آیا کشت‌ برنج‌ در گیلان به‌ توسعه‌ی‌ اقتصادی‌ استان کمک‌ می‌کند؟ (3)

✍به قلم و با پژوهش؛ ناصر عظیمی دوبخشری

بخش سوم:

 

پیش‌فرض هفتم‌:

منبع‌ رژیم غذایی‌ انسان امروز دیگر فقط‌ محلی‌ نیست‌

رژیم غذایی‌ به‌ همه‌ی چیزهایی‌ گفته‌ می‌شود که‌ فرد در طول روز می‌خورد و یا مـی‌آشـامد. رژیـم غـذایی‌ برای انسان می‌ تواند به‌ اشکال گوناگون تامین‌ شود. توضیح‌ آن که‌ انسان از طریق‌ رژیم‌های گوناگون غذایی‌ قادر است‌ مواد لازم برای تامین‌ زیست‌ بیولوژیکی‌ خود فراهم کند ، بدون آن که‌ خللی‌ در تداوم حیات او پدید آید. به‌ عبارت دیگر با توجه‌ به‌ شناخت‌ دقیقی‌ که‌ بشر از منابع‌ گوناگون غذایی‌ و محتوای‌ تامین‌ کننده‌ی‌ نیاز بیولوژیکی‌ آن از طریق‌ پیشرفت‌های‌ شگفت‌ انگیـز در علـم‌تغذیه‌ از یک‌طرف و شناخت‌ از مکانیسم‌های‌ عملکرد بدن انسانی‌ در ارتباط با تغذیـه‌ از طرف دیگر به‌ دست‌ آورده است‌، امروزه امکان گزینش‌ و انتخاب رژیم‌ غذایی‌ بسیار متنوع برای‌ تامین‌ منابع‌ لازم جهت‌ تداوم حیات از منابع‌ گونـاگون محلـی‌ و غیـرمحلـی‌ میسـرشده است‌. بنابراین‌ برای‌ تامین‌ مواد لازم جهت‌ تداوم حیات بیولوژیکی‌، لزومـاً انسـان بـه‌ رژیم‌غذایی‌ واحد و اقلام مشخص‌ محلـی‌ در سـبد غـذایی‌ کـه‌ از گذشـته‌ و بـه‌ اقتضـای‌ تولیدات محلی‌ به‌ آن عادت داشته‌، مجبور و محکوم نیست‌.

کشت‌برنج‌ و پیش‌فرض هفتم‌:

رژیم‌ غذایی‌ برمحور برنج‌ در گیلان، دیگر ضرورتی‌ ناگزیر نیست‌.

اما شاید مهمترین‌ پیش‌فرض برای‌ فرا رفتن‌ از بحث‌ کنونی‌ و تکمیل‌ پیش‌فـرض‌هـای‌ پیش‌گفته‌ این‌ باشد که‌ نگاهی‌ به‌ رژیم‌غذایی‌ انسان داشته‌ باشـیم‌ و از ایـن‌ منظـرنیـاز انسان به‌ مواد غذایی‌ و نیاز بیولوژیکی‌ بدن انسان را مورد توجه‌ قرار دهیم‌ و به‌ ویژه به‌ این‌ پرسش‌ پاسخ‌ دهیم‌ که‌ آیا برای‌ تامین‌ مواد لازم جهت‌ تداوم حیات، لزومـاً مصـرف بـرنج‌ گریزناپذیر است‌؟.

چیزی‌ که‌ ما امروز با شناخت‌ رژیم‌غذایی‌ و عادات روزانه‌ی‌ خـوردن در جهـان بـا آن آشنا هستیم‌ به‌ خوبی‌ نشان می‌ دهد که‌ تنوع زیادی‌ در مصـرف غـذای‌ روزانـه‌ و عـادات گوناگون غذایی‌ نزد ملل‌ گوناگون با اقلیم‌های‌ متنوع وجود دارد. چنان کـه‌ مـی‌ دانـیم‌، خوردن نزد انسان‌ها علاوه برلذت بردن ، هدف تامین‌ مـواد لازم بـرای‌ تحـرک و تـداوم حیات را نیز به‌ عهده دارد و بدن انسان‌ها در همه‌جای‌ جهان به‌ سـبب‌ نیـاز بیولـوژیکی‌ واحدی‌ که‌ به‌ تامین‌ مواد مشخص‌ معدنی‌ و ویتامین‌ دارند، نیازمند مـوادی‌ بـرای‌ بـدن و سوخت‌ و ساز آن است‌ که‌ نیاز بیولوژیکی‌ طلب‌ می‌کند. از این‌ رو ملل‌ گوناگون بـا رژیـم‌ غذایی‌ و عادات گوناگون، توانسته‌اند مواد غـذائی‌ مـورد نیـاز خود را از گیاهان و جانوران و منابع‌ طبیعی‌ شامل‌ ویتامین‌ها،کربوهیدرات ها ، پروتئین‌هـا، چربی‌ها، آب و مواد معدنی‌لازم بدن را تامین‌ کننـد، بـدون آن کـه‌ لزوماً به‌ مصرف رژیم‌غذایی‌ واحد و معینی‌ نیاز داشته‌ باشند. بنابراین‌ از نظرعلـم‌ تغذیـه‌ تامین‌ این‌ مواد برای‌ بدن در درجه‌ی‌ نخست‌ مهم‌ و اساسی‌ است‌ و نه‌ لزوماً نوع ویـژه ای‌ از رژیم‌ غذایی‌ معین‌.

امـروزه متخصصان تغذیـه‌ روشـن‌ کـرده‌انـد کـه‌ مصـرف غـذا، انـرژی‌ لازم را بـرای‌ فعالیت‌های‌ عادی‌ بدن مانند ضربان قلب‌، حرارت بدن، تنفس‌، هدایت‌ و توزیع‌ هورمونهـا و آنزیم‌ها تأمین‌ می‌کنند.همچنین‌ روشن‌ شده است‌ که‌ بدن علاوه بر انرژی‌ که‌ از طریق‌ پروتئین‌ها، چربی‌ها و قندها تامین‌ می‌کند، به‌ مواد معدنی‌ دیگری‌ نیزنیاز دارد. امـا بـدن هر انسان علاوه برمواد معدنی‌ ، نیازمند ویتامین‌ها نیز می‌باشد. با این‌ حال تجربه‌ نشان می‌ دهد که‌ این‌ مجموعه‌ نیازها در تغذیه‌ی‌ روزانه‌ی‌ انسان ها با رژیم‌ غذایی‌ گوناگون و با عادات بسیار متنوع غذایی‌ در سراسر کره ی‌ زمین‌ تامین‌ می‌شود.

انسان در گذشته‌ با توجه‌ به‌ کندی‌ ارتباطات و تعاملات نازل بین‌ نقاط مختلف‌ جهان، کوشش‌ کرده با توجه‌ به‌ منابع‌ غذایی‌ در دسترس، رژیـم‌ غـذایی‌ بسـیار گونـاگونی‌ بـرای‌ تامین‌ مواد معدنی‌ و ویتامین‌ در نقاط گوناگون جهان دست‌ یابد. این‌ دست‌ یابی‌ بدون آن که‌ به‌ علم‌ نظری‌ اتکا داشته‌ باشد، در فرایند تجربه‌ی‌ طولانی‌ بشـر در زیسـت‌گـاه‌هـای‌ مختلف‌ و در عین‌ حال قلمروهای‌ مهجور تاریخی‌ جهان به‌ دست‌ آمده است‌. امـا همـه‌ی‌ این‌ رژیم‌های‌ غذایی‌ به‌ رغم‌ اشکال بسیار متنوع آن در سطح‌ محلی‌، ناحیـه‌ ای‌، منطقـه‌ ای‌ ، ملی‌ و جهانی‌ به‌ گونه‌ ای‌  تعریف‌ شده‌اند که‌ مواد معدنی‌ و ویتامین‌های‌ معینـی‌ را از منابع‌ در دسترس تولید در محل‌ برای‌ بدن تامین‌ نماید. امروزه می‌توان دید که‌ انسان‌ها اگر در نواحی‌ بیابانی‌ زندگی‌ می‌کردند برای‌ تامین‌ این‌ مواد و ویتامین‌ها، رژیم‌ خاص خود را داشته‌، آنهایی‌ که‌ در سواحل‌ به‌ سر می‌بردند به‌ نحو دیگری‌ رژیم‌غذایی‌ خـود را تنظیم‌ کرده اند و ساکنان اقلیم‌های‌ پرباران با پوشش‌ گیاهی‌ فـراوان هـم‌ بـه‌ گونـه‌ ی‌ خاص خود به‌ انتخاب رژیم‌ غذایی‌ مبادرت ورزیده‌انـد. امـا در همـه‌ی‌ ایـن‌ رژیـم‌هـای‌ غذایی‌، تامین‌ مواد معدنی‌ و ویتامین‌های‌ مورد نیاز برای‌ تداوم حیات تدارک دیده شده و آگاهانه‌ یا ناآگاهانه‌ تامین‌ میزان معینی‌ از مواد غذایی‌ مورد نیاز بدن در زیست‌ اقلیم‌های‌ گوناگون هدف گیری‌ شده است‌. بنابراین‌ می‌توان گفت‌ که‌ لزوماً بدن انسان به‌ نوع غذای‌ واحدی‌ وابسته‌ نیست‌ بلکه‌ به‌ مواد و ویتامین‌های‌ واحدی‌ متناسب‌ با زیست‌ اقلـیم‌هـای‌ گوناگون وابسته‌ است‌.

با این‌حال با توجه‌ بـه‌ افـزایش‌ سـرعت‌ ارتباطـات و تعـاملات روز افـزون در دهکـده‌ی‌ جهانی‌ و آشنایی‌ با رژیم‌های‌ غذایی‌ یکدیگر و به‌ ویژه با یکسان شـدن شـیوه‌ی‌ زنـدگی‌ شهرنشینی‌ در سراسرجهان(چیزی‌ که‌ فرایند همگرایی‌ نامیده می‌شود)، به‌ نظر می‌رسد که‌ عادات غذایی‌ واحدی‌ در حال شکل‌گیـری‌ اسـت‌. در گـیلان در گذشـته‌ یعنـی‌ حتـا همین‌ پنجاه سال پیش‌ ، ساکنان این‌ منطقه‌، در غذای‌ اصلی‌ سه‌ وعده‌ی‌ خود یعنی‌ حتا برای‌ صبحانه‌ نیز برنج‌ (کته‌) مصرف می‌کردند. خوردن نان در آن زمان به‌ نوعی‌ بـه‌ فقـر تعبیر می‌شد و در بسیاری‌ موارد دون شان افراد و خانوارها بود و حتا خانوارهایی‌ کـه‌ بـه‌ سبب‌ ارزانی‌ نان نسبت‌ به‌ برنج‌ ، از نان برای‌ خوردن شام و صبحانه‌ استفاده مـی‌کردنـد، کوشش‌ می‌کردند آن را از دیگران به‌ ویژه همسایگان خود پنهان نگهدارند. اما امروزه هر چند هنوز برنج‌ نقش‌ مهمی‌ در رژیم‌غذایی‌ روزانه‌ی‌ گیلانیان دارد لیکن‌ عادات گذشـته‌ به‌ میزان زیادی‌ دیگر نزد حتـا روسـتائیان نیـز دیـده نمـی‌شـود. همـین‌ امـروز حتـا در روستاهای‌ گیلان نیز می‌توان پخت‌ ماکارونی‌ و لازانیا را به‌ وفور یافت‌. این‌ امر نشان مـی‌ دهد که‌ رژیم‌غذایی‌ امر ثابت‌ و بدون تغییرنیست‌.

یک‌ نکته‌ را باید به‌ تاکید یادآوری‌ کنیم‌ که‌ برنج‌ به‌ طـور گسـترده در غـذای‌ مردمـان کشورهای‌ توسعه‌ نیافته‌ و جهان سومی‌ است‌ که‌ رواج گسترده دارد. مـا رژیـم‌ غـذایی‌ بـه‌ محور پخت‌ برنج‌ را در کشورهای‌ توسعه‌ یافته‌ ی‌ اروپایی‌ و آمریکای‌ شمالی‌ نمی‌بینیم‌. از این‌ منظر به‌ نظر می‌رسد که‌ تابو کردن یک‌ رژیم‌غذایی‌ دیگر نمی‌توانـد امـر عقلانـی‌ و مثبتی‌ باشد.

بنابراین‌ آن چه‌ که‌ از نظرعلم‌تغذیه‌ در خوردن غذا اهمیت‌ دارد، تامین‌ کامل‌ نیاز مـواد معدنی‌ و ویتامین‌هاست‌ و نه‌ لزوماً نوع  مواد غذایی‌ معین‌. پس‌ می‌توان گفت‌ اگرمواد و منابع‌ غذایی‌ بتوانند مواد معدنی‌ و ویتامین‌های‌ مورد نیاز بدن را تامین‌ کنند و در ضـمن‌ لذت خوردن نیز به‌ ارمغان آورد، تغییر رژیم‌غذایی‌ را نمی‌توان به‌ صورت تابو در آورد که‌ صحبت‌ درباره‌ی‌ آن نیزممنوع  و محذور باشد.

 

پیش‌فرض هشتم‌:

کشت‌ برنج‌ یکی‌ از عوامل‌ اقلیم‌ نامساعد فصل‌گرم در گیلان

اقلیم‌ بسیار مرطوب و شرجی‌ گیلان به‌ ویژه در فصول گرم سال یعنی‌ همزمان با آبگیری‌ کرت‌های‌ برنج‌ در نواحی‌ جلگه‌ای‌، زیست‌ اقلیم‌ بسیار ناسازگار و نامساعدی‌ برای‌ زیستن‌ در جلگه‌ی‌ گیلان فراهم‌ می‌کند. بخش‌ بزرگی‌ از این‌ ناسازگاری‌ اقلیمی‌ بـرای‌ سـکونت‌ انسان در فصول گرم سال در نواحی‌ جلگه‌ای‌ به‌ کشت‌ برنج‌ مرتبط‌ است‌.

کشت‌برنج‌ و پیش‌فرض هشتم‌:

کرت بندی‌ها برای‌ کشت‌برنج‌ در فصول گرم گیلان به‌ مثابـه‌ی‌ تشتک‌ تبخیرهواشناسان است‌ !

گیلان اگرچه‌ در عرض جغرافیایی‌ نسبتاً بالا واقع‌ شده ولی‌ به‌ دلیل‌ ارتفاع کـم‌ از سـطح‌ دریاهای‌ آزاد و نزدیکی‌ به‌ دریا، مستعد اقلیم‌ گرم و مرطوب در فصول گرم سال است‌. اما آب‌گیری‌ کرت‌ها برای‌ کشت‌برنج‌ از اردیبهشت‌ تا  دسـت‌کـم‌  اواخـر تیـرمـاه سـطحی‌ وسـیعی‌ از تبخیر به‌ سبک‌ تشتک‌ تبخیر اقلـیم شناسـان در استان فراهم می‌کند.

تشتک‌ تبخیر وسیله‌ ای برای اندازه گری میزان مطلق‌ و بالقوه‌ی تبخر روزانه‌ برحسب‌ میلی‌متر در ایستگاه‌های هواشناسی‌ و یا آبسنجی‌ است‌. از طریق‌ این‌ تشتک‌، هواشناسان کوشش‌ می‌کنند تا بدانند که‌ به‌طور بالقوه در هوای آزاد در مقابل‌ نور خور شید چه‌ میزان تبخیر صورت می‌گیرد. بنابراین‌ تشتک‌ تبخیر را از آب پرکرده و در معرض هوای آزاد در مقابل‌ نورخورشید قرار می‌دهند. تشبیه‌ کرت‌های برنج‌ که‌ همواره از چند سانتی‌متر از آب پرشده به‌ تشتک‌ تبخیر بالقوه‌ی هواشناسان در اینجا چندان بی‌ ربط‌ نیست‌. زیرا کرت‌های پرشده از آب نیز دقیقا به‌ تشتک‌ تبخیرسنجی‌ هواشناسان و هیدرولوگ‌ها شباهت‌ دارد. به‌ عبارت دیگر در کرت‌های کشت‌ برنج‌ نیز حداکثر تبخیـــرلازم در نـــواحی‌ جلگـــه‌ ای  در مقابـــل‌ نور خورشید و هوای آزاد صورت می گیرد . این تبخیر ضمن ان که هدر رفتن بخش بزرگی از اب

آبیاری در کشت‌برنج‌ را سبب‌ می‌شود ( بدون آن که‌ به‌ ساقه‌ و یا ریشه‌ی گیاه برسد) ، ضمنا در افزایش‌ رطوبت‌ نسبی‌ هوای جلگه‌ی گیلان در فصول گرم سال و نامساعد کردن آن برای زیسن‌ نیز دخیل‌ است‌.

در گذشته‌ جلگه‌نشینان برای فرار از این‌ هوای شرجی‌ و دم کرده‌ی جلگه‌ ، در هر فرصتی‌ به‌ نواحی‌ ییلاقی‌ رفته‌ تا از این‌ هوای مضر سلامتی‌ انسان فرار کنند . لیکن‌  امروزه  زندگی‌ و کار منظم  روزانه‌ چنین‌ فرصتی‌ برای کوچ  فصلی‌ نمی‌ دهد در نتیجه‌ با هزینه‌ ی  فراوان  ا نرژی در صدد مقابله‌ برآمده اند.

از این‌ رو تردیدی وجود ندارد که‌ در صورت فقدان این‌ کرت‌بندی‌ها می‌توان امیدوار بود که‌ اقلیم گیلان در فصول گرم سال با رطوبت‌ نسبی‌ کمتر با اقلیم مناسب‌تری روبرو باشد.

 

پیش‌فرض نهم‌:

کشاورزی‌ محور توسعه‌ نیست‌ و نمی‌تواند باشد.

بخش‌ کشاروزی‌ یعنی‌ مجموعه‌ای‌ از فعالیت‌هـایی‌ نظیـر زراعـت‌، باغـداری‌، دامـداری‌، شیلات، جنگلداری‌ و غیره یکی‌ از سه‌بخش‌ اقتصادی‌ محسوب می‌شود که‌ سـهم‌ آن در کل‌ اقتصاد به‌طور مستمر رو به‌ کاهش‌ است‌. تجربه‌ در همه‌ جای‌ جهان و از جمله‌ ایران نشان می‌ دهد که‌ بخش‌ کشاورزی‌ به‌ عنوان یکی‌ از سه‌بخش‌ اقتصادی‌ همـواره سـهم‌ رو به‌ کاهشی‌ از نظر ارزش تولید ناخالص‌ ملی‌ و اشتغال‌زایی‌ به‌ خود اختصاص می‌دهد. بـه‌عبارت دیگرتوسعه‌ یافتگی‌ بیشتر کشورها با سهم‌ بخش‌ کشاورزی‌ در اقتصـاد رابطـه‌ای‌ معکوس پیدا می‌کند. همین‌ ویژگی‌، محور بودن بخش‌ کشاورزی‌ برای‌ توسـعه‌ اقتصـادی‌ را منتفی‌ می‌کند.

کشاورزی‌ و کشت‌برنج‌ در گیلان و پیش‌فرض نهم‌:

اتکای‌ محوری‌ به‌ بخش‌ کشاورزی‌ به‌ توسعه‌ ی‌ استان کمکی‌ نمی‌کند.

کشاورزی‌ در همه‌ جای‌ جهان وظیفه‌ای‌ مهم‌ از نظر تامین‌ مواد غذایی‌ برای‌ مردم هـر کشور دارد. از این‌ نظر اهمیت‌ بخش‌ کشاورزی‌ نه‌ فقط‌ کم‌ نیست‌ بلکـه‌ مـی‌تـوان گفـت‌ برای‌ یک‌ کشور حیاتی‌ است‌. اما حیاتی‌ بودن با محور توسـعه‌ بـودن دو موضـوع متفـاوت است‌. به‌ ویژه هنگامی‌ که‌ کشت‌ و کشاورزی‌، ناهمسو با توسـعه‌ یـافتگی‌، توانـایی‌ ایجـاد اشتغال و مهم‌تر از آن بهره وری‌ اقتصادی‌ و ارزش افزوده‌ی‌ چندانی‌ به‌ همراه نداشته‌ و در جهتی‌ معکوس سمت‌گیری‌ نماید.

به‌ عنوان نمونه‌ ایالات متحده آمریکا یکی‌ از بزرگ‌ترین‌ تولیدکننـدگان و حتـا صـادر کنندگان محصولات کشاورزی‌ در جهان است‌. اما بخش‌ کشاورزی‌ در ایـن‌ کشـور هـم‌ از نظرتولید ارزش افزوده و هم‌ از نظر اشتغال سهم‌ بسیار اندکی‌ در اقتصاد این‌ کشـور دارد و مهمتر این‌ که‌ سهم‌ آن در کل‌ اقتصاد کشور همواره رو بـه‌ کـاهش‌ اسـت‌. سـهم‌ ارزش تولیدات بخش‌ کشاورزی‌ در این‌کشور در سال ٢٠١٢تنها٢/١ درصد کـل‌ اقتصـاد بـوده است‌. سهم‌ شاغلین‌ نیز از آن کمتر و در همین‌ سال تنها یک‌ درصد کل‌ شاغلین‌ کشور را به‌ خود اختصاص می‌ داد. در حالیکه‌ سهم‌ تولیدات بخـش‌ کشـاورزی‌ در سـال ١٩٩٨ در همین‌ کشور ٧/١ درصد کل‌ ارزش تولیدات و سهم‌ شاغلین‌ بخش‌ کشـاورزی‌ ٢/٢ درصـد بوده است‌. تمام کشورهای‌ توسعه‌ یافتـه‌ی‌ امـروز در جهـان نیـزهمـین‌ ویژگـی‌ را در ساختار اقتصادی‌ خود برای‌ بخش‌ کشاورزی‌ تعریف‌ کرده‌اند. به‌ عبـارت دیگـر در سـمت‌گیری‌ توسعه‌ی‌ اقتصادی‌ با توجه‌ به‌ تمام جوانب‌ توسعه‌ و بهره وری‌ اقتصادی‌ بـه‌ نـاگزیر از بخش‌ کشاورزی‌ در ساختار اقتصادی‌ خود تعریفی‌ چنین‌ قائل‌ شده اند.

در ایران در حالیکه‌ در سال ١٣٧۵سهم‌ بخش‌ کشاورزی‌ ٨/١۴ درصد کل‌ تولید ناخـالص‌ داخلی‌ کشور را به‌ خود اختصاص مـی‌داد ، ایـن‌ سـهم‌ در سـال ١٣٩١بـه‌۶/١٠ درصـد کاهش‌ یافته‌ است‌.اشتغال نیز در این‌ بخش‌ از فعالیت‌های‌ اقتصادی‌ کشورکاهش‌ یافته‌ و از ٢٣ درصـد کـل‌ شاغلین‌ در سال ١٣٧۵به‌١٩ درصد در سال ١٣٩٠ رسیده است‌.

در گیلان البته‌ سهم‌ بخش‌ کشاورزی‌ همیشه‌ هم‌ از نظـر ارزش و هـم‌ از نظـرشـاغلین‌ نسبت‌ به‌ میانگین‌ ملی‌ بالاتر بوده است‌ لیکن‌ در این‌ استان نیز ایـن‌ سـهم‌ روبـه‌ کـاهش‌ بوده و هست‌. به‌ عنوان مثال سهم‌ ارزش افزوده‌ی‌ بخش‌ کشاورزی‌ از کل‌تولیدات استان در سال ١٣٨١برابر٨/١٨ درصد بوده است‌ در حالیکه‌ این‌ سهم‌ در سـال١٣٩١بـه‌٧/١۵درصد رسیده است‌.

شاغلان بخش‌ کشاورزی‌ نیز در گیلان اگرچه‌ نسبت‌ به‌ میانگین‌ کشور سهم‌ به‌ مراتـب‌ بالاتری‌ به‌ خود اختصاص داده لیکن‌ در این‌ استان نیزسهم‌ آن همواره روبه‌ کاهش‌ بـوده است‌. چنان که‌ سهم‌ شاغلین‌ بخش‌ کشاورزی‌ گیلان در سـال ١٣٧۵برابـر۵/٣٩ درصـد کل‌ شاغلین‌ استان بوده لیکن‌ در سال ١٣٩٠ این‌ سهم‌ به‌٢٨ درصد کاهش‌ یافته‌ است‌ .

اگر کشت‌ برنج‌ که‌ دوسوم زمین‌های‌ کشاورزی‌ استان را به‌ خود اختصاص داده و نقش‌غالب‌ در کشاورزی‌ استان بازی‌ می‌کند را به‌ عنوان محور و کانون کشـاورزی‌ گـیلان بـه‌ حساب آوریم‌، در این‌ صورت می‌توان گفت‌ که‌ کشت‌ برنج‌ نیزهماننـد بخـش‌ کشـاورزی‌ توانایی‌ خود را به‌عنوان نقش‌ آفرینی‌ در اقتصاد استان در سال‌هـای‌ آینـده هـم‌ از نظـرتولید ارزش افزوده وهم‌ اشتغال‌زایی‌ بازهم‌ بیشتر از دست‌ خواهد داد و در نتیجه‌ اتکا بـه‌ آن تنها می‌باید از منظر تامین‌ کننده‌ی‌ غذا نگریسته‌ شود و نه‌ به‌ عنـوان محـور توسـعه‌ی‌ استان. ضمن‌ آن که‌ با توجه‌ به‌ ضعف‌ کشت‌ برنج‌ در اقتصاد کشـاورزی‌ گـیلان کـه‌ در بالا برشمرده شد، اتکا به‌ بخش‌ کشاورزی‌ در گیلان بازهم‌ بیشترمـی‌توانـد ناهمسـو بـا توسعه‌ و توسعه‌ یافتگی‌ استان باشد. بنابراین‌ با توجه‌ به‌ قاعده‌ی‌ کاهش‌ روز افزون بخش‌ کشاورزی‌ در اقتصاد آینده‌ی‌ جهان و ایران، محور قراردادن این‌ بخش‌ بـه‌ عنـوان محـور توسعه‌ نه‌ عملی‌ و نه‌ واجد درایتی‌ برای‌ توسعه‌ی‌ استان است‌.

توسعه‌ در گیلان باید ضمن‌ حفظ‌ بخش‌ کشاورزی‌ خود و زمین‌های‌ اختصاص یافته‌ به‌ آن و تولید محصولاتی‌ که‌ بهره وری‌ بیشتری‌ از این‌ بخش‌ به‌ دست‌ می‌ دهد، در زمینه‌ی‌ صنعت‌ ناآلاینده و های‌ تک‌ و بخش‌ خدمات به‌ ویژه بخش‌ خدمات توریسـتی‌ کـه‌ مزیـت‌ زیادی‌ برای‌ آن دارد ، برای‌ تولید ارزش افزوده‌ی‌ بیشترتلاش کند و از توهم‌ توسـعه‌ بـرمحور بخش‌ کشاورزی‌ دست‌ بردارد.

 

پیش‌فرض دهم‌:

کاهش‌ سهم‌ هزینه‌ ی‌ غذا در سبد خانوار

توسعه‌ یافتگی‌ همچنین‌ تقاضای‌ خانوار را به‌ طور نسبی‌ نسبت‌ به‌ دیگر نیازهـا بـرای‌ غـذا کاهش‌ می‌دهد. به‌ عبارت دیگر سهم‌ خوراکی‌ها در هزینـه‌ی‌ خـانوار بـه‌طـور مسـتمر همراه با توسعه‌ یافتگی‌ یک‌ جامعه‌ رو به‌ کاهش‌ می‌گـذارد. ایـن‌ بـدان معنـی‌ اسـت‌ کـه‌ نیازهای‌ جدید متناسب‌ با سطح‌ توسعه‌ یافتگی‌ به‌ تدریج‌ جـایگزین‌ سـهمی‌ از هزینـه‌ی‌ خوراکی‌ها و دخانی‌ها را در یک‌ خانوار به‌ خود اختصاص می‌دهد و در نتیجه‌ سهم‌ غـذا به‌طور نسبی‌ در سبد خانوار رو به‌ کاهش‌ می‌گذارد. این‌ البته‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ به‌ معنی‌ رشد فقرغذایی‌ در یک‌ خانوار جامعه‌ ی‌ توسعه‌ یافته‌ نیست‌.

کشاورزی‌ و پیش‌فرض دهم‌:

کاهش‌ سهم‌ غذا در سبد خانوار ایرانی‌ و گیلانی‌ یک‌ واقعیت‌ است‌.

چنان که‌ گفته‌ شد این‌ یک‌ قاعده‌ی‌ جهانی‌ است‌ که‌ با سطح‌ توسعه‌ یافتگی‌ بیشترسـهم‌ خوراکی‌ها در هزینه‌ی‌ خانوار کاهش‌ پیدا می‌کند. معنی‌ این‌ فرایند این‌ اسـت‌ کـه‌ هـرخانوار شهری‌ با افزایش‌ سطح‌ توسعه‌ی‌ جامعه‌ تلاش می‌کند اقلام دیگری‌ از هزینـه‌هـا متناسب‌ بانیازهای‌ سطح‌ توسعه‌ یافتگی‌ وارد هزینه‌های‌ خانوار خـود نمایـد . در نتیجـه‌ غذا به‌ عنوان یک‌ نیاز اولیه‌ سهم‌ نسبی‌ خود را به‌ تدریج‌ در کل‌ هزینه‌ی‌ خانوار از دسـت‌ می‌ دهد. به‌ عبارت دیگر اگر چه‌ خانوار در فراینـد نـوین‌ توسـعه‌یـافتگی‌، غـذای‌ بهتـر و بیشتری‌ مصرف می‌کند لیکن‌ سهم‌ نسبی‌ هزینه‌های‌ خوراکی‌ آن در کـل‌ سـبد خـانوار کاهش‌ پیدا می‌کند.

به‌ عنوان نمونه‌ یک‌ خانوار ایرانی‌(میـانگین‌شـهری‌ و روسـتایی‌) برابـر٩/٣۶ درصـد کـل‌ هزینه‌ی‌ خانوار را به‌ هزینه‌های‌ خوراکی‌ و دخانی‌ در سال ١٣٧۵ اختصاص مـی‌ داد . در حالیکه‌ همین‌ اقلام در سال ١٣٩٢به‌١/٣٣ درصد رسیده است‌. در گیلان ایـن‌ سـهم‌ از ٣/۴١ درصد در سال ١٣٧۵به‌٣/٣۵ درصد کاهش‌ یافته‌ است‌.

از این‌ رو می‌توان گفت‌ که‌ کشاورزی‌ و منابع‌ تولیدی‌ آن در تقاضای‌ خانوار نیز اگرچـه‌ از نظرمطلق‌ کاهش‌ پیدا نمی‌کند لیکن‌ به‌ لحاظ اهمیت‌ نسبی‌ به‌ تدریج‌ سـهم‌ کمتـری‌ به‌ خود می‌گیرد. و این‌ بدان معنی‌ است‌ که‌ روز به‌ روز تقاضـا بـرای‌ نیازهـای‌ جدیـد در سبد تقاضای‌ خانوار جا باز می‌کند و سهم‌ مواد عـذایی‌ را بـه‌ حاشـیه‌ مـی‌ رانـد. همـین‌ فرایند است‌ که‌ در اقتصادی‌ های‌ نوظهور جدید یکی‌ از عواملی‌ است‌ که‌ بخش‌ کشـاورزی‌ را به‌ طور مستمر در اقتصادهای‌ توسعه‌ یافته‌تر حاشیه‌ ای‌ کرده و اهمیت‌ کمتری‌ بـه‌ آن در اقتصاد داده و می‌ دهد.

پس‌گفتار:

ما در بالا با اتکا به‌ ده پیش‌فرض و شواهدی‌ که‌ ارائه‌ شد، تلویحاً نشان دادیم‌ که‌ هـم‌ کشت‌ برنج‌ در گیلان برای‌ آینده‌ی‌ توسعه‌ی‌ استان شکننده است‌ و هم‌ اتکـا بـه‌ بخـش‌ کشاورزی‌ به‌ عنوان محور توسعه‌ نمی‌تواند معقول و منطقی‌ باشد و در نتیجه‌ ایـن‌ رونـد، ناهمسو با توسعه‌ یافتگی‌ استان است‌. اما پرسش‌ اساسی‌ اکنون ایـن‌ اسـت‌ کـه‌ چـه‌ بایـد کرد؟ اگرچه‌ این‌ مقاله‌ هدفش‌ پاسخ‌ به‌ این‌ پرسش‌ و در واقع‌ تعیین‌ مکانیزم تغییر روند کنونی‌ نیست‌ و تنها برای‌ نخسـتین‌ بـار بـه‌ چـالش‌ گـرفتن‌ رونـد کنـونی‌ و نشـان دادن شکنندگی‌ آن بوده است‌ لیکن‌ می‌توان گفت‌ که‌ نتیجه‌ و جمع‌بنـدی‌ آن تلویحـاً چنـین‌ حکمی‌ را پیشنهاد می‌کند. اما واقعیت‌ این‌ است‌ که‌ پاسخ‌ منطقی‌ ، معقـول و مسـئولیت‌ پذیر به‌ پرسش‌ چه‌ باید کرد، دشوار است‌. هم‌ به‌ لحاظ عادت عمیـق‌ تـاریخی‌ و محافظـه‌کاری‌ نهفته‌ در جان و جنم‌ هر گیلانی‌ برای‌ تغییر این‌ روند، و هم‌ نوستالوژی‌ زیسـتن‌ بـا کشت‌ برنج‌ و به‌ ویژه نوستالوژی‌ رژیم‌ غذایی‌ آن می‌تواند موانـع‌ جـدی‌ بـرای‌ هـرگونـه‌ تغییر و حتا اندیشه‌ی‌ تغییر در این‌ خصوص باشد. با این‌حال پیشنهاد اساسی‌ این‌ اسـت‌ که‌ بدون تعجیل‌ وشتابزدگی‌ و به‌ ویژه هرج و مرج در تغییر این‌ روند، مقامات مسـئول در استان می‌باید دست‌کم‌ این‌ بحث‌ را با متخصصان واقعی‌ در بخش‌ کشاورزی‌، اقتصاد بـه‌ ویژه اقتصاد توسعه‌، منابع‌ طبیعی‌ ، برنامه‌ ریزان منطقـه‌ ای‌ و علاقمنـدان دانشـگاهی‌ در میان بگذارند.

بررسی‌ نگارنده نشان می‌ دهد که‌ کشت‌ برنج‌ در گیلان به‌ رغم‌ هرج و مرج  پـیش‌ آمـده در زمینه‌ی‌ تغییرکاربری‌ در سال‌های‌ اخیر به‌ لحـاظ ذات شـکل‌ زمـین‌ِ کشـت‌بـرنج‌ و شیوه‌ی‌ کشتی‌ که‌ با خود به‌ همراه داشته‌ و دارد، تا حدود زیـادی‌ موانـع‌ بسـیاری‌ بـرای‌ تغییر کاربری‌ زمین‌ در گیلان که‌ در دهه‌ی‌ اخیر به‌ معضلی‌ بـزرگ تبـدیل‌ شـده، نشـان داده است‌. زمین‌هایی‌ که‌ به‌ کشت‌ برنج‌ اختصاص یافته‌ به‌ میزان قابل‌ توجهی‌ نسبت‌ بـه‌ دیگر زمین‌ها در مقابل‌ تغییرکاربری‌ مقاومت‌ کرده است‌. به‌ عبارت دیگر زمین‌های‌ زیر کشت‌ برنج‌ در مقابل‌ باغ و چیزی‌ که‌ در گیلان «پشته‌» گفته‌ می‌شود کمتـرخـود را بـه‌ کاربری‌های‌ دوبخش‌ دیگر اقتصاد یعنی‌ بخـش‌ صـنعت‌ و خـدمات و توسـعه‌ ی‌ شـهری‌، تسلیم‌ کرده است‌. از این‌ منظرسطوح زیرکشت‌ برنج‌ دارای‌ نقاط مثبتی‌هستند.

ما می‌دانیم‌ که‌ رقابت‌ بین‌کاربری‌ها در تمام جهان همیشـه‌ بـه‌ ضـرر کـاربری‌هـای‌ بخش‌ کشاورزی‌ رقم‌ می‌خورد. به‌ لحاظ این‌ که‌ بهره وری‌ در این‌ زمین‌ها بـه‌ نسـبت‌ دو بخش‌ دیگر اقتصاد یعنی‌ صنعت‌ و خدمات به‌ مراتب‌ پایین‌تر است‌ و در گیلان نیزهمین‌ قاعده حاکم‌ است‌. بنابراین‌ اگر جامعه‌ی‌ متخصصان بالا نیزبـه‌ چـالش‌هـا و شـکنندگی‌ طرح شده در فروض این‌مقاله‌باورمندشوند، در آن صورت تغییر روندمی‌بایـدبـا اقنـاع مسئولان در سطح‌محلی‌ و ملی‌ و با هدایت‌ دولت‌ و نهادهـای‌ مسـئول و شـاید بـا اتخـاذ روش های‌ انقلابی‌تر در دستور کار قرار گیرد. پیداست‌ در این‌ خصوص می‌بایـد نظـرات تمام صاحب‌نظران به‌ اجماع  برسد و یا دست‌کم‌ اکثریت‌ آنان بـا منطـق‌ علمـی‌ رای‌ بـر روند کنونی‌ داده باشند.

موضوع این‌ بحث‌ به‌ طور اساسی‌ می‌تواند به‌ دوبخش‌ تقسیم‌ شود. در بخش‌ نخسـت‌ مـی‌باید پاسخ‌ به‌ این‌ پرسش‌ در دستور کار باشد که‌ آیا روند کنونی‌ کشت‌ برنج‌ در گیلان کـه‌ دو سوم زمین‌های‌ کشاورزی‌ را به‌ خود اختصاص داده در جهت‌ کمـک‌ بـه‌ رونـد توسـعه‌ یافتگی‌ استان در آینده است‌؟ و اما در صورت پاسخ‌ مثبت‌ به‌ تغییر روند کنونی‌ و تغییـر کشت‌برنج‌، پرسش‌ دوم می‌تواند این‌ باشد که‌ بدیل‌ کشت‌ برنج‌ و یا بـدیل‌هـای‌ آن چـه‌ می‌تواند باشد که‌ با روند توسعه‌ یافتگی‌ بیشتر استان همسویی‌ نشـان دهـد و در تسـریع‌ آن موثرباشد.

 

آیا کشت‌ برنج‌ در گیلان به‌ توسعه‌ی‌ اقتصادی‌ استان کمک‌ می‌کند؟ (1)

آیا کشت‌ برنج‌ در گیلان به‌ توسعه‌ی‌ اقتصادی‌ استان کمک‌ می‌کند؟ (2)

 

 پی دی اف مقاله

منبع: سایت انسان شناسی و فرهنگ

یک پاسخ ارائه کنید