کوچک‌ خان تاریخی، کوچک‌ خان تبلیغی(2)

پایه‌گذار حرکت تاریخی ۲۰ مرداد ۱۲۹۴

 چنان که به‌نظر می‌رسد، کوچک خان پیش از نشستی که حسن اعظام قدسی از آن یاد می‌کند، به احتمال از اواسط سال ۱۲۹۳ به‌صورت مخفیانه در گیلان حضور داشته و دست‌کم برای تدارک یک مبارزه بر علیه روسیه از تهران به گیلان رفت و آمد می کرده است. چرا که اوسینکو در یادداشت ۱۶ فروردین ۱۲۹۴ خود که بعد از رفتن به روسیه و سه ماه دوری از ایران در باکو آماده‌ی ورود به گیلان بوده، می‌نویسد که: «خبرهایی درباره‌ی ایران رسیده، از کسی به نام میرزا کوچک زیاد نام برده شده بود. به‌دنبال اطلاعاتی در باره‌ی میرزا کوچک بودم» (همان: ۱۷۰). حتا در یادداشت روز ۳۰ فروردین همین سال می‌نویسد که کوچک خان از بیست روز پیش در رشت حضور دارد (همان: ۱۷۳). طبق تبعید پنج ساله‌ی او از گیلان که با تلاش نکراسف کنسول روسیه در رشت انجام شده بود، او این زمان هنوز حق ورود به گیلان نداشت اما به‌نظر می‌رسد که در پرتو شروع جنگ و کاهش فشار امنیتی هم از جانب روسیه و هم دستگاه هاغی دولتی ایران در گیلان، او مخفیانه به گیلان رفت و آمد داشت.

در مورد شروع جنبش جنگل هنوز داده‌های یک‌دست‌شده‌ای که با هم تناقض نداشته باشند کمتر در دست داریم. با این حال می‌دانیم که حاج احمد کسمایی در آغاز در این مورد نقش مهمی از نظر تامین منابع مالی داشته است (احمد کسمایی ۱۳۸۳: ۵۱ – ۵۵). نقش تشکلِ «هیات اتحاد اسلام» در تدارک آغاز جنبش جنگل از نظر فراهم کردن یک اتحاد ضد اشغالگری و مشروعیت بخشیدن به آن بسیار مهم بوده است. می‌دانیم که اتحاد اسلام یک تشکل در اساس مربوط به دولت عثمانی بود که از زمان سید جمال الدین اسد آبادی پا گرفته بود. از این رو در مورد تشکیل هیات اتحاد اسلام در ایران و به‌ویژه نقش آن در تاسیس جنبش جنگل هنوز پژوهش قابل اتکایی صورت نگرفته است. در نتیجه به‌طور دقیق نمی‌دانیم که کوچک خان از چه زمانی و چگونه با هیات اتحاد اسلام آشنا شده و تا چه اندازه تحت برنامه‌های آن عمل می‌کرده است. بر اساس گزارشی که برای شناخت کوچک خان درکنسولگری روسیه در رشت تهیه شده بود، کوچک خان به هنگام زندانی بودن در یک زندان در تهران «به جمع اعضای هیات اتحاد اسلام پیوسته [بود]»! ( اوسینکو، همان :۱۷۳). اسماعیل رائین روایت متفاوتی از تشکیل هیات اتحاد اسلام در ایران و عضویت میرزا کوچک در آن دارد (رائین ۱۳۵۷: ۱۶ – ۱۹).

چنان که گفتیم با آمدنش به گیلان که به احتمال در زمستان ۱۲۹۳ خورشیدی و چند ماهی بعد از شروع جنگ اول جهانی بوده است، همه‌ی شرایط لازم برای آغاز یک جنبش ضد اشغالگری علیه روسیه فراهم بود. در این زمان همه‌ی جریان‌ها اعم از مشروعه‌خواهان و مشروطه‌خواهان در یک چیز مواضع مشترک داشتند وآن این بود که زمینه‌ی مبارزه علیه دولت بیگانه‌ای که طی بعد از جنبش مشروطه به‌ویژه در گیلان بسیار بی‌پروا شده بود، فراهم است. مردم به‌ویژه همه‌ی فعالان سیاسی در این زمان از اعدام‌های هفت نفر در سال ۱۲۹۰ در رشت و انزلی( و همین طور در تبریز در همین زمان) و سپس تبعید همه‌ی فعالان ضد روسیه تزاری از گیلان، خشمگین بودند و از این رو نقطه‌ی مشترکی برای اتحاد نوشته و نانوشته‌ی همه جریان‌ها علیه اشغالگری قوای روسیه با شروع جنگ فراهم بود. به‌نظر می‌رسد ماموریتی که حسن اعظام قدسی از آن سخن گفته نیز در همین راستا بوده است. کوچک خان از این شرایط مساعد برای اقدام علیه اشغال روسیه به‌خوبی بهره برد و در ۲۰ مرداد ۱۲۹۴ خورشیدی همراه پنج یا شش نفر راهی جنگل شد (نقشه‌ی – ۱).

نقشه‌ی ۱. مسیر حرکت کوچک خان و همراهانش به جنگل در ۲۰ مرداد ۱۲۹۴ خورشیدی

کوچک خان در جناح‌بندی درون تشکیلات جنگلیان

جنگلی‌ها تا انقلاب فوریه در روسیه در بهمن ۱۲۹۵ خورشیدی و سقوط رژیم تزاری، در کشاکش مرگ و زندگی با قوای اشغالگر روسی از اتحادی تقریبن منسجم برخوردار بودند اما درون‌شان یک جناح‌بندی خیلی روشن سنتی و مدرن آشکار بود. موضع‌گیری کوچک خان و سویه‌ای که در این اختلافات انتخاب کرد یکی دیگر از شاخصه‌های کوچک خان تاریخی است که به‌طور معمول در نوشته‌های تبلیغی از آن احتراز می‌شود. جنگلیان از بهار ۱۲۹۶ خورشیدی و بعد از سقوط دولت تزاری و روی کار آمدن دولت میانه‌روی منشویک‌ها فرصت پیدا کردند که یک منطقه‌ی آزاد شده ثابت در محور کسما – گوراب زرمیخ به وجود بیاورند. قوای روسی هنوز در گیلان حضور داشتند ولی دولت انقلابی منشویک‌ها در روسیه با جنگلیان نه فقط ستیزی نداشت بلکه با آن‌ها روابط بالنسبه حسنه‌ای نیز برقرار کرده بود؛ بنابراین جنگلیان در این منطقه‌ی آزاد شده که مرکز تشکیلات‌شان نیز بود با خیال راحتی مستقر شدند. آن‌ها یک روزنامه به نام «جنگل» انتشار دادند که مواضع شان را در آن اعلام می کردند. حسین خان کسمایی از فعالان حزب دموکرات ایران و عضو شعبه ی گیلانِ این حزب که این زمان به دلیل شرایط جنگ اول جهانی از پاریس به تهران آمده بود، بلافاصله به جنگل آمد و می‌دانیم که سردبیری روزنامه را برای مدتی به‌عهده گرفت. از این زمان جناح‌بندی درون تشکیلات جنگل که پیش‌تر هم وجود داشت و اکنون با رفع موقت اشغالگری یا کاهش خطرِآن، به نقش تضادی دیگری بین جنگلیان میدان بیشتری داده بود، آشکار کرد. با بررسی اسناد جنگل، امروز دو جناح تشکیلات جنگل را در این سال‌ها به‌طور روشن می‌شناسیم. جناح سنتی به رهبری حاج احمد کسمایی و جناح مدرن تشکیلات جنگل به رهبری کوچک خان و حسین خان کسمایی بود. این جناح بندی را بهاءالدین املشی دوست نزدیک و هوادار حاج احمد کسمایی به خوبی به ما شناسانده است (املشی ۱۳۵۲: ۲۲۳ – ۲۲۷). کوچک خان و دوست نزدیکش حسین خان کسمایی در سویه‌ی مدرن آن ایستاده بودند و همین امر سبب شد تا سرانجام حاج احمد در راه خارج شدن از تشکیلات جنگل، تردیدی به خود راه ندهد (برای تفصیل این بحث، نک: ناصر عظیمی ۱۳۹۹: ۱۱۰ – ۱۳۷).

مصمم به ادامه‌ی مبارزه‌ی جنگلیان

بعد از تسلیم شدن حاج احمد کسمایی، تشکیلات جنگلیان در در غرب گیلان و سپس با راهپیمایی بزرگ به شرق گیلان در این ناحیه نیز به‌طور کامل فروپاشید. اما کوچک خان ذره‌ای تردید به خود راه نداد که باید مبارزه‌ی جنگلیان را این بار علیه انگلیسی‌ها که بعد از پایان جنگ به‌صورت غیرقانونی در ایران جا خوش کرده بودند، در یک کانون جغرافیایی دیگر جدای از کسما – گوراب زرمیخ یعنی در ناحیه‌ی زیده و آلیان ادامه دهد. تصویر زیر چهار راس این تصمیم‌گیری را در اواخر بهار ۱۲۹۸ خورشیدی و درست بعد از شروع مبارزه درکانون جدید نشان می‌دهد.

تصویر ۳. تاسیس کانون جدید تشکیلات جنگلیان در زیده و آلیان که توسط چهار راس این زمان جنگل بعد از راهپیمایی بزرگ و فروپاشی کامل آن و تاسیس کانون جدید در این تصویر دیده می شوند که به ترتیب از چپ به راست عبارتند: حسن خان آلیانی، خالو قربان، کوچک خان و احسان‌الله خان (ترمیم و رنگی کردن تصویر از مهراب جوزی / اینستاگرام: @gilan_ colorized).

 کوچک خان در شرایط جدید

 از پاییز ۱۲۹۸ خبرهای تازه‌ای از روسیه برای جنگلیان به گوش می‌رسید مبنی بر این‌که ارتش سرخ از مسکو به طرف دریای خزر سرازیر شده و سفیدهای ضدانقلاب مورد حمایت انگلیسی‌ها را درهم کوبیده و با سرعت برق و باد به سوی جنوب در حرکت است.آن‌ها بعد از طی حدود دو هزار کیلومتر، در بهار سال ۱۲۹۹ به قفقاز جنوبی و دریای خزر رسیدند. ارتش سرخ به فرماندهی بلشویک‌ها در ۲۸ اردیبهشت ۱۲۹۹ خ به‌دنبال ناوگان ارتش سفیدها در دریای خزر به انزلی رسید و انگلیسی‌ها مجبور شدند از گیلان خارج و تا قزوین عقب نشستند. شرایط کاملن جدید و ناخواسته‌ای برای جنگلیان و کوچک خان پدید آمده بود.

بلشویک‌ها که انزلی را اشغال کرده بودند، کوچک خان را دعوت به مذاکره کردند. کوچک خان به انزلی رفت و در کشتی بخار«کورسک» که در آب‌های انزلی لنگر انداخته بود با دو بلشویک از فرماندهان ارتش سرخ که پیش‌تر هم در گیلان و در جریان جنبش مشروطه با مشروطه‌خواهان علیه استبداد همکاری داشتند و به احتمال کوچک خان را نیز می‌شناختند، یعنی راسکولنیکوف و اورژنیکدزه، به مذاکره نشستند. در این مذاکره کوچک خان پذیرفت که در مبارزه برای بیرون کردن قوای اشغالگر انگلیس از ایران که بعد از جنگ همچنان در ایران باقی مانده بود و تاسیس یک جمهوری سوویتی متحد شوند. اما در نامه‌ای که اکنون در دست داریم و بعد از فروپاشی شوروی به دست آمده، اورژنیکدزه رهبر شعبه‌ی قفقاز حزب بلشویک در ۲۷ ماه می ‌۱۹۲۰ برابر ۶ خرداد ۱۲۹۹ خورشیدی به لنین نوشته است که کوچک خان حضور ارتش سرخ را در گیلان که نمایندگان مسکو برآن اصرار داشتند به‌طور کلی غیر قابل بحث اعلام کرده است (مویسی پرسیتس ۱۳۹۲: ۳۰). این نامه بخش دیگری از چهره ای کوچک خان تاریخی را در حفظ استقلال و میهن دوستی به نمایش می گذارد.

کوچک خان و جمهوری شوروی ایران

 سندی در اختیار نداریم که کوچک خان این جمهوری را « جمهوری شوروی گیلان» نامیده باشد. او همه‌جا از «ایران» نام برده است. با ورود جنگلیان به‌صورت راهپیمایی از پسیخان به رشت و متینگ پرشور در سبزه‌میدان رشت در ۱۴ خرداد ۱۲۹۹ خورشیدی، در ۱۵ خرداد طی بیانیه‌ای با عنوان «بیانیۀ جمعیت انقلاب سرخ ایران» (و نه گیلان)، جنگلیان اعلام کردند که «اصول سلطنت را ملغی کرده، جمهوری شوروی را رسماً اعلام می‌کنند» (به نقل از غلامحسین میرزا صالح ۱۳۶۹: ۷). اعلامیه‌ی ۱۶ خرداد نیز از کمیته‌ای با عنوان «کمیتۀ انقلاب سرخ ایران» (و باز هم نه سرخ گیلان)، اعضای کابینه‌ای که این بار آن را «حکومت سویت جمهوری» (بدون پسوند) و وزیران را «کمیسر» می‌نامید، در ۱۶ خرداد اعلام موجودیت کرده است ( همان: ۸). در نامه‌ای با دستخط و امضای کوچک خان که در ۱۵ شوال ۱۳۳۸ برابر ۱۱ تیرماه ۱۲۹۹ خورشیدی با عنوان حکم برای سعدالله درویش صادر شده (تصویر ۴)، از «حکومت شوروی ایران» و «جمهوری ایران» و «انقلاب سرخ ایران» نام برده شده است (سعدالله درویش، همان: ۱۳۶). بنابراین می‌توانیم بگوییم که دست‌کم کوچک خان این جمهوری را با نام جمهوری گیلان و جدا از ایران نمی‌شناخت.

تصویر ۴. در دست‌نوشته‌ی کوچک خان که آن را برای حکم سعد الله درویش امضا کرده، تنها از جمهوری به نام ایران نام برده شده و نه گیلان (سعدالله درویش ۱۳۸۹: ۱۳۶).

ناآگاهی کوچک خان از بلشویسم

کوچک خان از آن‌چه بلشویک‌ها در روسیه در طی دو سه سال پیش از آمدن به گیلان انجام داده بودند، آگاهی چندانی نداشت یا هیچ آگاهی نداشت[۱۱] و به‌نظر می‌رسد که به سبک مشروطه‌خواهان ایرانی، آن‌ها را انقلابیون آزادی‌خواه به سبک و سیاق اجتماعیون عامیون ایرانی در حزب دموکرات ایران می‌شناخت که خود هم چنان که پیش‌تر گفته شده از آن‌ها بی‌خبر و در زیست با آنان بی‌تجربه نبود و به همین دلیل آن‌ها را «احرار» می‌نامید. حتا موقعی که با آن‌ها به اختلاف و مقابله رسید، به لنین و تروتسکی شکایت برد و به مدیوانی در راس مجموعه بلشویک‌ها در گیلان نوشت که شما از روح سوسیالیسم هم خبر ندارید! اما بلشویک‌ها به رهبری لنین تفسیر منحصر به فردی از نوشته های مارکس داشتند که برای نخستین بار در عرصه‌ی مملکت‌داری در تاریخ پیدا شده بود و آن این بود که برای تحقق سوسیالیسم و عدالت یک قدرت دیکتاتوری ویژه‌ی طبقه‌ای ضرورت دارد و حزبِ بلشویک نیز نماینده آن طبقه است. از این رو این قدرت خودخوانده‌ی حزب- دولت به سرکردگی رهبرِ حزب، همه‌ی قدرت را در این جمهوری به دست می‌گرفت و احزاب دیگری که در مقابل آن بودند و احزاب بورژوایی یا خرده‌بورژوایی خوانده می‌شدند به‌عنوان ضد انقلاب سوسیالیستی می‌باید سرکوب می‌شدند. راه سومی در پیش پای مخالفان قرار نمی گرفت!

 کوچک خان و دو جناح بلشویکی

 موضع‌گیری کوچک خان در مقابل دو جناح حزب کمونبیست ایران یکی از دیگر از شاخصه‌های کوچک خان تاریخی است. حزب کمونیست ایران (عدالت)که اولین کنگره‌ی خود را در هفته‌ی نخست سال ۱۲۹۹ و دو هفته بعد از برپایی جمهوی شوروی در گیلان در انزلی برگزار کرد، سرانجام آواتیس میکائیلیان معروف به سلطانزاده را که بلشویکی بسیار نزدیک به لنین بود به رهبری خود برگزید. او دوست و مشاور لنین در امور مربوط به شرق بود و به‌مانند لنین معتقد بود که در کشورهای عقب‌مانده که هنوز طبقه‌ی کارگر صنعتی وجود ندارد، انقلاب‌های بورژوا-دموکراتیک که وظایف مشخصی از نظر مارکس در تاریخ ایفا می‌کنند را باید حزب کمونیست که تشکیل شده از عده‌ای روشنفکر کمونیست رهبری کند (نظرات سلطانزاده در اسناد جنبش کارگری، جلد چهارم). جناح دیگر حزب که حیدر خان در راس آن قرار داشت با این نظر موافق نبود و معتقد بود که انقلاب بورژوا-دموکراتیک را باید روشنفکران انقلابی دموکرات و خرده‌بورژوا رهبری کنند (نگاه کنید به تزهای حیدر خان در: اسماعیل رائین ۱۳۷۱: ۳۷۴ به بعد). به همین دلیل، حیدر خان اصولن در کنگره‌ی انزلی شرکت نکرد. البته هواداران او در حزب کمونیست در گیلان با همین دیدگاه حضور داشتند، اما در اوایل دست بالا را نداشتند. کوچک خان با همین جناح از حزب کمونیست ایران به سرکردگی حیدرخان روابط نزدیک تری برقرار کرد و در مقابل جناح دیگر حزب که سلطالنزاده آن را تئوری پردازی و رهبری می کرد، ایستاد.

کوچک خان و موضوع اصلاحات ارضی

یکی از ویژگی‌های کوچک خان تاریخی که بعد از انقلاب جنگل خود را نشان داد، نظرات او در مورد تحولات تدریجی و همچنین اجرای اصلاحات یا انقلاب ارضی بود. به‌نظر می‌رسد یکی از عوامل مهم اختلاف بین جناحی از بلشویک‌ها و جنگلیان به رهبری کوچک خان نیز موضوع اقدام فوری برای اصلاحات ارضی بوده است که جناحی از حزب کمونیست ایران بر آن پای می فشردند و کوچک خان آن را بر نمی تابید. می‌گوییم به‌نظر می‌رسد، زیرا کوچک خان به‌طور مشخص خودش در جایی از این موضوع را به صراحت بیان نکرده است. تنها در نامه به مدیوانی به تاریخ ۳۰ ذیقعده ۱۳۳۸ (۲۴ مرداد ۱۲۹۹ خورشیدی) در جایی به‌طور تلویحی اشاره‌ای به اقدامات افراطی می‌کند که می‌تواند مردم را بشوراند و تمام احرار را از بین ببرد: «با دلایل عقلی و حسی [به شما] ثابت کرده بودیم که امروز در ایران هیچگونه مرام مفرطی دارای اثر نبوده، سهل است [بلکه] ضررها تولید می‌کند و سیاست سویت روسیه را [ نیز] محو می‌نماید، به دشمن قوت می‌دهد و مردم را می‌شوراند، چنانکه ایرانیها را شورانیده است [و در نتیجه] ماها و تمام احرار را از بین می‌برد. باید صبر کرد. به‌تدریج آمال حقّه را رسوخ داد» (نامه ی کوچک خان به مدیوانی به نقل از گیلک ۱۳۷۱: ۳۴۶ ).

یادآوری کنیم که در مورد اصلاحات ارضی، اختلاف تنها بین کوچک خان و جناحی از بلشویک‌های تحت فرمان سلطانزاده نبود. سلطانزاده خود می‌گوید که جناح دیگری از حزب کمونیست ایران که به احتمال هواداران حیدر خان بودند نیز حوادث «گنجه» (مقر مساواتی‌ها) را مثال می‌آوردند که در آن بعد از اعلام اصلاحات ارضی توسط بلشویک‌ها، مساواتی‌ها توانسته بودند مردم را علیه بلشویک‌ها بشورانند و بلشویک‌ها را به‌طور کامل سرکوب و تلفات زیادی فراهم کنند. سطانزاده در همین رابطه می‌نویسد که در اوایل مرداد ۱۲۹۹ در کنگره‌ی دوم کمینترن در مسکو، گروهی از همین اعضای حزب را به نزد لنین برده ولی لنین پس از شنیدن نظرات آنان در تحلیل نهایی از نظرات سلطانزاده دفاع کرده است: «بعضی از رفقای باکو[ی حزب کمونیست ایران]، در جلسه‌ای که مربوط به مسائل ایران بود، تحت تأثیر قیام گنجه که تازه سرکوب شده بود، معتقد بودند که مطرح کردن شعار انقلاب ارضی در ایران به موقع نیست… رفیق لنین، پس از آن که در نهایت دقت به سخنان همه گوش داد، گفت: «در کشورهای عقب‌افتاده‌ئی چون ایران که بخش اعظم زمین آن در دست اربابان است، شعارهای انقلاب ارضی برای میلیون‌ها دهقان دارای اهمیتی اساسی است. اما آنچه مربوط به قیام‌های دهقانی می‌‌‌شود، این نوع قیام‌ها در روسیه نیز به وقوع می‌‌‌پیوندد لیکن این به آن معنی نیست که ما باید از سیاست ارضی خود دست برداریم» (سلطانزاده ۱۳۸۳ : ۱۲۹). از این رو باید گفت که مخالفت کوچک خان با اصلاحات یا انقلاب ارضی فوری همان‌گونه که خود در نامه به مدیوانی تاکید کرده به همان دلایلی بیم از اتفاقی بود که جناح دیگر حزب کمونیست ایران یعنی هواداران حیدر خان نیز پیش‌بینی می‌کردند و چنان‌که می‌دانیم این پیش‌بینی چندان هم غیرواقعی نبود و شورش مردم رشت بر علیه بلشویک‌ها سه هفته بعد از کنگره‌ی کمینترن یعنی بعد از ورود قوای دولتی به رشت در اول شهریور ۱۲۹۹ خود را به‌خوبی نشان داد و فاجعه آفرید.

فاجعه‌ی رشت و نزدیک شدن کوچک خان به حیدر خان

  بخش دیگری از چهره ی کوچک خان تاریخی بعد از فاجعه ی رشت در تابستان ۱۲۹۹ خورشیدی، هویدا شد. کوچک خان در اعتراض به رفتار بلشویک‌های تحت فرمان سلطانزاده، رشت را ترک کرد و به جنگل‌های فومنات رفت. بعد از کودتای ۹ مرداد ۱۲۹۹ و بی‌پشتوانه شدن انقلابیون از رهبری کاریزماتیکِ کوچک خان، سه هفته بعد در اول شهریور قزاق‌های دولت مرکزی به رشت حمله کردند. بلشویک‌ها به انزلی عقب نشستند و رشت به دست قزاق‌های دولت مرکزی افتاد. در شورشی ناباورانه، رشتیان از قوای دولتی قزاق، استقبال شدیدی به‌عمل آوردند. اما بلشویک‌ها به کمک ارتش سرخ، سریع بعد از چند روز به رشت بازگشتند. مردم رشت در اثر ترس از انتقام از بلشویک‌ها، شروع به فرار به روستاهای اطراف و تهران کردند. گفته می‌شود که دوسوم جمعیت ۶۰ هزار نفری رشت آواره شده و فاجعه ای پدید آمده بود. بعد از آن فاجعه که نتیجه‌ی مستقیم اجرای تزهای سلطانزاده بود، در باکو کنگره‌ی ملل شرق برگزار شد و این کنگره با اکثریت آرا، حیدر خان را که از سابقه مبارزاتی و شناخته شده در ایران برخوردار بود و نظرات متناسب با محیط فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی ایران ارائه می‌کرد را به رهبری حزب کمونیست عدالت برگزید. از این تاریخ حیدر خان به‌طور رسمی با کوچک خان ارتباط برقرار کرد. این ارتباط دو مبارزی بودکه در مشروطه در یک جبهه بر علیه استبداد جنگیده بودند.

حمله‌ی دوباره‌ی قزاق و تصرف رشت

در اواخر شهریور و اوایل مهر ۱۲۹۹ دوباره قزاق‌ها به رشت حمله کردند و باز همان سناریو تکرار شد. بلشویک‌ها به انزلی عقب نشستند ولی این بار یک ماه طول کشید و آنان توانستند اول آبان ۱۲۹۹ دوباره به رشت بازگردند. این بار نیز شمار زیادی از ترس انتقام فرار کردند. اما این زمان فصل باران و سرما‌ی پاییزی فرا رسیده و فرار به تهران با فاجعه‌ی بیشتری همراه بود. در هر دو حمله‌ی قزاق‌ها به رشت، کوچک خان در فومنات حضور داشت و در این جنگ بی‌طرفی کامل خود را حفظ کرد.

همراهی عملی کوچک خان با حیدر خان

 پس از بازگشت دوباره‌ی جناح بلشویکی انقلاب از انزلی به رشت پس از حمله‌ی دوم در اوایل آبان، حیدر خان که حالا رهبری حزب کمونیست عدالت را به‌عهده گرفته بود، بلافاصله دستور داد که کمونیست‌ها از دولت احسان‌الله خان کنار بروند و یک دولت میانه‌رو، روی کار بیاید. از این زمان بود که کوچک خان با حیدر خان روابط نزدیک‌تری برقرار کرد. نامه‌ای وجود دارد که کوچک خان در ۲۶ آبان ماه ۱۲۹۹ به حیدر خان نوشته و به او از نفوذ عناصر خائن انگلیسی در داخل دولت بلشویکی هشدار داده است. او که قبلن نیز به مدیوانی به‌صورت کلی در این مورد هشدار داده بود، در نامه به حیدر خان انگشت اتهام را به‌طور مشخص به سردار مُحیی و اطرافیان او گرفت. به گفته‌ی ابراهیموف (تقی شاهین) که این نامه را در اسناد دولتی آذربایجان شوروی دیده است، کوچک‌خان: «در نامۀ مورخ ۱۷ نوامبر ۱۹۲۱ [در واقع ۱۷ نوامبر۱۹۲۰ برابر ۲۶ آبان ۱۲۹۹خورشیدی] به حیدر عمواوغلی، سردار محیی را خائن می‌‌‌خواند» (نک: ابراهیموف (شاهین) ۱۳۶۰: ۲۱۱).

کوچک خان و تزهای‌های حیدر خان

حیدر خان حالا که رهبری حزب را به‌عهده گرفته بود، تزهای موردنظر خود را درباره‌ی انقلاب جنگل در دی ماه (ژانویه) ۱۹۲۱ انتشار داد که به‌طور مشخص رهبری کوچک خان را به‌عنوان نماینده‌ی خرده بورژوازی انقلابی برای انقلاب جنگل به رسمیت می‌شناخت. کوچک خان بلافاصله پس از اعلام رسمی این تزها در مطبوعات رسمی شوروی نامه‌ای به حیدر خان نوشته است که تا کنون از آن بی خبر بوده ایم. شاکری از نامه‌ای نویافته در اسناد بایگانی شوروی سخن می‌‌‌گوید که کوچک‌خان در همین رابطه در ۲۸ دی ماه ۱۲۹۹ به حیدر خان نوشته است: «در ژانویۀ ۱۹۲۱ (دی ۱۲۹۹) پس از آنکه پراودا، برنامۀ حداقلی [تزهای] حیدر خان را رسماً اعلام کرد، کوچک‌خان نامه‌ای به وی نوشت و به او به‏عنوان «خدمتگزار وفادار» مردم تبریک گفت. این نامه که بیش از هفتاد سال لابه‌لای بایگانی شوروی مدفون شده بود، آنچه را نمی‌دانستیم کاملاً عیان می‌‌‌کند. نخست این‏که کوچک‌خان به‌طور مرتب حیدرخان را از طرح‌های ابتکاری خود نسبت به کمونیست‌هایی که با وی مخالف بودند آگاه می‌‌‌کرد. دوم، وی که گویی از تماس‌های سردار مُحیی با انگلیسیان آگاهی داشت، سردار و برادرش میرزا کریم‏خان را به انجام «توافق محرمانه» با انگلیسیان، تشدید گرفتاری‌ها در گیلان و دامن ‌زدن به «ستیز و جدایی» در میان انقلابیون متهم می‌‌‌کرد…» (شاکری ۱۳۸۶: ۵۰۸ ).

خبرهای بد در زمستان ۱۲۹۹ برای کوچک خان و حیدر خان

 در زمستان ۱۲۹۹ (۱۹۲۱)، چند رخداد بر ضد آرمان‌های حیدر خان و کوچک خان روی داد. نخست ایده‌ی نپ (سیستم اقتصادی نوین) لنین که اتکا داشت بر سوسیالیسم در یک کشور و دست برداشتن از صدور انقلاب از جانب لنین به میان آمد. دوم در همین رابطه، قرارداد تجاری شوروی با انگلستان و روابط دوستانه‌تر با این کشور منعقد شد. سوم دوستی با ایران با انعقاد قرارداد ۱۹۲۱ (اسفند ۱۲۹۹). و سرانجام کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ که به روی کارآمدن یک دولت نظامی ختم می‌شد که به‌تدریج نظرات منورالفکران مشروطه را نیز که از هرج و مرج‌های بعد از مشروطه و دوران جنگ اول خسته شده بودند، برای ایجاد تمرکز سیاسی به خود جلب کرد. به‌دنبال این تحولات، بلافاصله روتشتین راهی ایران شد و با دشواری بسیار در مسیر حرکت خود، سرانجام در ۵ اردیبهشت۱۳۰۰ در سفارت روسیه‌ی تزاری در تهران مستقر شد و دولت ایران، کشور شوراها را به رسمیت شناخت.

 آمدن حیدر خان به گیلان و روی کار آمدن قوام‌السلطنه

در ۲۴ خرداد ۱۳۰۰ خورشیدی حیدر خان که در طی حدود  نُه ماه از  اوایل پاییز۱۲۹۹ تا اواخر بهار ۱۳۰۰ روابط حسنه ای با کوچک خان برقرار کرده بود، به‌طور مستقیم با حدود ۶۰۰ نفر سرباز و تجهیزات و اسلحه با یک کشتی به نام «گُرچاکف» از باکو و با کمک نریمان نریمانف صدر جمهوری آذربایجان حرکت کرد و یک‌راست به بندر نرگستان در جنوب مرداب انزلی رفت و به‌جای رفتن به انزلی و رشت، به جنگل، نزدِ کوچک خان آمد (کولارژ ۱۳۹۲: ۱۲۸ – ۱۲۹). به‌طور دقیق نمی‌دانیم که حیدر خان چرا چنین عمل کرده است و به‌جای رفتن به مقر حزب کمونیست ایران در انزلی یا رشت، به‌طور مستقیم به نزدِ کوچک خان در فومنات رفته است. می‌توان گمان کرد که با توجه به روابط نزدیکی که بین حیدرخان و کوجک خان از پاییز ۱۲۹۹ وجود داشته و ما اندکی از آن را به اشاره در بالا ذکر کردیم، او به دعوت کوچک خان به جنگل آمده باشد.

دو هفته پیش‌تر دولت قوام‌السلطنه در ۸ خرداد ماه۱۳۰۰ روی کار آمده بود که درست تا پایان انقلاب جنگل بر مسند قدرت باقی ماند و در ۲۹ دی ۱۳۰۰ کنار رفت!

تشکیل کمیته‌ی انقلاب جدید توسط حیدر خان و کوچک خان

 بلافاصله پس از آمدن حیدر خان به نزد کوچک خان در فومنات، طی جلسه‌ای در شهر فومن،کمیته‌ی پنج نفره‌ی جدید انقلاب جنگل با عضویت کوچک خان، حیدر خان، میرزا محمد انشایی، خالوقربان و احسان الله خان( بعدن سرخوش شاعر رشتی) تشکیل شد تا برنامه‌های جدید انقلاب جنگل را به کمک فکری دومبارز دوران مشروطه اجرایی کنند. این تحول جدید در انقلاب جنگل که با تصمیم اصلی دو تن یعنی حیدرخان و کوچک خان اتخاذ شده بود، بخش دیگری از چهره ی کوچک خان تاریخی را به نمایش می گذارد.

به طرز شگفت آوری حسن خان آلیانی که این زمان نقش بسیار مهمی در میان جنگلیان در فومنات داشت، در کمیته‌ی جدید انقلاب جنگل غایب بود. آیا او خود خواسته بود که از کمیته‌ی انقلاب برکنار بماندیا او را با آمدن حیدر خان کنار گذاشته بودند؟ به‌نظر می‌رسد، فرض نخست درست‌تر باشد. یعنی او با آمدن حیدر خان خود را کنار کشیده بود تا آزادانه و خارج از تصمیمات کمیته‌ی انقلاب بتواند عمل کند.

میانجیگری روتشتین برای مصالحه بین دولت و کوچک خان

پس از تلاش‌هایی در پشت پرده در طول تابستان ۱۳۰۰، سرانجام در اواخر مرداد، روتشتین نامه‌ای به کوچک خان نوشت و گفت که می‌خواهد مساله‌ی گیلان بدون خونریزی حل شود و از کوچک خان خواست که با دولت مرکزی کنار بیاید و صلح کند. کوچک خان در پاسخ به او در حدود اواسط شهریور۱۳۰۰ نامه‌ای به او نوشت که بخش دیگری از کوچک خان تاریخی را در ماه‌های پایانی زندگی‌اش به ما نمایانده است: «… من انقلاب را یگانه راه علاج و نجات قطعی ملت از مشکلات موجود می‌دانم. اما اکنون که شما [روتشتین] با نظرات صائب حکومت سویت روسیه و اطلاع وسیعی که در سیاست مملکت و قضایای بین‌المللی دارید و کاملاً در مراسلۀ شریفه شرح داده شده‌اند، صلاح را در سکوت می‌بینید، من به اطمینان صداقت وآزادیخواهی شما هم‏عقیده می‌شوم به اینکه ادامۀ انقلاب، استقلال سیاسی و اقتصادی مملکت را جریحه‌دار می‌کند و نفوذ امپریالیزم انگلیس را تقویت می‌نماید و فکر ملوک‌الطوایفی را در تمامت خاک ایران قوت می‌بخشد، ناچارم برای درهم شکستن پنجه‌های دسیسه‏کار آنها، سکوت را گوارا بشمرم و به امید حکومت ساویت روسیه که پناهگاه احرار عالم است جمعیت خود را به صبر و آرامش تشویق و منتظر بمانم که سیاست دولت تا چه پایه منافع تودۀ اصلی مردم را در نظرخواهد گرفت و از استقلال ایران دفاع خواهد کرد… در خاتمه این نکته را لازم به تذکر می‌داند که مقصود من ویارانم حفظ استقلال مملکت و اصلاح و تقویت مرکز است. تجزیۀ گیلان را که در مقدمۀ ملوک‌الطوایفی و ضعف ایران است، خیانت صریح دانسته و می‌دانم. چنانچه پیشنهادات همیشگی ما به دولت رفع این توهم را تایید می‌نماید» (به نقل از غلامحسین میرزا صالح، همان: ۴۵ – ۴۶ تاکید از ماست).

تصویر ۵. تئودور روتشتین(۱۸۷۱ – ۱۹۵۳) روزنامه‌نگار پیشین که سال‌ها در لندن فعالیت روزنامه‌نگاری می‌کرد، به‌عنوان اولین سفیر دولت شوروی در ایران روز ۵ اردیبهشت ۱۳۰۰ خورشیدی در سفارت روسیه‌ی تزاری در تهران مستقر شد.

در ارتباط با مواضع کوچک خان در این نامه که بخشی مهم از کوچک خانِ تاریخی و نه تبلیغی را به نمایش می‌گذارد، لازم است بر چند نکته تاکید شود:

نخست، در همین بخش کوتاه از نامه، کوچک خان دست‌کم در سه جا از واژه‌ی «من» بهره می‌گیرد. «من» در مقابل نماینده ی یک دولت بزرگ و انقلابی که در این زمان آوازه‌ی آن عالم‌گیر شده بود، خود تذکر این نکته به طرف مقابل بود که با یک فرد و جریان مستقل که برای منافع کشورش جنگیده و مبارزه کرده و برنامه ی مشخصی دارد، روبه‌روست.

دوم، کوچک خان با احترام تمام و به صراحت می‌گوید که استدلال‌های مصالحه‌جویانه‌ی روتشتین او را قانع کرده است که صبر پیشه کند تا ببیند که دولت مرکزی استقلال کشور را در نظر گرفته است و اصلاحات اعلام شده را انجام خواهد داد یا نه؟ همچنین به صراحت می‌گوید که تجزیه‌ی گیلان را مقدمه‌ی ملوک‌الطوایفی و ضعف ایران و خیانت می‌داند. این دیدگاه کوچک خان که در ماه‌های پایانی زندگی او ابراز شده، نشان می‌دهد که دغدغه‌ی او همیشه و از جمله در آخرین ماه‌های زندگی، اصلاح و استقلال کشور و نه هرج و مرج طلبی یا اهداف ملوک‌الطوایفی و جداسری بوده است.

سوم، با وجود اقدامات فراوان ارتش سرخ شوروی نسبت به کوچک خان و از جمله مهمترین آن حمایت از اقداماتی که کودتاگرانِ تندرو علیه او در رشت انجام داده و او را وادار به فرار از رشت به فومنات کرده بودند، باز هم او در آخرین ماه‌های زندگیش و حدود دو ماه قبل از شکست کامل انقلاب جنگل به موضعِ ضدِ دولتِ انقلابی شوروی نغلتید و ضمن احترامِ فراوان به روتشتین در این نامه، همچنان اعلام می‌کرد که «حکومت ساویت روسیه را پناهگاه احرار عالم» می‌داند و به این امید منتظر می‌ماند که او اقدامات مصالحه‌جویانه‌ی خود را انجام دهد. این واقعیتی است که هم موافقان و هم مخالفان کوچک خان، دوست ندارند برآن حتا اندکی مکث کنند. اما در یک بررسی تاریخی و نشان دادن کوچک خان تاریخی و نه تبلیغی، ناگزیریم از آن پرده برداریم و شخصیت واقعی کوچک خان را همان‌گونه که بوده از سایه بیرون بکشیم. ما می‌توانیم بر این مواضع کوچک خان انتقاد کنیم، اما حق نداریم آن را پنهان کرده و در سایه قرار دهیم. در همین راستای انتقاد از او بود که خسرو شاکری با دیدن اسناد محرمانه‌ی متعددی پس از فروپاشی شوروی در خصوص مواضع پنهانِ رهبران دولت شوروی درباره‌ی انقلاب جنگل و کوچک خان، مواضع این‌چنینیِ وی را «ساده‌لوحی کوچک خان نسبت به نیک‌خواهی رهبران شوروی» نامید (شاکری ۱۳۸۶: ۴۷۹). نویسنده البته با این داوری در مورد کوچک خان همراه خسرو شاکری نیست و معتقد است که کوچک خان یک انقلابی صادق بود که از دریچه‌ی صداقت خود، دیگران را نیز در اندیشه و عمل صادق می‌دید. با این حال او به جِدّ، حدّ نگه می‌داشت و در جایی که مواضعی را بر ضد استقلال کشور تشخیص می‌داد، برخلاف کسانی که به امیدهای واهی، منافع انترناسیونالیستی را بر منافع ملی ارجح می‌شمردند (که در همین انقلاب نیز صدق و کذب آن به روشنی مشخص شد)، تن به موضعی نمی‌دادکه به استقلال و منافع ملی کشور لطمه وارد شود.

 کوچک خان و واقعه‌ی ملاسرا

مذاکرات با روتشتین ادامه داشت و این را در گزارش‌های سفارت انگلیس که وقایع هفته‌ی پیش از اول اکتبر ۱۹۲۱ (هفته‌ی پیش از ۹ مهر ۱۳۰۰) را گزارش کرده می‌بینم که در آن آمده است: «مذاکرات بین حکومت مرکزی و میرزا کوچک خان به وساطت روتشتین ادامه دارد. جو حاکم بر جلساتِ مذاکره بهتر از هفتۀ پیش است تا جایی که بعضی از مقامات دولتی امیدوارند نتیجۀ گفتگوها ثمربخش باشد» (به نقل از غلامحسین میرزا صالح ۱۳۸۷: ۲۱۳). این گزارش سفارت انگلیس به دولت انگلیس می‌گوید که مذاکرات کوچک خان با دولت مرکزی به وساطت روتشتین بیش از پیش در جهت حل مسائل طرفین پیش می‌رود و حتا بعضی مقامات دولتی هم از نتیجه‌ی گفتگوها امیدوار‌تر شده‌اند. ولی درست همزمان با ارسال این گزارش است که واقعه‌ی ملاسرا روی می‌دهد؛ واقعه‌ای که در آن سرخوش شاعر رشتی و یکی از دوستان حیدر خان که عضو کمیته‌ی انقلاب جدید و جانشین احسان‌الله خان شده بود، کشته و حیدر خان نیز دستگیر می‌شود. چون بررسی این واقعه در اینجا به بحث ما ربط زیادی ندارد و همچنین ممکن است به اختصار موجب سوءتفاهم شود، خوانندگان فرهیخته و دقیق و نکته‌سنج را به فصل نهم از صفحه‌ی ۳۲۱ به بعدِ کتابِ «جنبشی که به انقلاب تبدیل شد» ارجاع می‌دهیم و تنها به این نکته اکتفا می‌کنیم که کوچک خان به گفته‌ی شرکت‌کنندگان در حمله به خانه‌ی ملاسرا از جمله «میرزا احمد واقعی» (منشی حسن خان آلیانی که حیدر خان نیز به وسیله‌ی او دستگیر شد) در مصاحبه با شاهپور آلیانی، به عناوین مختلف از شرکت در این حمله سر باز زده بود (شاهپور آلیانی ۱۳۹۵: ۳۳۸ – ۳۴۱). این گفته‌ی سال‌ها بعدِ میرزا احمد واقعی که کوچک خان از شرکت در حمله سر باز زده و خود را کنار کشیده بود، در حالی است که آنان برای توجیه اعمال خود، نیاز فراوان داشتند که کوچک خان را نیز موافق و حامی این حمله نشان دهند؛ کوچک خانی که دیگر وجود نداشت و می‌شد او را نیز در این حمله به آسانی سهیم و حمله را توجیه کرد! این واقعیت نیز بخش دیگری از کوچک خان تاریخی را به نمایش می‌گذارد.

 نامه به قوام‌السلطنه در ۱۲ مهر ۱۳۰۰

 اسنادی که در سال‌های اخیر یافت شده، دو نامه‌ای است که کوچک خان پس از واقعه‌ی ملاسرا به نخست وزیر قوام‌السلطنه نوشته و خود پای آن‌ها را امضا کرده است. این نامه‌ها نیز از بخش دیگری از چهره‌ی کوچک خان تاریخی پرده‌برداری می‌کند.

در تصویب این اسناد دست‌کم افرادی چون کوچک خان، میرزا محمد انشایی، سعدالله درویش و میرزا صالح مظفرزاده مشارکت داشته‌اند که در نامه به‌عنوان متولیان «جمعیت جنگل» نامیده شده‌اند. مضمون این دو نامه این است که جمعیت جنگل حاضر است که با دولت مصالحه کند و افراد حامل نامه نیز اختیار تام دارند تا اگر بر سر پیشنهادهای طرح شده در این نامه‌ها، مشکلی پیش بیاید، حل کنند. (برای اصل این اسناد و تفسیر و تحلیل آنها مراجعه شود به ناصر عظیمی ۱۳۹۹: صفحات ۳۶۸ به بعد). به اختصار بگوییم که این دو نامه که در ۱۲ مهر۱۳۰۰ خورشیدی یعنی پنج روز بعد از واقعه‌ی ملاسرا نوشته شده، اسناد مهمی در شناخت کوچک خان واقعی در آخرین روزهای زندگی و فعالیت سیاسی اوست. کوچک خان سعی وافر دارد که با دولت به تفاهم برسد اما با واقعه‌ی ملاسرا و شکاف عظیم بین متحدان و تضعیف شدید موضع کوچک خان و جنگلیان، دیگر وی اعتبار خود را در پایتخت نزد جناح‌های مختلف مذاکره‌کننده با او از دست می‌دهد. با بی‌اعتبار شدن جنگلیان، دولت و رضا خان سردار سپه راهی گیلان می‌شود.

نامه‌ی کوچک خان به رضا خان سردار سپه

نامه‌ای که کوچک خان به رضا خان می‌نویسد نیز بخش دیگری از چهره ی تاریخی کوچک خان را به نمایش می‌گذارد. رضاخان که موقعیت را بعد از واقعه‌ی ملاسرا مناسب حمله به گیلان دیده بود، در ۱۷ مهر ۱۳۰۰ از تهران به طرف گیلان حرکت کرد. در این حرکت، روتشتین سفیر شوروی، اتاشه‌ی نظامی خود «کلانتروف» را با او به گیلان فرستاد تا هواداران دولت شوروی در انقلاب جنگل را که اکنون در رشت جمع شده بودند، متقاعد کند مقاومتی در مقابل رضا خان انجام ندهند؛ یا تسلیم شوند یا اگر خواستند به شوروی بروند. او به همراهی «خاوین» کنسول دولت شوروی در رشت به‌طور کامل موفق به این کار شدند.

کوچک خان نیز که مصالحه با دولت قوام را از دست داده بود، به هنگام حضور رضا خان در رشت، نامه‌ای به او نوشت. محمدعلی گیلک دوست و همرزم کوچک خان که به همراه عبدالحسین شفایی نامه‌ی کوچک خان را به رضاخان سردار سپه که در سفارت شوروی در پل عراقِ رشت مستقر شده بود، تحویل داده، از قول رضا خان می‌گوید که او از جنگلی‌ها تمجید بسیار کرده که کارهای آن‌ها تا کنون درست بوده ولی بعد از این لازم است که به کمک او بیایند تا ملوک‌الطوایفی را در ایران براندازند. او در جواب نامه‌ی کوچک خان نامه‌ای با همین مضمون به کوچک خان می‌نویسد و قرار ملاقاتی با کوچک خان در جمعه‌بازار فومنات می‌گذارد که می‌دانیم با توطئه‌هایی برهم می‌خورد (گیلک: ۵۰۰ – ۵۰۱، همچنین عظیمی ۱۳۹۹: ۳۸۸ – ۳۹۰). رضا خان پس از این واقعه سخت خشمگین می‌شود و دستور حمله به فومنات و مقر کوچک خان می‌دهد.

 کوچک خان و دستور عدم مقاومت

بخش دیگری از کوچک خان تاریخی و واقعی در تقابل بین کوچک خان و رضا خان به نمایش گذاشته می‌شود که تا کنون کمتر بدان پرداخته شده است. واقعیت آن است که بعد از توافقات به‌عمل آمده بین نماینده‌ی کوچک و رضاخان سردار سپه در پل عراق و در سفارت شوروی در رشت و توطئه‌ای که برای برهم زدن این توافق اتفاق افتاد (برای تفصیل بحث نگاه کنید به: عظیمی ۱۳۹۹)، رضا خان برآشفته شده و دستور حمله به فومنات را صادر می‌کند. کوچک خان قبل از این که به مخفی‌گاه در روستای میان‌رز آلیان برود، دستور داده بود که جنگلیانِ وفادار مانده به او دیگر مقاومتی انجام ندهند. صادق کوچکپور یکی از فرماندهان مجاهدین جنگل صحنه‌ی این عقب‌نشینی و عدم مقاومت را به هنگام حمله‌ی قوای سردار سپه به فومنات و جنگلیان تشریح کرده است: «من مرتباً با میرزا [کوچک خان] رابطه داشتم. قاصدهای من پی‌درپی در حال رفت و آمد بودند. جریان را مرتباً گزارش می‌دادم. این دفعه [در اواخر مهر و اوایل آبان] قاصدهای من مراجعت نکردند. باعث اضطراب من شد. یکی از سردسته‌ها را فرستادم، او هم پیدا نشد. بیشتر باعث خیال من شد. ناچار تصمیم گرفتم، خود به طرف [روستای] «زیده» [محل استقرار کوچک خان] حرکت کنم. قزاقها تمام راه را در دست داشتند… از [روستای] «سیاه پیران» [در شمال شرقی شهر فومن] به آلاله گوراب [در شمال غربی شهر فومن] آمدم. یکی از قاصدهای خود را دیدم. جریان را چنین تعریف کرد که [در روستای زیده مقر اصلی جنگلیان] وضع به‌هم خورده است. میرزا فرصت هیچ چیز را نداشت و خیلی آشفته‌خاطر است. بیشتر افراد را مرخص کرده است و به همه توصیه می‌کند که مقاومت در برابر قوای دولتی نکنند و بروند تسلیم شوند. عدۀ زیادی رفته‌اند تسلیم شدند. من از شنیدن این حرفها، مات و متحیر شدم و باورم نمی‌شد. به راه خود ادامه دادم. نزدیکی‌های [روستای] «شیرتر» [غرب شهر فومن و به طرف آلیان و زیده] به سردستۀ خودم برخوردم. او خیلی مضطرب و پریشان بود. گفت قزاقها، زیده [در نزدیک کیش دره، مقر نهایی کوچک خان] را تصرف کردند. آخرین ملاقات من با میرزا [کوچک] این بود که به من گفت کار ما تمام است و فوری به صادق خان [کوچکپور، نویسنده] بگو تسلیم شود… [کوچک خان] تاکید می‌کرد که ابداً در مقابل قوای دولتی مقاومت نکنید و تسلیم شوید» (کوچکپور ۱۳۶۹: ۸۴ – ۸۵ تاکید از ماست). می‌دانیم که مدتی بعد از این مخفی شدن، کوچک خان، گائوک و میرزا نعمت‌الله داماد حسن خان آلیانی رهسپار خلخال شدند تا از معرکه‌ی محاصره قوای دولت مرکزی و یاران محلی آنان فرار کنند اما هر سه نفر در راه کشته شدند.

 روایت کوچک خان تبلیغی

تا اینجا ما به‌طور گام به گام از چهره‌ی تاریخی کوچک رونمایی و پرده برداری کردیم و تلاش نمودیم کوچک خان را همان‌طور که بوده به‌خواننده‌ی فرهیخته معرفی کنیم. تا چه اندازه موفق بوده‌ایم، بی‌تردید به رای و نظر خواننده گرامی بستگی دارد. اما در مورد کوچک خان تبلیعی دیگر چیزی نمی‌گوییم. زیرا به باور ما همان‌طور که مولوی گفته: «پس به ضد نور دانستی تو نور- ضد ضد را می‌نماید در صدور»!

 

——————————————————————————————————————–

منابع:

۱. آدمیت، فریدون (۲۵۳۵)، فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران، انتشارات پیام

۲. ابراهیموف، ‌ت. ا. «تقی شاهین» (۱۳۶۰)، پیدایش حزب کمونیست ایران، ترجمه‌ی ر. رادنیا، نشر گونش

۳. احسانبخش، صادق (۱۳۶۸)، سخنرانی‌های اجلاسیه‌ی کنگره‌ی بزرگداشت روحانی مجاهد میرزا کوچک جنگلی، آذر ۱۳۶۸، انتشارات اداره‌ی کل فرهنگ و ارشاد استان گیلان

۴. اعظام قدسی، حسن (۱۳۴۲)، خاطرات من یا روشن شدن تاریخ صدساله، چاپخانه‌ی حیدری

۵. افشار، ایرج (۱۳۵۹)، ارواق تازه‌یاب مشروطیت (۱۳۲۵ – ۱۳۳۰ قمری)، انتشارات جاویدان

۶. املشی، بهاءالدین (۱۳۵۲)، گوشه‌های از تاریخ گیلان، بی‌نا

۷. اوسینکو، لئوآلکسویچ (۱۳۹۵)، یادداشت‌های اوسینکو، ترجمه‌ی افشین پرتو، نشر فرهنگ ایلیا

۸. بهنام، جمشید (۱۳۹۶)، اندیشمندان ایرانی در برلن (برلنی‌ها)، نشر فرزان روز

۹. درویش، سعدالله (۱۳۸۹)، خاطرات سعدالله درویش (رئیس مجاهدین نظامی جمعیت جنگل)، به کوشش جهانگیر درویش، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران

۱۰. رائین، اسماعیل (۱۳۷۱)، حیدر خان عمواوغلی، ج ۱، چاپ دوم، انتشارات موسسه تحقیق رائین

۱۱. رائین، اسماعیل (۱۳۵۷)، قیام جنگل، یادداشتهای میرزا اسماعیل خواهرزاده‌ی میرزا کوچک (مقدمه)، انتشارات جاویدان

۱۲. رسول‌زاده، محمد امین (۱۳۲۸ ق)، تنقید فرقه‌ی اعتدالیون ویا اجتماعیون – اعتدالیون، مطبعه‌ی فاروس، تهران

۱۳. روشن، محمد (۱۳۶۸)، اخبار گیلان بر مبنای کتاب آبی، ضمیمه‌ی کتاب مشروطه‌ی گیلان، رابینو، رشت، طاعتی

۱۴. سلطانزاده، آوادیس (بی تا)، اسناد تاریخی جنبش کارگری و سوسیال دموکراسی و کمونیستی ایران، ج ۴، انتشارات مزدک، بی‌جا

۱۵. شاکری، خسرو (۱۳۸۲)، نقش ارامنه در سوسیال دموکراسی ایران (۱۹۰۵ – ۱۹۱۱)، ترجمه‌ی جمیله خسروپناه، به کوشش محمدحسین خسروپناه، نشر شیرازه

۱۶. شوکت، حمید (۱۳۹۹)، سال‌های گم شده (لنین و تجربه‌ی انقلاب اکتبر)، انتشارات اختران

۱۷. شوکت، حمید (۱۳۹۵)، سرشت و سرنوشت بلشویسم در کتاب «مجموعه مقالات»، به کوشش امیر قربانی، نشر الکترونیک

۱۸. عظیمی، ناصر (۱۳۹۶)، تاریخ گیلان (از ورود شاه عباس اول به گیلان تا پایان انقلاب جنگل)، نشر فرهنگ ایلیا

۱۹. عظیمی، ناصر (۱۳۹۹)، جنبشی که به انقلاب تبدیل شد (از مبارزه علیه اشغالگران تا تاسیس جمهوری در گیلان)، انتشارات سپیدرود

۲۰. کسمایی، جهانگیر (۱۳۲۶)، شرح حال مرحوم میرزا حسین خان کسمایی، مجله‌ی یادگار، سال چهارم، شماره‌ی چهار، دی ماه ۱۳۲۶

۲۱. کسمایی، احمد (۱۳۸۳)، یادداشتهای احمد کسمایی از نهضت جنگل، به کوشش منوچهر هدایتی خوشکلام، انتشارات کتیبه گیل

۲۲. کوچکپور، صادق (۱۳۶۹)، نهضت جنگل و اوضاع فرهنگی- اجتماعی گیلان و قزوین (خاطرات افسر گارد جنگل)، نایب صادق خان کوچکپور، به کوشش محمد تقی میرابوالقاسمی، نشر گیلکان

۲۳. کولارژ، یان (۱۳۸۴)، بیگانه‌ای در کنار کوچک‌خان، ترجمه‌ی رضا میرچی، نشر فرزان‌روز

۲۴. گیلک، محمدعلی (۱۳۷۱)، انقلاب جنگل، نشر گیلکان

۲۵. میرزا صالح، غلامحسین (۱۳۶۹)، جنبش میرزا کوچک خان بنابر گزارشهای سفارت انگلیس در تهران، نشر تاریخ ایران

۲۶. فخرایی، ابراهیم (۱۳۵۷)، سردار جنگل، انتشارات جاویدان

۲۷. فخرایی، ابراهیم (۱۳۷۱)، گیلان در جنبش مشروطیت، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی

۲۸. کرمانی، ناظم الإسلام (۱۳۵۷)، تاریخ بیداری ایرانیان، به کوشش علی‌اکبر سعیدی سیرجانی، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران با همکاری انتشارات آگاه و لوح، نسخه‌ی الکترونیکی

[۱۱] . برای آگاهی از اندیشه و عملکرد بلشویک‌ها در سال‌های پیش از مرگ لنین و هنگام آمدن بلشویک ها به گیلان، نگاه کنید به: حمید شوکت: سال‌های گم‌شده ۱۳۹۹، و حمید شوکت: سرشت و سرنوشت بلشویسم ۱۳۹۵).

 

منبع: سایت انسان شناسی و فرهنگ

یک پاسخ ارائه کنید