آیا «انقلاب جنگل» میتوانست پیروز شود؟!(۲)
جنگلیها در انقلاب جنگل:
در دورۀ هیجده ماهۀ انقلابِجنگل، جنگلیها به رهبری کوچکخان چه میکردند؟ چنان که گفته شد، جنگلیها بعد از میتینگ ۱۴ خرداد ۱۲۹۹ و اعلام پیروزی نهایی، بلافاصله اعلام جمهوری کردند و کابینۀ دولت جدید به رهبری کوچکخان تشکیل شد. هدف دولت جنگلیها و دست کم کوچکخان این زمان این بود که با کمک و یاری دولت شوروی بتوان بر قوای انگلیس که در پشت مرزهای گیلان در لوشان و قزوین استقرار یافته بودند و قوای دولت مرکزی ایران که همراه و همیار آنها بودند، پیروز شده و تهران را فتح کنند و سراسر ایران را جمهوری اعلام نمایند. اما دست کم کوچکخان در این برنامه بر عدم مداخلۀ مستقیم دولت شوروی و بلشویکها تاکید داشت و معتقد بود که اگر کمکی از جانب دولت شوروی انجام میشود باید تنها کمکهای لجستیکی و آنهم در قبال مبالغ دریافتی از طرف جنگلیها باشد. همین طور اصرار داشت که در این مرحله مبارزه طبقاتی و تبلیغات همسو با آن نباید صورت گیرد. چرا که همانند جناح میانهرو حزب عدالت معتقد بود که دامن زدن به مبارزۀ طبقاتی علیه سرمایهداری و زمینداران میتواند به اتحاد نیروها علیه انگلیس و قوای دولت مرکزی که این زمان هنوز در دست وثوقالدوله بود، تفرقه ایجادکند و رسیدن به هدف را ناممکن نماید. میدانیم که بازار و سرمایهداری تجاری گیلان و انزلی اهمیت مهمی در گیلان و حتا ایران داشت و به دلیل موقعیت دروازهای این شهرها برای صادرات و واردات پایتخت از روسیه و اروپا، تمرکز سرمایۀ تجاری درآن قدرت زیادی به هم زده بود و حمایتهای همین بخش از اقتصاد رشت – انزلی بود که مشروطۀ گیلانی نقش مهمی در فرایند انقلاب مشروطه ایفاء کرد و در سالهای جنگ اول جهانی نیز در حمایت از جنبش ضد اشغالگری جنگل، حمایتهای بیدریغی داشت و پایگاه اصلی کوچک خان نیز بیشتر در همین طقات اجتماعی روشنبین اتکا داشت و در نتیجه نمیتوانست آنان را نادیده بگیرد. از اینرو، کوچکخان به اختلاف با جناحی از بلوک بلشویکی برخورد که این زمان به تیز کردن مبارزۀ طبقاتی معتقد بودند و آن را برای جذب طبقات فرودست و به ویژه رعایا برای تقویت انقلاب لازم و ضروری میدیدند. از اینرو، کوچکخان، تحت فشار پایگاه طبقاتی خود در رشت یعنی سرمایهداری تجاری خرد، متوسط و بزرگ و تودههای وسیعی از مردمی که از حضور نیروهای خارجی نگران بودند، ناگزیر شد، رشت را در نیمۀ دوم تیر ماه ۱۲۹۹ خورشیدی به سوی فومنات ترک نماید. کوچکخان و جنگلیها از این زمان بود که از کانون و هستۀ اصلی تحولات انقلاب جنگل برکنار ماندند و آن را به بلوک بلشویکی سپردند که هدف اصلی پیشین یعنی رفتن به تهران و اعلام جمهوری سراسری در ایران را به انجام رسانند. کوچکخان در فومنات از طریق نامه به مدیوانی که مدیریت عمومی بلوک بلشویکی را درگیلان به عهده داشت و همچنین به لنین، کوشش کرد که آنان را به نظرات خود قانع کند. اما موفق نشد. با این حال او در نامههایش همچنان به تداوم انقلاب علاقمندی نشان میداد. هر چند با رویکردی متفاوت. مواضع کوچکخان که در نامهها بیان میشد، نشاندهندۀ این بود که نظرات او با نظرات جناح میانهرو حزب عدالت به رهبری حیدرعمواوغلی همسو است. از اینرو بود که به ویژه بعد از کنگرۀ ملل در باکو در شهریور ۱۲۹۹ و بالا آمدن حیدرخان به راس حزب عدالت(حزب کمونیست ایران)، نزدیکی با این جناح از حزب در درون بلوک بلشویکی عیانتر شد. اسناد نشان میدهد که وقتی تزهای حیدرخان در اواخر دی ماه ۱۲۹۹ خورشیدی از موضع رهبری حزب کمونیست عدالت انتشار یافت، کوچکخان به او بابت نظراتش در مورد انقلاب در ایران تبریک گفت و سرانجام همین همسویی بود که حیدرخان در خرداد۱۳۰۰ خورشیدی به گیلان آمد و کار به تشکیل کمیتۀ جدید انقلاب جنگل در فومن منجر شد که کوچکخان و حیدرخان در این کمیته حضور داشتند[۱]. اما این زمان نه فقط دولت شوروی از انقلاب جنگل و جمهوری گیلان حمایت نمیکرد بلکه از مدتها پیش و به ویژه بعد از آمدن روتشتاین به عنوان سفیر تامالاختیار دولت سوسیالیستی شوروی به ایران در اردیبهشت۱۳۰۰، خواهان انحلال جمهوری گیلان نیز شده بود. مضاف براین، این زمان نه فقط بلشویکها با توجه به اقدامات چپ روانه در گیلان اعتبار خود را به کلی از دست داده بودند، بلکه کوچکخان نیز ازآن اعتبار گذاشته برخوردار نبود. با کودتای اسفند ۱۲۹۹ و به ویژه با روی کار آمدن دولت احمد قوام در اوایل خرداد ۱۳۰۰ و باقی ماندن رضا خان در راس وزارت جنگ، دولت منادی امنیت و آرامش در کشور شده بود. همان چیزی که مردم خسته از پانزده سال ناامنی و نبود اقتدار دولت مرکزی، سخت به دنبال آن بودند.
از مرداد و شهریور۱۳۰۰، روتشتاین بر اساس سیاستهای جدید شوروی، بلوک بلشویکی را به کلی رها کرده به جدّ به کارزار میانجی گری بین دولت مرکزی ایران و جنگلیها به ویژه رابطه با کوچکخان دست زده بود. کوچکخان در پاسخ نامۀ مفصل روتشتاین که او را به صلح با دولت مرکزی فرامی خواند، در نیمۀ شهریور ۱۳۰۰، نوشت که حاضر است برای مدتی با دولت مرکزی آتش بس اعلام کند. مشروطه براین که دولت مرکزی ایران اصلاحات اجتماعی را آغاز نماید. اما چنان که میدانیم در ۷ مهر۱۳۰۰ با حادثۀ ملاسرا و دستگیری حیدرعمواوغلی و متلاشی شدن کمیتۀ انقلاب جدید، همه چیز به حضور قوای دولت مرکزی به فرماندهی سردار سپه در گیلان ختم شد و انقلاب جنگل با رفتن بلوک بلشویکی از گیلان به روسیه و مرگ کوچکخان پایان یافت(عظیمی ۱۳۹۹، عظیمی ۱۴۰۰ و عظیمی ۱۴۰۱).
دولتهای ایران در طول انقلاب جنگل:
اهمیت دارد که دولتهای مرکزی ایران در طول انقلاب جنگل نیز معرفی شوند. در طول حدود ۱۸ ماهی که انقلاب جنگل جریان داشت، پنج دولت در تهران روی کار بودند . هنگام ورود بلشویکها به گیلان، حسن وثوقالدوله معروف به عاقد قرارداد ۱۹۱۹ ریاست دولت را در اختیار داشت، اما در اوایل تیرماه سقوط کرد و مشیرالدوله پیرنیا که وجههای ملی داشت در اوایل تیرماه ۱۲۹۹ خورشیدی رئیس دولت شد. در دولت او بود که مشاورالممالک برای انعقاد قرارداد دوستی بین ایران و شوروی به مسکو فرستاده شد. مشاور الممالک در اواخر اکتبر ۱۹۲۰ (اوایل آبان ۱۲۹۹خورشیدی) به مسکو رسید و چنان که گفته شد در اواسط آذر ۱۲۹۹ تنظیم قرارداد در دستور کار دولت شوروی قرار گرفت. با این حال با کنار رفتن مشیرالدوله از دولت ایران، کار به کندی پیش رفت اما این قرارداد با نام قرارداد دوستی ایران شوروی (قرارداد ۱۹۲۱)، چند روز بعد ازکودتای سوم اسفند۱۲۹۹ زمانی که دولت سید ضیاءالدین طباطبایی روی کار بود به امضاء دولتهای دو طرف رسید.
اما آخرین دولتی که در طول انقلاب جنگل روی کار آمد، دولت احمد قوام(قوام السلطنۀ بعدی) بود که در ۸ خرداد ۱۳۰۰ ریاست دولت را به عهده گرفت و تا پایان انقلاب جنگل همچنان ریاست دولت را در دست داشت. او به همراه رضاخان سردار سپه وزیر جنگ خود برای منصرف کردن انقلابیون گیلان از مبارزه با دولت مرکزی، نزدیکترین رابطه را با روتشتاین برقرار کرده بود. در جدول ۱ تغییر ریاست دولتها در طول انقلاب جنگل نشان داده شده است.
جدول ۱ . روسای دولتهای ایران در طول انقلاب جنگل
۲پاسخ به پرسش
خوانندگان فرهیختۀ این نوشته که تا کنون با «گزارش واقعه» همراه بودهاند، اکنون تا حدودی میتوانند خود به پرسش این نوشته پاسخ گویند. پیداست که پاسخهای آنها هر چه باشد مورد احترام نویسنده است. اما من میخواهم از دو منظر به موضوع بپردازم که شاید روشنکننده باشد. از منظر نخست به طور فشرده نشان میدهم آیا روندی که طی شد و به شکست انجامید، هیچ فرصتی برای پیروزی داشت؟ از منظر دوم، پیشنهادی را طرح میکنم که به نظر میرسد امکان دستیابی به پیروزی در آن میسر بود.
از منظر نخست، روندی که از آغاز توسط جناحی از «بلوک بلشویکی» در پیش گرفته شد به دلایل زیر هیچ امکانی برای پیروزی آن وجود نداشت:
- . رهبران بلوک بلشویکیِ حاضردرگیلان، حضورکوچکخان در انقلاب را تنها در صورت دنبالهروی مطلق از بلوک خود میپذیرفتند و برای جدایی او از بلوکِ انقلابی خود، اهمیت چندانی قائل نبودند. سلطانزاده رهبر حزب کمونیست ایران (عدالت) به طور مکرر میگفت که کوچکخان «یگانه» نیست و کوچکخانهای زیادی در ایران وجود دارد و برای نظرِ خود نیز افراد زیر را نام میبرد که میتوانند جای او را بگیرند:« «سالار خان یا سردار [خدا]وردی (یک رهبر ایلیاتی کرد شورشی در شمال خراسان)، سیفالله خان و امیر موید (در مازندران)، ارشاد خان (قرهداغ آذربایجان)، سیمیتقو (کردستان ایران)» (شاکری ۱۳۸۶ : ۶۷۴)[۲]. این در حالی بود که بعد از حضور قوای شوروی در گیلان، کوچکخان با سابقۀ مبارزاتی در مشروطه و جنبش ضد اشغالگری در گیلان، سمبل و نمادی از ایران بود و فراری دادن او به فومنات و جانشین کردن احسان اللهخان، سوءظنهای بسیاری هم در میان مردم گیلان و هم به ویژه در تهران پایتخت ایران نزد نیروهای سیاسی فعال برانگیخت و نتایج فاجعهبارِآن، بلافاصله در هرج و مرج و آتش سوزی بی سابقۀ بازار رشت و بهویژه حادثۀ حملۀ قزاقان دولتی به رشت و دست به دست شهر هویدا شد و میتوان گفت که همین حادثهها بود که نقطۀ پایانِ انقلاب جنگل را در همان ماههای نخست به نمایش درآورد!.
- . جامعۀ ایران که تازه از قرون وسطا سر برآورده و در آن حتا یک واحد صنعتی وجود نداشت، چیزی از مفاهیم سوسیالیستی و نبود مالکیت درک نمیکرد . در نتیجه تشکیل یک جمهوری سوسیالیستی در آن زمان، موضوعیت نداشت و اگر هم این ایده در آن زمان موفق به پیروزی میشد، بیتردید با مقاومت همهجانبهای روبهرو بودکه تنها با دیکتاتوری خشونت بار میشد آن را سرپا نگه داشت.
- . در غیاب کوچکخان در رشت، همۀ نمادهای جریان بلوک بلشویکی و دولت منتخب آن در محل، نشانی از غیریت به نمایش میگذاشت و سبب مقاومت روزافزون مردم میشد. به جز افراد معدودی در بلوک بلشویکی، بقیۀ افراد فعال این جریان ازآذربایجان ایران و آذربایجان روسیه و به ویژه از اتباع روسی بودند. از اینرو، وقتی این افراد در مجامع عمومی و میتینگها در میان مردم رشت و انزلی حاضر میشدند، کمتر نمادی از ایرانیت به نمایش میگذاشتند. درست یا نادرست، این برای مردم محلی نمادی از بیگانه و غیریت محسوب میشد که از زمان مشروطه و در طول پانزده سال مبارزه در رشت وانزلی با آن به خوبی آشنا بودند. درهمین راستا، رهبری حزب کمونیست ایران (عدالت)، «آوتیس میکائیلیان» نیز از ارمنیان آذربایجان ایران بود که از نوجوانی در روسیه بزرگ شده با فرهنگ و آداب و سنتهای ایرانی آشنایی چندانی نداشت و پیشتر عضو حزب سوسیال دموکراسی روسیه شده بود و این برای جامعۀ به شدت سنتی آن زمان که رهبر یک حزب ایرانی از مردم غیر مسلمان (به مفهوم قومی آن) که قرار بود انقلاب ایران را رهبری کند، قابل درک نبود.
- . اتکای مطلق به قوای خارجی برای حمایت از انقلاب در ایران سبب شد تا هنگامی که دولتِ حامی به دلیل منافع ملی کشور و انقلابش تنها چند ماه بعد از پیروزی انقلاب جنگل، در سیاست خارجی خود رویکرد جدیدی انتخاب کرد، رهبران بلوک انقلابی نه فقط اتکای خود را از دست دادند بلکه به شدت سرخورده و ناامید شدند. سرانجام نیز به آنها، آمرانه و پدرسالارانه خیلی صریح دستور داده شد، « جمهوری» را منحل کنید، چون به سیاستِ جدیدِ جهانی ما آسیب میزند، اگر نمیخواهید و بیم دارید که تسلیم دولت مرکزی شوید، به روسیه بروید!
- . تیز کردن مبارزۀ طبقاتی آن هم بدون حضورکوچکخان به زودی جبهۀ انقلاب را با دشمنیهای زودرسی رو به رو کرد که دولت جدید انقلابی به رهبری احساناللهخان به هیچ وجه قادر به کنترل و هدایت آن نبود و ناگزیر بیش از پیش از زور عریان بهره میگرفت و وحشت میآفرید. در نتیجه، چرخهای از خشونت و دشمنی با انقلاب شکل گرفت که خود را به هنگام حضور قزاقان در رشت آشکارتر کرد.
- . بلوک بلشویکی تلاش فراوان میکرد که با شکست نیروهای انگلیسی و قوای دولت مرکزی که در پشت مرزهای گیلان سنگر گرفته بودند به تهران رفته و همانند الگوی دوران مشروطه، تهران را فتح نماید، اما غافل از این که در آن زمان، تمام مشروطهخواهان تهرانی در آرزوی رسیدن مجاهدین مشروطۀ گیلانی به تهران برای سقوط استبداد صغیر، لحظه شماری میکردند. درحالیکه این زمان هیچ هماهنگی و پیوندی با آنها برقرار نشده بود. در میان بلوک بلشویکی هیچ فرد بانفوذ و با سابقۀ مبارزاتی در ایران وجود نداشت که بتواند با نیروهای سیاسی – اجتماعی فعال در تهران ارتباط و هماهنگی برقرارکند. بدون ارتباط و هماهنگی با نیروها و احزاب قدرتمندی که در تهران حضور داشتند، امکانِ پذیرش حمله کنندگان در تهران وجود نداشت و در نتیجه امکان فتح تهران میسر نبود. بهویژه این که در پشتِ سرِ حمله کنندگان یک دولت خارجی حتا بدون پرده پوشی ایستاده بود.
به این دلایل و دلایل دیگر معتقدیم روندی که طی شد، مطلقن نمیتوانست راهی به پیروزی انقلاب جنگل بگشاید.
اما از منظر دیگری نیز میتوان به موضوع نگریست و فرض کرد که اگر سناریوی متفاوتی انتخاب میشد، شاید امکان پیروزی در دسترس بود:
- . هنگامی که بلشویکها و ارتش سرخ به گیلان وارد شدند، شوروی و دولت آن چهرهای آزادیبخش برای دست کم منورالفکران ایرانی داشت. رهبران شوروی ضمن ابراز دوستی با مردم ایران، شمار زیادی از قراردادهای دورۀ روسیۀ تزاری در ایران را لغو کرده بودند و ایرانیان این مواضع ضد استعماری را با دورۀ روسیۀ تزاری و به ویژه با رفتار انگلیس و قرارداد ۱۹۱۹ مقایسه میکردند که به ضرب و زور رشوه و خیانتِ دولتمردان و حتا بدون وجود مجلس به ایران تحمیل کرده بود. به همین دلیل بودکه کوچکخان و جنگلیها که به حزب دموکرات ایران (اجتماعیون عامیون سابق) تمایل داشتند و بسیار میهندوست بودند، بلشویکها را «احرار» و دولت شوروی را نجات بخش از دست انگلیسیها میدیدند و کوچکخان به روتشتاین مینوشت: «حکومت ساویت روسیه، پناهگاه احرار عالم است». این چهرۀ آزادیبخش، براساس اسنادی که در دست است (و یک نمونۀ آن از گزارش کاراخان در همین نوشته نقل شد)، به سرعت برق و باد با اقدامات و رفتار جناح تندرو بلوک بلشویکی در گیلان بر باد رفت[۳] و در نتیجه مدافعان سیاست آنان در ایران نیز اعتبار خود را از دست دادند و مورد پرسش و سوء ظن قرار گرفتند. در نتیجه چند ماهی پس از ورود بلشویکها به گیلان، برای مردم رشت و انزلی که با آنان روزانه روابط نزدیکی داشتند، شوروی به درست یا نادرست، همان روسیهتزاری تداعی میشد. اعتبار مثبت دولت شوروی برای کمک به نیروهای انقلابی ایران جهت بیرون کردن قوای انگلیسی میتوانست کمک بزرگی باشد، مشروط براینکه مواضعی معقول همانند آنچه در روزهای آغازین ورود قوای شوروی به انزلی از جانب نمایندۀ اصلی آن کشور یعنی «راسکولنیکف» اتخاذ شد. اما او به سرعت تغییر یافت و برای ماموریتی روانۀ دریای بالتیک شد!.
- . در ایران هم کوچکخان و هم حیدرخان بسیار شناخته شده بودند و همۀ نیروهای سیاسی و اجتماعی در تهران، آنان را به عنوان انقلابیون فداکار مشروطه میشناختند. به ویژه همۀ کسانی که در انقلاب مشروطه شرکت داشته و سابقۀ اجتماعیون عامیون و عضویت در حزب دموکرات ایران را تجربه کرده بودند و در خرداد ۱۲۹۹ مهمترین و با نفوذترین نیروهای فعال اجتماعی و سیاسی مترقی در پایتخت و دیگر مناطق ایران محسوب میشدند، به این دو، بیش از دیگران در میان فعالان انقلاب جنگل اعتماد داشتند. نیروهای اجتماعی در سراسر کشور و به ویژه در تهران میتوانستند به طور بالقوه حامی این دو فعال سیاسی خوشنام برای هدایت انقلاب جنگل باشند و بهویژه آنان را با دیگر جنبشهای ضد انگلیسی این زمان پیوند دهند. مشروط براین که قوای ارتش سرخ به حضور خود در گیلان پایان میداد و از همان اوایل خرداد ۱۲۹۹ که هنوز وثوقالدوله بر سرکار بود، رهبری انقلاب جنگل به عهدۀ کوچک خان و حیدرخان که این زمان در بارۀ نحوۀ پیشبرد انقلاب در ایران تقریبن همسو و هم نظر بودند قرار میگرفت و شوروی در کار انقلاب جنگل دخالت نمیکرد و کمکها را تنها به درخواست رهبران انقلاب معطوف مینمود.
- . «پیروزی کامل» انقلاب جنگل در این زمان یعنی فتح تهران و تشکیل جمهوری، اعلام شده بود. اما این مهم اگر میخواست موفق باشد میباید از همان روزهای نخست یعنی زمانی که هنوز وثوقالدوله بر سرکار بود با رهبری کوچکخان و حیدرخان به سرعت انجام میگرفت. با توجه به شرایط ذهنی این زمان وتصویری که از وثوقالدوله و قرارداد ۱۹۱۹ وجود داشت، اقدام آنان در صورت پیوند و هماهنگی با نیروهای اجتماعی و سیاسی پایتخت، امکان موفقیت داشت. برقراری این شکل از هماهنگی و پیوند، به تنهایی از کوچکخان برنمی آمد اما با همیاری و همکاری کوچکخان و حیدرخان و پایگاه اجتماعی دو فعال سیاسی با سابقۀ مشروطهخواهی، تا حدود زیادی میسر و ممکن بود. یادآوری کنیم همین برنامه چند ماه بعد به گونهای دیگر در سوم اسفند در حرکت از قزوین به تهران، اجرایی شد و میدانیم که تهران بدون مقاومت تسلیم گردید و مورد استقبال منورالفکران مشروطه نیز قرار گرفت. پیدا بود که تدارک برای رفتن به تهران بعد از سوم اسفند۱۲۹۹، دیگر به هیچ وجه میسر نبود. از اینرو، آمدن حیدرخان به گیلان در اواخر خرداد ۱۳۰۰ خورشیدی و تشکیل کمیتۀ انقلاب جدید، یک اشتباه بزرگ حیدرخان و کوچکخان بود.
- . چنان که گفته شد، سطح توسعۀ اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی گیلان و ایران با معیارهای مارکسی نیز تشکیل جمهوری شوروی سوسیالیستی و شوروی کردن ایران را بر نمیتابید و این زمان تنها یک انقلاب ملی و دموکراتیک میتوانست مورد پذیرش نیروهای اجتماعی گسترده و توسعۀ پایگاه اجتماعی انقلاب باشد. در نتیجه این انقلاب با شعارهای یک انقلاب ملی و دموکراتیک به رهبری یک عنصر ملی و دموکرات منطبق بود و تزهای حیدرخان که در دی ماه ۱۲۹۹ انتشار یافت نیز بر آن تاکید داشت و برنامههای آن نیز میتوانست همان باشد که پیشتر «محمد امین رسول زاده» از اعضاء و بنیانگذاران حزب دموکرات ایران بعد از فتح تهران در جزوۀ «تنقید فرقۀ اجتماعیون اعتدالیون» در سال ۱۲۸۹ خورشیدی تدوین کرده بود (نک: عظیمی ۱۴۰۱ : ۴۵).
به نظر میرسد شاید با مجموعۀ این اقدامات بود که فرصت پیروزی برای انقلاب جنگل تا حدود زیادی فراهم میشد.
************************************
[۱] . بر طبق خاطرات یان کولارژ، تکنسین اسلحه سازی جنگلیها که همراه حیدر عمواوغلی با کشتی گُرچاکُف از باکو به سواحل جنوبی مرداب انزلی و در قلمرو جنگلیهاآمد، آنان از باکو در ۱۳ ژوئن حرکت کرده و در صبح روز ۱۴ ژوئن ۱۹۲۱(۲۴ خرداد ۱۳۰۰ خورشیدی)به گیلان رسیدند(کولارژ۱۳۸۴: ۱۲۳ – ۱۲۵).
[۲] . یادآوری کنیم که اغلب این افراد راهزنانی بیش نبودند!
[۳] . کتاب جدیدی که در سال ۱۴۰۲ منتشر شده و عنوان آن «جبهۀ ایرانی، انقلاب جهانی» نام دارد و در آن سیصد سند محرمانه از آرشیوهای شوروی به کوشش «مویسی پرسیس» جمع آوری شده که بیش از ۹۰ درصد آنها مربوط به انقلاب جنگل و گیلان است، این تغییر سریع را به اشکال گوناگون و در سندهای مختلف گزارش کرده است.
************************************
منابع:
۱. پرسیتس، مویسی(۱۴۰۲)، جبهۀ ایرانی، انقلاب جهانی،ترجمۀ نایب پور، نگارستان اندیشه،
۲ .شاکری، خسرو(۱۳۸۶)، میلاد زخم، اختران،
۳. رسول زاد، محمد امین(۱۳۲۸ق)، تنقید فرقۀ اعتدالیون ویا اجتماعیون – اعتدالیون، مطبعۀ فارس،
۴. عظیمی، ناصر(۱۳۹۹)، جنبشی که به انقلاب تبدیل شد، نشر سپیدرود،
۵ . عظیمی ناصر(۱۴۰۰)، کوچک خانی که باید از نوشناخت، ایلیا،
۶. عظیمی، ناصر(۱۴۰۱)، چگونه راه بر سوسیال دموکراسی ایرانی مسدود شد؟، نشر ژرف،
۷. فخرایی، ابراهیم(۱۳۵۷)، سردار جنگل، جاویدان، ۸.کولارژ، یان(۱۳۸۴)، بیگانهای در کنار کوچکخان، ترجمۀ رضا میرچی، فرزانروز.
منبع : سایت انسان شناسی و معرفت
آیا «انقلاب جنگل» میتوانست پیروز شود؟!(1)