آیا کوچک خان جداییطلب بود؟(2)
اشاره:
در قسمت اولِ این مقاله گفته شد که از آغاز پیدایش جنبش جنگل یک اتهام ثابت در مورد این جنبش وجود داشت و آن این بودکه این جنبش وابسته بوده و هدفِ کوشش های کنشگرانِ این جنبش به ویژه رهبرِآن کوچک خان در خدمت به منافع ایران نبوده است. در ادامه ی قسمت نخست، این نوشته می کوشد با استناد به اسناد معتبر نشان دهد که کوچک خان چه عقاید و اعتقاد سیاسی داشت و هدف او در جنبش و انقلاب جنگل چه بود و چه میزان می توان او را به عنوان یک عنصر جدایی طلب به حساب آورد؟ بر پایه ی چه اسنادی او جدایی طلب خوانده می شود؟ آیا این اتهام ها پایه ای در واقعیت دارد؟ اگر ندارد، چرا و بر چه اساسی طرح شده اند؟و سرانجام این که آیا اسنادی وجود دارد که رضاخان و کوچک خان در مقابل هم جنگیده اند؟!. نظرِ رضاخانِ سردار سپه در باره ی جنبشِ جنگل و کوچک خان چه بوده است؟. یادآوری کنیم که این مقاله در همکاری انسانشناسی و فرهنگ با مجله ی گیله وا چاپ رشت، در شماره ی ۱۶۸ (مهر و آبان ۱۴۰۰) آن مجله نیز منتشر می شود. اما به دلیل محدودیت صفحات مجله در اینجا با متن کامل و ویرایش جدید انتشار می یابد.
پیدا شدن افق های جدید برای جنبش جنگل
چنان که گفته شد در طولِ دوره ی حدود پنج ساله ی نخست، فراز و فرودهای بسیار برای جنبش جنگل روی داد، اما هر چه زمان به پایان جنگ اول جهانی نزدیک می شد و روسیه تزاری در جنگ بیشتر متزلزل می گردید، افق های روشن تری برای این جنبش پدید می آمد و نفوذ جنبش جنگل نیز بیشتر می شد. به طوری که اوسینکو(Ovsienko) کنسول روسیه در رشت در یادداشت ۱۹ بهمن ۱۲۹۵خود نوشت:« هر روز صبح دیوارهای رشت پر از اعلامیه های جنگلی هاست. آن ها از مردم می خواهند که به جنگلی بپیوندند و برای آزاد کردن گیلان بکوشند» ( اوسینکو: ۲۲۱). در چنین شرایطی بود که در فوریه ی ۱۹۱۷(به تاریخ قدیم روسیه و در واقع ۱۵ مارس برابر ۲۵ اسفند۱۲۹۵ خورشیدی) انقلاب اول روسیه یا همان انقلاب فوریه اتفاق افتاد و در آن جناح منشویک های حزب سوسیال دموکراسی روسیه طی یک انقلاب روی کار آمدند که یک حزب اصلاح طلب و به مفهوم امروزی کلمه، سوسیال دموکرات بود. این دولت تا اکتبر۱۹۱۷( به تاریخ قدیم روسیه، نوامبر یا آبان ۱۲۹۶خورشیدی ) در روسیه بر سرِکار بود.
دولتِ برخاسته از انقلابِ فوریه، جنگ با جنگلی ها را تقریبن متوقف کرد. در نتیجه از بهار ۱۲۹۶، جنگلیان از فرصت استفاده کرده، از مخفیگاه های خود بیرون آمدند و در کسما و گوراب زرمیخ ( در شهرستان امروزی صومعه سرا) به صورت آزادانه و بدون دغدغه ای، یک مقر تشکیلاتی علنی و گسترده برپا کردند و در آن جا سامانه های نظامی، آموزشی، فرهنگی و مالی پدید آوردند. هر چند دولت جدید روسیه به دلیل این که در جنگ باقی مانده و در جناح متفقین هنوز برای خود وظیفه ای قائل بود و در نتیجه ارتش روسیه هنوز در گیلان حضور داشت، اما جنگلیان با این دولت روابط خوبی برقرار کردند و با آن به مصالحه ای نانوشته رسیدند. با این حال در پنهان و آشکار از دولتِ منشویک روسیه که مدعی انقلابی گری و آزادیخواهی بود انتقاد نیز می کردند که چرا ارتش اشغالگر خود را از گیلان بیرون نمی برد( نگاه کنید به روزنامه ی جنگل ، شماره های اواخر تابستان و اوایل پاییز ۱۲۹۶ خورشیدی).
چنان که گفته شد، در چنین شرایطی، جنگلیان عضو گیری جدید کردند، آموزش نظامی کلاسیک و چریکی برپا نمودند، تشکیلات آموزش و پرورش یا معارف خود را راه انداختند و مهمتر از همه این که یک روزنامه در ۲۰ خرداد ۱۲۹۶ در کسما راه انداختند که ارگان مرکزی تشکیلات جنگلیان بود. روزنامه ای که مواضع جنگلیان را در زمینه های گوناگون بیان می کرد.حسین خان کسمایی روزنامه نگار انقلابی، شاعر و نویسنده ی برجسته ی این دوره و عضو این زمان حزب دموکرات ایران ( وارث اجتماعیون عامیون) با پیدا شدن شرایط جدید، بلافاصله خود را از تهران به کسما رساند و ضمن آن که ارتباط سیاسی مرکز و مهمترین حزب سیاسی آن زمان یعنی حزب دموکرات ایران را که مشرب اجتماعیون عامیونی داشت با جنگلیان برقرارکرده بود، همچنین، مدیر مسئولی روزنامه ی جنگل را نیز به عهده گرفت. این بدان معنی بود که بند ناف جنگلیان به گونه ای با مرکز و پایتخت و جریان های سیاسی آن وصل شده بود. پیداست وقتی حسین خان کسمایی، عضو یک حزب رسمی پایتخت نشین و یک پای فراکسیون مهم مجلس دوم و سوم به جنگل می آمد و در آن مدیر مسئول روزنامه جنگل یعنی ارگان رسمی جنگلیان را به عهده می گرفت و در آن از مواضع رسمی دولت جدید پشتیبانی نیز می کرد، دشوار بتوان به جنگلیان دست کم تا این زمان بر چسب جدایی طلبی زد!.
در همین زمان علاء السلطنه به عنوان رئیس الوزرا ( نخست وزیر) در ۱۵ خرداد ۱۲۹۶ خورشیدی جای وثوق الدوله را گرفت که می دانیم به وابستگی به انگلیسی ها مشهور بود. همین امر موضع جنگلیان را در مقابل دولت مرکزی تعدیل می کرد. در نتیجه در شماره ی نخست روزنامه ی جنگل که در ۲۰ خرداد ۱۲۹۶ منتشر شد، جنگلیان آشکارا تمایل پیدا کردند نشان دهند که یاغی نیستند و دولت مرکزی را هم قبول دارند ، مشروط بر آنکه این دولت، اصلاحات را در دستور کار خود قرار دهد و از نظر آنان اولین قدم در این راه، اصلاح رویه ی دولت در انتخابات دوره ی چهارم مجلس شورای ملی که قرار بود در دستور کار دولت باشد. سرمقاله ی اولین شماره ی روزنامه ی جنگل با عنوان «اولین قدم برای حسن جریان انتخابات» همین نکته را یادآوری میکرد و تاکید داشت که آنان نه یاغی هستند و نه وابسته به کشورهای خارجی بلکه دل در گرو اصلاح مملکت دارند و هر دولتی را که دست به اصلاحات بزند، تقدیس می کنند: « انتخابات چهارمین دورۀ تقنینیه، اذهان عموم را به خود جلب و متوجه ساخته است و عنقریب نمایندگانی که مسئول حیات و ممات قطعی ایراناند ، کرسی پارلمنت را اشغال خواهند نمود…آری اولین قدمی که برای حسن جریان انتخابات لازم بوده و میباشد و چندان وقت هم فوت نگردیده، همانا تغییرحکام و رؤسای سابقه و سلب اقتدارات غیرمشروعۀ ایشان میباشد. از قبیل ظل السلطانها و فرمانفرماها و کامرانمیرزاها و معتمدالدولهها و غیره. چه همین حکام و رؤسای امروزه که مصادر امور ایالات و ولایاتاند از همان زمره اشخاصاند که تا دیروز با یک وقاحتی غیرقابل تقریر دست به دست همکاران ستمپیشۀ استبداد منش خود، هواخواهان جور یعنی سلطنتِ مستبدۀ منفورۀ کهنۀ روسی داده، دمار از روزگار نوع خود برآورده و از هیچگونه لطمه به ناموسِ وطن و هموطنانِ خود مضایقه نکردهاند». سرمقاله سپس به آشکار مینویسد که با دولت دشمنی ندارد بلکه از دولت میخواهد که اولین قدم اصلاحات را از همین انتخابات شروع کند: «ما نیز اقدام به موقع هیئت معظم دولتی را که به اصلاحات شروع کند با قلبی مملو از دولتخواهی و فرمانبرداری تقدیس کرده و موفقیتشان را بر این فداکاری عظیم که اولین قدم برای حسن جریان انتخابات است درخواست مینمائیم» (روزنامه ی جنگل، شمارۀ اول، ۱۸ شعبان ۱۳۳۵ برابر ۲۰ خرداد ۱۲۹۶ تاکید از ماست). پیداست که این نقطه نطرات جنگلیان چه با آن موفق باشیم چه مخالف، هیچ نشانه ای از جدایی طلبیو جداسری در خود ندارد.
در مقالهای که حسینخان کسمایی در شماره ی ۴ روزنامه ی جنگل در تیرماه ۱۲۹۶ خورشیدی، یعنی بلافاصله پس از آمدن از تهران به کسما، تحت عنوان «افسانۀ پرشور» نوشته، مواضع مشروطه خواهی جنگلیان را در قبال دولت مرکزی یعنی دولت «علاء السلطنه» بیش از پیش روشن می کند و اتهام جدایی طلبی به جنگلیان را بازهم دشوار می نماید: «وقت را غنیمت باید شمرد. پادشاه ما [ احمدشاه که این زمان حدود ۲۰ سال داشت] محبوب و صدیق و ایراندوست است. کابینۀ وزرای اخیر ما [کابینۀ علاءالسلطنه] چنانکه از هر گوشه و کناری به گوش میرسد، طرف اطمینان و اعتماد عامۀ ایرانیاناند. دولت همسایه، خاصه زمامداران دولت آزاد دموکراسی روس [منظور دولت منشویک کرنسکی در روسیه] با صدای رسا و مؤثر به ما همهطور مساعدت را وعده داده و چنانکه میبینیم از همهطور اقدامات خصمانۀ رژِیم سابق مستبدۀ روسیه [تزاری] عطف عنان کرده و خوشبختانه به هر قسم همراهی و بذل محبت شروع نمودند…برخیزیم مقبرههای غمانگیز شهدا و ارواح سعیدۀ طیبۀ رفتگان را از خود خشنود کنیم. منتخبین و وکلای دارالشورای کبرای ملی[ دوره ی چهارم مجلس شورای ملی که این زمان قرار بود انتخابات آن برگزار شود] را حتیالمقدور از اشخاص امین و صدیق، از خود گذشتۀ بیطمع انتخاب کنیم. تقیزاده و امثال او از پرورشیافتگان این آب و خاکاند که پارلمان ایران به وجود امثال آنها افتخار دارد. وحیدالملک، ادیبالسلطنه[ سمیعی] گیلانی و میرزا محمد علیخان کلوپ و آقا سیدمحمدرضا مساوات و سایر دمکراتهای معروف مشهور و غیره و غیره در همین آب و خاک تربیت یافتهاند که ما به وجود اقران آنها مباهات میورزیم» (نک: حسین کسمایی، روزنامۀ جنگل، شمارۀ چهارم، ۱۱ تیرماه۱۲۹۶).
چنانکه پیداست ارگان رسمی جنگلیها در ۱۱ تیرماه ۱۲۹۶ خورشیدی( ژوئیه ی ۱۹۱۷) مواضع سیاسی جنگلیان را بهوضوح بیان کرده و به آشکار از کاندیداهای حزب دموکرات ایران در انتخابات مجلس چهارم که این زمان قرار بود برگزار شود، دفاع کرده است. در این مواضع چه با آن موافق باشیم و چه مخالف، با دولت مرکزی و سلطنت احمدشاه نه فقط مخالفتی دیده نمیشود، بلکه بهعنوان پادشاه مشروطه مورد حمایت قرار گرفته است. از کابینۀ علاءالسلطنه بهدلیل آنکه به قول کسمایی مورد حمایت مردم است، دفاع میکند. از مواضع دولت موقت کرنسکی در روسیه که از منشویکها یا همان اجتماعیونعامیون میانهرو بودند ( نظیر حزب دموکرات این زمان در ایران) بهخوبی یاد شده و مواضع آن را به همراهی با جنگلی ها تعبیر کرده است. از همه مهمتر ضمن آنکه مردم را به شرکت در انتخابات مجلس دوره ی چهارم شورای ملی دعوت کرده (که این زمان قرار بود برگزار شود که بعد به تاخیر افتاد و در اول تیرماه ۱۳۰۰ افتتاح شد)، از آنان خواسته است تا به کاندیدهای حزب دموکرات ایران که این زمان یک حزب رسمی پایتخت نشین بوده و تحت رهبری تقی زاده، مساوات، سلیمانمیرزا اسکندری و محمد تدین وارث اجتماعیونعامیون بود، فراخوانده است. این مواضع از این نظر مهم است که از جانب حسین خان کسمایی اعلام شده است. او کسی است که این زمان عضو حزب دموکرات ایران و بعدها در تشکیلات جنگل در کنار کوچک خان در مقابل بخش سنتی آن به رهبری حاج احمد کسمایی نقش مهمی ایفاء کرد. بنابراین نیازی به هیچ توضیحی نیست که چه با این مواضع موفق باشیم و چه مخالف، موضع جنگلیان در ارگان رسمی آن ها یعنی روزنامه ی جنگل در قبال دولت مرکزی و سرنوشت کشور چه بوده است. یادآوری کنیم که این مواضع که توسط حسین خان کسمایی در روزنامه ی جنگل اعلام شده، موضع کوچک خان نیز بوده است. چرا که می دانیم حسین خان کسمایی در این زمان نزدیک ترین فرد به کوچک خان در تشکیلات جنگل محسوب می شد.
در مهر ماه ۱۲۹۷ خورشیدی ( اکتبر ۱۹۱۷)، سرمقاله نویس روزنامه ی جنگل، ارگان جنگلیان یک بار دیگر بر ملی گرایی و وطن دوستی جنگلیان تاکید کرده است:« طرفدار فایدۀ ایران و ایرانی هستیم. با کسانی دوستیم که دولت و ملت ایران از آن ها اگر منتفع نشوند، اقلاً ضرر هم نبینند. با اشخاصی دشمنیم که مستقیماً یا غیر مستقیم باعث خسارت و خرابی و افناء[ نابودی] ملت و مملکت ایران می گردند. به تعقیب این نیتِ مقدس،[ تا کنون] فداکاری و از خود گذشتگی کرده ایم»( روزنامه ی جنگل۲۸ ذیحجه ۱۳۳۶ ق. برابر ۱۱/۷/۱۲۹۷ خ: ص۲). سرمقاله نویس همین روزنامه، در شماره ی دی ماه ۱۲۹۷ خورشیدی( ژانویه ۱۹۱۹) نیز ضمن رد اتهامات متعدد به جنگلیان، بر وطن خواهی و ایران دوستی جنگلی ها تاکید می کند:« گاهی جنگلی را متمرد،گاهی آشوب طلب،گاهی ظالم و متعدی،گاهی اجیر بیگانگان، گاهی خواهان مسلک فئودالیسم(ملوک الطوایفی) معرفی می کنند. هر روز عنوانی جدید به آن ها بسته، هر ساعتی اسم تازه ای وضع کرده و به این عادات پوسیدۀ بی حقیقت می خواهند مقصود اصلی خود را که فنای این جمع است حاصل کنند ، ولی با عملیات چهارساله، با امتحانات عدیده که مکرر داده شده و خواهد شد، با هر نوع برهان عملی مدلل کرده و می کنیم که مقصود اصلی فقط سعادت ایران، حفظ استقلال مملکت، تحکیم مبانی دولت مشروطه، واضح تر[ بگوییم]، استحکام قوائم سلطنت ذات مقدس شاهنشاهی است». در این سرمقاله بازهم با تاکید اعلام می شود که جنگلیان:«هیچ گاه مخالف اوامر شاهانه و هیئت دولت نبوده و همیشه آمالشان این بوده و هست که به استظهار دولت، از مخالفین اصلاحات و مانعین ارتقاء و تعالی ایران جلوگیری کرده و آن ها را با قوای ملی، منکوب، جادۀ اصلاح را برای دولت صاف و پاکیزه نماید»( روزنامه ی جنگل، ۱۶ جدی[دی] ۱۲۹۷ خورشیدی: ۱ همه جا تاکید از ماست).
پیوند جنگلیان با احزاب در پایتخت کشور
در رابطه با پیوند جنگلیان با احزاب فعال وطن خواه در پایتختِ کشور یعنی تهران، حسین جودت که خود این زمان در رشت مسئول« کمیتۀ حزب دموکرات ایران» شعبه ی رشت بود مینویسد که پس از پیروزیهای اولیه ی جنگلیها بر روسیه ی تزاری: «عدۀ زیادی از روشنفکران و آزادیطلبان به جنگل علاقهمند شدند. از جمله کمیتۀ [حزب] دموکرات رشت بود که به پیروی از دموکراتهای مرکز میبایستی با هر جنبشی که منجر به نجات ایران میشد، همراهی کنند. کانون جنگل نیز در آن هنگام جنبشی برای خلاصی از زیر بار استبدادِ روسهای تزاری و انگلیسیهای استعمارگر بود. اعضای کمیتۀ دموکرات در رشت عبارت بودند از میرزاعلیآقا چائیچی، نعمتزاده، میرزاعلیاکبر نهاوندی[ پدر هوشنگ نهاوندی]، میرزا حسینخان کسمایی و میرزا محمدعلیخان پیربازاری و عمیدالملک . روزنامۀ ارگان کمیتۀ مذکور [در رشت] روزنامۀ «بیداری» بود که امتیاز آن را نویسنده [حسین جودت] بر عهده داشت. این کمیته علناً با جنگل روابط حسنه داشت و آن را تقویت مینمود و در عین حال به پیروی از مرام خود حاضر نبود که این قیامهای محلی بوی تجزیه و افتراق بدهد. بههمینجهت پیوسته به میزرا کوچکخان رهبر انقلاب جنگل تذکر میداد که رویۀ کار باید طوری باشد که زمزمۀ جدائی و تجزیه از ناحیۀ جنگل نشود و حامل این پیامها میرزاعلیاکبر نهاوندی بود که به سمت نمایندۀ کمیته [حزب دموکرات شعبۀ رشت] پیوسته با جنگل در آمد و شد بود» (حسین جودت ۱۳۵۰: ۵۱ – ۵۲). دو نکته را باید در ارتباط با این نوشته ی حسین جودت یادآوری کنیم. نخست این که جودت تاکید دارد که حزب دموکرات ایران بر مخالفت با هر نوع جدایی طلبی تاکید داشته و بنابراین حمایت این حزب از جنگلیان و به ویژه فعالیت یکی از اعضای برجسته ی آن در گیلان یعنی حسین خان کسمایی در تشکیلات جنگلیان و در کنار کوچک خان، خود گویای همه چیز است. دوم، به نظر می رسد که حسین جودت که کتاب خود را در دهه ی ۱۳۵۰ خورشیدی می نوشت، تلاش بسیار کرده است تا وقتی از کوچک خان در کتابش سخن گفته، روابط خود با جنبش جنگل را با مواضع ملی گرایانه ی خود نیز برجسته نماید . اما می دانیم که این زمان حسین خان کسمایی از اعضای حزب دموکرات ایران در جنگل از نزدیکان کوچک خان بوده و چنان که در بالا از سرمقاله ی روزنامه ی جنگل نقل شد، در مورد استقلال و تمامیت کشور، نیازی به توصیه و تذکر جودت به کوچک خان و جنگلیان در این زمینه نداشت.
کوچک خان، دوست دارِ فردوسی
به ویژه از مشروطه به این سو، شاهنامه خوانی و دوستدار فردوسی بودن و پی گیر اشاعه ی آن شدن یکی از شاخصه های وطن دوستی و مروج فرهنگ ایرانی نیز به حساب می آمد. کوچک خان یکی از دوستداران فردوسی و مروج فرهنگ شاهنامه خوانی در تشکیلات جنگل بود. دست کم می دانیم در زمانی که تشکیلات جنگلی ها از بهار و تابستان ۱۲۹۶ در کسما و گوراب زرمیخ با امنیتِ کامل مستقر شد، کوچک خان در ارتباطی نزدیک با حسین خان کسمایی که به تازگی از تهران به کسما آمده بود، در اقامت گاه محقرشان در گوراب زرمیخ ، محفل شعر و ادبِ فارسی برگزار می کردند. سعدالله درویش عضو کمیته ی ملیون برلنی ها به رهبری تقی زاده که به ایران آمده و این زمان در گورابزرمیخ بوده، از همین محفل سخن گفته است:«روزی را به یاد دارم که خالو قربان برای ملاقات مرحوم میرزا آمده بود. موقعی رسید که مرحوم میرزا[ کوچک خان] در اتاق مرحوم میرزاحسین کسمایی بودند. مستقیم [به] آنجا آمد. من هم در همان موقع در اتاق میرز احسینخان [بودم] و از بیانات دلپذیر مرحوم میرزا[کوچک خان] و مرحوم میرزا حسینخان کسمایی لذت میبردم…» (درویش: ۷۴ -۷۵). درویش مینویسند که کوچک خان و حسین خان کسمایی: «مخصوصاً به شاهنامۀ فردوسی و خواندن آن علاقۀ فراوان داشتند و برای تهییج و سلحشوری افراد نظامی به کرات در بیتاله [؟!] بودند که شاهنامه خوانده میشد» (درویش: ۷۵). چنان که گفته شد، دوست دارِ فردوسی بودن یکی از شاخصه های وطن دوستی در آن زمان بود که البته بعدها در دوره ی پهلوی اول شکل افراطی هم به خود گرفت. تردید نداریم که این علاقه در همسویی و همنوایی با حسین خان کسمایی که مردی وطن دوست و ملی بود، نشانه ای از همان شعاری بودکه جنگلیان در اولین اطلاعیه ی خود اعلام کرده بودند که « با کسی که ایران را دوست دارد دوستیم و با کسی که با ایران دشمنی میکند، دشمنیم ».
نفرت از قرارداد ۱۹۱۹
کوچک خان و به طور کلی جنگلیان از موضع میهن پرستی و وطن دوستی، نفرت عجیبی از قرارداد ۱۹۱۹ داشتند. چنانکه میدانیم انعقاد قرارداد ۱۷ مرداد ۱۲۹۸خورشیدی(اوت ۱۹۱۹ میلادی) که در ایران به قرارداد «وثوقالدوله» نیز معروف است و بین« لرد کرزن» سیاستمدار کهنهکار انگلیسی و وثوقالدوله نخستوزیر وقت ایران که اکنون بعد از علاء السلطنه، عین الدوله، مستوفی الممالک و نجفقلی بختیاری دوباره ی نخست وزیر ایران شده بود، به ناگاه خشم تمام محافل وطن دوست ایرانی را برانگیخت. در چنین فضایی بود که مقاومت جنگلیها بهعنوان تنها گروه مبارز ملی و میهنی با دولت وثوقالدوله و انگلیسی ها در این زمان، مشروعیتی دوباره یافت. این زمان انگلیسی هاپس از خروج ارتش روسیه ی تزاری جای آن ها را درگیلان پر کرده و برعلیه جنگلیان وارد عمل شده بودند. پیدا بود که هم ادامه ی اشغالگری انگلیسی ها بعد از پایان جنگ اول و هم قرارداد استعماری ۱۹۱۹ به جنگلیان فرصت مهمی إعطاء کرده بود. بنابراین جنگلیان اکنون به نمایندگی از تمام میهندوستان ایرانی برای مبارزه با ارتش انگلیس که جای ارتش روسیه ی تزاری در گیلان را گرفته و در دو قدمی آنها در رشت و انزلی بهعنوان اشغالگرانی که نیروهای خود را پس از پایان جنگ اول به بهانههای مختلف در ایران نگهداشته و قراردادی را که به اعتقاد تمام وطن دوستان، قراردادی ضدایرانی و استعماری تلقی میشد به ایران تحمیل کرده بودند، خود را در صف نخست مبارزه ی ملی میدیدند. بهویژه این که حالا قوای دولتی قزاق و حاکمیت سردار معظم خراسانی در گیلان تنها به پشتوانه ی ارتش انگلیس بود که حلقه ی محاصره را بر تشکیلات جنگل، تنگترکرده و به دنبال موقعیتی بودند تا ریشه ی جنگل و جنگلیان را برای همیشه از بیخ و بن برکنند. جنگلیان در پرتو چنین فضای سیاسی ضد انگلیسی که پس از قرارداد ۱۹۱۹ پدید آمده بود،حقانیت خود را بیش از پیش برای مبارزه بر ضد اشغالگری به رخ میکشیدند. آنها اکنون با هوشمندی، خود را ناجی ایران از این قرارداد استعماری نیز جلوه میدادند و در نتیجه پشتیبانی همه ی وطن دوستان و آزادیخواهان مرکز نشین را نیز به خود جلب کرده بودند. ازاینرو در این زمان ، مبارزه ی ضداشغالگری جنگلیان علیه قوای انگلیس همانند مبارزه علیه قوای اشغالگرِ روسیه ی تزاری ابعاد جدیدی پیدا کرد و مبارزه ی مسلحانه علیه آنان و دولت مورد حمایتشان، مشروع تلقی میشد. در چنین شرایطی بود که کوچک خان در جواب نامه ی «رتمستر کیکاچینوکوف» رئیس آتریاد تهران (رئیس دستهای از قوای قزاق) که در تدارک حمله به گیلان، کوچک خان را طی نامه ای به تسلیم شدن تشویق می کرد، نوشت: « … بنده عرض میکنم تاریخ عالم به ما اجازه میدهد هر دولتی[ مثل دولت وثوق الدوله] که نتوانست مملکت را از سلطۀ اقتدار دشمنان خارجی نجات دهد، وظیفۀ ملت است که برای خلاصی وطنش قیام کند. اما کابینۀ حاضر [وثوقالدوله] میگوید من محض استفادۀ شخصی باید مملکت را در بازارِ لندن به ثمنِ بخس بفروشم» (به نقل از فخرایی۱۳۵۷: ۲۱۹). اشاره ی آشکار کوچک خان در نامه اش به انعقاد قرارداد ۱۹۱۹ که وثوق الدوله این زمان با انگلیس منعقد کرده و کوچک خان با تاسف می نویسد که این کار یعنی فروش مملکت به ثمن بخس در بازار لندن، نشان می دهد که او بیش از دولت مرکزیِ ایران غمِ استقلال و منافعِ ملی ایران را در نظر داشت.
اعتقاد به حکومت مرکزی از منظری دیگر
جنگلیان دست کم از آغاز تا انقلاب جنگل در ۱۴ خرداد ۱۲۹۹ خورشیدی، مرام و مسلک مشروطه خواهی داشتند. این را در تمام گفتار و کردار آنان که تا کنون برشمردیم می توان به وضوح دید. از این رو به حکومت مرکزی ایران یا همان نظام مشروطه نیز معتقد بودند و اگر چه اساس مبارزه ی خود را برای مبارزه با اشغالگران خارجی روس و انگلیس بنیان گذاشته بودند اما همچنین بر آن بودند که باید بر اساس موازین انقلاب مشروطه در ایران یک نظام مشروطه برقرار باشد و نه استبدادی. در سندی که در زیر مشاهده می شود و مربوط به یک نامه ی کمیته ی قضایی جنگلیان در آبان ماه ۱۲۹۷ خورشیدی(نوامبر ۱۹۱۸) است، نشان می دهد که آنان در سربرگ نامه های خود نام احمد شاه را می نوشتند و به نام نامی او اقدام می کردند!
تصویر – نامه ی شعبه ی قضایی «کمیته ی اتحاد اسلام» در تاریخ محرم سال ۱۳۳۷ برابر آبان ۱۲۹۷ خورشیدی که در آن «به نام نامی اعلیحضرت سلطان احمد شاه قاجار» آمده است( برای اصل سند نگاه شود به : میرابولقاسمی ۱۳۷۸: ۶۰). یادآوری کنیم این زمان هنوز در سربرگ های چاپ شده از قبل، عبارت « هیئت اتحاد اسلام» وجود داشت اما در مهری که در پای این نامه دیده می شود، عنوان « کمیتۀ اتحاد اسلام شعبۀ قضائیه» حک شده است. این زمان اندک زمانی بعد از تغییر و تحولات تابستان ۱۲۹۷ خورشیدی است که در تشکیلات جنگل روی داد و در این تغییر و تحولات همچنین عنوان «هیات اتحاد اسلام» با تلاش حسین خان کسمایی و در چارچوب تغییرات مرامی تشکیلات جنگل به « کمیتۀ اتحاد اسلام» تبدیل شده بود( نگاه کنید : عظیمی ۱۳۹۹: ۱۱۰ – ۱۳۰).
وقوع انقلاب جنگل و تاسیس جمهوری در گیلان
هر چند همان طورکه حسین خان کسمایی در سرمقاله ی روزنامه ی جنگل از همراهی و همسویی دولت جدید روسیه یعنی دولتِ منشویک برخاسته از انقلاب فوریه ۱۹۱۷ سخن گفته، اما انقلاب اکتبر به رهبری لنین در آبان ۱۲۹۶ خورشیدی و اعلامیه هایی که در ارتباط با لغو بسیاری از قراردادهای استعماری دولت روسیه ی تزاری با ایران صادر کرد و به ویژه دستور خروج ارتش روسیه از ایران و گیلان که پس از انقلاب اکتبر داده شد، نگاه کاملن جدید به دولت انقلابی بلشویک ها در بین جنگلیان پیدا شد که حالا با برکناری دولت منشویک های اصلاح طلب به رویکرد ویژه ای از انقلاب سوسیالیستی روی آورده بود که خاص دیدگاه های لنین و تفسیر ویژه ی او از نظریه های مارکس و انگلس بود. لنین بلافاصله دستور داد تا روسیه از جنگ اول جهانی خارج شود و همین طور دستور داد تا ارتش روسیه نیز از ایران و گیلان به خانه بازگردد. از این رو ارتش روسیه از تمام خاک ایران و از جمله گیلان شروع به عقب نشینی کرد. با این حال به دلیل محاصره ی مسکو توسط ضد انقلابیون سفید و ضد بلشویک، دولت انقلابی جدید به رهبری لنین ضمن بیرون کشیدن ارتش خود از ایران نتوانست با انقلابیون جنگل ارتباط زیادی برقرار نماید و این وضعیت تا اوایل بهار ۱۲۹۹ خورشیدی به تاخیر افتاد.
با خروج ارتش روسیه بر اساس دستور دولت انقلابی بلشویکی از ایران و گیلان، جنگلیان برای مدتی رشت را تصرف کردند. اما حالا بلافاصله ارتش انگلیس که در طول جنگ اول جهانی در نواحی جنوبی و غربی ایران حضور داشت، تلاش کرد تا جای خالی ارتش روسیه ی تزاری را پر کند و همچنین ضمنِ آن به نیروهای ضد بلشویک در روسیه نیز کمک نماید. از این رو ارتش انگلیس خود را به گیلان رساند و بخش های مرکزی گیلان را از منجیل تا انزلی اشغال کرد. حالا جنگلیان با ارتش اشغالگر جدیدی رو به رو بودند . با وجود تمایل بسیار زیادِ « آیرون ساید» فرمانده ی اصلی انگلیسی ها در ایران برای برقراری روابط حسنه و تشویق جنگلیان به اتحاد با انگلیس، جنگلیان سخت به مبارزه با انگلیسیان روی آوردند. جنگ رشت بین جنگلیان و ارتش انگلیس در اواخر تابستان ۱۲۹۷ خورشیدی، منجر به شکست جنگلیان شد و در نتیجه جنگلیان مجبور به خروج از رشت شدند که پیش تر در غیاب ارتش روسیه ی تزاری و خروج آن ها از گیلان به تصرف جنگلیان در آمده بود. ارتش انگلیس از مسلسل های بسیار پیشرفته و به ویژه از خودرو های زرهی و «طیاره» های جنگی بهره می گرفت که جنگلیان از آن بی بهره بودند وحتا برای نخستین بارآن را در مقابل خود می دیدند. این جنگ در شرایط بسیار نابرابر، سرانجام ضمن بیرون راندن جنگلیان از شهر رشت و اطراف آن توسط ارتش انگلیس، منجر به بستن یک قرارداد مصالحه بین جنگلیان و ارتش انگلیس شد. این قرارداد در شرایط ویژه ای برای جنگلیان تحقیر آمیز بود اما یک نکته را نیز به اثبات می رساند و آن این بود که حالا جنگلیان به چنان نیرویی تبدیل شده بودند که ارتش انگلیس که این زمان خورشید در مستعمراتش غروب نمی کرد، حاضر شده بود با این تشکیلات چریکی قرارداد رسمی مصالحه منعقد نماید.
با ورود ارتش انگلیس به رشت و انزلی و تصرف کامل بخش مرکزی گیلان از منجیل تا انزلی، قلمرو جنگلیان که از غرب تا شرق گیلان را در بر می گرفت به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شد که از طریق منطقه ی تحت تصرف ارتش انگلیس در محور مرکزی گیلان از هم جدا می شد. انگلیس امیدوار بود که با تصرف بخش مرکزی گیلان بتواند به نیروهای سفید و ضد انقلاب روسیه در مقابل بلشویک ها یاری برساند. این جنگ نیز نشان می داد که جنگلیان بیش از دولت وثوق الدوله به منافع ملی ایران پایبندی نشان می دادند و در برابر عاقد قرارداد و اشغال گر جدیدگیلان ایستادگی می کردند.
اما در اواخر پاییز۱۲۹۸ خورشیدی، خبرهای خوشی برای جنگلیان از میدان جنگ انگلیس و سفیدهای روسیه از یک طرف و ارتش سرخ از طرف دیگر شنیده می شد. ارتش سرخ به سرعت برق و باد از مسکو به سمت جنوب در حرکت بود . سرانجام در اوایل بهار ۱۲۹۹ خورشیدی ارتش سرخ با تار و مار کردن ارتش سفید ها و عقب راندن حامیان انگلیسی آن، خود را به قفقاز و سواحل دریای خزر رساند. ارتش انگلیس که جای ارتش روسیه ی تزاری در گیلان را گرفته بود، پس از حمله ی ارتش سرخ به انزلی برای بازپس گیری ناوگان روسی ژنرال دنیکن (فرمانده ی سابق روسیه ی تزاری) که به این ناحیه فرار کرده بودند، در اواخر اردیبهشت و اوایل خرداد ۱۲۹۹ خورشیدی به سرعت از گیلان عقب نشینی کرد و خود را از مرزهای جنوبی گیلان دور کرد و حتا تا نزدیکی های قزوین عقب نشست. جنگلیان از موقعیت استفاده کرده و چنان که پیش تر گفته شد، در یک راهپیمایی پر شور از فومنات به رشت در روز ۱۴ خرداد ۱۲۹۹ خورشیدی که با استقبال وسیع و گسترده ی مردم رشت رو به رو شده بود به رشت آمده و پس از برگزاری یک تجمع پرشور انقلابی در سبزه میدان رشت، جای قدرت مرکزی در گیلان را گرفتند. این بدان معنی بود که انقلابی رخ داده و نیروی اجتماعی جدیدی قدرت سیاسی را تصاحب کرده اند. در واقع حالا دوره ی نخست جنبش یعنی مبارزه ی ضد اشغال به پایان رسیده بود و دوره ی دوم جنبش جنگل یعنی « انقلاب جنگل» آغاز شده و برقراری یک نظام جدید که «جمهوری سویتی(شوروی) گیلان» نامیده می شد، فراهم گردید.
استقرار جمهوری در گیلان و ماه عسل انقلاب جنگل
هر چند به دلیل عدم تامل دقیق و درست رویدادهای مربوط به جنبش و انقلاب جنگل یا آن گونه که مصطلح شده « نهضت جنگل» در کانتکست زمان و مکان، گفته ها و نوشته هایی که کوچک خان را متهم به جدایی طلبی می کنند، چندان شفاف ، دقیق و مستند بیان نمی شود ، اما به نظر می رسد که بیشتر انتقادات به دوره ی بعد از ۱۴ خرداد ۱۲۹۹و تشکیل جمهوری سوویتی در گیلان و اتحاد و همسویی کوچک خان با بلشویک ها و ارتش سرخ نظر دارد. از این رو لازم است به طور دقیق تر به رویدادهای این دوره پرداخته شود.
باید پیش از هر چیز به یک نکته ضروری اشاره کنیم و آن این است که در بررسی رویدادهای تاریخی، نباید آن را از کانتکست و متنِ زمانه و ضرورت های تاریخی و همچنین عاملیت انسان که از درک ذهنی همان متن تاریخی برخاسته را جدا کرد و با خواست های ذهنی امروزی بررسی و تحلیل کرد. این بلایی است که به طور معمول ما را در جایگاه داوری غیرمنصفانه قرار می دهد و به صدور احکامی می انجامد که تاریخی و منصفانه نیست و می تواند در مورد عملکرد هر کدام از ما نیز صادق باشد.
گفتیم که فرماندهان ارتش سرخ در ۲۸ اردیبهشت ۱۲۹۹ خورشیدی به دنبال فرمانده ی ناوگان حامی روس های سفید( ژنرال دنیکن) به انزلی رسیدند و پس از استقرار در انزلی با کوچک خان بنای مذاکره گذاشتند که هنوز او و تشکیلات آن ها در جنگل های فومن مستقر بودند. ما به طور دقیق از صورتِ مذاکرات بین کوچک خان و فرماندهان ارتش سرخ شوروی ، اطلاع مستند و دقیقی نداریم . ولی پژوهشگر روسی، «پرسیتس» که اسناد سری دولت شوروی بعد از فروپاشی را وارسی کرده می نویسد که در اولین ملاقات کوچک خان با« راسکولنیکوف » فرمانده ی قوای ارتش سرخ شوروی در انزلی و «اورژنیکدزه» ( Ordzhonikidze )رهبر شعبه ی قفقاز حزب بلشویک در۲۷ ماه می ۱۹۲۰ برابر۷ خرداد ۱۲۹۹ خورشیدی در کشتی بخار«کورسک» در انزلی انجام شد، کوچک خان، همراه با شرط و شروطی،کمک بر ضد دشمن مشترک یعنی انگلیسی ها را پذیرفته بود. اما کوچک خان در همین ملاقات با فرماندهان ارتش سرخ :« اعلام [استقرار ارتش سرخ] شوروی در گیلان که نمایندگان مسکو بر آن اصرار داشتند، بنا به نوشتۀ ۲ ژوئن/ ۱۵رمضان [۱۲خرداد] اورژنیکیدزه به لنین،[ از نظر کوچک خان]« غیر قابل بحث» بود( پرسیتس ۱۳۹۲ :۳۰). این سند که پرسیتس از قول اورژنیکدزه یکی از یاران نزدیک لنین و از نامه ی او به لنین نقل می کند نشان می دهد که به طور کلی در آن نشست چه گذشته و چگونه کوچک خان ضمن پذیرش همکاری با بلشویک ها بر ضد دشمن مشترک یعنی انگلیسی ها در گیلان ، استقرار ارتش سرخ بلشویک ها در گیلان را «غیر قابل بحث» اعلام کرده است. به عبارت دیگر همین سند کافی است تا بگوییم که کوچک خان ضمن احترام به انقلابیون بلشویک، تا چه اندازه راه هر گونه وابسته کردن ایران به یک کشور خارجی حتا کشور انقلابی را که بیشتر قراردادهای استعماری روسیه تزاری را لغو کرده بود نیز مسدود و بحث در این مورد را نیز غیرقابل پذیرش و منتفی می دانست. با این حال روشن است که نتیجه ی این مذاکرات، کسب رضایت کوچک خان برای اعلام یک «جمهوری سوویتی» درگیلان بوده است که البته هیچ تناسبی با سطح شرایط اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی ایران نداشت و تا جایی که ما دریافته ایم ، کوچک خان نیز از محتوای دقیق آن بی اطلاع بوده است.
لازم است به تاکید گفته شود، شوری که انقلاب جنگل برانگیخته و شعله ی آرزویی که برای بهروزی جامعه برافروخته و نفرتی که از اقدامات وثوقالدوله و آقایی و اقتدار بلارقیب دولت انگلیس در غیاب روسیه ی تزاری با قرارداد ۱۹۱۹ در دل افکار عمومی ایران و جنگلیان پیدا شده بود، آمدن بلشویکها به گیلان و فراری دادن انگلیسیها از این منطقه و تصویر رهاییبخشی که از بلشویکها در پرتو لغو قراردادهای استعماری دولت روسیه در اذهان عمومی و آزادیخواهان ایران بهعنوان «احرار روسیه» نقش بسته بود، رهبر جنگلیان، کوچکخان نیز همانند بسیاری از منورالفکران این زمان تصور میکرد متحدانی استراتژیک یافته است و او را برآن داشت تا با صداقت و پاکدلی نه فقط بلشویکها را با آغوش باز بپذیرد و «جمهوری سوویتی گیلان» را به سبک و سیاق لنینی در گیلان اعلام کند و در ۱۶ خرداد یعنی دو روز بعد از ورود به رشت تلگرافی سری به لنین بنویسد و بگوید که: «ما قویاً بر این باوریم که کل جهان بهزودی تحت حاکمیت آرمانی انترناسیونال سوم[ تشکیل شده توسط لنین] درخواهد آمد»، بلکه پا را فراتر گذاشته و بهطور غیرمعمول از راسکولنیکف فرمانده ارتش سرخ در انزلی بخواهد تا «از گنجاندن نام دو رفیق روس، کوژانف و آبوکف در شورایعالی نظامی انقلابی [ گیلان] حمایت کند» [!](هر دو نقل قول از اسناد نویافته توسط شاکری۱۳۸۶ : ۴۷۶ و ۴۷۷). او همچنین در همان روز ۱۶ خرداد بیانیه ی معروف اعلام جمهوری شوروی در گیلان را با کلمه ی «هوالحق» که در بالای آن نقش بسته بود نه فقط امضاء و صادر کرد بلکه در قرق کارگزاری رشت در مقابل مردم با صدای خود قرائت نمود ( واهانیان ۱۳۸۸ :۱۳۴). او در این نطق اعلام کرد که «قوۀ ملی جنگل به استظهار کمک و مساعدت عموم نوعپروران دنیا و استعانت از اصول حقۀ سوسیالیزم، داخل در مرحلۀ انقلاب سرخ شد…» (فخرایی ۱۳۵۷ :۲۴۹). بدین ترتیب کوچک خان از بلشویک ها به گرمی استقبال کرد و در اتحاد و همسویی با آن ها، جمهوری سوویتی در گیلان ( و بعد ایران) راکه به گفته ی او از اصول حقه ی سوسیالیسم یاری می گرفت، اعلام کرد و کوچک خان نیز« سرکمیسر» یا همان رئیس دولت این جمهوری انتخاب گردید.
اما ماه عسل انقلابیون در چگونگی هدایت جمهوری سوویتی بیش از یک ماه طول نکشید و اگر چه در طول این یک ماه هم کشاکش بین انقلابیون به طور مستمر وجود داشت، اما کوچک خان سرانجام روز ۱۸ تیرماه ۱۲۹۹ یعنی حدود یک ماه بعد از اعلام جمهوری در اثر افزایش اختلاف و تنش با جناح بلشویکی انقلاب( ارتش سرخ، حزب کمونیست ایران( عدالت) به رهبری سلطانزاده و هواداران احسان الله خان) که معتقد بودند این انقلاب همانند انقلاب اکتبر یک انقلاب سوسیالیستی است و باید بر اساس آن برنامه و اقدامات انقلاب سوسیالیستی به اجرا در آید، روز به روز افزایش یافت و در نتیجه کوچک خان رشت را گذاشته و دوباره به فومنات یعنی جایی که پنج سال در آن برای مبارزه با اشغالگران زیسته بود، مراجعه کرد. از این زمان کوچک خان تا آمدن حیدرخان عمواوغلی به گیلان در خرداد ۱۳۰۰خورشیدی، هیچ نقشی در اقدامات انقلابیون تحت عنوان جمهوری نداشت. نامه ی دستنویس کوچک خان به سعدالله درویش در۲مرداد ۱۲۹۹ خورشیدی یعنی دو هفته پس از مراجعت به فومن یا آن گونه که برخی گفته اند فرار به فومن،گواه این است که با وجود حسن نیتی که هنوز در رهبران اصلی بلشویک ها سراغ داشت اما می گوید که در نهایت تصمیم خود را در راه ملک و ملت خواهد گرفت( تصویر پایین).
تصویر: بخشی از نامه ی دستنویس کوچک خان به سعدالله درویش که در آن می گوید نمایندگانی برای پا در میانی به پترزبورگ و باکو فرستاده ولی « اگر نمایندگان موفقیتی حاصل نکنند» ، دوستی با آنان را به کناری خواهد نهاد( اصل سند از سعد الله درویش۱۳۸۹ :۱۵۳). یادآوری کنیم که سعداله درویش از نزدیکان حزب دموکرات ایران و عضو کمیته ی ملیون ایران در برلن بود که پس از آمدن به ایران به جنگل آمده بود.
چنان که پیداست، کوچک خان در بخشی از نامه ی خود به سعدالله درویش پس از رفتن به فومن در اعتراض به اقدامات بلشویک ها در رشت، می نویسد که :«… بنده هم پس از یک رشته مقاومت و دفاع و عدم پیشرفت، چاره را فعلاً منحصر به آن دیدکه آقا میرزا علی اکبرخان نهاوندی را به سمت نمایندگی به بادکوبه[ نزد نریمان نریمانف صدر دولت آذربایجان] و میرصالح خان [ مظفرزاده] و گائوک را به سمت نمایندگی به پتروسکه[سن پترزبورگ نزد لنین] اعزام و خود تعرضاً به فومن آمده و متوقف گردیدم و منتظر نتیجه قطعی بشوم. گمان می رود اگر نمایندگان موفقیتی حاصل نکنند و تغییری در اوضاع ندهند، نظر به صلاح ملک و ملت و مسئولینتی را که وجداناً ذمه دار می باشم، شانه از رسمِ دوستی و مساعدت آنها به کلی خالی نمایم… کوچک جنگلی» (سعدالله درویش ۱۳۸۹: ۱۵۳).
بعد از رفتن کوچک خان از رشت در ۱۸ تیر، از نظر قدرت سیاسی در مرکز این جمهوری یعنی رشت، شرایط ویژه و دو گانه ای بین هواداران کوچک خان که هنوز گروهی از آنان در رشت باقی مانده بودند و بلشویک ها پیش آمد که سرانجام در ۹ مرداد ۱۲۹۹ خورشیدی، بلشویک ها و متحدان جنگلی آن ها تمام قدرت را در رشت مرکز جمهوری به دست گرفتند. در همین رابطه کوچک خان در نامه ی ۱۰ مرداد ۱۲۹۹ یعنی یک روز بعد از به دست گرفتن تمام قدرت جمهوری به دست بلشویک ها که سلطانزاده رهبر حزب کمونیست ایران آن را کودتا( ی انقلابی) نامیده، به مدیوانی از فرماندهان ارتش سرخ در گیلان به صورت گلایه و اعتراض ولی نه با کینه و نفرت، نوشت که :« «دوایر رشت و انزلی را تخلیه و به شما واگذاشتیم و گفتیم ما گوشهگیری اختیار میکنیم تا شما اداره نمائید» (فخرایی۱۳۵۷ :۲۹۱ ). گوشه گیری او به این معنی بود که از این زمان تا پایان انقلاب جنگل در آذر ماه ۱۳۰۰، دیگر کوچک خان را در شهر رشت یعنی مرکز این جمهوری و انقلاب جنگل نمی بینیم. به عبارت دیگر با وجود آن که نمایندگانش به باکو و سن پترزبورگ نزد لنین، راه حل مشخصی برای کوچک خان به ارمغان نیاوردند، اما او دست تعرض به شرق رودخانه ی پسیخان و رشت یعنی مقرِ اصلی انقلابیون نزد . از این رو، از آن جایی که جمهوری سوویتی از این زمان در دست بلشویک ها و متحدان جنگلی آنان بود، کوچک خان جایی در شرق رودخانه ی پسیخان یعنی قلمرو اصلی و گرانیگاه این جمهوری نداشت وتا پایان حکومت جمهوری در همان غرب رودخانه ی پسیخان یعنی فومنات باقی ماند.
با این حال باید بر این نکته تاکید کنیم، توهمی که در اثر تئوریها و تبلیغات بلشویکی که به شکل ارادهگرایانه این زمان طرح شده و در اندیشه ی کوچکخان و دیدگاههای او نیز موثر افتاده بود، او را به این عقیده ی نادرست رسانده بود که گویا جنگلیان با دولت سرمایهداری در ایران رو به روست! و او اصولاً از آغاز با دولت سرمایهداری ایران در حال مبارزه بوده ! و بنابراین حالا با پیروزی انقلاب جنگل، او انقلاب سوسیالیستی را رهبری میکند. این درک نادرست و گرته برداری کاریکاتوری از تئوری مارکسی توسط لنین، بعدن گریبان چپ در ایران را نیز رها نکرد و برخلاف دیدگاه های مارکسی، اصرار بر حاکم کردنِ انقلاب سوسیالیستی در کشوری عقب مانده چون ایران، زیان های فراوانی به چپ و تحولات تاریخ معاصر ایران وارد کرد و ردِ پای خود را در همه ی تحولات سال های بعد نیز بر جای گذاشت. به پیروی از این تزهای توهم زا بود که کوچک خان نیز در نامه به لنین در تیرماه ۱۲۹۹ خورشیدی نوشت که در ایران یک رژیم سرمایه داری حاکم بوده که گویا او تا کنون در مبارزه با چنین رژیمی بوده است: «پیش از ورود ارتش سرخ به انزلی من و همکارانم در جنگلهای گیلان به ضدِ مظالم انگلیس و دولت سرمایهداری ایران میجنگیدیم و تنها قدرت واقعی و ذیصلاح، ما بودیم که توانستیم مافوق تصور به نام آزادی ایران پرچم سرخ را برافرازیم و به تمام جهان آرزوی آزاد شدنمان را از قیود سرمایهداری اعلان کنیم (فخرایی۱۳۵۷: ۲۷۹ تأکید از ماست). توهم و شور انقلابی در او چنان حسی برانگیخته بود که حتی در مواردی خود را آگاهتر و پایبندتر به سوسیالیسم از بلشویکهایی که در ایران حضور داشتند میدانست و در نامه ی ۲۰ مرداد ۱۲۹۹ یعنی یازده روز پس از به دست گرفتن قدرت توسط بلشویکها در رشت و تصاحب تمام قدرت انقلاب و فراری دادنِ کوچک خان به جنگلهای فومنات، کوچک خان در اعتراض به اقدامات کودتاگرانه ی نهم مرداد به «مدیوانی» نماینده ی ارشد دولت شوروی در گیلان، یادآور میشود که روح سوسیالیزم هم از اقدامات آن ها بیزار است! :«رفقای شما بدانند با انتشار اعلامیههای فحش و تهمت و افترا و هتاکی در مجامع و با اظهارات دروغ و مغلطه نباید دلخوش شوند که میتوانند حق را پایمال نموده و به آروزهای خودسرانهاشان که روح سوسیالیزم از آن بیزار است، برسند» (فخرایی، همان :۲۹۵). کوچکخان همچنین با اعتماد به نفسی شگف آور! در قسمتی از نامهاش به مدیوانی به او یادآور شده بود که «ما با دلایلی که در هر محکمه از محاکم قانونی و وجدانی دنیا بپذیرند و به شهادت افکارعامه ثابت میکنیم که نهتنها ایران، بلکه روح انقلاب سوسیالیستی به وجود ماها افتخار و از رفقای شما بیزار است» (به نقل از محمدعلی گیلک،۱۳۷۱ :۳۵۰). این توهماتی بود که کوچک خان در اثر نا آگاهی و شورِ مبهمِ انقلابی بدان گرفتار شده و تصور می کرد که در ایران یک دولت سرمایه داری حاکم است که او دارد با آن مبارزه می کند. یادآوری کنیم که در همین زمان حیدرخان عمواوغلی که به تاریخ و تحولات ایران آگاهی عمیق تری داشت به شدت با این برداشت از انقلاب جنگل مخالف بود و به همین دلیل در اولین کنگره ی حزب کمونیست ایران در انزلی در هفته ی نخست تیرماه ۱۲۹۹ خورشیدی شرکت نکرد و در حالیکه در باکو و تفلیس با نگرانی نظاره گر اقدامات جناح بلشویکی به رهبری سلطانزاده و ارتش سرخ در رشت بود، بعد از فاجعه ی رشت در تابستان ۱۲۹۹، در کنگره ی ملل شرق که از ۷ تا ۱۷ شهریور ۱۲۹۹ در باکو برگزار شد به رهبری حزب کمونیست ایران انتخاب و جای سلطانزاده را گرفت و چندی بعد تزهای مورد قبول خود را به طور مستقل برای انقلاب جنگل ارائه نمود که به کلی با تزهای سلطانزاده رهبر ایدئولوژیک جناح بلشویکی انقلاب متفاوت بود و از این زمان بود که ارتباط او با کوچک خان و همسویی با او آغاز شدو سرانجام نیز بر پایه ی این تزها بود که به گیلان آمد و کمیته ی انقلاب جدیدی در اتحاد با کوچک خان تشکیل داد.
در هر حال با بیرون رفتن کوچک خان از رشت، «حزب کمونیست ایران» به رهبری «سلطانزاده» که در هفته ی نخست تیرماه ۱۲۹۹ خورشیدی، کنگره ی نخست خود را در انزلی برگزار و نامِ مناسب و موجه ی این زمانِ حزب یعنی «حزب عدالت» را به «حزب کمونیست ایران» تبدیل نموده بود، تئوری لنینی انقلاب را به طور کامل راهنمای عمل انقلاب جنگل قرار داد. سلطانزاده رهبر حزب کمونیست ایران و از نزدیکانِ لنین و مشاور او در مورد ملل شرق که اکنون تئوریسن جناح بلشویکی انقلاب جنگل بود و توسط لنین و کمینترن حمایت می شد، در چارچوب تئوری لنینی و لنینیسم، نظریه ی عجیبی را طرح کرد. او به طور مشخص و در اشارهای آشکار به جمهوری گیلان به صراحت می گفت که کمونیستها نباید در کشوری مثل ایرانکه تجارب انقلابی در آن سابقهای بیش از ده سال دارد( در اشاره به وقوع انقلاب مشروطه در ۱۲۸۵)، از انقلاب بورژوا- دموکراتیک حمایت کنند، بلکه باید این نوع انقلابها را تبدیل به انقلاب کمونیستی نمایند. او به طور دقیق می گفت: «به نظر من آن نکته از اصول اساسی که باید خط راهنمای ما باشد آن است که حمایت از جنبش بورژوا- دموکراتیک در کشورهای پسمانده باید تنها در آن کشورهایی لازم شمرده شود که جنبششان مراحل مقدماتی را میپیماید. اگر بخواهیم در کشورهایی که ده سال یا بیشتر تجربه پشت سرگذاشتهاند یا کشورهایی که هماکنون مانند ایران [جمهوری گیلان- مترجم کتاب] قدرت را در دست گرفتهاند، همان اصل [حمایت از انقلاب بورژوا- دموکراتیک] را به کار بندیم، نتیجهاش جز این نخواهد بود که تودهها را به دامن ضدانقلاب برانیم». او سپس با قاطعیت ادامه میدهد که «در مقام مقایسه با جنبش بورژوا- دموکراتیک، مسئله عبارت است از انجام و حفاظت از انقلاب کمونیستی. هر ارزیابی دیگری از این واقعیت میتواند نتایج تأسف انگیزی به بار آورد» ( سلطانزاده به نقل از شاکری، بی تا، ج۴ :۵۲-۵۳). پس به نظر سلطانزاده، در کشورهای به قول او پسمانده ای که ده سال از انقلاب بورژوا – دموکراتیک آن ها سپری و تجربه شده باشد، چنان چه دوباره از انقلاب دموکراتیک و نه کمونیستی حمایت شود، عین راندن توده ها به دامن ضد انقلاب خواهد بود. این که رهبر حزب کمونیست ایران « ده سال» را از کجا آورده، توضیح نمی دهد. اما می توان درک کرد که این ده سال را از انقلاب اکتبر و اصرار لنین بر انقلاب سوسیالیستی بعد از تزهای آوریل او گرته برداری کرده است. چون لنین نیز اندکی بیشتر از ده سال از انقلاب بورژوا- دموکراتیک ۱۹۰۵ روسیه بود که حکم بر انقلاب سوسیالیستی در آوریل ۱۹۱۷ داد و موفق به انجام آن شد. به باور سلطانزاده، از انقلاب بورژوا – دموکراتیک ایران یعنی انقلاب مشروطه( در سال ۱۹۰۶) نیز این زمان بیش از ده سال سپری شده بود!
بنابراین بر اساس این تئوری، کوچک خان به عنوان نماینده ی بورژوازی و خرده بورژوازی در انقلابی که سلطانزاده « انقلاب کمونیستی» می نامید می باید کنار گذاشته می شدو رهبری و سرکردگی انقلاب به دست حزب کمونیست می افتاد. با رفتن کوچک خان به فومنات و کودتایی که در ۹ مرداد ۱۲۹۹ خورشیدی در رشت روی داد، این برنامه اجرا شد و قدرت به طور کامل در دست حزب کمونیست ایران به رهبری سلطانزاده، جناح چپ جنگلیان به رهبری احسان الله خان و ارتش سرخ افتاد. از این زمان دیگر کوچک خان هیچ نقشی در انقلاب جنگل که مرکز آن این زمان در رشت واقع بود تا آمدن حیدرخان عمواوغلی نداشت. چنان که گفته شد حیدرخان به عنوان یکی از شناخته شده ترین اعضای حزب عدالت با نظرات سلطانزاده موافقتی نداشت و تزهای ویژه ی خود را نیز در خصوص انقلاب ایران اندکی بعد از کنگره ی ملل شرق در باکو در شهریور ۱۲۹۹ انتشار داد که با کشته شدن او در جنگل های فومن و ادامه ی رهبری حزب به دست سلطانزاده و سلطه ی یاران او بر جریان چپ در ایران، تزهای او هیچگاه در میان چپ ایران حتا طرح نشد و به نظر می رسد تعمدن کُرنر و نادیده گرفته شد. به همین دلیل با آن که حیدرخان یکی از اعضای برجسته ی رهبری حزب عدالت بود اما در کنگره ی انزلی شرکت نکرد و یا کنار گذاشته شد. او به باکو و تفلیس رفت و از آن جا ناظر انقلاب جنگل بود اما در خفا با کوچک خان ارتباط داشت و به همین دلیل از طرف سلطانزاده ناسیونالیست بورژوا نامیده می شد . ما امروز می دانیم که در مخالفت با جناح افراطی حزب کمونیست ایران و راه و شیوه ای که در مورد انقلاب جنگل در گیلان در پیش گرفته شد، بین کوچک خان و حیدرخان توافق نظر فراوانی وجود داشت. بدین ترتیب بدون آگاهی از این فراز و فرودها در انقلاب جنگل نمی توان به احکام کلی اکتفا کرد و گفت که کوچک خان« پرچم حاکمیت مستقل از تهران را بالا برده بود»
چند اتفاق مهم در زمستان ۱۲۹۹ و تاثیر آن بر انقلاب جنگل
در اسفند ماه ۱۲۹۹ خورشیدی در ایران سه اتفاق تاریخی مهم روی داد. نخست، در سوم اسفند کودتایی روی داد که بعد از حدود یک ماه سرانجام به قدرت نظامی رضا خان ختم شد. در همین اسفند ماه یعنی ۷ اسفند، دولت ایران با دولت شوروی یک قرارداد دوستی منعقد کرد که به قرارداد دوستی ایران و شوروی ( قرارداد ۱۹۲۱)معروف است. در این قرار داد گفته می شدکه هیچکدام از طرفین نباید از دشمنانشان در کشور خود حمایت کنندو سرانجام اتفاق سوم این بود که در همین زمان بر اساس در تنگنا بودن انقلاب شوروی در اثر جنگ داخلی چند ساله، خشکسالی و قحطی، لنین تصمییم گرفت که با دولت انگلیس که تا آن زمان بزرگ ترین دشمن شوروی محسوب می شد، با انعقاد یک قرارداد تجاری رابطه ی رسمی سیاسی و تجاری برقرار کند که مورخان رسمی شوروی از آن به عنوان یک پیروزی بزرگ یاد می کنند( نک: ناصر عظیمی ۱۳۹۹: ۲۶۸ -۲۷۲). این سه اتفاق مهم به همراه کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ که منجر به روی کار آمدن یک دولت نظامی جدید شد و به صورت هم زمان و در فاصله کمی از هم دیگر اتفاق افتاد، تاثیر مهمی بر انقلاب جنگل گذاشت.
بعد از این اتفاق های مهم، دولت انقلابی شوروی پس از ماه ها تلاش برای فرستادن سفیر رسمی خود به تهران، سرانجام موفق شد تا در ۵ اردیبهشت۱۳۰۰خورشیدی، «روتشتین» (Rothstein) سفیر دولت انقلابی شوروی را در تهران در سفارت روسیه ی مستقر نماید و به او ماموریت بدهد که از انقلابیون گیلان حمایت نکند بلکه بین انقلابیون جنگل و دولت مرکزی مصالحه به وجود آورد. از اسناد نویافته در بایگانی باکو یکی هم نامه ی روتشتین به نریمانف صدر آذربایجان است که پیش از آمدنش به ایران به نریمانف نوشته و به او توصیه کرده است تا در راستای سیاست جهانی جدید شوروی و ماموریتی که به او واگذار شده به او کمک نماید و دست از حمایت از جمهوری گیلان بردارد:« … می خواهم که همه ی تدابیر لازم را برای پایان دادن به کارشکنی در راه سیاست جهانی ما اتخاذ کنید و بلافاصله حکومت شوروی را در گیلان برچینید. دولت تهران به من اطمینان می دهد که انگلیسیان قول داده اند تا ۱۵ آوریل(۲۶ فروردین ۱۳۰۰) قزوین را تخلیه کند. این بدان معنی است که شورای اقدام و تبلیغات[مستقر در باکو] نیز باید از طریق فرماندهی نظامی ما، به طور قطعی موافقت کند که به محض رفتن انگلیسیان، گیلان را ترک کنند… از شما می خواهم که دیدگاه های مرا به شورا منعکس کنید و از آن بخواهید[که]… از من در انجام وظیفه ی دشوار و مسئولانه خود در تهران به هر وسیله ی موجود حمایت کنند » ( شاکری ۱۳۸۶: ۵۱۴). با چنین ماموریتی بود که او در ۵ اردیبهشت ۱۳۰۰ به تهران آمد و در سفارت روسیه ی تزاری مستقر شد.
موضع کوچک خان در حمایت از موضع روتشتین( ساده لوحی یا صداقت)!
چنان که گفته شد، دولت شوروی که از این زمان به دلیل وخامت اوضاع اقتصادی و سیاسی در شوروی سخت خواستارآرامش در مرزهای طولانی خود با ایران و روابط تجاری با آن بود، از طریق سفیر خود « روتشتین» به میانجی گری بین انقلابیون جنگل و دولت مرکزی تمایل شدید نشان داد. از این رو «روتشتین» سفیر شوروی در تهران براساس ماموریتی که داشت، تلاش بی وقفه ای آغاز کرد تا این مصالحه انجام شود و او نیز کار خود را با کمک « خاوین» کنسول شوروی در رشت به خوبی انجام داد. در همین راه، در اواخر مرداد۱۳۰۰ ، روتشتین پس از مذاکرات شفاهی طولانی با دولت ایران و کوچک خان در خفا، در نهایت نامه ای به کوچک خان نوشت و گفت که تمایل دارد تا بین او و دولت مرکزی مصالحه ای ترتیب دهد. در این نامه، روتشتین، کوچک خان را به آشتی با دولت مرکزی فرا می خواند. کوچک خان نیز در میانه ی شهریور ۱۳۰۰ جواب نامه ی او را داد. در خلال این نامه نگاری می توان به آخرین دیدگاه های کوچک خان در مورد استقلال کشور و وطن خواهی و همچنین شخصیت او نیز پی برد و نظریه ی جدایی طلبی کوچک خان را نیز ارزیابی و حتا به چالش گرفت. کوچک خان در نامه به روتشتین که از او خواسته بود با دولت مرکزی مصالحه کند، نوشت: «… من انقلاب را یگانه راه علاج و نجات قطعی ملت از مشکلات موجود میدانم. اما اکنون که شما[ روتشتین] با نظرات صائب حکومت سویت روسیه و اطلاع وسیعی که در سیاست مملکت و قضایای بینالمللی دارید و کاملاً در مراسلۀ شریفه شرح داده شدهاند، صلاح را در سکوت میبینید، من به اطمینان صداقت وآزادیخواهی شما همعقیده میشوم به اینکه ادامۀ انقلاب، استقلال سیاسی و اقتصادی مملکت را جریحهدار میکند و نفوذ امپریالیزم انگلیس را تقویت مینماید و فکر ملوکالطوایفی را در تمامت خاک ایران قوت میبخشد، ناچارم برای درهم شکستن پنجههای دسیسهکار آنها، سکوت را گوارا بشمرم و به امید حکومت ساویت روسیه که پناهگاه احرار عالم است جمعیت خود را به صبر و آرامش تشویق و منتظر بمانم که سیاست دولت تا چه پایه منافع تودۀ اصلی مردم را در نظرخواهد گرفت و از استقلال ایران دفاع خواهد کرد» . کوچک خان در پایان نامه به روتشتین با تاکید یادآوری می کند که تجزیه ی گیلان را خیانت می داند:« در خاتمه این نکته را لازم به تذکر میداند که مقصود من و یارانم حفظ استقلال مملکت و اصلاح و تقویت مرکز است. تجزیۀ گیلان را که مقدمۀ ملوک لطوایفی [و] همچنین ضعف کشور است را خیانت صریح دانسته و میدانم» ( نامه ی کوچک خان به نقل از غلامحسین میرزا صالح ۱۳۶۹: ۴۵-۴۶ تأکید از ماست).
تصویر : تئودور روتشتین( ۱۸۷۱ – ۱۹۵۳) اولین سفیر دولت شوروی در ایران که در ۵ اردیبهشت ۱۳۰۰ خورشیدی در سفارت روسیه ی تزاری در تهران مستقر شد.
در ارتباط با مواضع کوچک خان در این نامه لازم است بر چند نکته تاکید شود:
نخست، این که در همین بخش کوتاه از نامه، کوچک خان دست کم در دو جا از واژه ی «من» بهره می گیرد. «من» در مقابل یک دولت بزرگ و انقلابی که آوازه ی آن این زمان عالم گیر شده بود، خود تذکر این نکته به طرف مقابل بود که با یک جریان مستقل که برای منافع کشورش جنگیده و مبارزه کرده ، رو به رو ست.
دوم ، این که دولت شوروی در راستای منافع ملی( و نه انترناسیونالیستی) خود بر آن بود که در این زمان در منازعه ی بین انقلابیون در گیلان (چه بلشویک و چه جنگلی) و دولت مرکزی نه فقط بی طرفی اختیار کند بلکه تلاش نماید بینشان مصالحه برقرار شود. بنابراین دست کم از زمستان ۱۲۹۹ خورشیدی و زمانی که لنین تئوری « نپ»(سیاست نوین اقتصادی) را برای حل مسائل داخلی و خارجی کشور در دستور کار قرارداد و از صدور انقلاب به شرق دست برداشت و آن را به نفع کشور شوراها نمی دید، «روتشتین» سفیر شوروی نیز در تهران ماموریت یافت تا زیر نظر مستقیم لنین، تروتسکی و چیچرین تلاش بی وقفه برای مصالحه بین دولت مرکزی ایران و انقلابیون گیلان آغاز کند که در شهریور۱۳۰۰ این فعالیت ها به اوج خود رسید. پیداست که در چنین شرایطی که شوروی قرار داشت و مُصر بود که بین دولت و انقلابیون مصالحه کند ، اساسن جدایی طلبی در گیلان نیز درآستانه ی حمله ی سردار سپه( در مهر ماه ۱۳۰۰)، دیگر موضوعیتی پیدا نمی کرد. به ویژه این که ایران همانند کشورهای تازه مستقل شده ی قفقاز جنوبی پس از انقلاب اکتبر نظیر جمهوری آذربایجان، ارمنستان و گرجستان جزو امپراتوری روسیه ی تزاری نبود که ارتش سرخ بتواند آن گونه که استقلال آن ها را از بین برده و دو باره آن کشورها را به خود منضم کرد، به آسانی دست کم بخشی از ایران را جدا کرده و جزو روسیه شوروی قرار دهد.
سوم، کوچک خان به صراحت می گوید که استدلال های مصالحه جویانه ی روتشتین او را قانع کرده است که صبر پیشه کند تا ببیند که دولت مرکزی استقلال کشور را در نظر گرفته و اصلاحات اعلام شده را انجام خواهد داد یا نه؟. این دیدگاه کوچک خان که در ماه های پایانی زندگی او ابراز شده، نشان می دهد که دغدغه ی او همیشه و از جمله در آخرین ماه های زندگیش، اصلاحات و استقلال کشور و نه هرج و مرج طلبی، اهداف ملوک الطوایفی و یا جداسری بوده است .
چهارم، با وجود اقدامات فراوان ارتش سرخ شوروی نسبت به کوچک خان و از جمله مهمترین آن حمایت از اقداماتی که کودتاگرانِ تندرو علیه او در رشت انجام داده و او را وادار به فرار از رشت به فومنات کرده بودند، بازهم او در آخرین ماه های زندگیش و حدود دو ماه قبل از شکست کامل انقلاب جنگل به موضعِ ضدِ دولتِ انقلابی شوروی نغلتید و ضمن احترامِ فراوان به روتشتین در این نامه، همچنان اعلام می کرد که « حکومت ساویت روسیه را پناهگاه احرار عالم » می داند و به این امید منتظر می ماند. این واقعیتی است که هم موافقان و هم مخالفان کوچک خان، دوست ندراند بر آن حتا اندکی مکث کنند. اما در یک بررسی تاریخی و نشان دادن کوچک خان تاریخی و نه تبلیغی ناگزیریم از آن پرده برداریم و شخصیت واقعی کوچک خان را همان گونه که بوده از سایه بیرون بکشیم. ما می توانیم بر این مواضع کوچک خان انتقاد کنیم اما حق نداریم آن را پنهان کرده و در سایه قرار دهیم. در همین راستا بود که خسرو شاکری با دیدن اسناد متعددی پس از فروپاشی شوروی در خصوص مواضع رهبران دولت شوروی و کوچک خان، مواضع این چنینیِ او را « ساده لوحی کوچک خان نسبت به نیک خواهی رهبران شوروی » نامیده است(شاکری ۱۳۸۶: ۴۷۹). نویسنده البته با این داوری در مورد کوچک خان همراه خسرو شاکری نیست و معتقد است که کوچک خان یک انقلابی صادقی بود که از دریچه ی صداقت خود، دیگران را نیز صادق می دید. با این حال او به جِدّ، حدّ نگه می داشت و در جایی که مواضعی را بر ضد استقلال کشور تشخیص می داد، برخلاف کسانی که به امیدهای واهی، منافع انترناسیونالیستی را بر منافع ملی ارجح می شمردند( که در همین انقلاب نیز صدق و کذب آن به روشنی مشخص شد)، تن به موضعی نمی دادکه به استقلال و منافع ملی کشور لطمه وارد شود.
ادامه دارد