میرزا حسین خان کسمایی( به قلم ابراهیم فخرایی)
حسین، فرزند ،ابراهیم متولد سال ۱۲۸۰ هجری قمری نیاکانش در زمان آغا محمدخان قاجار از قفقاز به ایران هجرت کرده اند وی در مدرسه علمیه صالح آباد واقع در محله سبز میدان رشت پس از تحصیل فقه و اصول امام جماعت شد. در کلاس درس مسیوژان فرانسوی زبان فرانسه را آموخت آنگاه به عتبات سفر کرد دو سال در نجف درس خواند.
پس از دیدار از روسیه و فرنگستان با شنیدن نغمهٔ مشروطیت به زادگاهش بازگشت. کسمایی پس از بازگشت از این سفرها، عبا و عمامه را به کت و شلوار تبدیل کرد و در صف اوّل مجاهدان مشروطیت جای گرفت و بعد از بمباران مجلس، در زمان محمد علی شاه به پاریس گریخت و با ظرفشویی و روزنامه فروشی امرار معاش میکرد داستان تنگدستیش در پاریس و مراجعه به دوست سابقش لاسخالادیس یونانی را به نقل از خود کسمایی شنیده ایم که میگفت (در استبداد صغیر وقتی آزادیخواهان مورد تعقیب بودند و هر یک به گوشه ای فرا می رفتند، من هم به ناچار روانه پاریس شدم و در نهایت سختی امرار معاش میکردم تصادفاً در یکی از روزها با آشنای قدیمم لاسخالادیس که مکرّر معامله ابریشم و نوغان با وی نموده بودم اتفاق ملاقات دست داد و من اغتنام فرصت کرده از او وامی خواستم و با سوابق آشنایی با او و اینکه مرا به خوبی میشناخت نزد خود تصور میکردم که تقاضایم را رد نخواهد کرد و لذا به مجرد پیشنهاد و درخواست وام بی درنگ گفت بیا و مرا به دنبال خویش تا رودخانه سن کشانید و در آنجا مکث کوتاهی کرد و با لهجه توسری خورده یونانیش به من گفت کسمایی اگر میکایی راحت باسی، اینجا گورام
یعنی می گفت وقتی در پاریس بی پول شدی، خودت را به این رودخانه پرت و انتخار کن این واقعه بر من ناگوار آمد و بر آن شدم که تکلیف سفیر کبیر ایران را در پاریس برای تدریس عربی و فارسی و تاریخ و جغرافی به دخترانش قبول و از این راه درآمدی پیدا کنم تا گشایشی در زندگیم رخ نماید.
به شرحی که آقای سید محمد علی جمالزاده در مجله یغما نوشته اند؛ در پاریس به قدری به او سخت میگذشت که یکروز که به دیدنش رفته بودم، با داشتن بچه ای در بغل تصمیم داشت خود را از پنجره خانه اش به پایین پرت کند کسی نمی داند که کسمایی با آن روحیه قوی که داشت چرا از زندگی بیزار شد و به فکر انتخار افتاده بود. کسمایی به مجرد اینکه اطلاع یافت اتمسفر گیلان برای پذیرفتن امثالش مساعد است همراه فرستادگان انجمنهای انقلابی گرجستان و قفقاز به گیلان آمد و به تعلیم نظامی مجاهدان داوطلب پرداخت در حمله به دارالحکومۀ رشت در وقعۀ مشروطیت و جنگ با سربازان سردار افخم فرماندار مستبد گیلان شرکت کرد وی از اعضای فعال کمیته ستار و کمیسیون جنگ بود و با نطقهای شورانگیز و خطابه های پرشور افکار مردم را بیدار ساخته، به جنبش و حرکت وا میداشت در مسجد جامع رشت که محل تجمع آزادیخواهان بود و هر جایی دیگر که وجودش ضروری بود حضور می یافت و به ایراد نطقهای مهیج می پرداخت.
اوقات فراغت کسمایی به نقاشی و نگارش مقاله و سرودن شعر میگذشت روزنامه «وقت» را در تهران پس از تسخیر مرکز به دست آزادیخواهان دایر کرد. در دوران استیلای قونسول تزاری روس در رشت نگراسف که آزادیخواهان گیلان مورد تعقیب و حبس و شکنجه بودند و او هم میبایست از اذیت و آزار این افسر بیدادگر روس سهمی برده باشد با لباس مبدل و چهره گریم کرده سوار کشتی شد و به بادکوبه و تفلیس و از آنجا به پاریس رفت و در سال دوم جنگ جهانی اول( ۱۳۳۲ هـ. ق.) به گیلان بازگشت و مبارزه با نیروهای اهریمنی داخلی و خارجی را از سر گرفت به سال ۱۳۳۴ هـ.ق به نهضت میرزاکوچک خان پیوست و اداره روزنامه جنگل را به عهده گرفت و افکار انقلابیش را نشر داد
در نخست وزیری وثوق الدوله به علت انشعاب و دودستگی جنگلیان و تسلیم حاجی احمد کسمایی (یکی از سران جنگل) و مهاجرت کوچک خان به شرق گیلان از ادامه همکاری با جنگلیان بازماند و از فعالیت دست کشید کسمایی در زمان هجوم کردان مسلح خالو قربان هرسینی به رشت که به کمک عده ای از سربازان روس انجام شد راه تهران را در پیش گرفت و با جمع کثیری از گیلانیان مهاجر که از ستم روسها و کردان بالشویک بر جانشان بیمناک بودند راهی مرکز شد و در مدرسه صدر بیتوته کرد و به علت دورماندن از املاکش که به دست عمّال انقلاب، مصادره شده بود، یکبار دیگر دچار سختی معیشت شد او را در تهران میدیدند که با عبایی نازک و گیوه راه میرفت و حاضر نبود از کسی وام بخواهد و یا از انجمنهایی که برای کمک به مهاجران گیلانی تشکیل یافته بود، کمک بگیرد. در پایان عمر در مزرعه شخصی اش واقع در سالکسار شفت اقامت گزید و اشعار گیلکی فراوانی از خود به یادگار گذاشت که از مجموع آنها میتوان به شخصیت ممتاز و عقاید اجتماعیش پی برد.
میرزا حسین خان کسمایی سرانجام به علت بیماری کلیه به رشت آمد و در سال ۱۳۳۹ .هـ. ق درگذشت و برحسب وصیتش در جوار بقعه سلیمانداراب با تجلیل و شکوه، مدفون شد.
کسمایی از شاعرانی است که در زبان گیلکی مقامی رفیع دارد، چه تمامی سروده هایش در عین اینکه میهنی اجتماعی و اخلاقی است ،سلیس زیبا و دلنشین است. کمتر کسی را می توان یافت که در گیلان با آثار ادبیاش آشنا نباشد وی را میتوان به حق و از روی واقع در ردیف ادبای بزرگ و خدمتگزاران حقیقی وطن، پیشتازان آزاده مشروطیت و میهن پرستان صمیمی به شمار آورد.
منبع:
گزیده ادبیات گیلکی- ابراهیم فخرایی