قوم سکا
بر پایه کاوشهای باستان شناسان و پژوهشهای تاریخی سکاها از جمله اقوامی هستند که روزگاری در گیلان می زیستند سکاها از نخستین شاخه های آریایی بودند که به قصد یافتن چراگاههای تازه و دست نخورده از سکونتگاه نخستین خود در بیابانهای خاوری آسیای میانه – بین فرغانه و ترکستان چین – به سوی سرزمینهای جدید به راه افتادند. اینان که مردمی جنگاور و سوارکارانی ماهر بودند و از راه تاخت و تاز و تاراج شهرها و آبادیهای سر راه مهاجرت خود روزگار میگذراندند در طول چند سده در نقاط مختلف آسیا و اروپا پراکنده شدند. دستهای از آنان در روند مهاجرت خود، به کرانههای جنوبی دریای کاسپین پا نهادند و در کنار کادوسیان جای گرفتند. قراین و شواهد تاریخی حکایت از آن دارد که ورود سکاها به سرزمین کادوس با قهر و غلبه همراه نبوده است زیرا در یادداشتهای عهد قدیم گزارشی که بر تصادم بین آن دو قوم دلالت کند به نظر نرسیده است آثار پهلوی دورهی ساسانی نشان میدهد که میان سکاییان و مردم کرانههای جنوبی دریای کاسپی از جمله کادوسیان دوستی و اتحاد وجود داشته است. زندگی و سرنوشت مشترک دو قوم سکایی و کادوسی در صلح و جنگ و همجواری قرارگاه و کشتزارهای آنان و نیز آشنایی آنها به زبان و شیوهی پیکار یکدیگر ـ به صورتی که میتوانستند زیر فرماندهی واحد در عملیات جنگی شرکت کنند و پیروزیهایی نیز به دست آورند – همگی نشان دهندهی پیوند و همبستگی این دو قوم در دورهی استقرارشان در خاک گیلان است (سرتیپ پور ۱۳۵۶، صص ۱۳۹-۱۴۰).
در نواحی کوهستانی تالش و رودبار از جمله در کلورز و جوبن آثار قابل توجهی به دست آمده که منسوب به سکاهاست. گورهای اسبان و مصنوعاتی که در این نواحی پیدا شده همانند آثار و مصنوعاتی است که در سایر نقاط سکایی نشین آسیا و اروپا به دست آمده است. دکتر علی حاکمی که ریاست هیأت حفاری کلورز را بر عهده داشت ـ در گزارشی از حفاری ناحیهی کلورز نوشته است:
طی کاوشهای چند سال اخیر در محل باستانی «کلورز»، تعدادی مقابر اسب کشف گردید که توجه پژوهشگران را به سبک تدفین مردگان سکایی معطوف می دارد. گرچه غیر از کلورز در محل دیگری به نام «جوبن» گیلان مقابر این حیوان پیدا شده، ولی تعداد و نوع اشیای مکشوفه در کلورز بیشتر بوده است. اسبان را به طور انفرادی یا دسته جمعی در محل جداگانه با فاصله معینی از قبر صاحبش به خاک می سپردند. وسایلی که در کنارهی اسکلت این حیوان پیدا شد، غالباً از جنس مفرغ بود[ه] و گاهی تزیینات طلا و نقره هم پیدا شده … این ابزار و تزیینات مجموعه کاملی را تشکیل می دهند که علاقه ی شدید ساکنین «کلورز» را به این حیوان اصیل و نجیب مسلّم میدارد … (حاکمی: ۱۳۴۷، ص ۵۰).
این آثار و دیگر آثار یافتهی منسوب به سکاها در تالش وجود تمدن سکایی در خاک گیلان را در هزارهی نخست پیش از میلاد تأیید میکند. هم چنین تشابه برخی رسوم سکایی با رسمهایی که تا قرن دهم هجری قمری در گیلان رایج بوده است و نیز آبادیهای که در گیلان از سکاها نام گرفته اند (سرتیپ پور ۱۳۵۶، صص ۱۴۵-۱۴۷) همگی حکایت از حضور طولانی مدت سکاها در خاک گیلان در زمان یاد شده دارند.
**************************
سَکاها (به پارسی باستان: Saka)یا اسکیتها (به یونانی: Σκύθης, skýthis) دستهای از مردمان آریایی کوچنشین ایرانی بودند. آنها در درازنای تاریخی از درون آسیای میانه، از سینکیانگ چین تا دریای آرال و خود ایران و از نواحی روسیه و اوکراین با فاصلههایی تا رود دُن و از این رود تا رود عظیم دانوب در اروپا پراکنده بودند. در بخشهای گوناگون این سرزمینهای گسترده و دشتهای پهناور نام آنها دگرگون میشد. آنها جزو اقوام ایرانی ساکن اروپا بودند.
سکاها دارای گروههای بسیاری بوده و در دو سوی سرزمین اوراسیا، پراکنده گشتند. گروهی در غرب دریای خزر و گروهی در شرق آن. به نوشته هرودوت، سکاها خود را سکلتث مینامیدند. در حالی که پارسیها (مانند داریوش بزرگ)، ایشان را سکا (جنگجو، نیرومند) مینامیدند، یونانیها آن دسته از سکاهایی را که همسایه شان بودند، پیاله به دوش، یا خانهبهدوش مینامیدند.
آشوریها از پادشاهی نیرومند ایشکوزا یا همان اسکیتهای اشکودا (کیمریها) نام بردهاند که از قفقاز و جنوب دریای سیاه به آنها میتاختند و گاهی شکستهای سختی نیز بر آنان وارد میآوردند و از آنها پیوسته در هراس بودند. این هراس را در گزارش نیایش شاه آشور گواه یافتهاند.
در کهنترین گزارش یونانی از سکاها، هرودوت یک کتاب کامل از تاریخهای خود را به سکاها پرداختهاست.
در نوشتههای تاریخی و جغرافیایی هرودوت، بقراط، ارسطو، استرابون، و بطلمیوس آگاهیهای گوناگونی در مورد سکاها داده شدهاست.
ر ناحیهٔ سکانشین، در شرق، برهمکنش فرهنگ چینی با فرهنگ چادرنشینان آنجا رواج داشت، و در مرکز، عناصر ایرانی بیشتر به چشم میخورد و در باختر، نشانههای یونانی آشکار بود. با همه این گرایشهای بیگانه، فرهنگ چادرنشینی در سراسر این گستره نمود داشت و در کوهستان آلتایِ (کنونی) به شیوه دست نخورده تر، و در میان «پادشاهی سکا» در روسیهٔ جنوبیِ (امروزی) با پختگی بیشتری به چشم میآمد. سکاها در دوران خود چنان بازیگران فرهنگی و سیاسی سرنوشت سازی بهشمار میآمدند که هرودوت، اهل هالیکارناس در جنوب غربی آناتولی، نیاز دید که یک کتاب کامل از تاریخ بزرگ خود را به آنان بپردازد.
استرابون منطقهٔ دوبروجا (در کرانه دریای سیاه، بلغارستان و رومانی امروزی) در دهانه رودخانه دانوب را «سکاستان کوچک» نامید و سراسر دشتهای پهناور شمال و شمال شرقی دریای سیاه را «سکاستان غربی» نام گذاشت.
این قوم بارها به سرزمین ایران کوچ نمودهاند. در یکی از این کوچها به پادشاهی ماد تاخته؛ ۲۷ سال بر آن حکومت نمودند و پس از بازگیری پادشاهی بدست پادشاه ماد، به او در نابودی پادشاهی آشور یاری دادند. همچنین در زمان اشکانیان تیره داهه از سکاها نزدیک به پانصد سال به ایران فرمان راندند. در زمانی بسیار کهن به جنوب افغانستان امروزی و ایران نیز مهاجرت کردهاند و در منطقهٔ زرنج یا درَنگیانه، تا اندازه ای برابر با ولایت هلمند در افغانستان امروزی و زابل و کرمان جانشین شدهاند و قلمروی آنان از هرات تا زرنج (زرنگ) بود و بخشی از ایران و افغانستان را در بر میگرفت و آن سرزمین سَکِستان (سیستان امروزی) نامیده شده بود. در بخشهای دیگری از ایران نیز این نام به چشم میخورد همچون شهر باستانی سکاکز، که در کنار شهر امروزی سقز قرار دارد و برگرفته از واژه سگزی است.