریِ “هایکو” وام بگیرد و ساختواره و بنمایهی “هایکووارهی گیلکی” را با کلیدنشانههای افزودهی اندیشه و دانش و بینشاش، بنیان نهد.
بهگواهیِ پیشنوشتههای این نگاشته، آنچه که تا کنون در بارهی ویژگیهای هایکووارهی گیلکی درج گردید؛ به لایهگشاییِ شماری از آفرینههای مندرج در مجموعهی مورد نگرش، پرداخته میشود:
ووین ورُزام/ چیک چئن وُ/ اَویرِ پر کالانِ لابهلا.
(تکهتکه و پراکندهام/ لابهلای اشیاء/ و تکهپارههای گمشده).
سرودهایست کوتاه و پُر و پیمان؛ اما بلندایی ژرف و ذهنپرور دارد و با سادهترین واژههای برگزینشدهی سرشار از تخیل و معنا، درهمتنیدگیِ گفتمانهای پذیرندهی چندسوییِ فراتصورهای برجسته را در ایجازِ سخن شامل است و کلیدِ ورود به گسترهی بینامتنیتاش، فرازِ تاملاتِ نشانهشناسانهی “پپرسی” است و در آشکارگیِ کششمند میتواند در نشانهی نخستِ خود، به شناسهی (عین)مایهی ذاتِ هایکووارهی گیلکی در دو وجهِ شناسای صنعتِ ( آدمگونگیِ )فردیتنگر و نماپروریهای (جانبخشیِ ) فرافردیتپندار، رسانش داشته باشد و با تکیه به مفاهیم کلیدواژگانِِ نمادینِ (تکهپارهشدگی) و (گمشدگی)های فردی و اجتماعی، در لابهلای(عین) و (فرا عین)های متصور و متصرف، سیرِ درونبینی و بروننگری بنماید.
اَویرِ پامالانِ رچِ پِه/ شوبوگِ ایی ارد او اردِ وراچک/“راینِ” دیمهکنار
(به دنبالِ ردِپاهای گمشده/ حوالیِ آوای داروَک/ در گوشه و کناررودخانهی “راین”).
این شعر در خوانشِ چندسویهی غربالشدگیاش، غربتوارگی و نوستالژیِ (وطندوری) را بسیار حسانگیز رسانا میکند و نمادِ عطفِ طبیعتگراییِاش، رود “راین” است که با کنارهی درازنایش، نمادگرایانه، همهی رودخانههای پُرآب گیلان و جهان را به ذهن متبادر میکند و با نمادِ داروَک(قورباغه درختی) که به باورِ ساکنان گیلان و مازندران آوایش، پیشدرآمد باران است، زیباترین جلوهی تاویلیِ را، با حضورِ نمادِ غایبی که جویشگرِ نوای امیدبخشِ داروک، در (میانبُرهای پیوند معنا)، گم است، نشان دهد.
شاید اصلیترین نمودنمایش، پدیدهی (آزادی)ست که با گمشدگیهای همیشگیاش، در گسترای پُرکرانهی عنصر حیات، یعنی آب، (به تاویلِ خوانشِ “راین”) رسانه میشود.
تی نِئسایی بویاَ دیهِه-/ کلمهاَن/ شعر/ ایپایی پوردِ سر را شِه.
(بوی نبودنات را میدهند/ واژهها/ شعر-/ از پلی باریک میگذرد).
محتوا، رنگی کارا از درونسوی تصویرشده است که میتواند روایتشناسانه در گرانیگاه، نیروی راهبری را پایا نگهدارد.
در حالیکه واژههای سازهاش بوی دلتنگیِ (اوی غایب) را میدهند اما شعر، با اعتماد و بیباکیِ خطرپذیرانه از پل باریک میگذرد.
ذاتِ شعر، تاریخیتر از پدیدهی فلسفه و بازتابدهندهی طبیعت در آیینهی خود است و پیچیدگیاش با تصاویر، پیشینهای کهن دارد.
در بارهی هر یک از هایکووارههای مورد نگرشِ پورهادی، میتوان نشانهی شاخصی از تفکرات شاعرانهاش را کشف کرد:
اّ شعرانِ جاَ اوشنتر/ نما سوتکا سو جیر/ آمندان/ کاس.(بیرون از این شعرها/ زیر نور چراغزنبوریِ کومهی شکار/ آبگیر/ رنگپریده).
صوب/ تومِ تبجاَ/ کولاناَ/ کراچِئنِ آواز.
(صبح/ طبقچهی نشای برنج را/ بر شانهاش گذاشت/ آوازِ زنانِ شالیکار)
شی فوبوئناَ فندیره/ دارِ کونه کوف/ شالِمیر بزِه شالِکولا.
(افتادنِ قطرههای شبنم را تماشا میکند/ پای درخت/ قارچِ خودرو که خود را به مُردگی زده است).
شطرنجِ صفا واز/ شیطان هر دو سر نیشتِه/ اَماَ/ تاماشا.
(صفحهی شطرنج گشوده/ شیطان هر دو سوی آن نشسته است/ ما/ به کارِ تماشا).
از این شعر، بدون دقت نظر نمیتوان گذشت منظری از بازنمایی در ژرفنای رویدادهای پشتپرده و تصمیمگیریِ منفعتخواهانهی قدرتمندان جهان را باریکبینانه مینمایاند که چگونه در تماشای محض ِ چارهجویان و ستمدیدگانِ اقصا نقاط دنیا در هر دو سوی صفحهی پیکارِ سیاه و سفید، نشستهاند و با ژستِ شطرنجبازانِ فکور، به ظلم و چپاولِ غارتگرانه مشغولاند.
هایکووارههای مندرج در کتاب نامبرده، مانند آخرین شعرِ مندرج در آن، با نمودِ برساختگراییِ همپیوند با اندیشهمایگیهای پرسشانگیز برخوردارند:
روخانِ آب/ آواز خانِه/ دریا اوشانانِ بویاَ دیهِه.
(آبِ رودخانه/ آواز میخواند/ دریا، بوی اجنه را میدهد.)
این شعر، جلوهی نوینِ معناپراکنیِ آیرونیک از کهنباورداشت ِ مبنی بر باوری قدیمی است که تاکید دارد:
هر شاعر، یک یا دو دوست الهامبخش، از جماعتِ اجنه را داراست که بر اندیشه و زباناش، شعر جاری میکند.
فرمِ آراستهی این شعر، به طنزِ زیرِ متنی، با آرایهگریِ موشکافانهی شاعرش، در نمودِ ظرفیتپذیریِ معنارسانیهای تو در تو در گسترهی سمیولوژی، توانِ شناسهدارشدن در ردهی برترینها را دارد.
نگریستن بر آفرینههای “مسعود پورهادیِ” جانباختهی زبان و ادبیات پیشروی گیلکی، حافظهی مخاطب را بارورتر میتاباند و به نیروی دروننگریاش، میافزاید.
بهپاسِ همهی تلاشهای ارجمند و بیچشمداشتِ فرهنگیِاش، در پاسخ به شعر فرازمندِ زیر، (مندرج در ص ۹۳، مجموعهی هایکووارههای پورهادی)، در ساختوارهی زیر:
پا مَقَر نّهَه بو
دِ
نانییه
(جای پا بود/ دیگر/ نیست.)
هایکووارهی زیر، به پیروی از فروزهی مواجِ شعرِ بالا-
پیشکشِ اندیشهی تابناکِ “مسعود پورهادیِ” گرامی میشود:
سر واگیرانَه-
تی فیچالَسَه گبان
زماناَ سواره
چومدَکف مانِِه.
(سرفروزنده است-/ حرفهای فشردهات/ سوار بر زمان است/ چشمپردازانه باقی میماند).
رشت- سوم بهمنماه ۱۳۹۹
محسن آریاپاد