حسن خان آلیانی بازوی قدرتمند نهضت جنگل

نویسنده: مجید جدی کاس احمدانی

نهضت جنگل در مدت زمان حیات هفت ساله خود (۱۳۰۰ – ۱۲۹۴ش)۱ نقطه عطفی در تاریخ کشورمان بود که فراز و فرودهای زیادی را پشت سر نهاده بود. افراد زیادی با مولفه‌هایی استعمارستیزی، سلحشوری فکری، معنوی و مادی در خدمت آن نهضت در آمدند که تا مقطعی از زمان در پیشبرد اهداف نهضت کارنامه نسبتا قابل قبولی نیز از خود برجای گذاشتند اما با دقت و کنکاش در سرگـذشت آنها خواهیم دید که اکثریت با گذشت زمان با وعده و وعید، فریب و یا اختلاف ایدئولوژیک منفک شده و تعدادی نیز پا را فراتر نهاده و کارشکنی را پیشه خود ساختند۲.

در میان انبوهی از یاران میرزا به نام درخشانی برخورد خواهیم کرد که خود و ایل جان برکفش از بدو تاسیس تا افول نهضت فکرا، مالا و جانا در خدمت نهضت ماندند. این شخص کسی نیست جز حسن خان آلیانی (معین الرعایا) و ایل سلحشور آلیان که از نظر کمی و کیفی در رتبه اول نهضت قرار دارند. اگرچه نویسندگان او را از زعمای مهم نهضت دانسته اند و معترف بودند که حسن خان اقتصاد، مهمات سریات و مرکز تصمیم گیری نهضت را در اختیار داشته اما عمداً یا سهواً، اطلاعات کمتری از او ارائه کرده‌اند این مقاله درصدد است به زندگینامه حسن خان قبل از ورود به نهضت دوران نهضت و روزهای پایانی و پس از افول نهضت اشاره کند و در لابلای آن گریزی به شبهات رایج در مورد این مرد بزرگ داشته باشد.

گذری بر زندگی حسن خان از کودکی تا وقوع نهضت

حدود سالهای ۱۲۴۵ یا ۱۲۴۶ شمسی فرزندی در کیش‌دره آلیان متولد شد که نامش را حسن نامیدند اجداد او از کهنه ماسوله به آلیان کوچیده بودند. پدرش میرزا کاظم نام داشت که چندی بعد از تولد تک فرزندش به دلیل بیماری “وبا” سال ۱۲۴۷ فومن چشم از جهان فرو میبندد. بنا به رسم آن روزها مادر به عقد عموی حسن در می آید اما بیماری جان مادر را نیز میگیرد و کودک در پنج سالگی از نعمت پدر و مادر محروم میشود و تحت قیومیت عمو قرار میگیرد. عمو او را فرزندی بدیمن و بدقدم میدانست و با کوچکترین بهانه ای دست به تنبیه او میزد. هشت ساله بود که بی مهری عمو را تاب نیاورده و با تالشان آلیان که محصول خود را برای فروش به رشت میبردند همراه شده و سر از خانه مدیر الملک (محمودی) در میآورد مهر این یتیم فراری بر دل زن که اصالتی ماسوله ای داشت نشسته و مدیر الملک را قانع به نگهداری از او میکند. حسن با فرزندان خانواده جدید به مدرسه رفته و سواد خواندن و نوشتن می آموزد. در اوان جوانی بنای بزرگ منشی (کدخدا مردی گذاشته) و از رشت راهی زادگاه خود میشود. جوانان آلیانی گرد او آمده و از او حمایت می کنند. بزرگان ایل که او را فردی باسواد و شجاع و مورد حمایت مدیر الملک یافتند، حسن را به عنوان رئیس ایل آلیان بر می گزینند. او در اولین قدم از رعایا حمایت و بنای مبارزه با اربابان زورگوی محلی مانند «سید رضی» و «حاجی وکیل ماسوله ای» را می نهد و موفقیتی نسبی به دست می آورد.

از این تاریخ به بعد نام خان به حسن افزوده میشود نصرالسلطنه که چند روزی نیز مهمان حسن خان در آلیان بود به دلیل حمایت حسن خان از رعایا لقبی از مظفرالدین‌شاه برای وی درخواست میکند که پس از ضرب زرکوب لقب معین الرعایا به وی اهدا میشود خانهای بومی که از محبوبیت حسن خان می‌هراسیدند پس از اجماع او را اسیر و زندانی میکنند اما او از زندان گریخته و پس از فروختن مقداری از ارثیه و دارایی همراه خانواده به کربلا هجرت میکند و کسب و کار و تجارتی برای خود دست و یا میکند همزمان با آغاز جنگ جهانی با آیات عظام در کربلا ارتباط برقرار میکند و از طرف هیئت اتحاد اسلام که بنای اولیه آن در کشور عثمانی بود دعوت به همکاری می شود. مخالفین دست به ترور او می زنند اما شلیک به هدف برخورد نمیکند و ترور نافرجام میماند. از سوی دیگر عده ای از آلیانیها به کربلا آمده از حمله ظلم و غارت امیر مقتدر (خان تالش) به آلیان گلایه و درخواست بازگشت او را به زادگاهش میکنند حسن خان به آلیان رجعت و با تهدید خان تالش را وادار به عودت خسارت مینماید آوازه حسن خان و ایل تحت فرمانش به گوش کوچک خان رسیده بود کوچک خان که ممنوع الورود به زادگاهش بود و دوران تبعید پنج ساله را میگذراند مخفیانه وارد گیلان و بنای تشکیل یک نهضت را پایه ریزی میکرد بیشک شناخت قبلی برمیگشت به ارتباط هر دو آنها با آیات عظام و اتحاد هیئت اسلام که باید همدیگر را ملاقات می کردند۳.

فرمان اعطای لقب معین الرعایا

«مشهدی هادی رونقی ماسوله ای» که در خراط محله تولم شهر مغازه داشت حامل نامه ای از کوچک خان به حسن خان میشود و قرار ملاقات در ملیرزان ماسوله گذاشته میشود در نهایت معین الرعایا پس از مشورت با بزرگان ماسوله و ایل خود مشروط به اینکه مرکز نهضت جنگل در زیده آلیان باشد پیشنهاد میرزا را با جان ودل پذیرا می شود۴.

آغاز یک راه هفت ساله

حسن خان در ابتدا با بزرگان ایل الیان و ماسوله به گفتگو نشسته و قول اعانه و کمک مالی و نفری از آنان میگیرد به این صورت که آلیانیها موظف میشوند از هر خانواده که دارای سه فرزند ذکور میباشند دو تن را مسلح و در خدمت میرزا قرار دهند. اولین کمکهای مالی و اعانه توسط بزرگان و علما و معتمدین ماسوله۵ بنا به میانجیگری و اعتماد به حسن خان تقدیم نهضت نوپا میشود در قدم اول “حاجی غلامعلی بابایی ماسوله ای” و ” انام ماسوله ای” با نیروهای تحت فرمانشان در خدمت نهضت قرار میگیرند۶.

جنگ های چریکی و شبیخونهای گاه و بیگاه به قوای روس اولین گام بود که حسن خان در رأس آن قرار داشت روسها جهت خفه کردن این نهضت نوپا تدارک حمله به آلیان را در دستور کار خود قرار میدهند اما در منطقه توکی‌بسته ماکلوان گرفتار هجوم مجاهدین قرار گرفته و با دادن تلفات سنگین قریب به دویست تن کشته و اسیر) شکست میخورند خبر این پیروزی چشمگیر به سرعت در گیلان مخابره میشود پیامهای تبریک راهی مرکز جنگل (زیده) میشود و باعث جذب بسیاری از نیروهای داوطلب نهضت میگردد.

عثمانی که خود را دشمن انگلیس می نامید با فرستادن شمشیری مرصع به نام کوچک خان، قیام را میستایند و کمکهای تسلیحاتی راهی گیلان می کنند جنگهای متعدد بعدی نیز توسط قوای دولت و با همکاری روس و انگلیس در اطراف آلیان به وقوع می پیوندد که کوچک خان از کشتن قزاقهای ایرانی در این جنگها به دلیل اینکه آنها ایرانی و فریب خورده اند، امتناع می کند و جهت تهدید انگلیس و شاید ناخواسته کمکهای تسلیحاتی عثمانی را گوشزد می کند.

حسن خان فاش کردن سریات جنگی را جایز نمیداند و کشتن هر قزاق ولو ایرانی که برای نابود کردن جنگلیها قدم به اقلیم آنها گذارده را جایز میداند این گونه اختلافات که شاید بتوان درست بودن را در کلام هر دو استنباط نمود باعث قهر موقتی حسن خان و هجرت او به شهر بیجار می شود. حال غیبت چند ماهه می توانست برای نهضت مهلک باشد. میرزا با پیغامی درخواست بازگشت حسن خان را میکند و برای رفع کدورتها پیشنهاد ازدواج برادر کوچک خود ” رحیم خان” با دختر دوم معین الرعایا ۷” رقیه خانم” را میدهد این ازدواج خانوادگی به همستگی بیشتر این دو مرد افزود.

اسماعیل جنگلی (خواهر زاده میرزا ) آجودان و منشی کوچک خان و میرزا جعفر آلیانی نیز منشی گری معین الرعایا را بر عهده داشت همان سالهای اولیه نهضت در جلسات سری خبرهایی به بیرون از مرکز جنگل زیده درز میکند و اسماعیل جنگلی در این جمع مظنون قرار گرفته این موضوع باعث ناراحتی حسن خان و گائوک میشود. نگرانی و اعتراض خود را به میرزا انتقال میدهند و نهایتاً اسماعیل جنگلی توسط معین الرعایا از آجودانی میرزا اخراج و احمدخان واقعی که نسبتی نیز با حسن خان داشت به آجودانی میرزا منصوب میشود. نامبرده این مقام را تا افول نهضت با جانفشانی و رشادت حفظ می نماید. اسماعیل خان از زیده اخراج و این کینه و کدورت را تا پایان نهضت و حتی سالهای بعد از نهضت با خود حمل می کند. شاید اغراق نباشد اگر بگوییم که نویسندگان اولیه تاریخ جنگل تحت تاثیر گفته‌های او قضاوتهای نادرستی نسبت به حسن خان روا داشته اند به گونه ای که در نگارش تاریخ وقتی به نام معین الرعایا میرسند سایه وار از آن گذشته و از بردن نامش پرهیز میکنند و ما نامی از احمدخان واقعی در تاریخ آنان نمی یابیم!!؟؟

مرامنامه انقلاب جنگل که دارای ۹ ماده ۳۴ بند بود تصویب میشود. کارهای عمرانی، فرهنگی، نظامی سرلوحه کار نهضت قرار میگیرد چاپ روزنامه، گسترش پادگان نظامی احداث راه ساخت مدرسه و درمانگاه هزینه زیادی می طلبید۸ که بودجه جنگل کفاف این مهم را نمیداد دریافت اعانه از خانهای گیلان در دستور کار قرار میگیرد و حسنخان مسئول دریافت می شود آنها پس از دعوت به مقر فرماندهی توضیحاتی از معین الرعایا دریافت میکردند مبنی به اینکه منفعت این کارهای عمرانی بیش از همه متوجه شما خانها خواهد بود و این پولهای دریافتی پس از حصول اهداف نهضت به شما عودت داده خواهد شد. تقاضای کمک می کرد. آنها که سالیان سال از خون رعایا ارتزاق کرده بودند گاه حاضر به پرداخت اعانه نمی شدند. میرزا اندکی از مبلغ می‌کاست اما مقاومت بعدی با واکنش شدید معین الرعایا مواجه میشد و چاشنی تهدید را نیز بر آن می افزود از جمله آنها میتوان به امین الدوله (لشت نشا) یعقوب بگ ماسالی (ماسال) خاندان مقیمی و سیدرضی (فومن) و میرزا یوسف خان شفتی (شفت) اشاره کرد.

اگرچه این خوانین با اکراه حاضر به پرداخت اعانه شدند، اما کینه حسن خان را در دل خود نگاه داشته و در روزهای پایانی نهضت با حمله به جنگل و پس از افول نهضت با کمکهای مالی به سرلشگر زاهدی جهت کشت حسن خان چهره واقعی خود را نشان دادند همین خانها بودند که دریافت اعانه از طرف نهضت برای کارهای عمرانی را دزدی مینامیدند و میرزا و معین الرعایا را در صدر اسامی قرار داده و به تبع آن خان زاده ها و اذناب آنها پس از صد سال آنها را متهم به دزد بودن میکنند که، سهم حسن خان از این اتهام به دلیل رودرویی مستقیم در اولویت قرار دارد.

حسن خان و جنگ منجیل حوادث ،تنکابن وقوع کودتای سرخ و واقعه ملاسرا

مردادماه ۱۲۹۷ هجری قمری جنگ منجیل اتفاق میافتد و جنگلی‌ها در مقابل روسیه و انگلیس قرار میگیرند ایل آلیان مانند همه جنگها حضوری فعال در این نبرد دارد نعمت الله آلیانی داماد معین الرعایا و نیروهایش نقش اساسی در کوبیدن مواضع دشمن دارند اما حسن خان و سرلشکر ثقفی که برای بررسی عملیات راهی منجیل شده بودند توسط نیروهای انگلیس به اسارت گرفته شده و پس از پایان جنگ منجیل به زندان چمارسرای رشت انتقال داده میشوند.

حسن خان با وعده و وعید مسئول زندان سرهنگ علی اکبرخان را راضی و فرار می کند روز بعد از آن سرهنگ با چند تن از افسران خود به قوای جنگل پیوستند و مسئولیت مدرسه نظام گوراب زرمیخ به او سپرده میشود. حال این اسارت و این ذکاوت از نفر دوم نهضت از قلم تاریخ نگاران به دور میماند و ذره ای از آن را در کتاب خود منعکس نمی کنند بعد از جنگ منجیل وثوق الدوله حاج احمد کسمایی را فریب داده و به سمت خود میکشاند (اسفندماه ۱۳۹۷) بعد از تسلیم شدن حاج احمد اجماع جنگلیان بر آن میشود که به دعوت دکتر حشمت راهی تنکابن شوند.

حسن خان اگرچه به شدت با این هجرت مخالف بود، لاجرم به اجماع جنگلیان احترام و با فداییان خود همراه آنان می‌شود اما تسلیم شدن دکتر حشمت ضربه سنگینی بر پیکره نهضت بود. حسن خان با اندک اشرفی که همراه داشت. سورسات تهیه و قوای باقیمانده را به دو دسته تقسیم می کند. گروهی همراه خود که میرزا و شعبان خان (برادرزاده میرزا) جزو آنان بودند و گروهی نیز همراه خالو قربان گروه بیست نفره با راهپیمایی یک ماهه که همراه با گلوله باران طیاره های انگلیس بود نهایتاً با مشقت زیاد از رودخانه سفیدرود عبور و روبروی امامزاده هاشم رسیده و با سرعت خود را به زیده می رسانند۱۰.

مرحوم فخرایی در کتاب سردار جنگل بدون نام بردن از شخص خاصی یاداور میشود که یکی از زعمای جنگل جان میرزا را در گیرودار حوادث تنکابن از مرگ حتمی نجات داده اما نامی از آن زعیم نمیبرد بی شک آن زعیم معین الرعایا بوده (احمدخان واقعی آجودان) میرزا نیز بارها در این راهپیمایی سی روزه به دلیل تحلیل قوای جسمی و بیماری میرزا را به دوش کشیده بود که متاسفانه نامی از او نیز در تاریخ یافت نمیشود حال آنکه تاریخ از گریه خالو قربان در تنکابن یاد میکند اما از جانفشانی حسن خان و ایلش سخنی در نوشته های نویسندگان یافت نمیگردد؟!!

پس از رجعت از تنکابن و احیای مجدد نهضت توسط حسن خان که نهایتاً به اعلام جمهوری در شانزدهم خرداد ۱۲۹۹ ش ختم شد با ورود ارتش سرخ روسیه به خاک ایران جناح چپ کمونیستها کودتایی موسوم به کودتای سرخ شکل می دهند که یکی از اهداف مهم آن قتل کوچک خان بود. اما معین الرعایا که به خوبی حوادث را رصد میکرد چند هفته جلوتر از اجرای کودتا میرزا را به زیده فرا میخواند و میرزا قهراً رشت را ترک و عازم فومن میشود (۱۳۹۹/۴/۱۸). او با این کار جان میرزا را نجات و نقشه کودتاچیان را کور می نماید. در واقعه ملاسرا (۱۳۰۰/۷/۶) با جانفشانی علاج قبل از وقوع نموده و نقشه قتل میرزا توسط حیدر عمواوغلی را عقیم میسازد ) در مقاله ای جداگانه به حیدرعمواوغلی و واقعه ملاسرا و عوامل آن پرداخته ام

خصوصیات و صفات حسن خان از زبان یان کولارژ

دکتر شاهپور آلیانی (نوه حسن خان آلیانی) و یان کولارژ بیش از دیگر نویسندگان به خصوصیات صفات و شخصیت حسن خان پرداخته اند دکتر آلبانی او را مردی بلند قامت و لاغر اندام ۱۱با چشمهای میشی و گونه‌های استخوانی۱۲ و بسیار ورزیده و مقاوم و بی‌باک معرفی میکند که بسیار از دزدی و دروغ متنفر بوده است و یان کولارژ (مهندس اسلحه ساز اهل کشور چک) که شش ماه پایانی نهضت در رکاب میرزا و حسن خان بوده و محل سکونتش نیز در جوار خانه معین الرعایا در کیش‌دره قرار داشت او را از خانهای اهل مدارا و معتدل و با خدا معرفی میکند او در صحبت‌ها بسیار از کتاب آسمانی قرآن و سخن پیامبر یاد می کرد. وقتی موعد نماز فرا میرسید به ساعتش نگاه میکرد که دیر نشود سپس از جیب مهری که در دستمال ابریشمی پیچیده بود بیرون آورده و نماز اقامه می کرد. پس از خاتمه عبادت با احترام بلند و به صحبت خود ادامه میداد. با صدای نیمه بلند صحبت میکرد و بسیار باوقار بود چای را پررنگ می نوشید و سیگار مرغوب را با تانی میکشید و همیشه تسبیح کهربایی خود را در بین انگشتان می چرخاند و روی نظافت و پاکیزکی مانند میرزا بسیار وسواس بود۱۳. او را بزرگترین کارخانه‌دار جنگل معرفی میکند (کارخانه‌های پارچه بافی کارخانه چموش دوزی کارگاه آهنگری کارگاه خشک کردن تنباکو و کارخانه تعمیرات اسلحه)

آخرین ماه حیات نهضت

رضاخان در نوزدهم مهرماه (۱۳۰۰ ) وارد رشت میشود و تا پنجم آبان نامه‌هایی بین او و کوچک خان رد و بدل میکردد همزمان حسن خان با سرلشکر ایرم که به ظاهر در جبهه رضاخان بود اما سیاست آلمان را دنبال میکرد ارتباط داشت. هر دو به خوبی میدانستند که مصالحه انجام نخواهد گرفت و با تاکتیکهایی در حال دور زدن یکدیگر بودند که البته زد و خوردهایی نیز اتفاق می‌افتاد. آتش بس ۴۸ ساعته بین جنگل و نیروهای رضاخانی مبنی بر دیدار این دو در کسما منعقد می شود اما حادثه شیخلسکی (جنگی در حدود ماسوله مابین قوای تحت فرمان رضاخان به فرماندهی شیخلسکی و نیروهای نعمت الله آلیانی) اتفاق می افتد. رضاخان نقض آتش بس را از طرف قوای میرزا میداند و فرمان حمله سراسری (هفتم آبان) به فومن را صادر میکند

حمله وسیع و چند شعبه ای به فومن، نهایتاً باعث بروز جنگ تن به تن و پراکندگی نیروها میشود و مرکز جنگل ،زیده علیرغم جانفشانیهای مجاهدین در تاریخ ۱۱ آبان سقوط میکند میرزا و حسن خان و اندک یارانش تا کیشدره (محل سکونت خانواده حسن خان) عقب نشینی میکنند پس از سقوط ،زیده رضاخان در همان روز ایالت گیلان را ترک و برای خوش خدمتی به دولت شوروی عازم تهران می شود تا در جشن سالروز انقلاب اکتبر در سفارت این کشور حضور داشته باشد و مقدمات سفر قریب الوقوع احمدشاه را مهیا کند۱۴ او همه چیز جنگ در فومن را به سرلشگر زاهدی میسپارد زاهدی در آلیان عده ای را با تامین جانی و عده ای را با وعده و فریب و عده ای دیگر را با ارعاب و تهدید و شکنجه به سمت خود کشانده بود در این حال و روزها که آلیان زیر چکمه های نیروهای دولتی بود نیروهای فریب خورده نیز عرصه را تنگتر کرده بودند دختر بزرگ معین الرعایا (سکینه خانم همسر نعمت الله آلیانی) نیز چند روزی گروگان گرفته میشود اما به دلیل بی اطلاعی از مخفیگاه پدر و همسر آزاد میشود حسن خان که به خوبی میداند دیر یا زود کیشدره نیز سقوط خواهد کرد همسر و دختران و نوه ها را با باری از وسایل خانه راهی کوهستان میکند.

یان کولارژ که این صحنه غم انگیز را به چشم دیده می نویسد: «خانواده حسن خان بارها در جنگهای متعدد با آوارگی به کوهستان گریخته بودند این وداع خانواده اگرچه بدون گریه نبود اما شیون و نفرینی به همراه نداشت و همه چیز با وقار و اتکا به اراده خداوند و ایمان به تقدیر انجام می گرفت»۱۵.

از آن سو معین الرعایا که ماندن میرزا ، کائوک۱۶ و نعمت الله آلیانی را در محدوده کیشدره به صلاح نمیدانست آنها را نیز راهی کوهستان (خانه کوهستانی رحمان بک) میکند و خود با تعدادی از مجاهدین مخفیانه در اطراف کیشدره میماند به گمانش که این بار هم مانند جنگهای گذشته قزاقها خسته شده و رجعت خواهند نمود اما حمله ناجوانمردانه سید جلال چمنی و به آتش کشیدن کیشدره نشان داد که این جنگ با همه جنگها فرق دارد. حسن خان به سمت کوهستان راهی می شود اما در می یابد که محل اختفاء ،دوستان در کوهستان نیز توسط جاسوسان بومی لو داده شده و میرزا و کائوک و نعمت الله کمی زودتر از آنجا گریخته اند. او نیز جهت الحاق به آنها راهی میشود طبق قرار قبلی خلخال و عظمت خانم فولادلو آخرین امید آنان بود)

حسن خان به سمت یافتن یاران طی طریق میکند و از آنجا که مرد جنگل و کوهستان بود ردپای دوستان را می‌یاید اما رد پای دشمن نیز یافت میشد صدای گلوله‌ای در جنگل می پیچد پاها را به سرعت بر میدارد. جنازه دامادش نعمت الله آلبانی پشت یک تخته سنگ افتاده و گلوله ای دقیقاً روی قلبش نشسته بود. اما اثری از کائوک و میرزا نبود گویا نعمت الله در مقابل قزاقها ایستاده بود تا دو مسافر دیگر به راه خود ادامه دهند حسن خان بین رفتن، ماندن و برگشتن یکی را باید انتخاب میکرد! چه بر سر میرزا آمده؟ آیا آنها نیز جلوتر گرفتار قزاقها شده و کشته شده اند یا این که به راه خود ادامه میدهند؟

در کنار جسد داماد سوالهایی ذهنش را آزار میداد از سوی دیگر به خانواده خود می اندیشید به یتیمان نعمت الله به ایل خود که هفت سال کنارش جنگیده بودند و شاید به جان خود میاندیشید زنده ماندن و وسوسه حیات نعمتی است که هر کس نمی تواند آن را نادیده بگیرد مگر همه انسانها در یک مرتبه و مقام هستند؟ مگر می شود حسن خان را با میرزا مقایسه کرد؟ این برگشت میتوانست به از دست دادن جانش تمام شود اما با همه این سوالها بر میگردد تا خبر کشته شدن داماد را برساند.

راه رفته را دو روزه بر میگردد و همه چیز را به تقدیر و مشیت الهی میسپارد “حسن بک” دایی شهید نعمت الله به حسن خان میتازد و “حاجی اکبر آلیانی” پدر نعمت الله نیز حسن خان را سرزنش می.کند “یوسف خان شبان شفتی” خبر مرگ (شهادت) میرزا را با شادی به آلیان رسانده بود بزرگان آلیان از او میخواهند تسلیم شود یوسف خان شفتی که ارتباط خوبی با رضاخان داشت ضمانت میکند اگر حسن خان تسلیم شود ترتیبی اتخاذ خواهد کرد که جانش در امان باشد. حسن بک برای آخرین بار یوسف خان را تهدید میکند اگر مویی از حسن خان کم شود شفت را به آتش خواهیم کشید»

رضاخان ضمانت جانش را مشروط به اینکه او تمام قورخانه تسلیحات را تحویل دهد، می پذیرد. حسن خان به طور قطره چکانی بسیاری از قورخانه را تحویل و بسیاری را در دل خود نگاه میدارد در جنگ جهانی دوم ایل آلیان که تجربه جنگ جهانی اول را پشت سر نهاده بودند مجدداً مسلح میشوند و این تسلیحات مربوط به همان دوران است که احتمالاً اندکی از مخفیگاه را به منشی خود میرزا جعفر الیانی گفته بود در هنگام وقوع جنگ جهانی دوم پانزده سال از مرگ حسن خان گذشته بود).

بهمن ماه بود دو ماه از افول نهضت گذشته بود و پایتخت دستخوش اتفاقات رضاخان مقدمات سفر احمد شاه به فرنگ را مهیا کرده بود (۱۳۰۰/۱۱/۶) تا یکه تاز ایران شود او که می‌خواست ایالت گیلان را به نوعی به آرامش نسبی برساند تا در پایتخت با فراخی خاطر به پادشاهی بیاندیشد پیشنهاد حکومت فومن گسکرات و تولمات را به حسن خان میدهد و همکاری با سرلشکر زاهدی را نیز به پیشنهاد خود می‌افزاید حسن خان همکاری با سرلشکر زاهدی را به دلیل جنایات وی در آخرین ماههای نهضت رد میکند و سرلشکر آیرم که از مخالفان رضاخان و سیاست آلمان در آنروزها بود را پیشنهاد می.کند سرلشگر زاهدی گستاخی حسن خان را تاب نیاورده و نهایتاً مسبب قتل او میشود.

حسن خان و حدود ۵ سال نایب الحکومتی فومن و گسکرات

حسن خان دوران نهضت خدمات شایانی انجام داده بود. از مهم ترین آنها می توان به ساخت جاده نرکستان معروف به جاده جنگل اشاره کرد. پس از نهضت جاده ماسوله به فومن و کسما را ساخت که در سالهای دور معروف به «جاده حسن خانی» بود احداث اولین باغ چای فومنات و رونق آن در تمام منطقه غرب گیلان ساخت چندین مدرسه در محدوده روستاهای همجوار، احداث کارخانه برق زیده که البته با مرگش ناتمام ماند.

رضاخان کاملاً او را تحت نظر داشت و حتی راننده شخصی (علی آقا گرجی) و محافظ او (جعفر پادنگی) از طرف دولت انتخاب میشد تا کوچکترین حرکت او زیر نظر باشد رضاخان بعد از به سلطنت رسیدن (۱۳۰۴/۹/۲۴) و تاج گذاری (۱۳۰۵/۲/۴ عازم رشت میشود در راه فومن خبری به گوش رضاشاه میرسد مبنی بر ترور قریب الوقوع شما توسط حسن خان این خبر چه راست و چه دروغ از طرف دشمنان (سرلشگر زاهدی و یوسف خان شفتی) مخابره شده بود که باعث منصرف شدن رضا شاه و رجعتش به پایتخت میشود.

چند هفته ای از سفر رضاخان نگذشته بود که حسن خان در منطقه دهنه سرنرگستان مورد اصابت گلوله قرار میگیرد ضارب ابراهیم ندامانی نام داشت که به تحریک سرلشکر زاهدی دست به ترور زده بود۱۷ نامبرده دستگیر میشود و بلافاصله بدون

اعتراف کشته میشود تا همه چیز مسکوت بماند حسن خان به بیمارستان انتقال پس از کارشکنی ها در درمان وی که باز هم رد پای سرلشکر زاهدی در آن پیداست در بیست و دوم خرداد ۱۳۰۵ چشم از جهان فرو می بندد.

طرح چند سوال ساده و کلام آخر

همه نویسندگان تاریخ جنگل حضور معین الرعایا را تا آخرین روزها در کنار میرزا تایید میکنند اما تسلیم شدنش را حتی بعد از پایان نهضت ناجوانمردانه دانسته‌اند. حال اینکه تک تک این نویسنده‌ها یک ماه جلوتر از افول نهضت خود را تحویل نیروهای دولتی و رضاخان داده بودند. سعد الله درویش در خاطرات خود میگوید: “رضاخان یک روز با خوشرویی تمام به من گفت دوست دارم آنگونه که با کوچک خان بودی با من بمانی”۱۸ ایشان همراه رضاخان در سالروز جشن انقلاب اکتبر در سفارت شوروی حضور داشت۱۹ حال آن که در همان روزها اواسط آبان ماه آلیان زیر چکمه‌های قزاقها بود و معین الرعایا و ایلش در حال جنگیدن یا شکنجه شدن بودند. مرحوم فخرایی نیز میگوید: “حب حیات بر حسن خان غلبه کرد و خود را تسلیم کرد”. وقتی خاطرات وی را مرور میکنیم در میابیم ایشان نیز یک ماه جلوتر از افول نهضت در حوالی کوههای امامزاده ابراهیم شفت خود را تسلیم قوای رضاخانی کرده بود. ایشان در کتاب سردار جنگل مرگ حیدر عمو اوغلی را توسط تالشهای نفهم آلیان معرفی میکند۲۰. چگونه است که ذره ای از حماسه هفت ساله ایل آلیان در کتابش یافت نمی شود اما وقتی قتل یک خائن به میان می آید یک ایل و یک قوم را زیر سوال میبرد و کلمه تالش و نفهم که هر دو تحقیر به یک قومیت محسوب میشود را به کار میبرد. در کتاب محمد علی گیلک که با تصحیح مرحوم جهانگیر سرتیپ پور نگارش شده یک سوال طرح میگردد مبنی براینکه یک تالش این همه ثروت را از کجا آورده۲۱ اگر چه طرح این سوال هیچ اشکالی ندارد، اما از کلمه تالش چه برداشتی جز تحقیر نسبت به یک قوم و زبان میتوان داشت؟ اگر چه برای تک تک نویسندگان احترام والایی قائل هستم اما باید بگویم اتکا و باور کوچک خان به یک تالش روستایی (حسن خان) و محبوبیت ایشان در نزد میرزا باعث شده که بسیاری از نویسندگان با دیدی ناسیونالیستی به این فرد و این ایل بنگرند. این ادعا به طور کامل در کتابهای تاریخ جنگل محسوس است که نشان میدهد این تفکر، یا در وجودشان از اول وجود داشته و یا توسط اشخاصی دیگر به آنان انتقال داده شده است. کلام اخر اینکه این مقاله هرگز نباید به عنوان تخریب نویسندگان تلقی گردد و نیز نباید به عنوان تطهیر کامل حسن خان قلمداد گردد. اگر چه ممکن است در دوران نهضت خطا یا اشتباهی از حسن خان دیده شود اما اتهام خیانت وصله ناجوری‌ست که زیبنده این مرد نیست.

          آبان ماه ۱۴۰۰ فومن

پی نوشت

۱ مصطفی شعاعیان در کتاب نظری به روابط شوروی و نهضت انقلابی جنگل، صفحه ۱۱۲ انقلاب جنگل را طولانی ترین انقلاب ایران در برابر استعمار و ارتجاع میداند و در مقابل جهانگیر سرتیپ پور که خود ادعای جنگلی بودن داشت در کتاب نامها و نامداران کیلان صفحه ۵۵۸ با ادعای عجیب انقلاب گیلان را از ۱۳۹۸ تا ۱۳۰۰ میداند در ضمن ایشان کتاب تاریخ انقلاب جنگل اثر محمد علی گیلک را نیز تصحیح کرده اند.

۲– افرادی مانند حاج احمد کسمایی خالو قربان احسان الله خان و سیدجلال چمنی

۳ – مقاله اتحاد اسلام و پیدایش جنگل – یحیی دیوسالار ، مجله ارمغان شماره ۶۵۰۴ سال ۱۳۴۴

۴ – صادق مهرنوش از نویسندگان اولیه تاریخ جنگل است با ادعای عجیب حسن خان را راهزنی معرفی میکند که توسط جنگلیها دستگیر میشود و کوچک خان لقب معین الرعایا را به او اعطا میکند این نویسنده حتی برای این دروغ بزرگ سنخیت گفتاری را نیزرعایت نکرده است. سال ۱۳۳۵

۵ – اولین کمکهای مالی توسط ماسوله‌ای‌ها که رقم آن از یک هزار تا پنج هزارتومان بود انجام گرفته کمک کنندگان عبارت بودند از حاجی روح الله ماسوله ای شیخ الاسلام شرفی صدر العلمای روحانی امام جمعه تولمی، حاج علی اخوان، حاج روح الله اخوان ،حاجی نصرت نصرتیان)

۶– هر دو این سرداران در رکاب نهضت به درجه شهادت مفتخر شدند.

۷ – حسن خان دارای سه دختر از زن اول (سکینه خانم همسر شهید نعمت الله آلیانی، رقیه خانم همسر رحیم خان جنگلی و ام‌هانی که در دوران نهضت به صورت معلول به دنیا آمد) و یک دختر از همسر دوم که این ازدواج بعد از نهضت بود نام دختر معین دخت بود که سالها بعد به عقد اسماعیل ماسالی فرزند کوچک یعقوب بک ماسالی درآمد اسماعیل ماسالی برادر کوچکتر انام قلی ماسالی معروف است.

۸ – سرزمین و مردم فومنات کیوان ،پندی رشت نشر ایلیا، صفحه ۴۳۶ تا ۴۳۸

۹ نهضت جنگل و معین الرعایا دکتر شاهپور آلیانی، صفحه ۷۰

۱۰ – خاطرات سعد الله درویش، صفحه ۱۱۴

۱۱ – دکتر شاهپور آلیانی معتقد است که شکل و شمایل جنگلیها (ریش و موی بلند) پیشنهاد یا ایده آن از طرف حسن خان بوده با این توضیح که حسن خان قبل از وقوع نهضت به دلیل داشتن صورتی استخوانی نسبتا از ریش و موی بلند استفاده می کرده که به احتمال زیاد این ایده به ذهن دیگران رسیده در سریال میرزا کوچک خان نشان میدهد ایده از طرف یک پهلوان دوره گرد به ذهن دیگران رسیده (دیدار نگارنده در سالهای اواخر هشتاد با دکتر الیانی) این ادعا را بنده در کتابشان ندیدم

۱۲ – اسد بیگ در کتاب نفت و خون صفحه ۱۱۳ جنگلیان را موجوداتی نیمه وحشی و کثیف معرفی میکند حال آنکه ایشان در سال ۱۲۹۸ فقط از گیلان عبور کرده و هیچ نشست و برخاستی با جنگلیان نداشته!!؟

۱۳– خاطرات سعدالله درویش صفحه ۲۰۲

۱۴– سفر احمد شاه به فرنگ در ششم بهمن ۱۳۰۰ انجام گرفت

۱۵ – بیگانه ای در کنار کوچک خان یان کولارژ، صفحه ۱۶۵

۱۶ – فریدریش گائوک آلمانی با نام ایرانی (هوشنگ که در ساسکس متولد شده بود قبلا نماینده تجاری در انزلی بود و دارای همسری روسی و یک دختر نامبرده تا آخرین لحضات همراه میرزا بود و به شهادت رسید

۱۷ – سردار جنگل ابراهیم فخرایی، صفحه ۴۲۲

۱۸ خاطرات سعداله درویش صفحه ۲۱۱

۱۹ خاطرات سعداله درویش صفحه ۲۰۳

۲۰ سردار جنگل ابراهیم فخرایی صفحه ۵۴۷

۲۱ تاریخ انقلاب جنگل، محمد علی گیلک، صفحه ۷۶

منابع:

۱ بیگانه ای در کنار کوچک خان بان کولارژ انتشارات فرزان ۱۳۹۴

۲ – سردار ،جنگل ابراهیم ،فخرایی، نشر جاویدان ۱۳۶۷

۳– خاطرات سعد اله درویش، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران ۱۳۹۰

۴– تاریخ انقلاب ،جنگل محمد علی گیلک انتشارات گیلکان رشت ۱۳۷۱

۵ – نهضت جنگل ومعین الرعایا، شاهپور آلیانی، انتشارات فرشید ۱۳۸۵

۶ – نگاهی به روابط شوروی و نهضت جنگل مصطفی شعاعیان، انتشارات مزدی ۱۳۸۷

۷ – سرزمین و مردم فومنات کیوان ،بندی رشت فرهنگ ایلیا ۱۳۹۸

۸– تاریخ جنگل صادق مهرنوش ۱۳۳۵

۹ – تحقیقات میدانی و مصاحبه با فرزندان مجاهدین الیان و روستاهای همجوار تشکر ویژه از آقایان سیروس و فرخ جنگلی (زیده)، فرخ آلیانی (توسه کله) هرمز علیپور (توکی بسته ماکلوان) مختار معصوم (شالتوک) حجت الله بلوری (میان رز). صحبت فتحعلی (مسجد پیش)…

 

 با تشکر از آقای مرتضی سخایی مدیر کانال میرزایی‌ها

 

——————————————————————–

مطالب مرتبط:

نهضت جنگل و معین‌ الرعایا (حسن‌ خان آلیانی)

حسن‌خان کیش‌دره‌ای

تحلیل و بررسی نامه‌ای بدون تاریخ، منسوب به حسن خان آلیانی (معین الرعایا)

میرزا نعمت الله آلیانی

به راستی چه کسی را میتوانیم نفر دوم نهضت جنگل بدانیم!؟

نگاهی کوتاه به نقش آلیان در نهضت جنگل1

نگاهی کوتاه به نقش آلیان در نهضت جنگل2

 

11 Comments

  1. با سلام.
    بسیاری از حوادث مهمّی که در این مقاله نقل شده برایش سندی ارائه نشده و باعث شده که مقاله شبیه نقلهای داستانی بشود، مثل جریان تسلیم “ابراهیم فخرایی” زیرا که او خودش واقعه دستگیری خود را در آثارش نقل کرده که به دلیل تحت تعقیب بودن از سوی قوای دولتی تا مدتها در جنگل مخفی بوده و از کاه و علف جنگل تغذیه میکرده تا اینکه دستگیر میشود و بسیاری از نقلهای دیگر این مقاله نظیر حوادث مربوط به اسماعیل جنگلی و یا حادثه رها کردن میرزا در برف کوهستان و … نیز از همین قبیل است.

    در برخی موارد این مقاله هم عبارات به صورت تقطیع شده آمده، نظیر دعوت رضاخان از “سعدالله درویش” به همکاری که خود سعدالله درویش این جریان را مفصّلتر در کتابش آورده است.

    حضور سعدالله درویش در جلسه ای با حضور رضاخان و سفیر روسیه و قوام السلطنه که نگارنده در اینجا به آن اشاره کرده نیز به تفصیل در خاطرات “سعدالله درویش” آمده و اتفاقاً همان تفصیلهاست حقیقت مطلب را روشن میکنند ولی متاسفانه در اینجا تقطیع شده و هرچه در آن جلسات گذشت جز حمایت از شخص میرزا و درخواست توقف جنگ در نواحی شمال چیز دیگری نبوده است.

    متأسفانه این سبک و سیاق در نقل تاریخ که یا به صورت تقطیع عبارات یاران جنگلی و یا ارائه سند از برخی افرادی که نه خود در نهضت حضور داشته و نه بعضاً سندی در اختیار دارند مثل آقای “شاهپور آلیانی” مُنجر به این میشود که پس از یک قرن شاهد ادعاهای عجیب و غریب و تازه راجع به آنچه در دوران نهضت جنگل گذشته باشیم.

  2. درود بیکران بر نویسنده این مقاله ارزشمند جناب آقای جدی عزیز . در کانال میرزاییها هم اصل مقاله را قبلا خوانده بودم و دقت نظرش را ستوده بودم. آقای جدی دست به مجاهدتی کم نظیر زده است. او گیلک زبان است اما از حقانیت حسن خان تالش زبان دفاع کرده است. این نشان از شرافت او در پژوهش دارد.

    دوستان پژوهشگر به خوبی واقفند که شادروان فخرایی ، جریان حضورش در جنگل و تسلیم شدنش را از ذهن خود ساخته است . او خود در زمانی که کسی نتواند شاهدی در ادعایش باشد اقدام به انتشار کتابش نمود و حتی در جاهایی به خود میرزا هم رحم نکرد و او را در حد یک خشک مقدس و خرافاتی که قدرت تصمیم گیری ندارد و دائما دست به استخاره می زند ترور شخصیت نمود.

    ما تا اسماعیل جنگلی را نشناسیم، جنگل را نخواهیم شناخت . در کانال میرزایی ها اطلاعات خوبی در رابطه با او وجود دارد. اطلاعاتی که نمی توان به راحتی به دیده تردید به آن نگریست . اسماعیل جنگلی را هم فخرایی آنطور که بوده به نشناسانده است و راه پژوهشگران را به بیراهه برده است.

    در بین بزرگان جنگل، میرزا با کدامیک پیمان برادری بست و با کدامیک وصلت نمود؟. این معین الرعایا کیش دره ای است که میرزا هم با او پیمان برادری بست و هم با او وصلت نمود. اینها مواردی است که به مزاق دوست داران کسمایی و حشمت خوش نمی آید و تا می توانند با بهانه های بنی اسرائیلی سعی بر به فراموشی سپردن معین الرعایا می کنند.

    دکتر شاهپور آلیانی به خوبی می دانست که اگر هزاران سند هم رو کند باز هم مرغ این جماعتِ بی تفاوت نسبت به فداکاری تالشها یک پا دارد و باز همان بهانه هایشان را خواهند گرفت. بزرگترین پژوهندگان تاریخ جنگل به کتاب آلیانی استناد کرده اند اما باز همان جماعت مذکور، معرفی این کتاب به عنوان رفرنس را برای خود عار می دانند!

    هزاران درود به روح و روان پاک شهیدان میرزا کوچک ، معین الرعایا و میرزا نعمت الله خان آلیانی و سپاس فراوان از تالشهای مومن فومنی که نه تنها از عمر نهضت نکاستند که سه سال دیگر نیز به عمر آن افزودند

    این موارد را دیدن و واگویه کردن، چشم می خواهد و قلم ، چشمها و قلمهایی از نوع جدی کاس احمدانی

  3. دوره ای که فخرایی در آن، کتاب خود را تالیف کرد دوره ای بوده که حکومت وقت میرزا و یاران او را یاغی تلقی کرده و چهره ای وارونه از آنها در جامعه و حتی در کُتُب درسی ارائه میکردند و او شاید اوّلین کسی است که میرزا و نهضت او را در آن دوران غربت و مظلومیّت این نهضت، معرّفی کرد و در همان زمان مورد تجلیل نویسندگان زبردستی چون سعید نفیسی و چهره های ملّی و سیاسی چون دکتر مصدّق و دیگران قرار گرفت و امروزه هیچکس نیست که به اثر او استناد نکند و حتی محمّد علی گیلک که کتاب تاریخ انقلاب جنگل را نوشته طبق مکتوب و گواهی فرزندش، از ابراهیم فخرایی نیز کمک گرفته، گرچه هیچ کتابی خالی از نقد و مصون از اشتباه نیست اما در هرحال همه اینها از دقت و اطلاع و مورد اعتماد بودن او نزد ارباب تحقیق و پژوهش نشأت میگیرد.

    البته از نگاه محققین و پژوهشگران فقط صرف رفرنس دادن به یک کتاب هم به معنای مستند بودن مطالب آن کتاب نیست و گاهاً فقط طرح ادعاها و نقل نظرات مختلف و یا حتّی نقد یک دیدگاه رفرنس را میطلبد.

    متأسفانه نوع مقاله نگاری و رفرنسهایی که در این مقاله داده شده در پیج میرزائیها هم دیده میشود و مثلاً در مقام نقد دکتر حشمت به مطلبی از کتاب محمّد علی گیلک و یا خاطرات سرتیپ درخشانی رفرنس داده که ادامه مطلب در همان کتاب حقیقت را روشنتر میکند.

    ما در اینجا در صدد قومیّت و قبیله گرایی نیستیم و مهم بیان حقیقت بدون هرگونه جمود و تعصب است و گرنه نبیّ مکرم اسلام(ص) با افرادی وصلت کرد که همانها با او دشمنی ورزیدند و اشخاصی به مخالفت با ایشان برخواستند که از ابتدا با خود او هجرت کرده بودند و از شهر خود آواره شده بودند.

  4. بهانه بنی اسرائیلی یعنی اینکه هر اتفاقی به دکتر حشمت مربوط می‌ شود آن اتفاق خوب و پسندیده است ولی هر اتفاقی که به حسن خان مربوط است حتما باید تا فیها خلدون آن اتفاق بررسی شود تا یک ان قلتی در آن پیدا شود. برای مثال وقتی که برای احداث حشمت رود از زن آبستن کار گرفته می شود، این یعنی اینکه زنان آبستن با میل و علاقه به دکتر حشمت کمک می کردند! اما وقتی حسن خان برای احداث راه ماسوله از نیروی کار خود اهالی استفاده می کرد این یعنی اینکه حسن خان از قوه زور و فشار استفاده می کرده .
    کدام دشمنی خوش انصاف ؟!
    کی و کجا حسن خان با میرزا دشمنی کرد خوش غیرت؟!
    میرزا بنا به درخواست خودش با حسن خان وصلت نمود. این درحالیست که خود حسن خان راضی به این وصلت نبود و بعد با وساطت بعضی افراد رضایت حسن خان اخذ شد.
    میرزا همینطور با درخواست خودش با حسن خان پیمان برادری بست . لطفا بینا باش ای والا مقام و ای دلیل اسلام بر روی زمین.

    عشق به دکتر حشمت چه ها که نمی کند !!!

  5. با سلام دوست عزیز.
    چرا از جانب خود حرفی به ما نسبت میدهید و بعد خودتان هم آنرا نقد میکنید.

    ما کی گفتیم هر چه به دکتر حشمت منسوب است خوب و پسندیده و هر چه به حسن خان نسبت داده اند نکوهیده است، ما میگوییم که اگر شخصیّت کسی را تحلیل میکنیم متعصّبانه نباشد، از اسناد معتبر آنهم بدون تقطیع آنها و بدون برداشتهای شخصی استفاده شود، مثلاً همین جریان احداث حشمت رود که کار بزرگی بود و ۵۰۰۰ نفر هم در آن کار میکردند فرضاً که حضور یک زن آبستن در آن همه جمعیّت صحیح باشد آیا واقعاً به امر دکتر حشمت بوده که پزشک هم بوده و روحیّات او هم شناخته شده بوده است یا سایر متصدیانی که در آنجا نقش داشته اند و فعالیّت میکرده اند؟؟
    ما میگوییم اینطور نباشد که مطالبی را گاهاً و بعضاً به استادی نسبت داده اند که او خودش انکار میکند و میگوید سوء برداشت صورت گرفته و شما ببینید مثلا جناب دکتر فریدون شایسته در این ایّام از همین نحو مسائل و نسبتها چقدر ناراحت هستند.

    اینگونه نباشد که خدمات فراوان یکی را نادیده بگیریم و نقاط نقص او را چنان بزرگنمایی کنیم که تا سرحدّ نسبت خیانت به او پیش برویم در حالی که هیچیک از یاران جنگلی و حتی اساتید فعلی آنرا نمیپذیرند و غیر منصفانه و غیر مستند میدانند و از آن طرف روی تعصبّات قومی خاصّی شخص دیگری از مجاهدین بزرگ جنگل را تا جایگاه نفر دوم نهضت بلکه حتی شاید فراتر از آن پیش ببریم و هیچ تصور نکنیم که شاید او هم مثل دیگران اشتباهاتی داشته و نباید همه را به یکباره توجیه کرد.

    ما در اینجا هرگز نگفتیم حسن خان با میرزا دشمنی کرده بلکه مثالهای روشنی عرض کردیم که وصلت یا عهد و پیمان با یک طایفه گرچه نشان حُسن ظنّ به آنهاست ولی به تنهایی نمیتواند ملاک قرار گیرد.

    راه دور نمیرویم و از همسران انبیاء و ائمه هم مثال نمیزنیم تا نگویید دلیل اسلام و فلان و بهمان بلکه در همین نهضت جنگل افرادی بودند که حتی از کمیسرهای نهضت بوده اند ولی خانواده همسرش با میرزا جنگیده اند که در شرح حال کمیسر تجارت نهضت قابل پیگیری است یا اینکه بعضاً با میرزا عهد و پیمان بستند و دست یاری دادند ولی عمل نکردند.

    فلذا بحث در ملاک هاست که اعمال و رفتار و سیره و رویّه خود اشخاص و افراد است که ملاک قرار میگیرد، نهضت جنگل مجاهدین بزرگی دارد که در عین حال که خدمات و مجاهدات فراوانی کرده اند در برهه ای از زمان هم البته خطاها و اشتباهاتی داشته اند، از خدمات و مجاهدات آنها تکریم و تجلیل میشود و از خطاها و اشتباهات آنها نیز کسب عبرت و تجربه میشود.

    علاقه مردم به دکتر حشمت نیز که همیشه وجود داشته به خاطر خدمات خود او و علاقه میرزا به اوست و گرنه دلیلی ندارد بی جهت از کسی تجلیل کنند، عبارات میرزا بر سر مزار او کاملاً گویاست.

  6. تعصب کورکورانه نسبت به شخصیتی چون دکتر حشمت که با هر نگاه بدون تعصبی کمر نهضت جنگل را شکست و شرق گیلان را از دست سیطره نهضت جنگل خارج کرد یعنی اینکه چنان به او ارج و قرب بدهیم که برایش بزرگداشت بگیریم ، خیابان به نامش کنیم ، تندیس برایش بسازیم ، میدان به نامش کنیم و …. حقیقتا کسی می تواند بگوید ما برای چه به او ارج می نهیم و در عوض کسی چون حاج احمد کسمایی که او هم خطای دکتر حشمت را مرتکب شده نفرین می کنیم ؟ آیا آیندگان به ما نمی خندند ؟ آیا جوابی به فرزندان مان داریم وقتی از ما بپرسند که بر اساس کدام شاخصه دکتر حشمت او را ستوده ایم؟!

    حشمت دوستان پر تعصب به دیگران انگ تعصب می زنند و این نمونه بارز ضرب المثل دیگ به دیگ می گوید رویت سیاه است ! حقیقتا باید کسیکه پشت به نهضت کرد را ستود؟! آیا دیده اید که برای پشت کردگان و ضربه زنندگان به انقلاب ۵۷ مراسم تجلیل و تکریم بگیرند؟! مزار کدامیک از ضربه زنان تراز اول انقلاب ۵۷ تبدیل به بارگاه شده است؟!

    آیا این تعصب کوری نیست که حشمت را چون قدیس بالا ببریم ؟!
    و در عوض اجازه نامگذاری حتی یک کوچه در مرکز استان را به نام حسن خان یا میرزا نعمت الله ندهیم؟!
    آیا تعصب چیزی به غیر از این کارهای عجیب و غریب است؟!

    حقیقتا روی سنگ پای قزوین در برابر ادعای مفت بعضی از متعصبان پرمدعا و دارای قدرت که حشمت دوست نیز هستند کم رنگ می شود

    این خنده دار نیست که در یک مقطع زمانی هم حاج احمد کسمایی را نفر نفر دوم نهضت می نامند و هم شخصیت کم کار و خنثایی چون دکتر حشمت را؟!

    حقیقتا بواسطه کدام اقدام دکتر حشمت اینچنین متعصبانه این عنوان دهان پر کن را به او داده ایم؟!
    این دوستان بهتر است اول دعوای خودشان با طرفداران حاج احمد کسمایی که هر دو نفرشان را نفر دوم نهضت جنگل می نامند به سرانجام برسانند بعد سراغ حسن خان بیایند

    حسن خان نفر دوم نهضت جنگل بود. آنهم در زمانی که دیگر نه دکتر حشمتی وجود داشت و نه کسمایی ای! آری اینچنین است گفتار و اعمال اینان که خود را دلیل اسلام می دانند

  7. کدام تعصب کورکورانه؟؟ مراسم بزرگداشت برای دکتر حشمت چیز تازه ای نیست که آنرا علم عثمان کنیم !!!

    اولین بزرگداشت و تجلیل از او توسط خود میرزا در زمان تشکیل جمهوری بر سر مزارش انجام شد و میرزا حتی او را شهید دانست و وعده انتقام خونش را داد و دیگران نیز در این زمینه به روش میرزا تاسی کرده اند و بی تردید اگر موضع خود میرزا راجع به دکتر حشمت نبود هیچگونه تجلیلی نسبت به او انجام نمیشد ولی حتی بعد از شهریور ۱۳۲۰ و تبعید رضاخان مجدداً برای او مراسمات بزرگداشت دایر شد که یک نمونه سند آنرا که مربوط به سال ۱۳۳۴ است “ایرج افشار” در خاطرات خود آورده است.
    جریان حاج احمد کسمایی با دکتر حشمت نیز کاملاً متفاوت بود چرا که او بود که ابتدا مناطق غرب گیلان را خلع سلاح کرد و شیرازه نهضت را فروپاشید، او حتی پس از خلاصی از زندان هم با میرزا همراه نشد و “سعدالله درویش” در خاطرات خود آورده که او پس از آزادی پول و تجهیزات هنگفتی از دولت گرفت تا با میرزا مقابله یا او را ترور نماید اما نقشه لو رفت و آنها گریختند، در حالی که دکتر حشمت در جلسات دادگاه آنقدر از میرزا دفاع کرد که مورد ضرب و شتم و شکنجه واقع شد و متن محاکمه را نیز “محمد علی گیلک” در کتاب خود آورده.
    جریان تسلیم اول دکتر حشمت زمانی اتفاق افتاد که اولاً: دولت وثوق بر سرکار آمده و او دیگر مثل مستوفی الممالک و صمصام السلطنه نیست که با جنگلیان مماشات کند بلکه تیمورتاش را در راس ۲۰ هزار قزاق مجهّز ایرانی و با پشتیبانی نظامی انگلیس راهی گیلان کرده است، ثانیاً: هیئت اتحاد اسلام نیز مبارزه مسلحانه را موقوف دانسته و دیگر حاضر به حمایت نیست، ثالثاً: حاج احمد هم خود را تسلیم و مناطق فومنات را خلع سلاح کرده، در این شرایط جنگلیان که از عدّه و تجهیزات کافی هم برخوردار نبودند در یک جنگ کاملاً نابرابر باید به نبرد با قوای دولت میپرداختند که علاوه بر اینکه نبرد با قوای ایرانی محسوب میشد نتیجه جنگ هم چیزی جز یک شکست کامل با تلفات گسترده و داغدار و عزادار کردن صدها خانوار نبود، در این شرایط دکتر تصمیم گرفت از طریق واسطه هایی با قوای دولت و کنسول انگلیس مذاکره کند تا شاید جلو چنین جنگ و خسارتی گرفته شود اما آنها فقط گفتند باید هم تسلیم و خلع سلاح شوید و هم میرزا را متقاعد به تسلیم کنید. اگر دکتر با آن شروط مخالفت میکرد قطعاً همانجا دستگیر میشد اما او تصمیم گرفت عجالتاً ابراز اطاعت و تسلیم کند تا پس از خلاصی چاره کار کند، اما پس از بازگشت به جنگل نه تنها منصرف شد بلکه حتی با میرزا همراه شد و با قوای مهاجم جنگید چنانکه هم در “خاطرات سرتیپ درخشانی” و هم در “کتاب محمد علی گیلک” به آن پرداخته شده است و اصلاً در جلسه محاکمه به او همین را گفتند که شما نه تنها به وعده عمل نکرده و تسلیم نشدید بلکه با قوای دولت مجدداً جنگیدید و به خیال خود خواستید ما را اغفال کنید.

    از اینها که بگذریم او عضو هیئت اتحاد اسلام و به مدّت ۱۴ ماه والی مناطق شرق گیلان بود و خدمات او در نواحی شرقی گیلان از حیث عمران و آبادی و ساخت راهها و مدارس و احداث نهرها و تاسیس مرکز آموزش نظام و نیز مبارزه و موفقیّت در جنگ با قوای مهاجم از قبیل سپهسالار و سردار اسعد به حدی بود که حتی مخالفین نیز نتوانستند انکار کنند و همه در آثار خود آورده اند، حتی جناب آقای سخایی مطلبی را گفتند که حسن خان را دکتر حشمت وارد نهضت کرد و البته من به یک سند قطعی در این باره دسترسی پیدا نکردم.

    اما علّت نقل این مطالب آن نیست که از دکتر حشمت یک قدّیس بسازیم و از حسن خان خدای نکرده یک خائن بلکه تا چند سال پیش اصلاً این دو قطبیها مطرح نبود و غرض آن است که به تفرقه های قومی دامن زده نشود و بسیاری از رهبران این نهضت با اینکه قصد خیانت نداشتند اما به خاطر تشخیص ناصواب، خطاها و اشتباهاتی داشته اند که هم به ضرر خودشان و هم به ضرر میرزا و نهضت تمام شده است.

  8. باسلام
    دوست عزیز بزرگداشت برای دکتر حشمت که چیز تازه ای نیست و اختصاص به الان ندارد بلکه اوّلین بار خود میرزا در زمان اعلام جمهوری بر مزار او حاضر شد و او را شهیدی دانست که باید انتقام خون او ستانده شود، شما اگر میرزا دوست هستید چرا از این عمل ناراحتید؟ بعد از شهریور ۱۳۲۰ و تبعید رضاخان هم این مراسمات برای او دایر میشد که به سند یکی از آنها که مربوط به سال ۱۳۳۴ است در کتاب “خاطرات ایرج افشار” اشاره شده است.

    قیاس تسلیم دکتر حشمت با حاج احمد قیاس مع الفارق است چون دکتر حشمت اساساً پس از حاج احمد کسمایی و از طریق واسطه با کنسول انگلیس و اردوی دولتی ارتباط برقرار کرد که آن هم در “کتاب خاطرات سرتیپ درخشانی” آمده که پس از رفتن منصرف شد و نیز در کتاب “تاریخ انقلاب جنگل محمد علی گیلک آمده” که متصدّیان دادگاه به او گفتند شما نه تنها تسلیم نشدید بلکه با ما جنگیدید و به خیال خود خواستید ما را اغفال کنید.
    دکتر حشمت در آن دادگاه آنقدر از میرزا و اهداف او دفاع کرد تا اینکه شکنجه و اعدام شد و متن آن محاکمه ثبت شده است اما بنا بر نقل “خاطرات سعدالله درویش” حاج احمد حتی پس از خلاصی از زندان پول هنگفتی از دولتیها گرفت تا به مصاف میرزا برود یا او را ترور کند.

    اما چرا دکتر حشمت خواست با قوای دولت و کنسول انگلیس ملاقات کند؟ علّت این بود که اولاً: در پایتخت وثوق الدوله بر سرکار آمده و او دیگر مانند مستوفی الممالک و صمصام السلطنه با جنگلیان مماشات نمیکند فلذا ۲۰ هزار قزاق ایرانی را به جنگ جنگلیان فرستاده است، ثانیاً: هیئت اتحاد اسلام نیز هر گونه مبارزه مسلّحانه رو موقوف کرده و دیگر حاضر نیست از مبارزات حمایت کند، ثالثاً: حاجی احمد هم منطقه فومنات را عملاً تسلیم و خلع سلاح کرده بود.

    در چنین شرایطی جنگلیان با چند صد نفر مبارز جنگلی که نه تجهیزات کافی دارند و نه تعلیمات نظامی پیشرفته ای داشته اند به جنگ ۲۰ هزار نیرویی میرفتند که اولاً: قوای ایرانی بودند، ثانیاً: از تعلیمات نظامی و تجهیزات فراوان و حتی از پشتیبانی طیاره های انگلیسی برخوردار بودند، نتیجه این جنگ فقط شکست و تلفات فراوان و داغدار و عزادار کردن صدها خانوار بود و هیچ ثمره ای هم نداشت، در چنین موقعیّت مبهم و آینده نامعلومی حشمت تصمیم گرفت با اردوی دولتی ملاقات نماید بلکه بتواند از یک جنگ خونین جلوگیری کند امّا آنها گفتند هم باید خودش تسلیم و خلع سلاح شود و هم میرزا را متقاعد به تسلیم کند و با این شرط در امان خواهند بود، طبیعی بود که اگر حشمت در همانجا با شروط آنها مخالفت میکرد عمل او از سوی آنها حمل بر عدم حُسن نیّت و در نتیجه دستگیر میشد فلذا عجالتاً پذیرفت تا بعداً فکر و چاره ای کند اما وقتی به جنگل بازگشت منصرف شد تا اینکه واقعه تنکابن پیش آمد.

    میرزا دکتر حشمت را میشناخت و میدانست که او از کار خود حُسن نیّت داشته فلذا حتی با شنیدن خبر اعدام او گریست و انا لله گفت و سال بعد نیز به همراه یاران جنگلی بر مزارش حاضر شده از او تجلیل بسیار کرد که جریان آن مشهور است.

    حشمت ۱۴ ماه والی گیلان بود و خدمات او در نواحی شرقی گیلان را حتی منتقدین او نقل کرده و در آثار خود آورده اند از احداث راهها و نهرها و مدارس تا تاسیس مرکز آموزش نظام و مبارزه و پیروزی در مقابل قوای سپهسالار و سردار اسعد از جمله فعالیتهای اوست.

    غرض از این مباحث این نیست که از حشمت قدّیس بسازیم و حسن خان را تخریب کنیم بلکه اساساً این دوقطبیها در گذشته وجود نداشته و اخیراً عده ای به آن دامن زده اند، در هر حال باید گفت جنگل رهبرانی داشته که بسیاری از آنها گر چه قصد خیانت نداشتند اما به حسب یک تشخیص ناصواب هم به خود و هم به نهضت لطمه زده اند.

  9. چرا برای معین الرعایا مراسم بزرگداشت برگزار نمی شود؟
    چرا برای میرزا نعمت الله آلیانی بزرگداشت نمی‌گیرند؟
    چرا کوچه و خیابانی در مرکز استان به نام این دو یار همراه و همپای میرزا نیست؟

    آیا این دوقطبی نیست؟

    آیا حالا که خدمات معین الرعایا کمی و فقط کمی در معرض نگاه و نقد قرار گرفته باید بگوییم که این دوقطبی است؟

    آیا پیشتازی در یک مارتن تک نفره لذتی دارد؟

    حتی شادروان میرابوالقاسمی حضور دکتر حشمت در شرق گیلان را با نگاهی منفی و دور ماندن از هسته مرکزی جنگل سنجیده است! چرا اینقدر نسبت به دکتر حشمت نگاه‌ها مثبت است؟

    آیا بین خدمات دکتر حشمت در شرق گیلان و آزادی امین امین الدوله ارتباطی وجود ندارد؟

    آیا این درست است که همه کارهای عمرانی در شرق گیلان را به دکتر حشمت نسبت دهیم و از عقبه رویدادها هیچ نگوییم؟

    قبل از دکتر حشمت چه کسی از جنگلیها در لاهیجان بود؟ آیا این مهم نیست؟

    آقای سخایی مستندی در رابطه با دکتر حشمت ساخته است که البته خالی از اشکال هم نیست اما او هرگز نگفته که دکتر حشمت، معین الرعایا را آورده! بیان سخایی به طور دقیق یعنی اینکه دکتر حشمت یکی از حاضران در جریان جذب معین الرعایا بود. فقط همین …

    امیدوارم خدای بزرگ، توفیقی به ما گیلانیها بدهد تا اسطوره های واقعی نهضت جنگل را بستاییم. الهی آمین

  10. سلام دوست عزیز.
    اگر برای حسن خان یا شهید نعمت الله، مراسمی گرفته نمیشود خب از قدیم همیشه به همین منوال بوده و اگرم برای حشمت مراسم گرفته شده باز هم از قدیم به همین صورت بوده و هیچ اعتراضی هم وجود نداشته و هیچکدام از اینها اتفاق تازه ای نیست که بخواهیم شخص یا اشخاصی را در این رابطه متهم بدانیم.

    شادروان میر ابوالقاسمی دهها نکته مثبت در کتاب خود راجع به حشمت آورده و یک انتقادی هم کرده و اگر کتابش معتبر باشد چرا باید همان یکی این همه کانون توجّه باشد و اگر نگاهها به حشمت مثبت است به علّت نگاه و عمل خود میرزا و نیز یاران او نسبت به اوست که هر کدام خاطرات خود را منتشر کرده اند.

    یک والی یا مقام مسئولی مثل حشمت و یا هر کس دیگری از این قبیل افراد، طبیعی است که همه ظرفیّتها را جهت عمران و آبادی حدود و اراضی خود بکار گیرد و از تمام توان مجموعه یا زیر مجموعه خود را در این راستا استفاده کند و نیز طبیعی است که در هر نقطه از یک منطقه، والیان و متصدیان دیگری هم از قبل بوده باشند که خدماتی ارائه کرده باشند و این قضیه در همه مکانها صادق است و اختصاص به مناطق شرقی گیلان ندارد ولی مردم و حتی مسئولین دیگر، آن خدمات را از کاردانی والی آن منطقه تلقّی میکنند.

    راجع به مطلب آقای سخایی هم به نظرم کلیپ پنجم و خصوصاً سه چهار دقیقه اول را دوباره ملاحظه کنید ایشان ابتدا نقش محوری در جذب حسن خان را به حشمت داده و در آخر دو نفر دیگر را هم در ملاقات حضوری مطرح میکند و چنانکه عرض کردم بنده به یک سند قطعی در این زمینه نرسیدم و اصراری هم در این باره نیست.

  11. چرا اون جور که دوست داری معین‌الرعایا رو تفسیر و نشون میدی؟؟همه میدونند که معین الرعایا آخر سر به میرزا کوچک خیانت می‌کنه و همراهی نمیکنه با میرزا و خودشو گم گور کرد در رفتن به خلخال تا میرزا کوچک در برف گرفتار شد

یک پاسخ ارائه کنید