از جنگل های ماسال
باد می توفد و سپیده دمان دورتر می ماند …
باد می توفد و سپیده دمان دورتر می ماند …
به: بیژن جان نجدی (شاعر زلالی های هنوز)…
از تو بر جای مانده ام سایه وار بر چیناب…
رود بی محتوای آبی عشق کوه بی خنده های ک…
می بارد آسمان دل من_بیا بیا دریا مرا گر…
پشت پگاه پنجره محصور خانه ای خاتون قصه …
تا ز چشم دشمنم آیینه دار خویشتن در جهان…
دشتهارا سوار بایدو نیست شیهه ای در غبار…
همیـشه اسم زنی را بهانـه می کردم تـرا_ق…
بلورْ زاد برفْ تن _ که جبهه می گشایـی ا…