دلی در آتش
چه غم دارد ز خاموشی درون شعله پروردم که صد خورشید آتش برده از خکستر سردم به بادم دادی و شادی ، بیا…
چه غم دارد ز خاموشی درون شعله پروردم که صد خورشید آتش برده از خکستر سردم به بادم دادی و شادی ، بیا…
چند این شب و خاموشی ؟ وقت است که برخیزم وین آتش خندان را با صبح برانگیزم گر سوختنم باید افروختنم ب…
خیال آمدنت دیشبم به سر می زد نیامدی که ببینی دلم چه پر می زد به خواب رفتم و نیلوفری بر آب شکفت خیا…
نامدگان و رفتگان ، از دو کرانه ی زمان سوی تو می دوند ، هان ای تو همیشه در میان در چمن تو می چرد آه…
نه لب گشایدم از گل ، نه دل کشد به نبید چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید نشان داغ دل ماست لاله ای …
کنار امن کجا ، کشتی شکسته کجا کجا گریزم از اینجا به پای بسته کجا ز بام و در همه جا سنگ فتنه می بار…
دلی که در دو جهان جز تو هیچ یارش نیست گرش تو یار نباشی جهان به کارش نیست چنان ز لذت دریا پر است کش…
چشم گریان تو نازم ، حال دیگرگون ببین گریه ی لیلی کنار بستر مجنون ببین بر نتابید این دل نازک غم هجر…
تا خیال دلکشت گل ریخت در آغوش چشم صد بهارم نقش زد بر پرده ی گل پوش چشم مردم بیگانه را یارای دیدار …
مژده بده ، مژده بده ، یار پسندید مرا سایه ی تو گشتم و او برد به خورشید مرا جان دل و دیده منم ، گری…