صبر و ظفر

ای مرغ آشیان وفا خوش خبر بیا
با ارمغان قول و غزل از سفر بیا

پیک امید باش و پیام آور بهار
همراه بوی گل چو نسیم سحر بیا

زان خرمن شکفته ی جان های آتشین
برگیز خوشه ای و چو گل شعله ور بیا

دوشت به خواب دیدم و گفتم آمدی
ای خوش ترین خوش آمده بار دگر بیا

چون شب به سایه های پریشان گریختی
چون آفتاب از همه سو جلوه گر بیا

در خک و خون تپیدن این پهلوان ببین
سیمرغ را خبر کن و چون زال زر بیا

ما هر دو دوستان قدیمیم ای عزیز
این صبر تا نرفته ز کف چون ظفر بیا

بشتاب ناگزیر که دیرست وقت پیر
ای مژده بخش بخت جوان زودتر بیا

این روزگار تلخ تر از زهر گو برو
یعنی به کام سایه شبی چون شکر بیا

یک پاسخ ارائه کنید