رامین صابر فومنی
شاعر خوش ذوق و با قریحه و مستعدی که توانایی او در سرودن شعر از همان اعوان دوران ابتدایی واراده ی جدی او در واردشدن به این عرصه از آغاز دوران دانشجویی اش بروز و نمود پیدا کرد.
اولین تجربه او در چاپ اشعار در روزنامه ها ونشریات فرهنگی و با عنوان مجموعه شعر مستقل “خیابان اتفاق “در سال ۱۳۸۴ اتفاق افتاد. و مجموعه های دیگری با عناوین”جمهوری جبرئیل” آخرین امپرآطور” و ” چشمان تو قهوه خانه ی باران ست” پشت دروازه ی چاپ ونشر سرک میکشد.
رباعی
??
انگشترِ تاج دار ارزانی عشق
گل بوسه ی آبدار ارزانی عشق
ما که به همین دو بیت قانع هستیم
چهچه زدن و شعار ارزانی عشق.
لبخندهای کاغذی
شرجی ترین کویرِ زمینم- شما چطور؟
دیوار سخت و سنگی چینم-شما چطور؟
صعب العبورتر از قلب صخره ها
نزدیک تر بیا و ببینم – شما چطور؟
باور نمیکنم که زمین بارور شود
اصلن به آب و خاک ظنینم-شما چطور؟
وقتی ریا به باطن ایمان رسوخ کرد
شک میکنم به دین مبینم – شما چطور؟
سرخورده ام ، خجالتی ام، سرد وگوشه گیر
حتی کمی فراتر از اینم – شما چطور؟
شولایِ “غین” و”لام” غزل از همان ازل
پیچیده بود دورِ جنینم – شما چطور؟
دستانِ سنگی ام به خدا قد نمیکشد
چیزی نمانده از دل و دینم – شما چطور؟
اصلن چرا دروغ – چرا ادعای کذب
من هرچه ام همیشه همینم – شما چطور؟
در هجمه ی سیاه و نفس گیرِ چشمهاش
پا پس نمیکشم بنشینم – شما چطور؟
لبخند های کاغذی ات شاعرانه نیست
بیچاره من که ساده ترینم – شما چطور؟
از سایه بانِ دامنتان دور مانده ام
ما بین آسمان و زمینم – شما چطور؟
در منطقِ تقابلِ آیینه با غبار
من هم مرددم به یقینم – شما چطور؟
چنگیزِ چشم های تو ما را اسیر کرد
داغِ تو را نخواه ببینم – شما چطور؟
من از بهشتِ برزختان دل نمیکنم
انگار در بهشت برینم – شما چطور؟
منبع : سایت شاعر