از تو می گویند
در زمینِ بی زمانی ناکجا آبادی ام شهروند…
در زمینِ بی زمانی ناکجا آبادی ام شهروند…
مباش سبزه که در خوابِ تو چرا بکنند ترا …
سجّاده کردم سفره را در سجده بر نان پاره…
شب عروسی تو عشق را کفن کردند ترا به حجل…
عزیزِ سیب های طالقانم دوستدارم کو میان …
هنوز در سفرِ گمشدن دیاری هست برای گوشه …
بی ابرِچشمم آسمان اشکی ندارد من پاره پا…
امسال بهارم همه پاییز دگر بود پاییز که …
اگر تو آمده بودی بهار می آمد بهار با هم…
حروف سربی خون را بخوان به صفحه ی بالم ک…