رودبار ۶۹

رود
بی محتوای آبی عشق
کوه
بی خنده های کبک جنون
دشتهای شکسته باد به دست
بی علف
درّه های آتشگون.
بی که سنجد ترانه بار بلوغ
بی که بیدی تجسّمِ مجنون
اشک جوشیده از شکاف درون
آه …در بیشه
سروِ ناموزون
زیر آوار هول همسر من
حامدم… آی… کاوه ام
دامون
خانه خواب غریبه در جنگل
سقف
تابوت کشتگان ستون
آنکم
دختر قصیده ی نذر
تازه تر شعر ضجه را
مضمون
بی تکان طناب
جامه ی صبر
بغض در چشمها
کفِ صابون
دردها
یکدهن کبودآواز
زخمها
کاسه گیر چشمه ی خون
در دهان من
آه…این اوقات
تلخ چون خونِ نارس زیتون

یک پاسخ ارائه کنید