جلیل ضیاءپور – نقاش
جلیل ضیاءپور (۵ اردیبهشت ۱۲۹۹–۳۰ آذر ۱۳۷۸) نقاش، استاد دانشگاه، پژوهشگر و مؤلف ایرانی بود که از او به عنوان «پدر نقاشی مدرن ایران» یاد میشود.
او جدا از آن که نقاشی پیشرو و پرچمدار نهضت نوگرایی بودهاست، فعالیتهای پژوهشی گستردهای را نیز در زمینه مردمشناسی، بررسی و شناخت زبان، فرهنگ عامه، پوشاک و نقشهای زینتی مناطق گوناگون ایران داشتهاست که نتایج آنها به عنوان کتاب مرجع این رشته از علوم هم اینک در دانشگاهها مورد استفاده قرار میگیرد. ضیاءپور در طول فعالیت هنری و فرهنگی خود، به ایراد بیش از ۸۵ سخنرانی، ارائه بیش از ۷۰ مقاله فرهنگی و هنری، تألیف ۲۸ جلد کتاب در زمینههای پوشاک ایرانیان، هنر، تاریخ و همچنین خلق نزدیک به ۴۰ اثر نقاشی و دو مجسمه پرداختهاست. او از پایهگذاران انجمن هنری خروس جنگی بود.
جلیل ضیاءپور، در سال ۱۲۹۹ در بندر انزلی زاده شد. از علایق دوران کودکیاش، مجسمهسازی با گل مرداب انزلی و شنیدن موسیقی بود. او تحصیلات هنری خود را از نوجوانی آغاز کرد، پس از به پایان رساندن مقدمات تحصیل، در سال ۱۳۱۷ به تهران آمد و برای آهنگسازی، به هنرستان موسیقی که در آن وقت ریاست آن با آقای «مینباشیان» بود وارد شد و از عهده آزمایشهای ورودی برآمد؛ ولی در همان زمان، استادان خارجی هنرستان به کشور خود بازگشتند و او نتوانست نظرش را دنبال کند. پس به پیگیری تحصیلات و آشنایی کامل با هنرهای سنتی در مدرسه صنایع مستظرفه قدیمه پرداخت. در سال ۱۳۲۰ وارد دانشکده هنرهای زیبا شد، اولین دوره هنرکده (۱۳۲۴–۱۳۲۰) سه دانشآموخته در رشته نقاشی معرفی کرد که ضیاءپور با احراز مقام اول و دریافت مدال درجه یک فرهنگی از طرف دانشکده با بورس اهدائی دولت فرانسه رهسپار آن کشور شد و در دانشسرای عالی ملی هنرهای زیبای پاریس در رشته هنرهای تجسمی به ادامهٔ تحصیل پرداخت.
در سال ۱۳۲۷ پس از اولین بازگشت او به ایران، نقاشان آکادمی از جمله: جواد حمیدی، حسین کاظمی و… گرد هم میآیند و فعالیت جدی نقاشی معاصر ایران شکل میگیرد. در سال ۱۳۲۸، ضیاءپور با همفکرانش به پایهگذاری انجمن هنری «خروس جنگی» که مجمعی پیشرو در زمینه طرح عرصههای هنر نو خاصه ادبیات، تئاتر، موسیقی و نقاشی بود و نیز چاپ مجلهای با همین نام اقدام کرد و در همین سال نظریهاش را در مورد هنر تجسمی (نقاشی) به نام «لغو نظریههای مکاتب گذشته و معاصر – از پریمیتیو تا سوررئالیسم-» عرضه نمود. وی در طول فعالیت هنری خود به عنوان نقاش، همواره به عنوان سردمدار نوگرایی و اشاعه دهندهٔ هنر مدرن مطرح بوده و آغازکنندهٔ نقد هنری در ایران است. ضیاءپور در چهار جبهه به مبارزه پرداخت: مقلدان شیوههای گذشته، مدرنیستهای بیریشهٔ برگشته از خارج، واپسگرایان تودهای، پیگیران روش کهنه اروپایی. سعی او بر این بود که با تکیه بر ظرفیت فرهنگ بومی، هویت ایرانی را حفظ کند اما با زبان جهانی سخن بگوید و آن را عرضه دارد و در نهایت فرهنگ ایرانی خویش را تعالی بخشد.
او از سال ۱۳۳۱ از سوی اداره کل هنرهای زیبای کشور دعوت به کار شد و به فعالیتهای فرهنگی-هنری، مشاغل و مأموریتهای متعددی مانند بنیانگذاری هنرستانهای هنرهای تجسمی دخترانه و پسرانه تهران و دانشکدهٔ هنرهای تزئینی، ریاست موزه مردمشناسی و… پرداخت. سال ۱۳۵۷ از خدمات دولتی بازنشسته شد و از آن زمان تا روزهای پایانی زندگی به پژوهش، تألیف و تدریس در دانشکدههای هنرهای دراماتیک و هنرهای تزئینی، دانشگاه مجتمع هنر اسلامی، تربیت مدرس و الزهرا پرداخت. جلیل ضیاءپور، در سن ۷۹ سالگی در روز سهشنبه، مورخ ۳۰ آذر ۱۳۷۸ پس از سپری نمودن دوره سخت بیماری در اثر نارسایی قلبی در بیمارستان توس تهران درگذشت و دو روز بعد (پنجشنبه)، مورخ ۲ دی در قطعهٔ هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
نظریه
ضیاءپور نظریه و دیدگاه هنری خود را در مهر ماه سال ۱۳۲۷ به صورت رسالهای به نام «لغو نظریههای مکاتب گذشته و معاصر از پریمیتیو تا سوررآلیسم» به مجامع فرهنگی و روزنامهها ارائه مینماید و در آن، پس از تاریخچه فشردهای که از مکاتب هنری غرب میدهد تمامی این مکاتب را برای هدف اصلی نقاشی نارسا میشمارد و غالب آنها را قالبی برای عرضه چیزهایی جز نقاشی میداند. با این رساله او به تعریف نقاشی مجرد و انتزاعی بسیار نزدیک شدهاست و به جوهره نقاشی مدرن که پیراستن آن از زاویه ادبی، تاریخی، اجتماعی و امثال آن برای رسیدن به کارکرد مستقل رنگ، خط، نور و کمپوزیسیونهای خلاقه ضروری است نظر دارد.[۴] نتایج کلی که در این تئوری بیان شدهاست، عبارتاند از:
الف – رنگ و طرح و یک نوع فرم و کمپوزیسیون غیرعادی دور است که نقاشی باید روی آنها فعالیت کند.
ب – هر قدر مضمون در نقاشی از حیث سازمان غیرعادیتر باشد به همان اندازه نقاشی کاملتر و از نظر تخصص با ارزشتر است.
پ – مضمون نقاشی، اصولاً نباید نهاد و گزاره و نتیجه را «چون نوشتههای عادی» به دست دهد؛ زیرا هر خط و هر رنگ، هر فرم و هر کمپوزیسیونی، خود به تنهایی صاحب مبتدا و خبر و نتیجه، و نتیجتاً مضمون است؛ از این رو، هرگونه فرم و تصویر و مضمون متمایل به طبیعت مأنوس، ناقض فن نقاشی است.
ت – هر قدر که صور طبیعی و غیرطبیعی نزدیک، جای خود را به ترکیبات رنگ و طرح و سایر عوامل فنی بدهند، به همان اندازه، نقاشی به طرف کمال یعنی به جایی که زیباییها و لذتهای مخصوص به خود را بیشتر میتواند به دست بیاورد، سیر میکند.
ث – نقاشی اگر شامل صور طبیعی یا غیرطبیعی نزدیک باشد، هنرمند باید عمداً آنها را ویران کند به طوری که غیرقابل تشابه به طبیعت عادی باشد تا عوامل هنری کاملاً و بدون انگل جلوهگر شوند.
ج – در نقاشی بدون تصویر «یعنی در خارج از تصاویر طبیعی و غیرطبیعی نزدیک» هنرمند تکلیف خود را میفهمد و میداند که برای ایجاد زیبایی تخصصی باید مستقیماً به عوامل هنری «یعنی ایجاد هماهنگیهای دقیقتر و خوشآیندتر و طراحیهای جاندارتر و گویاتر» بپردازد. در همین مرحله، هنرمند و هم مردم به خصوص «که به وسیلهٔ فهم مضامین عادی و تصویری نظایر خاطرات و آرزوهای خود گمان میکردهاند که درک زیبایی تخصصی کردهاند» تکلیف خود را میفهمند؛ و برای درک زیبایی نقاشی، از این پس مستقیماً به عوامل هنری رجوع میکنند نه به مضامین تصویری یا خود تصویر. اینجا اولین مرحلهای خواهد بود که هنرمند و مردم هر دو به واقعیت مفهوم زیبایی تخصصی یا زیباییشناسی تخصصی پی میبرند.
چ – تاکنون نقاشی به حدود هنر و زیبایی تخصصی خود نرسیدهاست و با سایر هنرهای زیبا به خصوص ادبیات «وقایع توصیفی» اختلاط بسیار نزدیکی داشتهاست. با به کار رفتن این نظریه، مکتبی که آن را «کامل» مینامیم به وجود میآید که حدود و ثغور نقاشی را از سایر هنرها جدا میکند. همینجا «یعنی در مکتب کامل» سر منزل واقعی نقاشی فنی و تخصصی -جدا از سایر هنرها- خواهد بود؛ و از اینجا، نقاشی با مفهومی وسیعتر خود را خواهد نمود.
ح – زیبایی نقاشی، از زیباییهای سایر هنرهای زیبا جداست، باید آن را جداگانه شناخت.
خ – باید دانست که هرگز هیچ روش تازهای بدون نیازمندی محیط به وجود نمیآید؛ و هرگز هیچ خواهشی جلوتر از خواهش زمان خود نمیتواند باشد؛ زیرا هر خواهشی عاملی دارد؛ و مطمئناً عامل اصلی هر خواهش انگیخته شدهای در میان اجتماع هر خواستاری وجود دارد؛ بنابراین، نظریهٔ من بیرون از تقاضای زمان حاضر من نیست و نمیتواند باشد.