آهسته با گل سرخ
جلال: چیز تازهای داره اتفاق میافته؛ ش…
جلال: چیز تازهای داره اتفاق میافته؛ ش…
میخواستم یه شاخه زیتون توی باغچه خودم …
اتاقی است خاکستری. دری سمت چپ، دری سمت …
زن سیاهپوش با ویلچر و کودک افلیجش، مرد…
شبای پاییز… وقتی آدم تک وتنها جلو…
جاده مالرو مثل طناب سفیدی کنار قهوه خا…
همشهری! هیچ برای تو پیش آمده که بعد از …
این کتاب، حاوی یک متن نمایشی فارسی است …
در منجی در صبح نمناک لحظه ای است که دخت…
نمایشنامه روزنه آبی یکی از نخستین نمایش…