خنده غم آلود
چون باد می روی و به خکم فکنده ای آری برو که خانه ز بنیاد کنده ای حس و هنز به هیچ ، ز عشق بهشتی ام …
چون باد می روی و به خکم فکنده ای آری برو که خانه ز بنیاد کنده ای حس و هنز به هیچ ، ز عشق بهشتی ام …
هنوز چشم مرادم رخ تو سیر ندیده هوا گرفتی و رفتی ز کف چو مرغ پریده تو را به روی زمین دیدم و شکفتم و…
چون خواب ناز بود که باز از سرم گذشت نامهربان من که به ناز از برم گذشت چون ابر نوبهار بگریم درین چم…
رفتم و زحمت بیگانگی از کوی تو بردم آشنای و دلم بود و به دست تو سپردم اشک دامان مرا گیرد و در پای م…
گل می رود از بستان بلبل ز چه خاموشی وقت است که دل زین غم بخراشی و بخروشی ای مرغ بنال ای مرغ آمد گه…
باز امشب از خیال تو غوغاست در دلم آشوب عشق آن قد و بالاست در دلم خوابم شکست و مردم چشمم به خون نشس…
من نه خود می روم ، او مرا می کشد کاو سرگشته را کهربا می کشد چون گریبان ز چنگش رها می کنم دامنم را …
بود که بار دگر بشنوم صدای تو را ؟ ببینم آن رخ زیبای دلگشای تو را ؟ بگیرم آن سر زلف و به روی دیده ن…
ای برادر عزیز چون تو بسی ست در جهان هر کسی عزیز کسی ست هوس روزگار خوارم کرد روز گارست و هر دمش هوس…
دل شکسته ی ما همچو اینه پک است بهای درنشود گم اگرچه در خک است ز چک پیرهن یوسف آشکارا شد که دست و د…