اتحاد اسلام در بحران
بازخوانی مناسبات اقتصادی جنبش جنگل به بهانه سندی تازهیافته از مخالفان آن
به قلم و با پژوهش؛ مسعود جوزی
اواخر پاییز ۱۲۹۷ اتحاد اسلام دچار بحران بیسابقهای شده بود؛ بحرانی که چند ماه بعد به فروپاشی آن منجر شد. جنگلیها که در خرداد ۱۲۹۷ در منجیل از قوای انگلیسی و مزدوران روسی تحت فرمانشان شکست خورده و کنترل رشت و انزلی را از دست داده بودند، در تهاجم گسترده تیرماه خود به رشت نیز ناکام ماندند و مجبور به عقبنشینی شدند؛ و سرانجام در مرداد تن به انعقاد قرارداد صلح با دولت انگلیس دادند. بنا بر این قرارداد، قلمرو اتحاد اسلام به فومنات در غرب و آن سوی سفیدرود در شرق گیلان محدود میماند، و تسلط انگلیسیها بر رشت و انزلی و جاده بین قزوین تا انزلی (راه عراق) تثبیت میشد. اگرچه هنوز رفت وآمد غیرمسلح جنگلیها در مناطق تحت سلطه انگلیس آزاد بود، ولی مجموع شرایط نشان میداد یک سال حکومت بلامنازع اتحاد اسلام بر گیلان به پایان رسیده است.
همزمان، در همین مرداد، پس از ۱۴ ماه جابهجایی پیاپی دولتهای ضعیف و مستعجل، وثوقالدوله به کرسی رئیسالوزرایی بازگشته بود تا اینبار، چنان که میگفتند، در قامت یک «دیکتاتور» مقتدر، ایران پریشان پس از مشروطه را از ناامنی، بیثباتی و عقبماندگی برهاند. جنگلیها او را خوب میشناختند؛ در پاییز و زمستان سال گذشته، چندین ماه در برابر اصرار یارانش در حزب دموکرات مقاومت کرده و تسلیم وسوسه ائتلاف با او برای فتح پایتخت و شراکت با او در این دیکتاتوری نشده بودند. اما هماکنون وثوقالدوله رئیسالوزرایی مورد تأیید شاه و بسیاری از سیاسیون تهران و نیز پشتیبانی کامل امپراتوری بریتانیا بود؛ و این، بدگمانی جنگلیها را به او که میپنداشتند «نوکر انگلیس» است، تقویت میکرد.
اولین شماره پس از جنگ روزنامه جنگل، اوضاع رشت تحت حکومت حکمران انگلیسی و گماشتههایش را چنین توصیف میکند: «[انگلیسیها] بعد به انحلال ادارات پرداخته، بهتوسط سردار کل حکمران، نظمیه و عدلیه و بلدیه را منحل کرده، تمام دوایر را متصرف شدند» (جنگل: ۵۰۸). در هفتههای بعد با آغاز روند انتقال قدرت از نظامیان انگلیسی به دولت مرکزی، بهتدریج «مأمورین ادارات و قوای قزاق که از تهران به رشت آمده بودند هر یک تشکیلاتی در اداره مربوطه به خود داده و روز به روز به تقویت خویش میپرداختند» (گیلک: ۱۹۱).
به همه این بدبیاریها این را هم اضافه کنید که در پی خروج شوروی از جنگ جهانی، و تسلیم آلمان و عثمانی در آبان همین سال، اینک انگلستان پیروز مطلق جنگ جهانی اول بود.
در این شرایط تازه، طبیعی بود که اختلاف بین دو جناح کوچکخان و حاج احمد کسمایی در اتحاد اسلام گسترش یابد؛ تا حدی که بهعلت عدم توافق، حتی توزیع مرامنامه تازه تدوینشده آن متوقف شد (شاکری: ۹۵، بهنقل از زانک، ش ۲۸). یکی از موارد این اختلاف، پاسخ به پیشنهادهای وثوقالدوله برای پایان دادن به جنبش و ادغام اجزای آن در دولت مرکزی بود؛ پیغامهایی چون «بدون جهت جنگلیها را از من متنفر و دور کردهاند. من حاضرم که با آنها مساعدت نمایم؛ به این قسم که اجزای دولتی رشت را مناسب با میل آنها معین نمایم» (کمرهای: ۴۳۳)؛ یا «میرزا کوچکخان با هفتصد نفر نظامی که فعلاً موجود دارد در گیلان تمرکز داشته باشد و مخارج این عده را از مالیات گیلان مأخوذ خود داشته و متعرض مأمورین کشوری نشود تا از طهران مأمورین دولتی به گیلان آمده و امورات را در تحت نظر میرزا کوچکخان در دست بگیرند… ممکن است تا هزار نفر هم عده نگاه دارند، بهشرطی که مطیع اوامر مرکز باشند و هر مؤسسهای که جنگلیها تأسیس نمودهاند دولت در بقای آن کوشش خواهد کرد» (خیاط: ۱۲۶).
در کنار همه اینها، صدای اعتراضهای مردمی بهویژه از ناحیه زمینداران، بازرگانان و بخشی از روحانیون بلندتر میشد. میتوان تصور کرد که فعالان اقتصادی گیلان با پایان یافتن جنگ جهانی، خروج نظامیان روس، و در شرایطی که بهنظر میرسید انگلستان هم مایل به ترک گیلان و سپردن امور آن به دولت مرکزی است، ادامه فعالیت اتحاد اسلام را بلاموضوع و مخل امنیت کسبوکار خود میدیدند. در واقع، بهنظر میرسد از دید مخالفان، دوران فتنه و آشوب بهسر رسیده و «نهضت جنگل» که سه سال پیش بهعنوان یک جنبش ضداشغالگری آغاز به کار کرده بود، در شرایط جدید مشروعیت خود را از دست داده است.
ادامه در: فصلنامه گیلهوا، شماره ۱۸۲، بهار ۱۴۰۴
منبع : کانال جنگل