نگاهی به مجموعه داستان” اشتباه قشنگ “

“حس در روایت “

                                                      نگاهی به مجموعه داستان” اشتباه قشنگ “

                                                      نوشته ی” مجید دانش آراسته “

                                                                                                        عباس گلستانی

مجموعه داستان ” اشتباه قشنگ ” از بیست و پنج داستان کوتاه تشکیل شده است به جز دو داستان “نان” و ” او ” که اولی از هشت و دومی از دو پاراگراف تشکیل شده ، بقیه ی داستان های مجموعه با دوری تند در یک پاراگراف با نثری ساده و بدون تظاهر و تصنع در گفتار و بدون اعمال دستور از جانب نویسنده به کاراکتر و ارائه ی نوعی صداقت در نوشتار ، روایت را به پیش می برد ، به گونه ای که نام ها و نشانه ها زنده ومستند به نظر می رسند  ، حسن سیتا ، حسن موش ، کریم قهوه چی و قدیر حلبی ساز و دیالوگ ها به گفتار نزدیک تر : ” اما خیال را کنار گذاشتم و در واقعیت به گفتم : پس چرانمی گویی ؟ گفت:

 رویم نمی شود “ و گاهی از مسند یک راوی خشک عدول کرده و به سبک فاصله گذاری ” برشت ” با خواننده رودر رو سخن می گوید و خودمانی از او چیزهایی می خواهد ، به این قطعه از ” داستان خورشید تابان ” توجه کنید : ” مثل حالا که اسم دیگری شب و روز با ماست مثل اینکه از موضوع پرت شدم  . ولی شما را  جان هر کسی که دوست دارید ، اگر آن را فهمیدید به کسی نگویید تا از کیفیت بیافتد ” به روایت در این مجموعه اشاره کردم ، پس ، ازهمین منظر به پیش می رویم تا این نوع از روایت راکه در این کتاب  با رویکردی متفاوت از آن روبروایم  ، رویکردی که می توان آن را حاصل دستاورد پنجاه سال نویسندگی ، چاپ ده مجموعه داستان  و دو داستان بلند دانست به نقد کشید .

    در نیمه ی دوم قرن بیستم علیرغم سلطه ی تئوریهای فرمالیست های روس ، ساختارگرایی و پسا ساختارگرایی  ، کارکرد متن بر جامعه و خواننده به پستوی فراموشی سپرده نشد ، بلکه به یک پدیده ی مستقل و جدا ازموضع طبقاطی که کارکردی ویژه بر روی روان و مغز آدمی دارد تبدل شد،کارکرد ویژه ای که از سه طریق رابطه ی علت و معلولی ، جفت های متضاد و بلاخره روایت خواننده را به شناخت می رساند . از دو موضوع اولی گذشته و روی عنصر روایت که موضوع نقد ” اشتباه قشنگ ” مجید است ، توقف می کنیم .

    روایت با تکیه بر یکی از اصول مهم خود که خلق اثر در زمانی غیر از اکنون است  به خواننده کمک می کند تا از طریق انگیزش احساس ، مفهوم و حالت خاص زمان رخداد داستان را بفهمد و حسی را بر انگیزد تا به صورت اندوه یا نشاط در او رسوب دهد . اما چیستی ی حس در روایت چگونه است که دانش آراسته در داستان های کوتاه خود ازآن بهره می برد یا از کنار آن می گذرد .

    داستان کوتاه ، پدیده ای است  که تقریبا یک قرن بعد از رمان در بستر تکوین خود به ارکانی دست یافت که  امروزاصول مهم ژانر داستان کوتاه را تشکیل می دهد و وجه کیفی متفاوت آن از جمله روایت را با رمان وغیر آن مشخص می کند به گونه ای که بنیان داستان کوتاه را با تمام عناصر داستانی اش ویژگی ی خاص می بخشد. عواملی که به کسب این ویژگی ها کمک نمود شامل : گسترش نشریاتی که علاقه به چاپ داستان کامل در یک شماره داشتند تا خواننده را از حالت انتظار برای یک هفته تایک ماه را خارج کنند ، صرفه جویی در وقت و بقول ” ادگار آلن پو ” ، ” خواندن داستان در یک جلسه ” ، اختراع دوربین عکاسی در سال 1828 و نمایش صحنه در یک فلاش و ظهور امپرسیونیسم د ردهه ی 1860 که سبب شد نقاشان امپرسیونیست  برداشت فلاش گونه ی خود را از یک واقعیت با قلم مو بر روی بوم ثبت کنند  .   به این ترتیب ، داستان کوتاه به سمتی میل می کند که با اشاره ای هر چقدر کوتاه تربه انسان و اشیا ، مغز داستان را کوتاه به خواننده منتقل کند و در این راستا ، شکل روایت ،از بنیادی ترین عناصر داستان کوتاه محسوب می شود . بیانی از روایت که خواننده را کنجکاو کند و او را به کشف پاسخ و یا گشودن رمز و حل معما ، تا آخر به سمت متن بکشاند  ، در غیر این صورت ، نویسنده شانس جذب خواننده را به داستان خود از دست می دهد .

    داستان های کوتاه مدرن ، امروزه ، وضعیتی را برای خواننده می سازد که او تلاش کند مه را کنار بزند و به روشنایی برسد و چیزی را در او ته نشین کند که تامدتی همراهش باشد و آن هم از طریق حسی که داستان به خواننده منتقل می کند به همین دلیل روایت در داستان کوتاه ویژگی ی دارد که آن را از داستان بلند و رمان متمایزمی کند .

    بر اساس تئوری های معاصر، شش تا هشت حس اصلی در انسان وجود دارد که شامل ترس ، اشمئزاز ، خشم ، هول ، حیرانی ، واهمه ، شادی و اندوه می باشد وبر اساس نوع وشکل انگیزش در دو دسته ی ” احساسات لحظه ای ” و ” احساسات پایدار ” جای می گیرند . دو حس اصلی شادی و اندوه که برای مدتی در انسان می مانند، جزء احساسات پایدار و بقیه مثل ترس ، خشم  و… که به صورت لحظه ای ودر برابر حادثه ای بروز می کنند و زود هم ناپدید می شوند از احساسات لحظه ای به شمار می روند . اما در روایت از میان این دوگونه حس ، در داستان ، احساسات پایدار قابل بیان تر اند ولی احساسات لحظه ای بیشتر ارزش نمایشی دارند تا بیان . روایت در تولید حس پایدار در صورتی موفق خواهد بود که از قوانین جهانشمول پیروی کند ، بر همین سیاق در روایت داستان اصطلاحی تحت عنوان ” الگونمونه ای ” وجود دارد که تقریبا مردم در هر فرهنگی با آن رابطه برقرار می کنند . حس شادی در تولد ، حس اندوه در شکست ومرگ از احساسات مشترک و جهانشمول است. مرگ در داستان ” نان” ، بی گانگی در داستان ” پوست اندازی ” و بی وفایی درداستان ” قاشق چایخوری ” موفق به تولید حس پایدار و جهانشمول گشته است .

    به این ترتیب یک داستان کوتاه ، یکی از سه حس یا هر سه حس زیر را در خود دارد : حس شادی یا اندوه در پیروزی یا شکست شخصیت داستان ، حس شادی یااندوه از عوامل و کسانی که در پیروزی یا شکست شخصیت داستان نقش دارند و لذت که خواننده در پایان خوانش خود با کشف ساختار و حل معما گونه ی داستان به آن می رسد .

    روایت در داستان های این کتاب به نحوی است که آدم ها دارای شناسنامه اند و خواننده راحت با آنها  احساس همدلی می کند ، از شکست آنها ، اندوهگین و از پیروزی آنان شاد می شوند . مجید دانش آراسته  برای انتقال این گونه احساس از تمهیدات روایی بهره می برد و موفق نیز عمل می کند . به این دلیل که او در ارائه ی داستان از  واحدهای روایی ی استفاده می کند که اکثر آدم ها بر سر آن توافق دارند . در این مجموعه، نویسنده از شیوه ی مدرن نیز در روایت بهره برده تا خواننده با شخصیت مطلقا بد یا مطلقا خوب برخورد نکند و درگیری آدم های داستان هم بیشتر از جنس مقابله ی شخص  با نظام بازار ، جدال با خود و مبارزه با فقر می باشد .

    دانش آراسته در کنار روایت از گزاره ی  توصیف نیز بهره برده و اصلا با توصیف  روایت خودرا به پیش می برد اما خیلی کم اتفاق می افتد که  دو گزاره ی توصیف و روایت به تعادل برسند وبیشتر غلظت روایت از توصیف پیشی می گیرد و دیالکتیک ” نشانه – سکوت ” اتفاق نمی افتد ، ولی در دو داستان  ” نان ” و ” قاشق چایخوری ” و اندکی کمتر در داستان ” پوست اندازی ” دو گزاره ی توصیف و روایت به یک تعادل نسبی می رسند و معنا را از سکوت د ر رابطه ی نشانه وسکوت میتوان گرفت

در داستان ” پوست اندازی ” راوی در جایی می گوید : خانواده برایم بیگانه است . همانطور که من برای آنها  بیگانه ام … داداش تو اینهارا از کجا می آوری ؟ می گفتم : از زندگی . اما حالا دنیای ما با همدیگر فرق کرده . او دیگر  از داستان هایم نمی پرسد . اما اگرکارش جایی گیر کرد که مرا می شناختند از من تعریف می کرد و آن را مایه ی  افتخارش می دانست (ص76) . از نانوشته ها و سکوت متن می توان  به بی گانگی و تفاوت دو نگاه به زندگی پی برد .

    مجید در داستان های این مجموعه از چهار عنصر داستانی ی حادثه ، رویداد ، داستان و انگیزش بی بهره نبوده و توانسته است هر واحد داستانی ی خود ، چه از نوع پویا یا ایستا را به رویداد پیوند بزند و داستان را به سوی نوعی از انگیزش سوق دهد تا بار روایتش را خواننده با یکی از آن هشت حس لمس کند . در واقع نویسنده از رویدادها روساختی از داستان ارائه می دهد که گاهی باعلل و دلایل آشکار و وگاهی پنهان ژرف ساخت داستان آن را می سازد و برجستگی بعضی از داستان ها  مثل ” نان ” در بر انگیختن نوعی از انگیزش پیش می رود که به دلیل وجود عواملی در پشت آن ، آن را در گروه ” انگیزش سببی ” قرار می دهد که در بستر دال و مدلول شکل می گیرد وبا تاکید بر همین اصل، در این

مجموعه ، هیچ حادثه و رویدادی که ریشه در قضا و قدر  داشته باشد و خواننده را به انگیزشی از نوع ” نیت مند ” برساند دیده نمی شود .

    صنعت ابهام و ایهام و همچنین ارجاعات پیش نگر  در داستان کوتاه جزء ابزاری محسوب می شود که به تولید گره و فضای گرگ و میشی کمک می کند  . بحران زدگی ، محدود بودن مکان و آغاز داستان از نیمه ی راه ، از عناصر دیگری ست که شروع روایت را در داستان کوتاه می تواند جذاب کند این گونه است که خواننده به موازات خوانش متن به نانوشته های داستان   پی  برده  واز مناسبت راوی و روایت با جهان اطرافش ونوع  نگاه او به این جهان را که شالوده ی داستان بر مبنای آن شکل می گیرد، کشف می کند . دانش آراسته از ارجاعات پیش نگر بهره برده و موفق به ایجاد تعلیق در برخی از داستان های خود شده است . به این جمله ها توجه کنید : ” ما دیگر از عقب ماندگی بیرون آمد ایم …”

(تالار عروسی ص5)، “ پسرم به اهمیت موضوع پی برده و دانشگاه را نیمه کاره رها کرد ه ” (نان ص8) ، ”  ولی کار او را یک اسم باستانی خراب کرد ” (خورشید تابان ص11  ) ، ” خانواده برایم بیگانه است . همانطور که من برای آنها بیگانه شده ام ” ( پوست اندازی ص74)  . در این جملات ما با کلماتی روبرو هستیم که تا وقتی به پایان داستان نرسیم قادر به کشف آنها نخواهیم بود . واژه ی” ما” شامل چه کسانی است ؟ خانواده از چه کسانی تشکیل شده ؟ پسرش به خاطر کدام موضوع دانشگاه را نیمه کاره رها کرده و با کدام جای گزینی می خواهد به جایی برسد که کسب علم را بی ارزش تلقی کرده و تحصیل در دانشگاه را اتلاف عمر می داند و کدام اسم باستانی است که زندگی آدم را در هم می ریزد ؟

    ” آشنا معنایی” اصطلاح دیگری درروایت است که بار مفهومی آن هم، جهانشمول است مثل وصال ، پیروزی بر رقیب وغیره که در این مجموعه کاربرد داشته است ، زیرا، بیشتر داستان های این مجموعه براساس موضوعاتی پرداخت شده اند  که ممکن است برای من ، شما ویا هرکس دیگری اتفاق افتاده باشد و خواننده را در متن روایت به جایی ببرد که اندوهی برای او آشنا باشد و یا نشاطی را در او برانگیزد و مفهومی  را آشنامعنایی کند .خیابان ، بازار ، کافه و قهوه خانه محل وقوع حوادث داستانی مجید دانش آراسته هستند و کافه داران اولیه ی اروپا و سایر نقاط جهان اصلا فکر نمی کردند که روزی این مکان در جاهای  مختلف زمین ، از شهرهای مدرن گرفته تا روستاهای دور افتاده ، به مرکزی تبدیل شود که هم محل بحث وتبادل آرا شاعران و نویسندگان باشد و هم محلی که نطفه ی داستان و شعرهای فراوانی درآن شکل بگیرد ، به طوری که منابع داستانی لازم را برای بعضی از داستان نویسان فراهم کند . صادق هدایت از اولین داستان نویسان ایرانی ست که با حضور در کافه ها و قهوه خانه ها ، پای داستان نویسان ایرانی را به آنجا کشاند و هسته های ادبی و داستانی را بنیان نهاد ، کافه نادری و کافه فردوسی از مکان های معروف و تاثیر گذار تحولات ادبی ایران هستند که در مقاطعی به مقام اسطوره و جایگاهی  مهم در ادبیات تبدیل شدند و کارکردی همسان با کارکرد دانشگاه ها داشتند ، کارکردی که با حضور مردم معنای جامعه شناختی خود را در آثار هنرمندان بر جای گذاشت . تجربه کافه و قهوه خانه نشینی منجر به خلق آثاری شد که ریشه در مشاهدات عینی وتخیل هنرمند داشت، تجربه وتخیلی  که از آن مکان کسب کرده بود . این گونه است که می توان  به عبارتی نویسندگان را  به دو دسته ی قهوه خانه ای و غیر آن تقسیم نمود . هدایت ، غلامحسین ساعدی و صادقی در مقاطعی ی از زندگی  ی ادبی خود در دسته ی اول جای می گرفتند  و هم چنین مجید دانش آراسته را می توان در آن گروه قرار داد هر چند که او در این مجموعه ی ” اشتباه قشنگ ” از آن فاصله گرفته است ولی با داستان های ” تالارعروسی” و ” قصر دلگشا ” ، هنوز پیوند خودرا با آن مکان حفظ کرده و از نام ، واژه ها و اصطلاحات آن محیط بهره می برد و روایت خود را با بارعاطفی ی که از گذشته برای او باقی مانده زمان داستانی اش رابا زمان حال پیوند می زند  و به دیالکتیکی از فضای قهوه خانه و تخیل می رسد که روایت از درون و ذهن آدم های آن مکان دارد  .

    به هر حال قهوه خانه و قهوه خانه نشینی  هنوز هم در جامعه رواج دارد و هر روز  نام و نشانی تازه به خود می گیرد ، کافه کتاب ، کافی شاپ ، سفره خانه و سفره خانه ی سنتی  از مکان های جدیدی هستند که شاهد افتتاح هر روزه ی آنها هستیم ، هنوز آدم ها را به خود جذب می کند و هنوز نویسندگانی هستندکه می توانند به بهانه ی صرف یک چای دبش از آ دم های آن مکان داستان ها بنویسند و در شگردهای روایی داستانی ی خود از زبان محاوره و مردمی استفاده کنند .

    بیست و پنج داستان کوتاه مجموعه ” اشتباه قشنگ ” نشان می دهد که مجید دانش آراسته می تواند هر موقعیت اجتماعی را به یک دست مایه ی اولیه برای داستان تبدیل کند .داستان کوتاه ” واژه ی مشترک ” “عشق ما ” ، ” پدرمادر کش ها ” ، ” فصل مشترک ” و غیره از موضوعات ظاهرا پیش پا افتاده ای هستند  که هر روز در برابرچشمان ما اتفاق می افتند و از تکرار زیاد جزء نادیده ها محسوب می شوند و راحت از کنارشان عبور می کنیم . اما ، نویسنده ،مجید دانش آراسته ، این ها را شکار می کند و گاهی با طنزی دل نشین در قالب یک روایت داستانش را می نویسد .

منابع :

مقاله ی ” احساسات و کنشگرها ، ابزارهای مهم شناخت در روایت ” ،از : سعید هنرمند . سایت آتی بان

                                                                                  دوشنبه 88/02/14

یک پاسخ ارائه کنید