خان احمد خان

خان احمدخان گیلانی (۹۴۲–۱۰۰۵ ه‍. ق) آخرین کارکیای سلسلهٔ کیاییان در گیلان بود. او که در ۹۴۳ ه‍. ق/ ۱۵۳۸ م، در یک سالگی پس از مرگ ناگهانی پدرش کارکیا حسن دوم به حکومت رسید،

تا ۹۷۵ ه‍.ق بر بیه‌پیش و سپس کل گیلان حکومت کرد. او به دستور شاه طهماسب مذهب دوازده‌امامی را جایگزین زیدیه کرد، ولی وقتی شروع به ارتباط با عثمانیان کرد و خواست برای حمله به قزوین به شیروان و لاهیجان سرباز بفرستند، از چشم شاه افتاد. در این سال به دستور شاه طهماسب دستگیر و در قلعه قهقهه و قلعه استخر زندانی شد. در ۹۸۵ ه‍.ق در دورهٔ محمد خدابنده آزاد شد و دوباره به حکومت رسید. قوای شاه عباس برای استیلا بر ابریشم و موقعیت جغرافیایی ویژهٔ گیلان و نیز خاتمه دادن به حکومت خان احمد که به ارتباط با عثمانی‌ها ادامه داده بود در سال ۱۰۰۰ ه‍.ق به گیلان یورش بردند و خان احمد به شیروان گریخت. او بقیهٔ عمر خود را در استانبول و بغداد عثمانی گذراند و تلاش‌های بی‌ثمری برای بازگشتن به قدرت انجام داد. او در ۱۰۰۵ ه‍.ق در بغداد درگذشت و در نجف به خاک سپرده شد.خان احمد را سیاستمداری جاه‌طلب، زیرک، حادثه‌آفرین، انتقام‌جو، عیاش و خوش‌گذران و شاعری چیره‌دست و علاقه‌مند به موسیقی تصویر کرده‌اند. او درباری هنرپرور داشت و شعرا، موسیقی‌دانان و دانشمندانی چون فغفور لاهیجی شاعر و استاد زیتون چهارتاری نوازنده در خدمت او بودند.

تولد و اوایل حکومت
پدر خان احمدخان، کارکیا حسن دوم، پس از چیرگی بر برادر خود سیدعلی کارکیا، حکومت بیَه‌پیش را به دست گرفت. کارکیا حسن در ۹۴۳ ه‍.ق در اثر طاعون درگذشت و فرزند یک‌ساله‌اش، خان احمد، با تلاش امیره عباس، سپهسالار پدرش، جانشین او شد. کیاخور کیا طالقانی، وکیل کارکیا حسن، که نیابت او را بر عهده گرفته بود،در رقابت با امیره عباس و برای جلوگیری از افزایش قدرت خان احمدخان، شاه طهماسب اول را به تصرف گیلان تشویق کرد. شاه طهماسب، به دلیل خردسال بودن خان احمدخان موقتاً برادرش بهرام میرزا را در راس ارتشی بزرگ به حکومت بیه‌پیش منصوب کرد. بهرام میرزا در دیلمان استقرار یافت و چند ماه بعد کیا خور کیا را، که بسیار مورد احترام مردم گیلان بود زندانی کرد. حکومت بهرام میرزا در گیلان بیش از یک سال طول نکشید. مردم شوریدند و شاهزاده را شکست دادند و او به قزوین فرار کرد.در روایتی دیگر، امیرعباس، سپهسالار کارکیا، خان احمد را به حکومت رساند.شاه طهماسب در تربیت خان احمدخان کوشید. خان احمد بسیار زود زمام امور منطقهٔ خود را به‌طور مستقل در اختیار گرفت. او در آغاز جوانی با تی‌تی خانم دختر چپک ازدواج کرد و صاحب پسری شد که شاه طهماسب نام حسن را بر او نهاد و او را فرزند خود خطاب کرد.

صفویان و به‌طور خاص شاه طهماسب، از ابتدا سعی در مطیع‌سازی دولت‌های کوچک و ملوک‌الطوایفی گیلان داشتند. امیره حسام الدین دباج فومنی (مظفرالسلطان)، حکمران اسحاقوندی بیه‌پس اولین قدرت منطقه‌ای بود که از اطاعت سرپیچی کرد، و قلعه رودخان را بازسازی کرد تا از آنجا به مقاومت بپردازد ولی موفقیتی به دست نیاورد و به دربند گریخت و نهایتاً دستگیر و در تبریز اعدام شد. شاه طهماسب برای متمرکزسازی قدرت و ساختار اداری در غرب گیلان، بلوک‌های قدرت در این منطقه یعنی گسکر، تولم، فومن، شفت، رشت، لشت نشاء، کوچصفهان و کهدم که از قدیم وجود داشتند را به رسمیت نمی‌شناخت و همه را فقط به بیه‌پس تعبیر می‌کرد. پس از کشته شدن امیره دباج، طهماسب نگران از اخذ مقرری سالانهٔ بیه‌پس و خلأ قدرت در آن‌جا در ۹۴۵ ه‍. ق به خان احمد دستور داد بیه‌پس را هم به قلمروی خود بیفزاید و مقرری سالانه را به دربار صفوی ارسال کند. به نوشتهٔ عبدالفتاح فومنی در تاریخ گیلان، خان احمد با بیست هزار نفر به بیه‌پس حمله کرد و با وجود کشته شدن پنج هزار بیه‌پسی موفق به تصرف آن نشد. در عوض رشت تاراج شد. خان احمد با در دست داشتن حکم طهماسب، با استفاده از خلأ قدرت در آن ناحیه در سال‌های بعد به حمله‌های غارت‌گرانهٔ خود به بیه‌پس ادامه داد.

در شوال ۹۵۰ ه‍. ق/ ژانویهٔ ۱۵۴۴ م، اهالی بیَه‌پس به سبب قساوت سران لشکر خان احمدخان به امیره شاهرخ، که خود را برادر امیره دباج یا مظفرالسطان حکمران سابق بیه‌پس می‌خواند، ملحق شدند. او تا ۹۵۷ ه‍.ق بر بیه‌پس حکومت کرد و به شیوهٔ سلاطین سابق گیلان احکام خود را طغرا می‌کشید و مهر می‌کرد و به نام شاه طهماسب نیز سکه ضرب کرد و به نام او خطبه می‌کرد. امیره شاهرخ که با توطئه‌های خان احمدخان که می‌خواست باز حکومت بیه‌پس را بر عهده بگیرد مواجه بود و یارای برآوری نیازهای مالی قزلباشان را نداشت به‌طور سری گیلان را ترک کرد؛ ولی توسط قشون تعقیب‌کننده‌اش دستگیر و در تبریز به همراه همه وکلایش اعدام شد. سپس در بیه‌پس آشوب کامل حکمفرما شد و کودکان دزدیده می‌شدند و به بردگی فروخته می‌شدند.

سپس، شاه طهماسب در ۹۶۵ ه‍. ق/ ۱۵۵۷–۵۸ م حکومت بیه‌پس را به محمود پسر مظفر سلطان، و وزارت آن را به کارکیا احمد فومنی واگذار کرد. او رشت را دارالاماره خویش نمود. کارکیا احمد به امید تضمین کردن حکومت بیه‌پس برای خود به دربار شکایت برد که محمود مناسب حکومت نیست.محمود، پس از پنج سال حکومت، به دستور شاه برکنار و به شیراز تبعید شد. شاه طهماسب میر غیاث‌الدین محمد شیرازی را به معلمیِ او گماشت. خان احمدخان که با سلاطین اسحاقوندی بیه‌پس خصومت عمیقی داشت یکی از معتمدان خود به نام ملا شکر را فرستاد که معلم را فریب داد و معلم محمود را کشت و خود در لاهیجان پناه گرفت. شاه طهماسب از خان احمدخان خواست تا ملا شکرو میر غیاث‌الدین محمدرا به دربار بفرستد اما خان احمدخان از این کار سر باززد.

دستگیری و حبس

پس از مرگ محمود، طهماسب پسر او و نوه خودش، جمشیدخان را در خلخال به شیوهٔ قزلباشان و در راستای سیاست‌های تمرکز بخش شاه، به گفته فومنی به مدت هفت سال تربیت کرد. خان احمدخان پس از مرگ محمود، علاوه بر بیه‌پیش حکمران بزرگ بیه‌پس بود. شاه طهماسب برای کاهش قدرت او که نشانه‌هایی از نافرمانی نشان داده بود و برای بیست سال به دربار نرفته بود، حکومت را به جمشیدخان داد.او در سال ۹۷۴ ه‍.ق به خان احمد چنین نوشت:

تا حال ما گیلان بیه‌پس و گسکر و کهدم را به اقطاع شما مقرر کرده بودیم و الحال همت والانعمت پادشاهانه اقتضای آن نموده که مملکت بیه‌پس را به فرزندی شاه جمشیدخان، نوادهٔ مظفر سلطان، و گسکر را به امیره ساسان و کهدم را به کامران خلیفه واگذاریم. می‌باید که آن سیادت و سلطنت پناه دست تصرف از الکای مذکور بازداشته به وکلای ایشان گذارند و از سیادت ایشان احتراز و اجتناب نمایند

همزمان به خان احمدخان فرمان داده شد که گسکر را به ارباب سابقش امیره ساسان که خان احمدخان آنجا را از چنگش درآورده بود واگذار کند. خان احمدخان بیه‌پس را واگذار کرد ولی با ادعای این که کوچصفهان همواره جزء بیه‌پیش بوده از واگذاری آن امتناع کرد (کوچصفهان در ۸۸۲ ه‍.ق در دورهٔ حکومت محمد بیه‌پس به آن ملحق شد و در ۹۰۷ ه‍.ق باز بدان پیوست) شاه برای سرکوب شورش او یکی از معتمدینش یولقلی بیک ذوالقدر را به مأموریت صلح به گیلان فرستاد.

در ذی‌الحجهٔ ۹۷۴ ه‍. ق/ ژوئن ۱۵۶۷ م، امیره ساسان در یک حملهٔ غافلگیرکننده در نزدیکی سیاه رودبار توسط شاه منصور لاهیجی فرمانده نظامی لاهیجان و حاکم کوچصفهان تار و مار شد. یولقلی بیک ذوالقدر نماینده شاه، که در رشت بود با عده‌ای از وکلایش کشته شد و سرش برای خان احمدخان که پیروزمندانه وارد رشت شد فرستاده شد. شاه طهماسب که هنوز به امید راه حلی صلح‌آمیز بود نامه‌ای تهدیدآمیز برای خان احمدخان فرستاد و در آن جرایم او و اقدامات آشوبگرانه‌اش را برشمرد ولی به او در صورت رفتن به دربار قول بخشش داد. خان احمدخان در پاسخ از نرفتن به دربار به مدت ۲۰ سال عذر خواست ولی اجابت نکرد. او دلیل غیبتش را خواسته‌های گزاف امرای قزلباش و دبیران دیوان دانست. شاه از قبل از نقش منفی او در مسموم کردن محمود و این که چندین فرستاده سلطنتی برای دستگیری غیاث‌الدین منصور که در پناه خان احمد بود دست خالی از پیش او برگشته بودند، عصبانی بود. دلیل دیگر مخالفت شاه طهماسب با او عدم پرداخت مقرری خراج به دربار شاهی و نیز دخالت او در طبرستان بود که باعث شد میرعبدالکریم مرعشی حاکم طبرستان از او به دربار شکایت کند. نزدیکی گیلان به قزوین مقر طهماسب برای او مهم بود و می‌خواست گیلان را مطیع خود ببیند. اهمیت اقتصادی تجارت ابریشم گیلان هم برای او بالا بود. امرای قزلباش برای افزودن گیلان که منطقه‌ای زرخیز بود به تیول شاهی فشار می‌آوردند اما درگیری‌های او با عثمانی و ازبکان و نیز موقعیت طبیعی دشوار گیلان او را از تصرف گیلان بازمی‌داشت. پس از پایان جنگ‌ها با عثمانی و صلح آماسیه، او مصمم به فتح گیلان شد و لشکری عظیم متشکل از معصوم بیگ صفوی (اعتمادالدوله) از اردبیل و مغان و ارسباررود و قزل آغاج، لنگرکنان و خلخال و طارم به همراه احمد سلطان (وکیل جمشیدخان)، حاکم طالش آستارا، حاکم گسکر و کهدم و لشکریان عراق و قزوین؛ دستور داد تا به بیه‌پیش حمله کرده، خان احمدخان را دستگیر کنند. بزرگی این سپاه نشان از اهمیت تسخیر گیلان برای شاه داشت.

خان احمد سپاهش را منظم کرد و برای نبرد آماده شد ولی سپاهش تحت هدایت کیا رستم حاکم نظامی رشت شکست خورد و او متواری شد. ارتش صفوی در حالی که در جستجوی خان احمد بود، قساوت‌های بسیاری هم در گیلان مرتکب شد، یکسره اموال را غارت و تخریب کرد و مردم را کشت. در این هنگام، فرزندش سلطان به بیماری محرقه مبتلا شد و خان احمدخان به لاهیجان بازگشت، اما کارکیا حسن درگذشت. پس از چند جنگ با حملهٔ معصوم‌بیگ به لاهیجان، خان احمدخان به کوه‌های اشکور گریخت و سپهسالارانش دستگیر و به اصفهان فرستاده شدند و حکومت بیه‌پیش به امرای شاه طهماسب واگذار گردید. خان احمدخان پس از یکسال، در تنکابن دستگیر و با احترام به دربار شاه طهماسب در قزوین فرستاده شد.بدین شکل، در سال ۹۷۴ ه‍.ق حاکمیت گیلان بیه‌پیش و بیه‌پس برای اولین بار به‌طور کامل در دست نمایندگان مستقیم دولت مرکزی ایران قرار گرفت.در ۹۷۵ ه‍. ق، خان احمدخان به امر شاه در قلعهٔ قهقهه در آذربایجان زندانی شد.

در قلعهٔ قهقهه بود که او با شاهزاده اسماعیل میرزای سنی‌مذهب،شاه اسماعیل دوم بعدی دوست شد، که در نتیجهٔ آن شاه طهماسب هراسان از شورش در قلعه، خان احمدخان را به قلعهٔ استخر در فارس فرستاد که در آنجا ده سال ماند. او در قلعهٔ استخر مرتباً برای آزادی خود به پادشاه صفوی نامه می‌نوشت. شاه بعدی، اسماعیل دوم، در دوران سلطنت یک‌ساله‌اش، دستور آزادی خان احمدخان را داده بود، ولی نتوانست آن را عملی کند،و خان احمد همچنان در زندان ماند.

پس از برکناری خان احمدخان، بیه‌پس در دورهٔ جمشیدخان که وارد فومن شده بود و بعداً با دختر شاه طهماسب ازدواج کرد از یک دوره صلح برخوردار شد. الله قلی بیگ سلطان استاجلو که خان احمد را دستگیر کرده بود به عنوان للهٔ شاهزاده محمود میرزا حکومت لاهیجان را به عنوان پاداش دریافت کرد و بقیهٔ بیه‌پیش بین دیگر امرای قزلباش تقسیم شد. حکمرانی سختگیرانهٔ امرا، که نیازهای زیاد آنان انگار به پایان نمی‌رسید، نهایتاً منجر به خیزش مردمی در ۹۷۹ ه‍. ق/ ۱۵۷۱–۱۵۷۲ م در لاهیجان شد. مردم قلعهٔ لاهیجان را در نبود الله قلی سلطان مورد حمله قرار داده و همه از جمله زنان و کودکان را کشتند و همچنین امیره ساسان حاکم گسکر را شکست دادند. قیام با کشته‌شدن رهبرش، که یک دباج بود، در نبرد با سپاه اعزامی از سوی شاه طهماسب پایان یافت.

رسیدن دوباره به حکومت

او در ۹۸۵ ه‍. ق/ ۱۵۷۸ م، در آغاز حکومت محمد خدابنده، به وساطت خیرالنساء بیگم، همسر شاه، که خویشاوند او بود و قدرت اصلی را در دست داشت، آزاد شد و با مریم بیگم، دختر شاه طهماسب، ازدواج کرد و بار دیگر به حکومت بیه‌پیش منصوب شد. این ازدواج پایه‌های قدرت و سلطنت او را محکم‌تر کرد. حاصل این ازدواج دختری به نام یکهان بیگم بود. خان احمدخان در کل دورهٔ حکومت محمد خدابنده، به دلیل خویشاوندی با خیرالنساء بیگم، و نیز تا اوایل حکومت شاه عباس اول، به‌تدریج بر بخش‌هایی از بیه‌پس تسلط یافت و از ۹۸۵ ه‍.ق تا ۱۰۰۰ ه‍.ق حکمران مطلق بود. او دستور داد اگر کسی در دوران حبسش مال زیادی از دیوان دریافت کرده، از او پس گرفته شود و جلوی هر کسی که ممرّات مردم را تصرف کند گرفته شود و هر کسی که تخطی کند مجازات گردد. او در دورهٔ محمد خدابنده حکومتی مستقل و سلطنت گونه داشت که میزان این استقلال با افزایش خطر عثمانی و ازبکان و آشفتگی دربار صفوی بیشتر شد.

بازگشت خان احمدخان، که همچنان هدفش مبدل شدن به تنها حاکم گیلان بود، آغازی بر دوره جدیدی از نزاع‌های بیرحمانه به مدت چهارده سال بود و حاکم شیروان را هم درگیر کرد. در این هنگام گیلان از قحطی شدید رنج می‌برد. در ۹۸۷ ه‍. ق،خان احمد اندک مدتی پس از رسیدن به گیلان به بیه‌پس حمله کرد. قوای جمشیدخان همه سربازان خان احمد را تارومار کردند و از سر آن‌ها مناره ساختند. این موجب اتمام تلاش‌های مکرر او برای فتح یا اقلاً کنترل بیه‌پس نشد. در همین زمان جمشیدخان برکنار و دو ماه بعد در توطئه‌ای به طراحی سردارانش کشته شد. خشونت او هنگام تلاش برای تسلط بر بیه‌پس لطماتی بر مردم وارد آورده بود.

میرزا کامران کهدم رهبر کودتا که تلاش می‌کرد حکومت بیه‌پس را برای خود تضمین کند خزانه جمشیدخان را به عنوان هدیه به همراه نامه‌ای که جمشیدخان را متهم به پناه دادن به امیال شورش‌گرایانه می‌کرد به دربار فرستاد. او به مسئولین دربار رشوه هم داد و تقاضای فرمان سلطنتی برای انتصاب به حکومت بیه‌پس را کرد. محمد خدابنده که مشکلات بزرگتری در قلمروی خودش داشت او را به عنوان حاکم موقت بیه‌پس گمارد و به خان احمد که در صدد بازپس‌گیری کوچصفهان بود هشدار داد در امور بیه‌پس دخالت نکند. خان احمد، که از میرزا کامران بیشتر از پیشینیانش می‌هراسید، از دربار تقاضا کرد منطقه بین امرای قزلباش تقسیم شود. شاه، که به خان احمد علاقه‌مند شده بود و از قتل جمشیدخان توسط میرزا کامران متنفر بود، سلمان خان را به رشت فرستاد و بقیهٔ بیه‌پس را بین چند امیر استاجلو تقسیم کرد. در همین حین، شیرزاد ماکلوانی، که ارتش بزرگی را حول مرد جوانی (قلندر پسر به گفتهٔ اسکندر بیگ)، که به او محمودخان می‌گفت و مدعی بود پسر جمشیدخان فقید است، جمع کرده بود، با شاهزاده دروغین به رشت وارد شد ولی پس از این که دریافت سلمان خان در راس ارتشی رهسپار گیلان است وفاداریش را به خان احمدخان اعلام کرد. درست در خارج رشت کشمکشی درگرفت که در آن شیرزاد اسیر و چند روز بعد کشته شد. امرای قزلباش که فاتحانه وارد رشت شدند وقتی خود را بین جمعیتی بسیار متخاصم که آنان و سربازانشان را شب و روز مورد آزار قرار می‌دادند کاملاً جدا و بی ارتباط با مردم یافتند، پریشان و بی سامان به قزوین برگشتند. آنان ابراهیم خان، پسر جوان‌تر جمشیدخان را با خود بردند و رشت را به محمدامین‌خان برادر بزرگش سپردند. مدتی بیه‌پس توانست از از یک دوره مختصر صلح برخوردار شود تا این که علی بیگ خان فومن، پسر وکیل سابق جمشیدخان از قزوین برای تصاحب قدرت به عنوان امین محمد امین خان بازگشت. نزاع‌ها دوباره با شرکت قوای گسکر و تالش بالا گرفت و برای مدتی بیه‌پس بین دو مرکز رشت و فومن تقسیم شد (به ترتیب تحت نفوذ محمد امین و ابراهیم خان). پس از آن که منازعات نهایتاً تمام شد ابراهیم خان حکمران صوری و وکیلش علی بیگ حاکم واقعی بیه‌پس بودند در حالی که محمد امین خان که توسط خان احمد ربوده شده و برای مدت کوتاهی تحت حفاظتش حاکم رشت بود، در لشت نشا تحت حفاظت خان احمد پناهنده بود.خان احمد خان محمد امین خان را به حکومت رشت و ابراهیم خان را به حکومت فومن منصوب کرد.

در ۹۹۵ ه‍. ق، ابوطالب میرزا در نامه‌ای به خان احمد ضمن اعلام ولی عهد شدن خود ترویج شیعه را اساس کار حکومت خود دانست و از او خواست امنیت رعایای گیلان را تأمین کند و هر کسی که شراب بنوشد به شدیدترین شکل مجازات شود (البته خان احمدخان خود نیز باده گساری می‌کرد). این نامه نشان‌دهندهٔ روابط خوب دربار صفوی با گیلان در آن زمان بود.

سقوط از قدرت
سیاست شاه عباس برای ایجاد حکومت مرکزی قدرتمند برای همهٔ ایران، با اندیشه‌های خان احمدخان که خواهان استقلال حکومت گیلان بود، همخوانی نداشت و زمینه اختلاف میان او و دربار صفوی را ایجاد کرد. علاوه بر این، انحصار تجارت ابریشم در گیلان و موقعیت جغرافیایی آن به عنوان یکی از معدود راه‌ها به اروپا منجر شد شاه منتظر فرصت مناسب برای مقهور کردن خان احمد باشد که با خواهر شاه ازدواج کرده بود.

شروع تیرگی روابط آن دو با پذیرش وزیر معزول خان احمد در دربار صفوی و عدم پرداخت مقرری به دربار همراه بود.شکاف در بیه پس موقعیت را برای شاه عباس فراهم کرد تا هر دو بخش گیلان را ضمیمه کند.

در ۹۹۸ ه‍. ق، یکی از سرداران شاه عباس به نام محمد شریف خان چاووشلو (که از استاجلوها بود)، از ترس خشم شاه به گیلان پناه برد. شاه عباس از خان احمدخان خواست تا آنان را به دربار بفرستد، اما خان اطاعت نکرد و در عوض ۱۵۰ تومان پول نقد فرستاد که خشم شاه عباس را برانگیخت و فرصت مناسب را برای او فراهم آورد.

در ۹۹۹ ه‍. ق/۱۵۹۰–۱۵۹۱ م، شاه عباس پیشنهاد جدیدی برای اتحاد مبتنی بر ازدواج با خواستگاری از دختر جوان او برای پسرش صفی میرزا ارائه کرد که خان احمد ردش کرد. پاسخ منفی خان احمدخان به خواستگاری از دختر خردسالش برای صفی میرزا، سبب رنجش شاه شد. با این حال، خان احمد در برابر فشار دربار، امرای شاملو را تحویل داد و راضی به عقد دخترش شد، اما خواست شاه عباس را برای رفتن به دربار صفوی نادیده گرفت.

خان احمدخان که اوضاع را نامناسب یافت، در سال ۱۰۰۰ ه‍.ق سلطان عثمانی را به حمله به ایران تشویق کرد و آمادگی خود را برای تسلیم گیلان به نیروهای عثمانی اعلام داشت. به نوشتهٔ منجم یزدی، او پیشنهاد کرد «از گیلان لشکر به سوی قزوین ببرند و آذوقهٔ یک ساله لشکر همراه آن باشد.»این درخواست زمانی بود که میان شاه عباس و باب عالی صلح برقرار شده بود و سلطان عثمانی نه فقط درخواست خان احمدخان را نپذیرفت، بلکه شاه را در جریان این اخبار قرار داد. خان احمد، وزیرش خواجه حسام الدین لنگرودی را برای عقد معاهدهٔ سیاسی و سازماندهی یک حملهٔ مشترک هم‌زمان علیه خود به دربار عثمانی فرستاد. شاه عباس پس از مطلع‌شدن از خان احمد پرس‌وجو کرد، ولی او گفت خواجه حسام به مکه رفته‌است؛ ولی شاه موضوع را از طریق سفیر خود در استانبول متوجه شدو تصمیم گرفت کار بندهٔ سابقش را یک بار و برای همیشه یکسره کند. خان احمد به مراد سوم عثمانی شکایت کرد و سلطان در نامه‌ای از شاه عباس خواست حکومت گیلان را به خان احمد واگذارد. خان احمد نومیدانه، سفیری نزد تزار ایووانویچ روسیه گسیل داشت و تقاضای حفاظت کرد، ولی پاسخ تزار نتوانست به موقع برسد و فرهادخان قهرمانلو فرمانده سپاه آذربایجان دستور یافت گیلان را فتح کند. فرهادخان از راه گسکر و آستارا وارد گیلان شد و به پشتیبانی قوای طوالش،گسکر و بیه‌پس در ۵ شوال ۱۰۰۰ ه‍.ق (۱۵ ژوئیهٔ ۱۵۹۲ م) قوای خان احمد را تارومار کرد. سپاه صفوی در نمایش معمول بی‌رحمیش زیاده‌روی کرد. بنا به روایت شاهد عینی، اروج بیگ بیات، حدود ۱۰٬۰۰۰ نفر که نیمی از آنان زنان و کودکان بودند در یک شهر قتل‌عام شدند و همسر حاکم شهر زنده‌زنده سوزانده شد.

از مکتوب شاه عباس چنین بر می‌آید که وی در صورت ندامت خان احمد درصدد بخشش و ابقای او در حکومت بیه‌پیش بود. به اعتقاد ثواقب، خان احمد قدرت صفویه را نتیجهٔ تربیت و مجاهدت تبار خود می‌دانست؛ زین رو حاضر نبود به شیوهٔ معمول آن زمان مطیع و آستان بوس باشد و روح سرکش او در پی نام‌آوری خود با حکومت مستقل بر گیلان بود. او که آشکارا رفتار شاه عباس را با امیران خائن که به او روی آورده بودند به یاد می‌آورد و احتمال شکست را هم می‌داد، خانواده‌اش را رها کرد و به‌همراه محمد امین با کشتی از رودسر به شیروان گریخت.

چند روز بعد، شاه عباس وارد لاهیجان شد و کاخ خان احمد را کاملاً تخریب کرد، عفو عمومی اعلام کرد و مهدیقلی خان شاملو و علی بیگ را به عنوان فرمانداران بیه‌پیش و بیه‌پس منصوب کرد. خواجه مسیح وزیر معزول خان احمد که به دربار گریخته بود و بنا به گفته فومنی، آمر و مشوق اصلی اشغال گیلان بود،با عنوان ریش سفید بیه‌پیش پاداش داده شد. در لشکرکشی بزرگ شاه عباس، بیشتر سلسله‌های محلی ایالات جنوب خزر سرنگون شدند. او آداب و رسوم بی‌سابقه (امور مبدعه: یعنی محروم کردن دختران از حق ارثشان) و همچنین مالیات‌های مرسوم و ناعادلانه مثل مالیات بر ازدواج و مرگ را که به‌طور سنتی از سوی حکام محلی جمع‌آوری می‌شد را منع کرد. (این مالیات‌ها باید پس از برکناری میرزا علی که آن‌ها را پس از به قدرت رسیدن لغو کرده بود، دوباره برقرار شده باشند). یک سال بعد، شاه عباس، مهدیقلی خان را پس از شنیدن شکایت از حکومتداری او برکنار کرد و دستور داد هر مالیات غیرعادلانه اعمال شده توسط خان احمد یا کسان پس از او لغو شود. از جمله دیگر عوامل لشکرکشی شاه عباس، تولید ابریشم در آن بود که مهمترین کالای صادراتی در عصر صفوی بود و به چنگ آوردن این صنعت از اهداف آن بوده‌است.

همسر و دختر صفوی خان احمد به مقر سلطنتی برده شده و همچون شاهزادگان صفوی با آنان رفتار شد.

خان احمد پس از ورود به شروان خواجه حسام‌الدین لنگرودی وزیر خود را با هدایای فراوان به سوی سلطان مراد سوم عثمانی روانه کرد و از او کمک خواست و سپس خود نیز به امید استفاده از دربار عثمانی برای بازپس‌گیری قلمروش به استانبول گریخت.

خان احمدخان در ۱۰۰۳ ه‍. ق، پس از مرگ سلطان مراد سوم، از استانبول به بغداد رفت، تا زمان مرگ در دربار عثمانی زندگی کرد و در سال ۱۰۰۵ ه‍. ق/ ۱۵۹۶–۱۵۹۷ م در آنجا درگذشت و در نجف به خاک سپرده شد.

یک پاسخ ارائه کنید