تاریخچه ایل صوفی املش
به قلم و با پژوهش؛دکتر ایرجدلکش
مردم املش ترکیبی از اقوام گیل و کرد هستند. ایل صوفی سیاه منصوری که از اوایل قرن یازدهم ازشمال غربی کردستان ابتدا به قوچان و سپس به املش مهاجرت کردند، امروزه سهم بزرگی در تجانس قومی و نژادی مردم این سامان دارند. جمعیت ایل صوفی هم اکنون بالغ بر پنج هزار نفر می باشد که با نامهای خانوادگی :
صوفی سیاوش، صوفی، صوفی املشی گیلانی، اکبری صوفی، بامداد صوفی، صوفی لو، داودی صوفی، صوفی پور، عنایتی صوفی، حسینعلی زاده صوفی ،عبدی صوفی، عادلی پور صوفی، رحیمی صوفی ،اسدی صوفی، پاکسرشت صوفی، دهقان صوفی، ترابی صوفی، جمالی صوفی، جمالی پور صوفی، نصیری صوفی، سمیعی صوفی، حقیقت پور صوفی، صمدی صوفی، قدیری صوفی، هادی پور صوفی، لطیفی صوفی، صوفی خلیلی، رضائی صوفی، صوفی رضایی، طیب صوفی، جواد صوفی، نورائی صوفی، عباسی صوفی، پیرصوفی، سلیمان زاده صوفی، صوفی نعمتی، طاهری صوفی، بابائیان صوفی، صوفی نژاد، فرخی صوفی،کاظمی صوفی، عظیمی صوفی، طالبیان صوفی، طالبی صوفی، خسروی صوفی و … در گیلان و تهران معروف هستند و عده کثیری نیز در خارج از کشور دارای تحصیلات عالیه بوده و زندگی مرفه ای دارند. (کتاب املش پردیس ایران ص 75، ایرج دلکش)
تاریخچه ایل صوفی املش
سردودمان ایل صوفی، سلطان نعمت الله صوفی نام داشت. دولتیارخان فرزند یار محمد خان فرزند خلیل السطان(یکی از امرای سلاطین صفوی)، در دورهی شاه عباس خدماتی نموده، اعتباری کسب کرد و مصدر اموری گردید. چندی بعد، شاه با توطئه اطرافیان نسبت به او بدبین شده و دولیتارخان نیز در مقابل، تحریکاتی علیه شاه عباس اول تدارک دید. سرانجام قوای وی بدستور پادشاه صفوی سرکوب و این آزاد مرد ایل صوفی در سبزه میدان قزوین به دارآویخته شد. سپس ایل صوفی به دوگروه تقسیم شده، قسمتی به قندهار و قسمتی دیگر به قوچان کوچانده شدند. شاه طهماسب با مهاجرت ایل صوفی از قوچان به گیلان (1004 ه. ق)، ولایت رانکوه را به ولی سلطان(رییس وقت ایل صوفی) واگذار نمود. آنان اندکی بعد از استقرار در گیلان، املش را به جهت موقعیت خاص جغرافیایی مر کز تیول خود قرار داده و املاک سرزمینهای دیلمان و رانکوه در اختیار ایل صوفی نهاده شد، تا در مقابل تجاوزات اشرار بر جلگه شرقی گیلان پایداری نمایند.
خانه امانالله خان صوفی به عنوان یکی از بناهای تاریخی شهرستان زیبای املش گیلان
«در حوالی سالهای 45-1135 ه. ق که گیلان بر اثر نادانی شاه طهماسب بن شاه سلطان حسین به تصرف قوای روس درآمده بود و مردم گیلان ناچار به قصد دفاع از مرز و بوم به جنگهای ممتد ایذایی پرداخته بودند، یکی از دلاوران صوفی که بهرام قلیخان صوفی نام داشت و در آن روزگار رییس طایفه و حاکم رانکوه بود، به همراه تفنگدارانش به جرگه مدافعان پیوست و در برابرمتجاوزین روس پایداری و تا سرحدات گیلان آنان را دفع نمود.»
ایل صوفی تا پایان اقتدار صفویان اعتبار و منزلت خاصی داشت. بطوریکه بر کل نواحی شرق گیلان، دیلمان و رانکوه فرمان میراند. اما پس از به قدرت رسیدن نادر شاه افشار، قدرت و نفوذ صوفیها کاهش یافت. نادر که از حضور کردهای مهاجر املش و مناطق دیگر رانکوه ناراضی بود، گروههای تازه ای از کردهای گروس و اطراف کرمانشاهان را برای تضعیف صوفیهای املش به کلاردشت و کجور کوچاند. با به قدرت رسیدن آقا محمد خان قاجار مجدداً گروه دیگری از کردهای خواجه وند برای تضعیف قدرت صوفیها به این منطقه کوچانده شدند
شیخ بهاء الدین املشی در کتاب گوشههایی از تاریخ گیلان مینویسد: «در گذشته ایل صوفی بیش از چهارصد سال از نظر سیاسی و اقتصادی قدرت مسلط منطقه رانکوه بودند. آنان چهار قرن موجودیت سیاسی و موقعیت و سیادت خود را در منطقه املش حفظ نموده و همواره بزرگی و اخلاق و نجابت ایلی و میرایی خود را کاملاً محفوظ داشته اند.» جز چند تن از خوانین مستبد و کج رفتار، اغلب رؤسای ایل صوفی از مالکان و صالحان با تحصیلات علوم دینی بودند. در دوران حکمرانی خود، ضمن حفظ ثباب و امنیت منطقه، همواره منشای خدمات ارزنده ای برای مردم زاد گاهشان بودند
در جریانات نهضت مشروطه، ایل صوفی املش به سهم خود نقش مهمی را در راستای هواخواهی مشروطه طلبان در تهران ایفا نمود. فرزندان آیت الله میرزا حبیب اله املشی(میرزای رشتی) همواره در متن مبارزات سیاسی تاریخ معاصر حضوری چشمگیر داشتند. شیخ محمد، شیخ اسماعیل و شیخ اسحق املشی(صوفی) هر یک به نوبه خود خطابههای اعتراض آمیزی در نفی سیاستهای استبدادی محمدعلی شاه در تهران ایراد نمودند. البته در سطح گیلان ایل صوفی با همه توانمندیهای مالی و نظامی خود، آنگونه که باید و شاید سردارجنگل(میرزا کوچک خان) را همراهی نکرده و تنها به چند فقره کمک مالی به مجاهدین جنگل و ترور چند تن از قزاقان روسی اکتفا نمودند. با آنکه طایفه صوفی در آن زمان در اوج قدرت و دارای ارتش منظم محلی بود، نتوانست در گیلان نقش آفرین پاره ای از حماسههای نهضت جنگل باشد. در این دوران تنها یک رجال سیاسی و مذهبی این طایفه به نام شیخ بهاء الدین املشی(میزان) در رأس کمیته قضایی تشکیلات اتحاد اسلام فعالیت موثری داشت.
پس از کودتای رضا خان پهلوی و جلوس وی به تخت سلطنت، فشار زیادی به صوفیان املش وارد آمد، بطوریکه رضا شاه توانست املاک و اراضی وسیعی از این خاندان را در شرق گیلان متصرف شود و با تهدید و ارعاب ایادی وی، موجب گردید قدرت مطلقه صوفیان در مناطق املش، رودسر و لنگرود کاهش یابد.
صوفیها هرگاه نسبت به اعمال و اقدامات رژیم شاه مبنی بر استرداد املاک خود پافشاری میکردند، پس از مدتی دستگیر، شکنجه و زندانی میگشتند. نصراله خان صوفی رییس وقت ایل صوفیان املش در این زمان بعلت نافرمانی و عدم اطاعت از رضا شاه، بجرم ارتباط محرمانه با آلمانیها جهت ساخت فرودگاهی در املاک شخصی وی در « مریدان» لنگرود، توسط عوامل رضاشاه دستگیر و مدت هفده ماه در زندانهای تحت نظارت انگلیسیها در رشت و اراک زندانی گردید. پس از آزادی، نصراله خان از راه مسالمت آمیزی با رضا خان کنار آمد و توانست تا حدودی املاک و اراضی خود و خاندانش را از وی باز پس گیرد. وی با خاتم رضا شاهی بار دیگر حاکم بلاعزل مردم املش شد.
نصراله خان فرزند حاج میرزا یحیی خان صوفی، فردی صاحب نفوذ، در مراجع دیوانی و کشوری بود. عده ای او را حاکمی مغرور و خشمناک توصیف مینمایند. وی همگام با ایادی پهلوی نقش موثری در سرکوب و اذیت و آزار هواداران بی دفاع حزب توده را داشت. عده ای نصراله خان را حاکمی مقتدر و کار گشا میدانند که در آن سالهای بحرانی(جنگ جهانی)، علاوه بر حفظ و ثبات امنیت منطقه رانکوه، به احقاق حقوق سکنه املش همت مینمود. از اقدامات مهم نصراله خان، تأسیس اولین مدرسه سبک جدید املش موسوم به صوفیه، میباشد که با هزینه شخصی آنرا راه اندازی کرد. وی در طول حکمرانی خود بیش از 10 بار ازدواج نمود و صاحب 29 فرزند گردید. فرزندان و نوادگان نصراله خان غالباً دارای تحصیلات عالیه در داخل و خارج از کشور بوده و همواره منشای خدمات و دستگیری از هموطنان املشی خود میباشند.
پس از نصراله خان، فرزند وی به نام امان اله خان صوفی(امیر) عهده دار امور جاری املش گردید. نامبرده دارای مدارج دانشگاهی(داروسازی) و از شاعران غزلسرای شرق گیلان به شمار میرفت. گرچه وی منصب رسمی در ارکان کشوری و لشکری نداشت ولی به اعتبار سابقه خانوادگی اش، نفوذ قابل ملاحظه ای در تمامی اقطار رده بالای کشور داشت.
امیر با آنکه فردی متشخص، نجیب زاده و با احترام در بین مردم و مسؤلان گیلان جلوه مینمود، نتوانست همانند پدر و نیاکان خود حاکمیت واحدی را در املش بنیان نهد. در همان سالهای اولیه اقتدارش بر سر املاک موروثی و همچنین جهت پیشبرد اهداف و اعمال نظراتش، با عموی خود محمدتقی خان تنش مضاعفی پیدا نمود. از آنجاییکه نیابت خانواده محمدتقی خان را فرزندش جلال خان بعهده داشت. از آن پس صحنه اجتماعی املش به دو جریان مخالف تقسیم گردید. منازعات قومی و رعیتی در طول بیش از یک دهه توسط رعایای جلال خان از یک سو و حامیان امان اله خان از سوی دیگر تا سر حدات املاک آنان ادامه داشت.[1] پس از اجرای اصلاحات ارضی، هنگامیکه رؤسای دو تیپ صوفی با هم مصالحه نمودند باز مردم شاهد نزاعهای دسته جمعی بین دهقانان هوادار دو جناح فوق الذکر بودند. لازم به توضیح است در پی اختلافات قومی بین خاندان صوفی، مالکان دیگر منطقه همچون خاندان محمدی کیاکلایه نیز به نوعی به اینگونه تعرضات دامن میزدند و اندکی قدرتمند تر میشدند ایادی نامبرده درگیریهایی با هواداران امان اله خان ایجاد مینمودند، که در فاصله کوتاهی ایل قدرتمند صوفی بر آنان فایق میآمدند.
شاید یکی از عوامل اصلی پسرفت و عدم توسعه اقتصادی املش تا پیش از انقلاب همین جریانات دو تیپی خاندان صوفی باشد که هر یک مانع پیشرفت و اقدامات همدیگر میشدند. متأسفانه بعد از انقلاب نیز همان تفکرات شوونیستی (قومی گرایی) املشیها که در گذشته دور ریشه دوانیده بود یکباره سبز شد و به نوعی حادتر(متعصبانه تر) بین دو جناح مخالف تقسیم گردید. عده ای خود را به جناح مهدی رهبری املشی(نماینده جناح میانه رو) و عده ای خود را به جناح شیخ محمد حسینیاء کُجیدی(نماینده جناح تندرو) منتسب نمودند. و این بار نیز شعله درگیریها و منازعات فکری عواملشان تا سرحدات حوزه انتخابیه رودسر و املش زبانه کشید. علیهذا این چالشهای سیاسی بین دو جناح رهبری و حسینیاء نیز یکی از عوامل مهم پسرفت و عدم توسعه یافتگی املش منجر گردید. هرگاه هریک از جناحین تصمیم میگرفتند اقدامات سازنده ای در املش بعمل آورند، رقیبان به نوعی چوب لای چرخ دیگری میگذاشتند.
البته با همه توضیحات و نظرات گردآوری شده، بنا به مشاهدات نگارننده ایل صوفی از ویژگیهای متمایزی نسبت به سایر خوانین و مالکان ایران داشتند. از جمله، به سادات جلیل القدراحترام مضاعف میگذاشتند و همچنین دارای روحیه مهمان نوازی و غریب نوازی بودند. آنان با آنکه در رژیم گذشته از هرحیث در دستگاه پهلوی دوم نفوذ موثری داشتند ولی هیچگاه از مواضع قدرت سیاسی با رقیبان برخورد نمیکردند. لازم به ذکر است در دهه پنجاه، املش به عنوان یک شهر مذهبی و سیاسی تبدیل به پایگاه انقلابیون و مبارزان علیه رژیم ستمشاهی شده بود و هر بار ساواک وارد املش میشد و مشاهده میکرد در مجلس سخنرانی روحانیون مبارز، عده ای از صوفیان از جمله امان اله خان حضور دارند متعجب میشدند. جانبداری صوفیها از روحانیون فقط به روحیه مهمان نوازی آنان مربوط میشد و این خصلت نیکو نشأت گرفته از میراث نیاکان آنان بود. صوفیها به فرزندان خود توصیه میکردند با مهمانان و غریبهها با احترام و مهربانی رفتار کنند و نمیگذاشتند در املش کسی مسافرخانه و مهمانسرایی تأسیس نماید. چونکه اعتقاد داشتند حضور مهمان در خانوادههای املشی موجب گرمی عواطف و برکت و افزایش ثروت میگردد.
اگر کمی صداقت داشته باشیم باید عنوان کنیم که صوفیان در طول حکمرانی خود همواره در امور خیریه و موقوفات و سایر خدمات اجتماعی پیش قدم بوده اند. از جمله خدمات آنان تأسیس واحدهای اداری، آموزشی و مراکز خدماتی در املش و مرکز استان بود. آنان در بنیانگذاری مدرسه عالی بازرگانی رشت(دانشگاه گیلان)، کتابخانه ملی رشت(نشر فرهنگ گیلان)، بیمارستانهای مداین تهران، پورسینا رشت و همچنین در تأسیس و ایجاد برخی از ادارت و مدارس و مساجد املش و… نقش اصلی و مؤثر داشتهاند)
اجداد صوفیان
*************************************
1- دربعضی از سالهای دو تیپی(42-32)، در گیریهای قومی به حدی اوج میگرفت که مدارس املش خود بخود تعطیل میشد و هریک از دو تیپ تقی خان و نصراله خان مجبور شده بودند دختران دانش آموز خود را به شهرهای لاهیجان و تهران انتقال دهند. زیرا تعرض وضرب وشتم زنان و دختران جوان بدست چماقداران رقیب دور از انتظار نبود!.
1- به طایفهای از ایل صوفی که همواره جامه سیاه بر تن میکردند و نماد خاص این قوم بود به سیاه پوش، معروف بودند که بعدها سیاوش مصطلح گردید. در گذشته اکراد رشوند و اکراد سپاه منصوری با اکراد سیاه پوش(سیاوش) آمیخته شده اند.
منبع: شجره نامه صوفیان املش