نشانۀ نجومی- تقویمی در گاهشماری‌های باستانی گیلان و مازندران

گیلان و مازندران سرزمینی یگانه در گسترۀ کوه و جنگل و دریااند که نشانه‌های دیرینگی‌شان در برگ‌برگ تاریخ مسطور است. خوانده شدن به لقب « دیو ورن » از سوی کسانی که دینی نو برگزیدند و ایستایی و پویایی بسیاری از نشانه‌ها و آداب و سنن باستانی نزد آنها گواهانی زنده و گویا از این دیرینگی و تعصب مذهبی‌شان می‌باشد.

از جملۀ این نشانه‌های کهن و دیرینه وجود تقویم و گاهشماری باستانی است که کماکان مورد استفادۀ کهن‌سالان آن قرار دارد.

آنچه در بررسی گاهشماری مردمان این گستره اهمیت دارد توجه به رواج دو گونه از آن می‌باشد. نخست گاهشماری فرسی یا یزدگردی‌نو است که در میان مردم عمومیت دارد و بسیاری از پژوهشگران گفتارهایی در این‌باره نوشته‌اند.

دو دیگر گاهشماری نامبردار شده به باستانی (خراجی) است که « نشانی از آن در آثار مورخان و سکه‌ها و سنگ قبرها نیست ولی در جامعۀ شبانی و کشاورزی این منطقه به مثابۀ بخشی از فرهنگ ایرانی محفوظ مانده و به امروز رسیده است»(پورهادی،1389: 41). از آنجایی که این گاهشماری به بسیاری، همگانی نیست و تنها در میان باشندگانِ کهن‌سالِ بالادست‌های البزرکوه جاریست- و البته برخی نشانه‌های آن در اسناد و فرمان‌ها و قباله‌ها و مبایعه‌نامه‌ها وجود دارد- چندان به خامۀ پژوهشگران درنیامده است. [1]

ساختار ظاهری گاهشمار‌های باستانی(خراجی) گیلان و مازندران همانند گاهشماری یزدگردی(فرسی) است با این تفاوت که در سال‌های کبیسه، روزی را با نام « ویشک » و « شیشک » قبل از « اندرگاه » بر آن می‌افزایند و با این عمل سال را از گردش باز می‌دارند (عمادی،1351: 598 ؛ هومند،1375: 42).

گاهشماری یزدگردی دارای دوازده ماه30روزه بعلاوۀ 5 روز افزوده با نام‌ « اندرگاه » یا « تروفته »، « پنجیک »، « مختاره »، « خمسه مسترقه » یا « پنجۀ دزدیده » است که در مجموع 365روز می‌شود. این گاهشماری « کبیسه » ندارد و سرسال در آن هر 4 الی 5 سال ( 4/13 سال) یک روز از اعتدال بهاری فاصله گرفته مجدداً پس از گذشت 1508سال به اعتدال برمی‌گردد.

هر چند اسناد باستانی در زمینۀ چگونگی گاهشماری‌های ایرانی از دوران مادها و هخامنشیان و پیش از آنها چندان فراگیر و روشن نیست اما با توجه به نشانه‌های تقویمی موجود، قریب به یقین گاهشماری باستانی مردمان گیلان و مازندران همان گاهشماری رایج در « ایرانشهر » بود که شهریاری ساسانیان(226م) فرا رسید. در این دوره مردم با نظامی متفاوت از آنچه در سلسله‌های پیشین وجود داشت روبرو شدند و دورانی پرفراز و نشیب برای گاهشماری ایرانی پدید آمد زیرا اصلاح یا مبداهای مختلفی در آن ایجاد شد که مورد بحث بسیاری از پژوهشگران قرار گرفت. اصلاح تقویم در زمانی که بیشتر مردم، دامدار و کشاورز بودند همیشه با موضوع خراج پیوند داشت. اگر زمان خراج جابجا می‌شد پرداخت آن برای مردم سخت و گاه ناممکن می‌شد و اگر این کار با زور، ستمگری و تمرکزگراییِ قدرت در نظام حاکمه پیوند می‌خورد، موجب پیدایی رویدادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، مذهبی و… می‌شد. اکنون در آغاز سلطنت ساسانیان(226م) سرِسال تقویم یزدگردی در اعتدال پاییزی قرار داشت و از آنجایی که همچون گذشته، رسم ساسانیان نیز بر افتتاح خراج در سرِسال بود در این زمان ( اعتدال پاییزی ) که بر مبنای گردش صورت گرفته در گاهشماری- از برداشت محصولات دامی و کشاورزی چندان نمی‌گذشت- مشکلی در خراج‌دهی مردم وجود نداشت. اما در دهه‌های آینده با پیشروی سرِسال به سمت اعتدال بهاری و عدم برداشت محصول در آن زمان، این گاهشماری باید اصلاح می‌شد تا پرداخت خراج از سوی مردم بدون مشکلی صورت می‌گرفت. دقت نظر در این خصوص مدنظر است که هر چند در این دوره دگرگونی‌هایی در گاهشماری‌های ایرانی صورت پذیرفت اما قطعاً نظام این گاهشماری‌ها از پیش وجود داشته و مورد استفاده قرار می‌گرفت. نمونه را می‌توان به گاهشماری خَراجی که مبادی آن را به میانۀ ساسانی می‌رسانند اشاره داشت. چرا که” امکان وجود چنین تقویمی را می‌توان بسی بیشتر از عهد ساسانی و اشکانی گمان برد و پی‌جویی کرد و احتمالاً بایستی در همان آغاز عهد برقراری رسمی و دولتی خراج و مالیات ملکی و ارضی یعنی حداقل از اوایل عهد هخامنشی پدید آمده باشد. در یک کلمه، موسم‌های « نوروز » و « مهرگان » قبل از آن که منشاء آیینی داشته باشند قطعاً آثار اقتصادی به آنها مترتب بوده و مبادی گاهشماری‌های مربوط و اصلاحات آنها بی‌تردید معلول جریانات مادی و معیشتی مرتبط با اوضاع و احوال طبیعی بوده است. لذا خراج و افتتاح خراج به هیچ روی اختراع فیروز ساسانی یا دولت نوشیروانی نبوده، بلکه سلاطین خراج‌ستان ایران، بایستی در عهد بسیار قدیم‌تر تکلیف رعایای خراج‌گزار خود را- بر اساس تقویمی که البته ماهیت آن مورد بحث تواند بود- معین کرده باشند” ( اذکایی،1366: 35).

از آنجایی که اصلاح گاهشماری در جهت پرداخت بموقع خراج بود سرآغاز گاهشماری‌های خراجی در تابستان واقع می‌شوند. چرا که « مر دهقانان را و کشاورزان را بدین وقت حقّ بیت‌المال دادن آسان بود» (خیام،1380: 11) و « ایرانیان از آن جهت انقلاب صیفی[تابستان] را آغاز سال قرار می‌دادند که انقلابین[اوایل تابستان و زمستان] برای این منظور از اعتدالین[که اوایل بهار و پاییز می‌باشد] بهتر است… و در انقلاب صیفی، غلات بدست می‌آید و برای اینکه خراج از رعیت بگیرند مناست‌تر است» (ابوریحان‌بیرونی، آثارالباقیه؛ نقل از: عبدالهی،1375: 228). از این رو در سال 461م با اجرای کبیسۀ مضاعف و انتقال اندرگاه به پایان آبان‌ماه عرفی، هماهنگی در گاهشماری‌های «عرفی» و «وهیژکی» صورت گرفت (همو،194و 225) که این اصلاح نشانۀ جنبشی اصلاحی در گاهشماری‌های کشور است که گیلان و مازندران نیز به آن پیوستند.

یقیناً آنچه در ادامه می‌آید در ارتباط با زمان انتخاب کبیسه در گاهشماری‌های مردمان گیلان و مازندران است که در دهه‌های اخیر به عنوان مبدائی باستانی مطرح شده است. این مسئله با مبداء‌هایی که برای گاهشماری یزدگردی‌نو، مجوس و غیره می‌شناسیم متفاوت است و نباید این دوگونه از مبداء‌یابی را مشترک بدانیم. قطعاً دست‌یابی به زمان اولیۀ کبیسه‌گیری با شناخت زمان در میان مردم و با اطلاع از چگونگی اجرای گاهشماری در ادوار گذشته میسّر خواهد شد. اما حتماً این مسئله پرسش‌هایی به همراه دارد که باید در طی زمان به آنها پاسخ داد.

مبداء گاهشماری هجری شمسی رایج در ایران را نخستین روز از سالی که هجرت پیامبر اسلام(ص)- یعنی یکصدوهشتادوهفت روز پیش از هشتم ماه ربیع‌الاول- در آن اتفاق افتاده است قرار دادند. در ایران پیش از اسلام نیز سال جلوس پادشاهان به عنوان مبداء گاهشماری مورد استفاده بوده است. مبداء‌های مورخان قدیم که تقریباً جنبۀ بین‌المللی دارند نیز عبارت بودند از : « مبداء آفرینش »، « مبداء طوفان »، « مبداء بخت‌النصر »، « مبداء اسکندر » و غیره ( عبدالهی،1375: 85- 86). نمونه‌های دیگر اینکه مبادی گاهشماری کردی نیز مانند سایر ایرانیان و ملل همسایه، بر اساساس حادثه‌ای مهم بوده است. مثلاً در شهرستان مهاباد به حکومت رسیدن بداق سلطان، جنگ‌های صارم بگ، ورود حضرت مولانا خالد نقشبندی شاعر مشهور به شهر ساوجبلاغ مکری(مهاباد)، ورود حضرت شیخ عبید‌الله شمذینان(نهری) به مهاباد، کشته شدن کاک حمزه(همزه آغای منگو)، بروز طاعون و قحطی، آتش زدن شهر و قتل عام اهالی مهاباد بدست قزاقان روسی، ورود فریق‌پاشا و عباس بگ و قشون دولت عثمانی به مهاباد و اعدام گول‌بابا ( شیخ سعید شاعر و فیلسوف مشهور ملقب به آقای صدر ) به دست عباس بگ ترک از عمال دولت عثمانی و … از مبادی مهم تاریخ کردستان از ظهور سلسلۀ صفویه تا پایان کار قاجاریه به شمار می‌رود ( ایوبیان،1343: 180 ). چنانچه مشاهده می‌گردد همۀ این وقایع با اهمیتی که در طول تاریخ دارند برای مبداءگذاری در تقویم فقط قرارداد هستند و تاثیری در ساختار تقویم ندارند. در واقع تعیین ساختار تقویم مسئله‌ایست که به حوادث یاد شدۀ تاریخی ارتباطی ندارد بلکه حوادث رخ داده را بر اساس آن می‌سنجند. انتخاب کبیسه و ثابت شدن و ثابت بودن ماه‌ها یا اندرگاه در گاهشماری‌های گیلان و مازندران- و دیگر گاهشماری‌های کبیسه‌دار- مسئله‌ای است که در ساختار تقویم تغییر ایجاد نموده و دست یافتن به زمان آن با اعداد و ارقامِ اشاره شده، همانی است که امروزه به عنوان مبداء باستانی مطرح می‌باشد. مبدائی که با کمبود اسناد و مدارک نوشتاری از راه محاسبات حاصل شده است.

گاهشماری باستانی گیلانی :

همان گونه که یاد شد این گاهشماری از اساس وابسته به گاهشماری یزدگردی است که با انتخاب یک روز کبیسه در آن از گردش باز ایستاد. نام ماه‌های این تقویم- که بیشتر در غرب استان گیلان رواج دارد- به ترتیب زیر است:

1- نوروزما 2- کورچ‌‌ما 3- اریه‌ما 4- تیرما 5- مردال‌ما 6- شریرما 7- امیرما 8- اول‌ما 9- سیاما 10- دیه‌ما 11- ورفنه‌ما 12- اسپندارما ؛ بعلاوۀ پنج روز افزوده با نام « پنجیک » در پایان ماه هشتم به نام « اول‌ما » که در سال‌های کبیسه روز ششمی به نام « شیشک » یا « ویشک » بر پنج روز « پنجیک » می‌افزایند و آن سال366 روزه می‌گردد (عمادی،1351: 598). نام‌های گاهشماری محلی که در منطقه به گاهشماری دیلمی و گالشی موسوم است تفاوت‌هایی با یک‌دیگر دارند اما ترتیب آن‌ها در نقاط مختلف همچون اشکور و جنت‌رودبار که این تقویم رواج دارد همانند است ( میرشکرایی،1374: 439).

« نوروزما » آغاز سالِ نو و نخستین ماه گیلانی است که با چهار و نیم ماه اختلاف با نوروز در تقویم رسمی کنونی از هفدهم مردادماه خورشیدی شروع می‌شود و تا 15شهریور ادامه می‌یابد (پورهادی،1389: 62). با توجه به قرار گرفتن پنجه در پایان ماه هشتم و نیز اجرای یک روز کبیسه در هر 4 سال که باعث ثابت ماندن سال گشت، به خوبی می‌توان به محاسبۀ مبداء و شمارش سال‌های سپری شده در گاهشماری باستانی گیلانی پرداخت (همو،47). از این رو و با احتساب اینکه سرسال گیلانی به مدت140روز از اعتدال بهاری فاصله دارد و از آنجایی که فروردین سال385 شمسی، آخرین هنگامۀ برابری فروردینِ گردان با اعتدالِ بهاری بود مبداء گاهشماری باستانی گیلانی 195سال پیش از مبداء گاهشماری هجری شمسی به دست می‌آید که تا سال1393 شمسی برابر 1588 سال می‌گردد.

محاسبه فوق تنها با توجه به وضعیت کنونی گاهشماری گیلانی حاصل می‌گردد و چرایی گزینش این مبداء یا انتخاب کبیسه در این سال جای سوال باقی می‌گذارد. پژوهشگران این گاهشماری متذکر شدند مردم گیلان [منجمان گیلان] با اجرای یک روز کبیسه و رعایت آن در طول هر چهار سال، مبداء سال‌شان را در میانۀ تابستان در مردادماه شمسی تثبیت کردند و گاهشماری خود را با مبداء جدید در هفدهم مردادماه شمسی بنیان نهادند ( پورهادی،1389: 42). چنانچه بر اساس آثار و مکتوبات موجود حکم به شناخت گاهشماری کنیم ایرانیان حداقل در اواخر دورۀ ساسانیان مدت متوسط سال خورشیدیِ اعتدالی را با رصدهای متعدد می‌دانستند اما در بهم‌ریختگی سده‌های پس از سقوط ساسانیان که اسناد مکتوب نجومی و تقویمی ظاهراَ از بین رفت برخی محافل ایرانی یافته‌های علمی و در آن میان عدد محاسبات مربوط به مدت متوسط سال خورشیدیِ اعتدالی را به عنوان یک « سِرّ مگو » حفظ کردند و در عدم افشای آن برای عامه پای فشردند (رضازاده‌ملک،1385: 18- 19). حال چنانچه این مقایسه را برای ثبات و نگهداشت تقویم کارساز بدانیم بهتر بود عمل کبیسه‌گیری در آغاز یا پایان مردادماه صورت می‌گرفت که حفظ و برقراری ارتباط بین آنها راحتر می‌نمود. اما مسئله آن است که قرار دادن مبداء گاهشماری در میانۀ تابستان با توجه به به زمان خراج‌دهی- و حکم نجومی « قلب‌الاسد » که اکنون نیز در میان مردم گیل و دیلم کاربرد دارد- در جهت نگهداشت سرِسال، موضعی مناسب بود که نشانه‌های آن تا به امروز با برپایی جشن « نوروز بَل » نمایان است. اما ظاهراً این رشته سَرِ دراز دارد. در گذشتۀ تاریخیِ سرزمین ایران- و البته بسیاری از سرزمین‌های همجوارش- استخراج تقویم بر عهدۀ مغان و موبدانِ و منجمان بوده است. هر چند از منجمان باستانی گیلان و مازندران آگاهی نداریم اما حضور منجمان و اخترماران طراز اول این گستره در قرون اولیۀ اسلامی همچون عمر بن فرخان طبری، یحیی‌بن‌منصور (بزیستِ فیروزان)، ابوسهل بیژن کوهی‌ طبری، کوشیار گیلی، حاسب‌طبری و… نشان از سنتی دیرینه در منطقه می‌دهد که میراث آنها تا به امروز نیز پابرجاست. از سویی برخی از ابزارهای گاه‌شناسی بومی در ایران جهت تعیین وقت نوروز- موجود در روستای ترازوجِ خلخال- و وجود ابزار‌های نجومی در کوهستان‌های البرز چون نداکِ اشکور « با نام چاشت‌تله »، دیزان و کرکبود در طالقان « با نام‌های تاق و عبدالله‌پله » ( باقری،1392: 26 ) ضمن تائید حضور اخترمارانی متبحر، نشان از اهمیت سنجش زمان در میان باشندگان این گستره دارد.

از آنجایی که بخشی از علم نجوم یا ستاره‌شناسی به شناختِ حل زیج‌ها، ساختن تقویم‌ها و استخراج تاریخ‌ها می‌پردازد ( گزیده متن رسائل اخوان‌الصفاء،1360: 50) منجمان و اخترماران نیز به علت ثابت بودن پدیده‌های نجومی و تغییرات‌شان در چهارچوب قواعدی معین و ارتباط تقویم با این پدیده‌ها، بسیاری از اصلاحات تقویمی را با توجه به پدیده‌های نجومی تنظیم و تثبیت می‌کردند. هر چند ممکن بود در طی قرون و اعصار مبداهای ظاهری و قراردی متفاوتی از جمله سال یکم سلطنت پادشاهان، وقایع طبیعی تاثیرگذار، جنگ‌ها و پیروزی‌ها و امثالهم انتخاب شوند که به ظاهر سال‌های شمارش شونده را تغییر دهند اما ثبت پدیده‌های نجومی برای اصلاح تقویم‌ها در دفترهای زیج، این امکان را فراهم می‌نمود که با بروز هرگونه مشکل در اجرای تقویم‌ها به ویژه جابجایی سرسال تقویمی از اعتدال بهاری با مراجعه به آن اسناد در رفع مشکل اقدام گردد و چنانچه این دفترها نیز در طی زمان از بین می‌رفتند با ممارست بسیار بر اساس پدیده‌های نجومی- که دست‌بردن در آنها از دایره قدرت انسانی خارج است- به بازیابی مجدد آن اقدام نمایند. مسئله‌ای که حکیم عمرخیام در زمان خود به آن رسید و جدول خیامی را برای کبیسه‌گیریِ منظم در تقویم شمسی(جلالی) بازطرح نمود (بیرشک،1380: 605).

ثبت پدیده‌های نجومی برابر سنت رایج تقویم‌نگاریِ ایران در تقویم‌های نجومی امروزی نیز رایج است و هنگام تحویل سال، موقعیت نجومی لحظۀ تحویل سال را می‌نویسند. در تقویم نجومی یا « سال‌نمای فارسی » سال1390شمسی به استخراج دکتر « اسمعیل مصباح » چنین نوشته شده است: « در آمدن سال نیکو فال فرخ مآل 1390 شمسی… و سال 29 از قران اصغر علویین در برج ثور که هنوز آثارش باقی است و این سال فرخ مآل که مجدد می‌شود بطالع نیکو مطالع برج جدی 23درجه و یک دقیقه خانه و حَدِّ زحل وجه شمس ارباب مثلّثه قمر و زهره و مریخ… ». ثبت نجومی این رخداد فقط مربوط به همان سال است و با سال‌های پیشین و پسین تفاوت دارد اما باید متوجه بود تا این ثبت با دقت هرچه تمام‌تر صورت پذیرد.

گاهشماری یزدگردی نو را در نظر بگیرید که مبداء آن را سال جلوس یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی بر سریر سلطنت دانسته‌اند و برخی از محققین آن را « ایزدی » یا « الهی » خوانده به تبیین آراء خود پرداختند. با فرض صحیح بودن هر دو نظر، چون این گاهشماری در ادامۀ گاهشماری یزدگردی قدیم قرار دارد تغییری در ماهیت تقویم ایجاد نمی‌شود. همچنین است وقتی در سال‌های 1304 و 1354شمسی قوانین جدیدی برای تغییر در تقویم جلالی(سلطانی- ملکی) به هجری‌شمسی و هجری‌شمسی به شاهنشاهی به ترتیب از زمان هجرت نبی مکرم اسلام(ص) و تاجگذاری کوروش هخامنشی به تصویب رسید در ساختار تقویم شمسی تغییری ایجاد نشد. نمونه‌ای باستانی را در کتیبۀ بیشابور با هم بخوانیم: « در ماه فروردین سال پنجاه‌وهشتم، برابر با چهلمین سالِ آتشِ(= مبداء) اردشیر و بیست‌وچهارمین سالِ‌ آتش شاپور » (عبدالهی،1375: 214- 215). از آنجایی که مبداهای قراردادیِ تقویم‌ها می‌توانند در هر دوره‌ تغییر کنند پس با این عواملِ متغییر نمی‌توان در گذر زمان محاسبات دقیقی برای اجرای تقویم و برابری آن با اعتدال بهاری انجام داد. از این رو علت‌های « نجومی- تقویمی » می‌توانند ملاک مناسبی برای ایجاد اصلاحات در تقویم‌ها‌ باشند.

اصلی در تنظیم گاهشماری شمسی وجود دارد مبنی بر اینکه « گاهشماری شمسی باید از روزی آغاز شود که در آن روز، مرکز زمین به هنگام نیمروز یا ظهرِ حقیقی یعنی: 0ساعت + 0دقیقه + 0ثانیه (00/00/00) بر نقطه اعتدال بهاری بگذرد » (بیرشک،1380: 26) و اعتدال بهاری در ایران(نیمکرۀ شمالی) در لحظۀ گذر خورشید از نیمکرۀ جنوبی به شمالی روی می‌دهد. با این اصل، سرسال گاهشماری شمسی و مسئلۀ کبیسه‌گیری و نوروز در هر دوره و زمان قابل اندازگیری‌اند. اما چنانچه روز و لحظۀ آغاز سال شمسی به طور قراردادی و متغییر در طول تاریخ وضع گردند محاسبات تقویمی از چهارچوبۀ علمی خود خارج می‌شوند.

امروزه در آغاز تقویم‌های نجومی می‌نویسند: « لحظۀ تحویل شمس به برج حَمَل ». این عبارت طبق عادت قدیم یا فرضِ برابری ماه فروردین با برج حَمَل می‌باشد. اما آنچه امروزه در دایره‌البروج (مدار ظاهری زمین به دور خورشید) اتفاق می‌افتد تحویل شمس نه به برج « حمل » بلکه تحویل آن به برج « حوت » می‌باشد. این مسئله را منجمان قدیم ایران نیز دریافته بودند و نشانه‌های آن در کتب منجمان دورۀ اسلامی وجود دارد.[2]

با توجه به مطلب فوق در نوروز سالِ1393 هجری شمسی، خورشید با طی کردن « 22/1581 » درجه در برج حوت، واردِ « 7/8418 » درجۀ آن شد (هومند، گاهشمار البرز سال1393). این مسئله از آنجا ناشی می‌گردد که به علت حرکت گردنایی زمین یا همان تقدیم اعتدالین، جایگاه اعتدال هر سال نسبت به سال قبل « “50/2325 » ثانیه پیش می‌آید. یعنی اعتدالین در طی «25800 »سال یک بار از مشرق به مغرب کل دایره‌البروج را طی می‌کند. به نگاه دیگر زمین هر2150سال یک برج از بروج دوازده‌گانه را در دایره‌البروج طی می‌کند که برای طی کردن هر درجه از درجات سی‌گانۀ آن به « 71/66667 » سال زمان نیاز است. حال با در نظر گرفتن این موضوع و محاسبۀ معکوس در‌می‌یابیم که 1588سال پیش، خورشید از برج « حمل » وارد برج « حوت » شده بود که این عدد برابر مبداء تقویم باستانی گیلان است. اتفاق مشابه‌ای که2150 سال پیش‌از مبداء گیلانی برای نگهداشت نوروز در آغاز بهار افتاد و خورشید در آن هنگام از برج « ثور » وارد برج « حمل » شد. مبدائی که « تاریخ رصد ایرانی » نام گرفت (هومند،1387: 15). اشاره فردوسی در شاهنامه به هنگام پادشاهی گشتاسپ نیز می‌تواند ناظر بر این رخ‌داد نجومی باشد.« همی تافتی بر جهان یک‌سره / چو اردیبهشت آفتاب از بره » یعنی: آفتاب از آخرین درجۀ برج اردیبهشت ( ثور = گاونر ) به نخستین درجۀ برج بَره (حمل= فروردین) وارد شد.

محاسبه1:

22/1581ْ × 60′ × 60″ = 79769″ تبدیل درجه به ثانیه

79769″ ÷ 50/2325″ = 1588زمانِ نخستین درجه برج حمل (سال)

محاسبه2:

22/1581ْ × 71/66667 = 1588 زمانِ نخستین درجه برج حمل (سال)

1393 – 1588 = -195 مبداء گاهشماری باستانی گیلانی پیش از مبدا هجری شمسی

محاسبه بالا نشان از ذکاوت و دقت نظر منجمانی می‌دهد که در 1588 سال پیش(427م) با رصد این رخداد نجومی توانستند مبدایی مناسب برای اجرای کبیسه در تقویم باستانی گیلان به ثبت برسانند.

گاهشماری باستانی مازندران[3] :

این گاهشماری نیز از اساس وابسته به گاهشماری یزدگردی است که با انتخاب یک روز کبیسه از گردش بازایستاد. نام ماه‌های این تقویم به ترتیب زیر است:

1- فردینه‌ماه 2- کرچه‌ماه 3- هره‌ماه 4- تیره‌ماه 5- ملّاره‌ماه 6- شروینه‌ماه 7- میر‌ه‌ماه 8- اونه‌ماه 9- ارکه‌ماه 10- دِه‌ماه 11- وهمنه‌ماه 12- نورزه‌ماه ؛ این12ماه هر کدام بدون کاست و فزود30روز می‌باشند که 5 روز افزوده (اندرگاه) به نام « پِتَک » و یک روز کبیسه با نام « شیشَک » قبل از « پتک » به آن علاوه می‌گردد(هومند،1375: 61 و70 ؛ ذبیحی،1383: 102). اسامی این دوازده ماه در نقاط مختلف تا اندازه‌ای متفاوت است: فردینه‌ماه را « سیاما » و « سیوما » ؛ کرچه‌ماه را « کورچ‌ما » ؛ ملّاره‌ماه را « مردال‌ما » ؛ دِماه را « دینه‌ما » و « دی‌ما » ؛ نورزما را عَیدما’ayde mâ[h] ، نوسال‌ما nu sâl mâ[h] ، سیاما siyâ ma[h] ، اسپه‌جانه‌ما’əspe jânə mâ[h] ، اسپنجه‌ما’espange mâ[h] و در طالقان نُرج‌ماه norje mah و میرماه را به خاطر لغت « میر » مربوط به سادات دانسته آن را « سَیِّدما » نیز می‌گویند (ذبیحی،1385: 65).

گاهشماری مازندرانی در آغاز سیر قهقرایی داشت و نمی‌توانست در دراز مدت کارساز باشد. لذا با توجه به جایگاه کبیسه در گاهشماری باستانی مازندران و آغاز سال مازندرانی در 2مردادماه شمسی می‌توان نتیجه گرفت که 62 سال پس از انتخاب مبداء نجومی برای گاهشماری باستانی گیلان، مبداء دیگری برای گاهشماری مازندران انتخاب شد. اما این مدت نیز سوال برانگیز است که چرا 62 سال و برابر با 2 مردادماه ؟

به نظر می‌رسد مردم مازندران برای داشتن مبدائی مستقل در گاهشماریِ خود در اندیشۀ تثبیت پنج روز اندرگاهِ مازندرانی( پِتَک ) در اعتدال بهاری(یکم‌ فروردین‌ماه شمسی) برآمدند تا ثبات گاهشماری خود را در سنجش با فصولِ سال حفظ نمایند.

هنگام انتخاب مبداء گیلانی، اندرگاه مازندرانی در میانۀ فروردین ماه قرار داشت و این جایگاه ظاهراً از نظر آنها زمان مناسبی برای انتخاب کبیسه نبود. پس برای سپری شدن این پانزده روز ( از میانۀ فروردین به آغاز فروردین ) و رسیدن اندرگاه به نزدیکترین رخدادِ « نجومی- تقویمی » که همان اعتدال بهاری بود به 62 سال زمان نیاز بود (15 × 4/13 = 62 ). از این روی پس از گذشت 62 سال (489م)، در مازندران نیز با انتخاب یک روز کبیسه سال از گردش باز ایستاد. البته احتمالاً برای صحت و سقم بیشتر مبداء گاهشماری، عامل تقدیم اعتدالین هم می‌توانست در این انتخاب نقش داشته باشد.

همان‌طور که ذکر شد جابجایی خورشید در هر درجه از دایره‌البروج به 71.66 سال زمان نیاز دارد که عدد62 سال پس از مبداء گیلانی در درون این بازۀ زمانی- از مبداء گیلانی(428م) تا پایان 30ْ درجۀ برج حوت(497م)- قرار می‌گیرد. یعنی منجمان مازندرانی ( تپوری- طبری ) به دلیل ورود خورشید از برج حمل به برج حوت در دایره‌البروج و انتقال اندرگاه به اعتدال بهاری، با تلفیق دو عامل نجومی دست به انتخاب کبیسه در گاهشماری باستانی خود زدند.

محاسبه:

15 × 4/13 = 62 فاصله مبداء گیلانی و مازندرانی (سال)

1588 – 62 = 1526 مدت زمان سپری شده از مبداء مازندرانی (سال)

1393 – 1526 = -133 مبداء گاهشماری باستانی مازندرانی پیش از مبداء هجری شمسی

ارایۀ سند:

در سند به دست آمده از شهرستان آمل در دورۀ فتحعلی شاه قاجار- که خوشبختانه چندی از آنها نیز در این مجموعه ارائه شدند- تاریخ « 12شهر جمادی‌الثانی سنه 1247 [قمری، برابر] 27 تیرماه قدیم » ثبت شده است.

با توجه به این که از سرآغاز مبداء قمری تا تاریخ 12 جمادی‌الثانی سال 1247قمری، تعداد روزهای سپری شده ( 441701 ) می‌باشد و بین‌التاریخین سال‌های شمسی و قمری نیز ( 119 ) روز است. تاریخِ قمری مذکور برابر 26 آبان‌ماه 1209 شمسی به‌دست می‌آید. حال با این محاسبه و دانستن آغاز سال باستانی مردم مازندران در روز دوم مردادماه شمسی، تاریخ 26 آبان‌ماه شمسی برابر با 27 تیرماه گاهشماری باستانی مازندران خواهد شد. این سند بدون هیچ‌ سخنی اجرای کبیسه در گاهشماری باستانی مازندران را تائید می‌کند. چرا که در گاهشماری بدون کبیسه، 12 جمادی‌الثانی سال 1247 قمری، با دهۀ نخست شهریورماه (= شروینه‌ماه) هم‌زمان خواهد شد.

اکنون که انتخاب مبداء با دلایل نجومی- تقویمی را یادآور و به ارایۀ سند پرداختیم مسئلۀ دیگری مطرح می‌گردد که آیا در گاهشماری‌های باستانی شمال، کبیسه‌ هر چهار سال اتفاق می‌افتاد؟

گیلان و مازندران هر چند در گسترۀ شمالیِ « ایرانشهر » قرار داشتند و کیش غالب در کشور نیز مزدیسنی(زرتشتی) بوده یا شده بود اما نبود نشانه‌های غالب این کیش در شمال، نگاه‌ دین‌پژوهان را به سوی دیگر کیش‌های باستانی که اتفاقاً شواهد باستان‌شناختی و اعتقادی آن نیز وجود دارد سوق می‌دهد. قطعاً با تائید و تاکید بر وجود آن کیش، نحوۀ معیشت و نگاه مردم به امور اجتماعی و مذهبی و… نیز دگرگون شده و منطبق با آن خواهد شد. لذا برقراری کبیسۀ120سالی که بحثی اعتقادی در دین زرتشت دانسته شده است نمی‌توانست در این گستره رایج باشد جز اینکه این امر را مرده‌ریگی از کیش باستانی بدانیم که همچون بخش‌هایی از اوستا چون « مهریشت » و « تیر یشت » در کیش جدید رسوخ نموده است.

بنابر اسناد و شواهد موجود، کبیسه در دورۀ ساسانیان به‌جای اینکه هر چهار سال یک بار اجرا شود و آن سال366 روزه شود مجموع کبیسه‌های چهارسالی را جمع نموده در پایان دوره‌های120ساله یک ماه کامل سی روزه بر سال عرفی می‌افزوند و آن سال سیزده ماه می‌شد که مورد تفقد پادشاهان و مردم قرار داشت و در آن جشن می‌گرفتند. اکنون نیز دعای خیر « الهی صدوبیست ساله شوید » یادگاری از آن روش کبیسه‌گیری است.

از آنجایی که این طریق اجرای کبیسه در گاهشماری ایرانیان نفوذ بسزایی در تقویم و گاهشماری اقوامی از قبیل ارامنه، کیدوکی‌ها، آلبانی‌ها و سایر کشورهای همسایگان ایران باستان نیز داشته است و این اقوام در مورد گاهشماری از طریقه و روش ایرانیان تاسی و تقلید کرده‌اند (خوروش دیلمانی،1342: 41- 42) می‌توان این تاثیرگذاری را بر گاهشماری شمال ایران نیز مدنظر قرار داد. همچنین به دلیل قرار داشتن اندرگاهِ گاهشماری‌های باستانی گیلان و مازندران در پایان ماه هشتم و هماهنگی آن با اندرگاه گاهشماری « عرفی » و « وهیژکی » در میانۀ دورۀ ساسانیان (461م) ظاهراً در گیلان و مازندران هم کبیسه‌ها به همان صورت120ساله انجام می‌شدند که پس از کبیسه‌گیری مضاعف و پایان یافتن دولت ساسانی، اندرگاه در پایان ماه هشتم باقی ماند. در « زیج جامع » اثر « کوشیار گیلی »(حوالی400 قمری) چنین آمده است: « و این مسترقه در آخر آبان‌ماه بماند، تا به سال سیصدوپنجاه و پنج از تاریخ یزدجرد که آفتاب به حمل، روز اول فروردین ماه رسید. این پنج دزدیده پارسیان بگردانیدند چنانک به ما رسید به آخر اسفندارمذماه به رسم قدیم و در دیار ما که گرگان و طبرستان است این مسترقه هم‌چنان در آخر آبان‌ماه کردند که پیدا شدند که، آن را دینی و سنتی است از مجوسان و نشاید گردانیدن و تغییر کردن » (نقل از : رضی،1380: 56).

برآیند:

گاهشماری‌های باستانی گیلان و مازندران- با توجه به نبود اسناد مکتوب باستانی و پیشینۀ دراز مدت حضور اقوام مختلف در این گستره که می‌تواند بسیاری از محاسبات و اعداد ارائه شده را به ژرفای بیشتری سوق دهد- سوالات زیادی را در خود نهفته دارند که باید با طرح و بررسی، به تبیین مبانی آن پرداخت. اما چنانچه بتوان بر اعداد ارائه شده- جهت تعیین زمان به‌کارگیری کبیسه که به صورت مبداءِ باستانی در این گاهشماری‌ها مطرح شده‌اند- نظری مساعد داشت، آغاز سال‌های 1588 و 1526 برابر با میانۀ دولت ساسانی و هنگام پادشاهی « بهرام‌گور» (بهرام‌پنجم- 421- 438م) و « قباد یکم » (دور اول 488- 496م) است. با نگاهی به تاریخ در می‌یابیم که در این دوره به دلیل شرایط خاص اجتماعی و اقتصادی و واقع‌بینی‌ در جهت بهبود وضعیت معیشتی مردم و سروسامان دادن به وضعیت خراج‌های دریافتی و اهمیت یافتن و زیر فرمان رفتن بیش از پیش سرزمین‌های شمالیِ ایران در دورۀ ساسانی بنا به گواهی نامۀ تَنْسَر (« توسر » یا « دوسر »)، اندک‌اندک انواع گوناگون گاهشماری که لازمۀ اصلی افتتاح خراج بودند در نقاط مختلف کشور برقرار شد که اصلاح گاهشماری‌های گیلان و مازندران در پاسخ به این نیاز و تغییر بوده است.

گیلان و مازندران گستره‌ای گره‌ خورده و دَرهم تنیده‌اند و به منزلۀ یک روح در دو کالبد تعریف می‌شوند. گیلان تفسیر مازندران و مازندران تفسیر گیلان است و یکی بدون دیگری معنایی ندارد. مسئلۀ گاهشماری نیز همان گره و روح واحد است که بررسی یکی بدون دیگری ناممکن بوده و به تحقیق توامان نیازمند است.

منابع:

اذکایی(سپیتمان)، پرویز (1366). تاریخِ گاهشماری در ایران (نقد کتاب تاریخِ تاریخ در ایران)، نشر دانش، سال8، شماره1 (پیاپی43)، آذر و دی، صص33- 35

ایوبیان، عبدالله (1343). تقویم محلی کردی، نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی تبریز، سال16، شماره69، صص179- 208

باقری، محمد (1392). شاخص نوروز در روستای ترازوج خلخال، فصل‌نامۀ میراث علمی اسلام و ایران، سال2، شماره1، صص21- 26

بیرشک، احمد (1380). گاهشماری ایرانی برای 5421سال، تهران: بنیاد دانشنامه بزرگ فارسی

پاکزادیان، حسن (1388). گاهشماری سنگسری، سمنان: حبله‌رود

پورهادی، مسعود (1389). گاهشماری گیلانی، رشت: ایلیا

خوروش دیلمانی، علی (1342). جشن‌های باستانی ایران، تهران: شرکت نسبی حاج محمد حسین و شرکا

خیام نیشابوری، عمر (1380). نوروزنامه، تصحیح: مجتبی مینوی، تهران: اساطیر

ذبیحی، علی (1383). پتک و شیشک در گاهشماری‌های مردمان مازندران، فصل‌نامۀ فرهنگ مردم، شماره17، صص63-78

ذبیحی، علی (1383). گاهشماری خراجی تپوری، فصل‌نامه اباختر، شماره7و8، صص97-110

رضازاده‌ملک، رحیم (1385). لحظۀ تحویل سال اعتدالی، دوفصل‌نامۀ آینۀ میراث، دوره جدید، سال4، شماره1، صص11- 41

رضی، هاشم (1380). گاهشماری و جشن‌های ایران، تهران: بهجت

سال‌نمای فارسی، سال1390، استخراج: اسمعیل مصباح

عبدالهی، رضا (1375). تاریخِ تاریخ در ایران، تهران: امیرکبیر- ( ویرایش جدید1387)

عمادی، عبدالرحمان (1351). واژه‌هایی از گاهشماری کهن دیلمی؛ سومین کنگره تحقیقات ایرانی؛ ج1، سی‌وچهارخطابه، به کوشش: محمد روشن، صص589-630

گزیده متن رسائل اخوان‌الصفا و خلان‌الوفاء (1360). ترجمه: علی‌اصغر حلبی، تهران: زوار

میرشکرایی، محمد (1374). گاهشماری[محلی گیلان]، کتاب گیلان، ج3، فصل16، به سرپرستی: ابراهیم اصلاح عربانی، تهران: گروه پژوهشگران ایران

هومند، نصرالله (1375). گاهشماری باستانی مردمان مازندران و گیلان، آمل: مولف(طالب‌آملی)

هومند، نصرالله (1387). هزاره‌های ایرانی، آمل: طالب‌آملی

هومند، نصرالله (1393)- گاهشمار البرز- سال1393، استخراج: نصراله هومند، سال نشر 1392

کرامتی، یونس (1392)- سایت بیرونی ( یادداشت‌های یونس کرامتی در تاریخ علم ) ( تاریخ بازدید پنجم اسفند 1392): file:///C:/Documents and Settings/u2801/Desktop/

پی‌نوشت

[1] – در روستای پَروَر و چاشم- نشسته بر چکاد البرز- در استان سمنان که مردمانش مازندرانی هستند پنجه یا اتدرگاه در گاهشماری بومی آنها برابر یکم الی پنجم فروردین ماه در هر سال شمسی است. در آن منطقه اندرگاه و پنجۀ (=پتک) دیگری نام‌آشنای مردم است که « تیدرواری پتک » نامیده می‌شود که به علت گردان بودن با پنجۀ رایج در منطقۀ پرور و چاشم تفاوت دارد. « تیدروار » همان « تودروار » در چند کیلومتری دامغان است. مردمان چاشم روز 28 تیرماه خورشیدی برابر با 26 نوسال ماه تبری را « سال کاردی » یعنی سال شبانی یا چوپانی می‌گویند.‌‌ مردمان پرور و چاشم و سنگسر نوروزبل، نوروزماه یا عیدماه را « نوسال ماه » می‌دانند.‍‍ از نظر مردمان چاشم در 26 نوسال ماه، سال کاردی( کارد= کُرد= شبان، چوپان) به پایان می‌رسد و این پایان برابر اتمام قرارداد با چوپانان است. پس از اتمام سالِ کاردی دستمزد چوپانان را پرداخت می‌کنند و یک جفت پتو و کال‌چرم یا چَمشک و شِره به عنوان پاداش به آنها می‌دهند (پتو : پاتاوه ، کل‌چرم: پاافزاری از پوست گاو ، شره(شله): پاپیچ زینتی که روی پتو می‌پوشیدند). پس از این زمان چوپانان چند روز به استراحت می پردازند تا سال جدید آغاز شود. مردمان چاشم در گذشته سال کاردی را جشن می‌گرفتند (با سپاس از دانشور ارجمند محمدرضا گودرزی که این مطالب را به بنده یادآور شدند).

[2] – – در دورۀ اسلامی اخترشناسان مسلمان در روزگار مأمون عباسی مشهور به « اصحاب ممتحن» با رصد و مقایسۀ مقدارهایی که خود برای طول‌های دایره‌البروجی چند ستارۀ مشهور به دست آورده بودند، با آنچه در مجسطی بطلمیوس آمده بود (یک درجه در یکصد سال)، مقدار جدیدی برای حرکت تقدیمی به دست آوردند. در دست‌نویس شمارۀ AR927 کتابخانۀ اسکوریال که عنوان « الزیج المأمونی الممتحن » را بر خود دارد جدول مقدار حرکت تقدیمی برای 1، 2، 3، …، 30، 60، 90، 630 سال قمری آمده است (مثلاً 9 درجه و 35 دقیقه 21 ثانیه و 22 ثالثه برای 630 سال) که بر اساس آن مقدار این حرکت برای یک سال قمری برابر با 54 ثانیه و 47 ثالثه و 45 رابعه می‌شود. بر این اساس مقدار حرکت تقدیمی 1 درجه در هر 65.7 سال قمری یا 63.74 سال اعتدالی به دست می‌آید. شماری از اخترشناسان دوره اسلامی همچون صوفی بر آن بودند که اصحاب ممتحن آن را یک درجه در هر 66 سال اعتدالی به دست آورده‌اند. اما این مقدار را بتانی چنان که خود گوید با رصد به دست آورده است بی‌آنکه از اصحاب ممتحن یاد کند. در بیشتر منابع دورۀ اسلامی از دو مقدار 100 سال [اعتدالی] یک درجه و 66 سال [اعتدالی] یک درجه به ترتیب به عنوان « نظر قدما» و « نظر علمای محدث» یاد شده‌اند اما شماری نیز افزون بر این دو دیدگاه به مقدار هر 70 سال یک درجه که به تعبیر نصیرالدین‌طوسی یافتۀ اخترشناسان محقق است اشاره کرده‌اند. ابوریحان بیرونی در قانون مسعودی مقدار این حرکت را برای 317897 روز برابر با 12 درجه و 41 دقیقه و 20 ثانیه و 8 ثالثه گرفته است که تقریباً یک درجه برای هر 68.6 سال اعتدالی (52 ثانیه و 29 ثالثه در سال اعتدالی) می‌شود. عبدالرحمان خازنی نیز چنان که در الزیج المعتبر السنجری آورده است پس از رصد 44 ستارۀ پرنور و مشهور آسمان در آغاز سال 509 ق و یافتن طول دایره‌البروجی آنها، این مقدار را 1 درجه در هر 68 سال قمری یا 66 سال اعتدالی به دست آورد. اندازه‌گیری مقدار حرکت تقدیمی همواره مورد توجه اخترشناسان بوده و تا به امروز نیز ادامه دارد. سیمون نیوکامب در اواخر سدۀ 19 میلادی با محاسباتی میزان حرکت تقدیمی را 5,025.64 ثانیۀ کمانی در هر یکصد سال اعتدالی به دست آورد که برای یک سدۀ یولیانی (یعنی یکصد سال 365 روزه همراه چهار سال یکبار کبیسه = 365.25روز که امروزه معمولاً در محاسبات نجومی به کار می‌رود) تقریباً برابر با 5,025.75 ثانیۀ کمانی است. در 1976م لیئسکه و همکارانش با ارائۀ نظریه‌ای جدید برای این پدیده، این مقدار ثابت 5,029.0966 ثانیۀ کمانی به دست آوردند. این ثابت تقریباً سه دهم ثانیه در هر سدۀ یولیانی خطا داشت. در نتیجه شماری از اخترشناسان بر آن شدند تا مؤلفۀ حرکت تقدیمی در « مدل تقدیمی- رقص محوری سال 2000 اتحادیۀ بین المللی نجوم » را که نظریات دینامیکی تطبیق نداشت اصلاح کنند. در گزارش سال 2005 کارگروه اتحادیۀ بین المللی نجوم، از میان 4 نظریۀ مطرح شده نظریۀ کپیتین و همکارانش سازگارترین نظریه به شمار آمد بر این اساس میزان پیش‌آمدن اعتدال نسبت به محل آن در ساعت 12 ( نیمروز ) روزِ اول ژانویۀ سال 2000 میلادی از این رابطۀ به دست می‌آید: که در آنT زمان گذشته از این تاریخ بر حسب سدۀ یولیانی و pA بر حسب ثانیۀ کمانی است. این رابطه برای مقادیر کوچکT قابل استفاده است و به طور مثال بر اساس رابطۀ فوق یک گردش کامل نقطۀ اعتدال 28260 سال یولیانی طول می‌کشد در حالی که مقدار واقعی بسیار کمتر از این است. عموماً مضرب توان اولT در رابطۀ فوق را ثابت حرکت تقدیمی می‌نامند. هر چند که این مقدار عملاً ثابت نیست و دورۀ تناوب آن 41 هزار سال (یعنی برابر با دورۀ تناوب میل کلّی) است. بر اساس این رابطه پس از 71.5764 سال یولیانی یعنی 26143 روز و هفت ساعت و 8 دقیقه و 3 ثانیه پس از نیمروز اول ژانویۀ 2000، نقطۀ اعتدال نسبت به این لحظه یک درجه پیشتر خواهد آمد. بر همین اساس و فقط با در نظر گرفتن ضریب T (یعنی با فرض ثابت گرفتن مقدار تقدیم اعتدالی) نقطۀ اعتدال بهاری پس از 25771.575 سال یولیانی (25772.125 سال اعتدالی) به همان جایی که در اول ژانویۀ 2000 میلادی بوده باز می‌گردد. (کرامتی، تقدیم اعتدالین، سایت بیرونی، تاریخ بازدید اسفند92).

[3] – گاهشماری رایج در مازندران فقط مربوط به گستره جغرافیای سیاسی امروز آن نیست بلکه منظور قسمت‌های جنوبی و شرقی مازندرانِ فرهنگی (بخش‌هایی از استان‌های گلستان و سمنان و تهران) است. لازم به یادآوری است که در این زمینه کتب چندی منتشر شده‌اند از جمله کتابی با عنوان « گاهشماری سنگسری » (پاکزادیان،1388: 29). که همان گاهشماری یزدگردی رایج در مازندران است. در این کتاب « نوسال » که در برابری با « نوروزماه » مازندرانی قرار دارد اولین ماه از گاهشماری سنگسری دانسته شد که این انتساب صحیح نیست بلکه با توجه به هماهنگی نام ماه‌های متشابه با تقویم شمسی، ماه بعد از آن یعنی « سیامُ » سرآغاز ماه‌های این گاهشماری است. همچنین در این کتاب با اینکه مبداء گاهشماری سنگسری از سال خراجی(611 م) منظور گردید صحبتی از وجود یا کیفیت اجرای کبیسه در آن نشد و جدولِ تقویمیِ ارائه شده نیز برای سال بدون کبیسۀ 1389 شمسی مرتب شده است. با این توضیح و جدول ارائه شده، سالی که کبیسه ندارد با خراج پیوندی ندارد تا از مبداء خراجی سالشمار گردد. اما بر مبنای سروده‌ای مردمی در همین کتاب که اندرگاه را برابر بهار می‌داند می‌توان به احتمال، بارقه‌هایی از اجرای کبیسه در گاهشماری عشایر سنگسر را تصور نمود. سروده: « پنج‌ رو پیتکو ویهارَ / ژین‌نون رِ شوی بیارَ »: پنج روز اندرگاه بهار است و برای زنان، شوهر به ارمغان می‌آورد.

ترقیمۀ اسناد:

1- دوم کرچه‌ماه برابر 12 رمضان سال 1263 هجری / 2- بیست و هفتم تیر ماه قدیم برابر 12 جمادی‌الثانی سال 1247 هجری / 3- اول میر ماه برابر 12 جمادی‌الاول سال 1272 هجری.

علی ذبیحی

منبع : انسان شناسی و فرهنگ

یک پاسخ ارائه کنید