اتحاد اسلام و پیدایش جنگل
یحیی دیوسالار
مجله ارمغان، دوره ۳۴، شمارههای ۵-۴، ۶، ۸، تیر تا آبان ۱۳۴۴
درباره این مقاله:
پس از انتشار کتاب «سردار جنگل» در سال ۱۳۴۴، یحیی دیوسالار، از بستگان و نزدیکان میرزا علیخان دیوسالار (سالار فاتح)، مقاله دنبالهداری با عنوان «اتحاد اسلام و پیدایش جنگل» در سه شماره مجله «ارمغان» منتشر کرد که فخرایی گزیدهای از مطالب شماره نخست آن را بههمراه پاسخ خود به چاپهای بعدی کتاب پیوست کرد. دیوسالار در بخشی از این مقاله، درباره نقش جمعیت «اتحاد اسلام» در پیدایش نهضت جنگل، به جلسهای اشاره کرد که در آن میرزا کوچک و میرزا علیخان دیوسالار از سوی این جمعیت «داوطلب رفتن به شمال» بهمنظور جلوگیری از «پیشروی قشون تزاری روس» شده بودند؛ آن هم تحت فرمان مستوفیالممالک صدراعظم و با ارتباط با «علمای نجف و سایر مراکز دینی». این ادعای بزرگ که تا کنون نیز بر متون مکتوب و شفاهی نهضت جنگل سایه افکنده، از کتاب «دکتر حشمت که بود؟ داستان جنگل چه بود؟» نوشته میرزا محمد تمیمی طالقانی اقتباس شده، و جز آن در هیچیک از متون اولیه جنگل یا سایر منابع تاریخ معاصر سابقه ندارد.
به قلم و با پژوهش؛ مسعود جوزی
بقلم : آقای یحیی دیوسالار از دفتر خاطرات
آقای مدیر دانشمند مجله ارمغان
پس از تقدیم عرض احترام اخیراً کتابی بنام (سردار جنگل) بقلم فاضل گرامی آقای ابراهیم فخرائی انتشار یافته که مطالب آن چون از روی حقیقت بینی و دقت نظر تنظیم یافته درخور تحسین و سپاسگزاری میباشد مع الوصف چون از ذکر بعضی نکات و دقایق تاریخی که ذکر آن شاید مورد لزوم خوانندگان بوده خودداری شده یا مؤلف محترم بدانها دسترسی دداری شده نداشته اینجانب بر ذمۀ خود دانست تا آنجا که حافظه ام یاری نماید بوسیله مجله شریفه ارمغان در دسترس اهل تحقیق قرار دهم.
یحیی دیو سالار
قرارداد روس و انگلیس در سن پطرز بورغ ۳۱ اوت ۱۹۰۷ علاوه بر تقسیم ایران بدو منطقه در حقیقت حل مسائل مختلف راجع بمنافع قاره آسیا را نیز در برداشت. مأمورین روس و انگلیس در کلیه شؤون اجتماعی ایران دست اندازی نموده و نفرت عمومی نسبت بروس و انگلیس بحد اعلا رسیده بود . احرار و آزادیخواهان از دموکرات و اعتدال تندروها و کندروها گرد هم شده جمعیتی بنام اتحاد اسلام تشکیل دادند و ایجاد قدرتی در مردم نمودند . این جمعیت که با علمای نجف و سایر مراکز دینی ارتباط بهم زده بود و مرحوم مستوفی الممالک آنرا رهبری مینمود با دو دولت آلمان و عثمانی که با روس و انگلیس در جنگ بودند متحد گردیده و از آنها اسلحه دریافت مینمودند .
در همین ایام پس از جلسه شوری قرار بر این شد که عده از مردان فداکار و با سابقه داوطلب رفتن بشمال گردند تا با اقدامات مقتضی جلوی پیشروی قشون تزاری روس را بگیرند و در نتیجه ۴۶ تن از مجاهدین معروف خود را معرفی نمودند و نواحی شمال و آستارا تا بندر گز به پنج قسمت و تحت نظر پنج تن از افراد زیر قرار گرفت .
۱- اسماعیل خان مجاهد قسمت آستارا و اردبیل
۲- میرزا کوچک خان گیلان و طوالش
۳ دکتر حشمت طالقانی و جواد خان تنکابنی لاهیجان ، رانکره و دیلمان .
۴ میرزا علیخان دیوسالار مشهور به سالار فاتح محل ثلاث تنکابن، کلارستاق و کجور .
۵ – اسمعیل خان امیر مؤید ، سواد کوه ، ساری ، بارفروش و بابل .
طرفداران دولت تزاری روس نیز بیکار ننشسته بر علیه دسته های مزبور دست به کار شدند چنانکه اسمعیل خان مجاهد بمحض ورود به اردبیل حکومت دست نشانده روسها او را دستگیر و اعدام نمود
دکتر حشمت با وسایل و سوابقی که داشت بلاهیجان رسید و جوادخان چون بشهرستانک رسید مریض گردید به تهران عودت و مرحوم شد .
میرزا کوچک خان هم با بودن قشون روس از انزلی تا همدان راه رسیدن بگیلان را نداشت و سالار فاتح دیو سالار نیز در شرف حرکت بسمت مأموریت خود بود . میرزا کوچکخان که در بین دوستان و هم مسلکان خود به سالار فاتح بیش از همه معتقد بود راجع بمشکل حرکت خود با وی مشورت نمود و او پیشنهاد کرد که به اتفاق هم بمازندران بروند و چون جنگل مازندران با جنگل گیلان اتصال دارد و راه کنار دریا را هم در اختیار داریم به گیلان میرویم و اگر از این طرین هم نشد در کجور قیام می کنیم و پس از فتح تنکابن بگیلان خواهیم رسید با رعایت آنکه چون تحت نظر جاسوسان هستیم همین امروز باید حرکت کنیم و وسایل کار هم فراهم است. میرزا کوچک خان این نقشه را پسندیده همان ساعت مشهدی ابراهیم نوکر میرزا کوچکخان با تفاق درویش نوکر سالار فاتح چهار رأس اسبهای سالار فاتح را برای هزار دره جاجرود حرکت داده و سالار فاتح و میرزا کوچکخان با درشکه ای که متعلق بیکی از دوستان سالار فاتح بود و در اختیار او گذاشته بودند هنگام غروب حرکت نمودند
از حرکت این دو مجاهد فقط میرزا احمدخان دیوسالار برادر سالار فاتح که خود هم عضو جمعیت اتحاد اسلام و در آنموقع نیز رئیس اداره تأمینات بود و برحسب دستور سالار مأمور اوضاع شده بود آگاه و کسی دیگر از حرکت سالار و میرزا کوچکخان اطلاعی نداشت .
باری سالار و میرزا با درشکه حرکت و چهار ساعت بعد به میعادگاه با درویش و مشهدی ابراهیم رسیدند ، و از آنجا در شبی تاریک و بسیار سرد بحرکت خود ادامه داده و بدون توقف دو ساعت بغروب فردا وارد قریه مشا شدند هنوز زین اسبها گرفته نشده که قاصد میرزا احمد خان دیوسالار رسید و اطلاع داد که دوافسر و ۳۰ نفر قزاق برای دستگیری آنها حرکت کرده اند.
این چهار نفر مردان سلحشور فوری سوار اسبها شده بطرف مازندران حرکت و پس از پانزده ساعت خود را بقریه عمارت چهار فرسنگی آمل رساندند و پس از توقف یک ساعته و سیر کردن اسبها دوباره سوار گردیده چهار ساعت بعد بقریه هسفای نور میرسند .
قریه هسفا محل سکونت قشلاقی طایفه کوزه گرهای کالج و چند خانوار از طایفه دیو سالار بود .
پس از دو سه روز توقف و استراحت قاصدی بکجور شش فرسنگی این قریه نزد ابراهیم خان ضیغم السلطان دیو سالار پسر عموی سالار (فاتح) فرستادند که فوری با عده تفنگچی در شورستاق حاضر شود .
فردا شب ضیغم السلطان با عدۀ تفنگچی وارد و سالار فاتح و میرزا کوچک خان به تیر کده محل ضیغم السلطان وارد گردیدند .
قزاقها که به تعاقب سالار و میرزا تا پلور پیش آمده بودند صلاح خود را در این دیدند که بتهران معاودت نمایند.
پس از ورود این دو مجاهد به تیر کده نگارنده مهمان دار میرزا کوچک خان شدم. خاطرات شیرینی از این مرد وطن دوست آزادیخواه دارم که هیچوقت از نظرم محو نمی گردد .
میرزا کوچک خان دارای قدی بلند ، بازوانی سطبر ، چشمهای زاغ ، ولبهای متبسم و در عین حال متواضع و خوش برخورد و بسیار مهربان و بتمام معنی مذهبی و دشمن سرسخت اجانب و اجنبی پرستان بود .
مدت ۲۵ روز در تیر کده متوقف و اول صبح هر روز پس از ادای فریضه از اطاق بیرون می آمد و راه پیمائی میکرد از این محل تا لب دریا که سه کیلومتر و نیم فاصله داشت راه میرفت و مراجعت مینمود و پس از صرف صبحانه باطاق سالار فاتح میرفت و شخص ثالثی حق ورود بآنرا نداشت حتی چای و آب جوش هم پهلویشان بود . پس از صرف نهار دو ساعت بغروب مانده میرزا بسمت کوه راه پیمائی مینمود ، دو کیلومتر و نیم راه میرفت و بر میگشت. اول شب با نگارنده از مسائل تاریخی ، سیاسی ، ادبی و عرفانی صحبت می کرد .
باری مرحوم میرزا پس از ۲۵ روز توقف عازم حرکت بسوی لاهیجان گردید و سالار فاتح نگارنده را مأمور کرد که تا شهسوار و خانه میرزا هادیخان دبیراکرم کاویانپور که در این شهر قرار داشت او را همراهی نمایم .
میرزا هادیخان دبیر اکرم کاویانپوز از افراد با دانش طایفه کالجی منتسب به طایفه دیو سالار و از کسان بسیار نزدیک سالار فاتح و معاون کمرک شهسوار بود که اکنون در قید حیات و نزدیک به نودسال از عمرش میگذرد . از تیر کده در خدمت میرزا به حبیب آباد نوشهر فعلی وارد شدیم و فردا دو بظهر برای شهسوار حرکت کردیم .
البته از دهستان نکا از رودخانه نمک آبرود تا دو فرسخ از سخت سر (رامسرفعلی) بآنطرف تحت استیلا و قدرت خلعتبریها بود و باید میرزا را از بندها رهانید تا مانند اسمعیل خان مجاهد در اردبیل بخطر نیفتد.
یکساعت بصبح مانده وارد شهسوار و بمنزل دبیر اکرم کایانپور وارد شدیم . اول غروب دبیر اکرم و میرزا کاغذی بسالار فاتح نوشتند و نگارنده بکجور مراجعت ودبیر و میرزا هم برای رودسر حرکت کردند .
اول آفتاب برودسر رسیدند و بعد از ظهر بلنگرود و از آنجا با درشکه بسوی لاهیجان حرکت کرده بدکتر حشمت پیوستند
نامه ای میرزا کوچک خان بسالار فاتح نوشت و از دبیراکرم نهایت سپاسگزاری نموده و او را بداشتن چنین اقوام و دوستانی تبریک گفت . دبیراکرم از لاهیجان مراجعت و میرزا عازم رشت گردید و در آنجا بنیان جنگل را گذاشت .
نکته قابل توجه آنکه – از رودسر تا نمک آبرود که تحت سلطه و اقتدار خلعتبری میبود مع الوصف ارتباط سالار فاتح و میرزا کوچک خان هیچوقت قطع نگردید و همواره ادامه میداشت.
میرزا کوچک خان در لاهیجان به دکتر حشمت رسید و در آنجا با دکتر مشورت نمود ، دکتر معتقد بود که لاهیجان را مرکز قیام قرار دهند چه آنکه جنگل دیلمان و رودبار و رانکوه را در دست دارند و بعلاوه با متحد خود سالار فاتح دیو سالار نزدیک خواهند بود .
میرزا معتقد بود جنگل فومنات و تولمات وطوالش که تا بیله سوار و آستارا وسعت دارد مساعدتر و بهتر میشود کار کرد. بالاخره تصمیم گرفتند جنگل تولمات را مرکز قرار دهند .
شبانه از لاهیجان میرزا کوچک خان و دکتر حشمت و شیخ عبدالسلام و سید محمد خان از مجاهدان اول مشروطه برای رشت حرکت کردند ، در رشت محرمانه چند هفته توقف نموده و عده ای از آزادیخواهان را جمع کرده متحداً برای جنگل تولمات حرکت کردند .
یکی از هم قدمان اولیه میرزا و دکتر در رشت حاج احمد کسائی بود که به عللی خود را در ردیف آزادیخواهان قرار داده و نخستین کسی بود که عهد و پیمان خود را با میرزا کوچک خان نقض نمود .
پس از تشکیل نهضت جنگل در کلیه صفحات شمال این ندا بلند شد که عده ای از احرار برای رفع ظلم و جلوگیری از قشون روسیه تزاری بنام اتحاد اسلام در جنگل تولمات قیام نموده اند .
این نداء ضعفا و رنجبران و روشن فکران را به جنگل متصل ساخته موجب ترس و وحشت متنفذین و ملاکین که در تحت لوای دولت تزاری اقتداری بهم زده بودند گردید ناچار بوسیله قونسول روس به دولت مرکزی متوسل شدند که تا جنگل واتحاد اسلام نضجی نگرفته سرکوب و پراکنده گردند.
قونسول روسیه مقیم رشت باتفاق قائم مقام الملک رفیع پسر شریعمتدار رشتی و حاجی صمد خان تاجر باشی بحکومت گیلان و دولت مرکزی فشار آوردند تا اتحاد اسلام و اجتماع جنگل را از بین ببرند .
عده زیادی از سربازان روسیه تزاری با قوای متنفذین محلی بجنگل حمله کرده و در نتیجه منجر به شکست روسها و قوای متنفذین گردید .
در همان موقع عدۀ هم که بالغ بر دویست و پنجاه نفر از قزاقهای ایرانی و روسی بود با تجهیزات کامل از طریق تنکابن مأمور سرکوبی و قلع و قمع سالار فاتح در کجور گردیدند . آن موقع تنکابن و کلارستاق و کجور تحت سلطه و اقتدار سپهسالار خلعتبری میبود که نیروی اعزامی را راهنمائی مینمود.
سالار فاتح با عده قلیل تفنگ چی های خود در جنگل کاسگر محله کجور سه کیلومتر و نیم المده آماده جنگ شد.
قزاقها دو شب در المده توقف نموده بدون تعرض برای بارفروش و مشهد سر (بابل و بابلسر فعلی) حرکت کردند . در تاریخ ۲۸ ربیع الثانی ۱۳۳۴ قمری کابینۀ سپهسالار خلعت بری تشکیل و و روز ۳۰ ربیع الثانی بعد از ظهر باحمد شاه معرفی گردید .
نا گفته نماناد تشکیل این کابینه در نتیجه فشار روسها جهت امضای معاهده ۱۹۰۷ میلادی و برای برانداختن جمعیت اتحاد اسلام و جنگل بوده است.
سپهسالار خلعتبری مرتضی قلی خان سردار اقتدار فرزند خویش را مأمور کرد که با قوای محلی خود و متنفذین گیلان و طوالش و خلخال جنگل و اتحاد اسلام و باالاخص میرزا کوچک خان را نابود نماید .
سردار اقتدار با طمطراق خاص وارد رشت شد و چون لایق حمله به جنگل نبود به بهانه های مختلف چندی در رشت اقامت نمود و سپس بحکم رئیس الوزراء وقت (پدر خود) اردو را تحویل فرج الله خان ساعد الممالک داده از معرکه بدر رفت وساعدالممالک با قشون تحت فرماندهی خود نیز در رشت متوقف شد.
در همان تاریخ برای سرکوبی سالار فاتح، عده ای از سربازان بریگاد مرکزی بنام اردوی سیار به فرماندهی مظفرخان اعلم (سردار انتصار) در تاریخ ۳ جمادی الثانی ۱۳۳۴ به کجور و کلارستاق اعزام گردید .
سالار فاتح برای اینکه مبادا با سربازان ایرانی وارد جنگ شود صلاح دید با کلیه متفقین کجوری و کلارستاقی خود دو محل مزبور را تخلیه کرده محرمانه خود را بتهران برساند .
متأسفانه این افراد باستثنای خود سالار فاتح کلا درباغ شاه بامر سپهسالار در رئیس الوزراء حبس میشوند و جعفرخان و خواجه وند برادر کریمخان و نبی خان از متحدین سالار فاتح در باغ شاه حسب الامر سپهسار تیرباران میگردند .
اردوی سیار مشغول خلع سلاح در کجور و کلارستاق شدند. مظفرخان اعلم ازافسران بسیار با شرف بود و نفرات اردوی او بخلاف اردوی سردار اقتدار که در قسمت شرق گیلان فجایع ناگفتی مرتکب شدند با مردم بسیار خوش رفتاری نمودند . چنانچه در ( یادداشتهای مرحوم دکتر علی اصغر برادر دکتر حشمت در صفحات ۲۰ – ۱۹ – ۱۸ ۱۷- کتاب دکتر حشمت که در سال ۱۳۲۴ به چاپ رسیده این مطلب مندرج است ) .
در همین موقع دو نفر از کسان کریمخان و نبی خان بحکم سپهسالار در کجور تیرباران شدند.
باری بعد از دو ماه توقف اردوی سیار در کجور دستور سرکوبی اسمعیل خان امیر مؤید به عهده مظفر خان اعلم فرمانده اردوی سیار صادر شد. اردوی سیار از کجور برای سواد کوه حرکت کرد و مقارن ورود به لاریجان دستور بازگشت آن به تهران واصل و لذا بتهران معاودت نمود . کابینه سپهسالار پس از سقوط بغداد و عقب نشینی قشون تزاری از قصر شیرین به کرمانشاهان و همدان سقوط نموده و محبوسین باغ شاه (کجوریها و کلارستاقیها ) آزاد شدند.
سالار فاتح دوباره به کجور معاودت کرده متحدین خود را جمع آوری و ارتباط با جنگل را برقرار نمود . جنگل پس از شکست مهاجمین قدرت و بسط پیدا کرده لکن قشون روسیه تزاری از بندر انزلی (بندر پهلوی) تا همدان متوقف میبود و همچنین در مازندران هم کم و بیش نفراتی از آنها دیده میشدند .
احرار جنگل پس از شکست دادن سربازان روس و قوای متنفذین محلی مورد توجه عموم میهن پرستان قرار گرفتند .
آزادیخواهان، دهقانان و روشنفکران جنگل را حامی و پشتیبان خویش تشخیص دادند و حاضر بهمکاری و خدمت و فداکاری شدند. اخبار اطراف بطور کلی بسرعت بجنگل میرسید .
از آنطرف ایادی روسها و متنفذین سلطه و اقتدار خود را در خطر دیده و برای برانداختن اتحاد اسلام و میرزا کوچکخان از تنکابن تا آستارا متحد شدند . ایلات طالش و خلخال و مالکین هم تجهیزات کامل نموده آماده کارزار شدند . محسن خان امین الدوله از تهران به لشت نشا آمده ( لشت نشا دارای ۳۸ پارچه ده است) با تجهیزات کامل بر حسب قرارداد با متحدین در یک روز و ساعت معین از شرق و غرب آماده حمله بجنگل گردیدند.
جنگل که از آنچه میگذشت کاملا با خبر بود ، ۲۵ نفر از مجاهدان را مأمور لشت نشا و دستگیری امین الدوله نمود .مجاهدان بمحض رسیدن به لشت نشا با مختصر زدوخوردی امین الدوله را دستگیر و بجنگل بردند .
از سمت غرب احرار جنگل موضع خود را محکم و آماده جدال شدند چند نفر از سران جزء ایلات طالش از قبیل اسفندیار خان طالشی که از طرف اتحاد اسلام حاکم لنگرود رودسر شده بود و چند نفرهم از سران جزء خلخال مایل بجنگ با اتحاد اسلام نبوده محرمانه با جنگل ارتباط داشتند .
از طرفی هم رؤسای ایلات متوجه گردیدند که نفرات زیر دستشان مایل بجنگ نیستند لهذا تدبیری اندیشیدند که عجالتاً با جنگل سازش کنند تا بعداً به بینند قوای روسیه برای سرکوبی جنگل چه اقدامی خواهد نمود .
میرزا کوچکخان هم با آنکه از نیت آنها مطلع بود برای عقیم گذاردن نقشه روسها پیشنهاد آنها را پذیرفته تن بصلح و آشتی در داد .
در همان موقع برای قلع و قمع سالار فاتح دیوسالار نیز نقشه طرح شد. چون کجور و کلارستاق و تنکابن ملکی سپهسالار خلعتبری است معلوم بود که اگر جنگی در آنجا در بگیرد موجب خسران و خرابی خواهد شد پس ممکن است باندرز یا تهدید سالار فاتح را تسلیم نمود و اگر نشد با قوای نظامی سرکوب گردد . در تهران با وزیر مختار روسیه وارد مذاکره شدند نتیجه این شد که یک نفر عضو عالی رتبه سفارت بنام کاسبنکی با تعلیمات لازمه از طریق رشت به تنکابن اعزام گردید . این مأمور یکنفر تاجر روسیه مقیم رشت را با ده نفر قزاق ایرانی با خود به تنکابن آورده ، نگارنده که در حبیب آباد (نوشهر) مشغول امور زراعتی بودم در اواسط اردی بهشت ماه که عضو عالیرتبه سفارت با همراهان وارد حبیب آباد شدند . برای آنها منزل و وسایل پذیرایی فراهم گردید .
ساعت هشت نگارنده را احضار نمودند کاسبنکی فارسی را خوب حرف نمیزد ، تاجر باشی فارسی را خوب بلد بود و خوب حرف میرد کاسبنکی شروع کرد بروسی سخن گفتن و تاجر باشی ترجمه مینمود
گفت پیامیرا که وسیله شما بسالار فاتح میفرستم اولتیماتم است باید ۲۴ ساعته جواب دهند .
۱- کوچکخان جنگلی دشمن دولت امپراتوری و یاغی دولت ایران است . تمام دوستان شمال دولت امپراتوری را دچار زحمت و خسارت نموده سالار فاتح باید با کوچک خان قطع دوستی و رابطه نموده و خروج خود را از اتحاد اسلام اعلان نماید.
۲- اگر سالار فاتح با سپهسالار دعاوی دارد وسیله نماینده دولت امپراتوری میتواند حل و فصل نماید .
۳ -سالار فاتح باید وارد قزاقخانه شود تا از هر حیث مورد محبت قرار گیرد
۴- اگر این ۳ قسمت را قبول نکند دولت امپراتوری برای حفظ منطقه و نفوذ و حراست دوستان خود سالار را با قوه قهریه سرکوب خواهد نمود .
گفتم فردا بعد از ظهر پیام شما را میرسانم .
بعد از این مذاکره مجداً شروع بسخن نموده بنای مهربانی و اندرز را نهاد و چنین گفت :
کوچکخان دشمن دولت امپراتوری و یاغی دولت ایران است و همکاری با او خطرناک میباشد دولت امپراتوری همه نوع کمک ومساعدت از حیث جاه و مقام بسالار خواهد نمود . هر نوع دعاوی با سپهسالار داشته باشد قول میدهم بنحو شایسته ای انجام دهد. گفتم بیانات شما را یادداشت نموده بسالار فاتح میرسانم .
پس از پایان مذاکره که یک ساعت تمام طول کشید عازم حرکت گردیدم . در این هنگام یک افسر قزاق که همراه وی بود نزد نگارنده آمده گفت آقای عزیز من یکنفر ایرانی هستم بسالار از قول من بگوئید که زیر بار این حرفها والتیماتوم های پوچ نرود، گوش به تهدیدشان ندهد قشون روسیه در کلیه جبهه ها عقب نشینی میکند. میرزا کوچک خان مردی درست شریف ، وطن پرست با نهایت قدرت دشمنان آب و خاک را می کوبد عنقریب بشما خبر خواهد رسید که ایلات و عشایر طالش ، خلخال و عده ای از قزاقها تسلیم میرزا کوچک خان خواهند شد .
این مرد که روسها او را از طهران فرستاده اند برای این است که سالار را با نصیحت یا تهدید از اتحاد اسلام جدا کنند تا خیالشان از قسمت محل ثلاث تنکابن ، کجور و کلارستاق راحت شود آنوقت بجنگل حمله کنند. ضمن تشکر از این افسر ۳۵ ساله خوش سیمای مهربان که هر چه کردم اسم خود را بگوید ابا کرد تنها گفت یکنفر ایرانی هستم و از همدیگر جدا شدیم.
نگارنده باطی نمودن ۹ فرسنگ راه بکاسکر محله محل اقامت سالار رسیدم و یادداشتها را تسلیم و پیغام افسر قزاق را نیز گفتم .
سالار فاتح جواب داد .
۱- من یکفرد ایرانی مطیع دولت ایران و تسلیم اجنبی نخواهم شد . میرزا کوچک خان دوست و هم مسلک عزیز من و امکان ندارد از اتحاد باهم مسلکم بگذرم.
۲ اصلاح با سپهسالار ربطی بدولت روسیه ندارد محل ثلاث (کجور – کلارستان تنکابن ) مورد دعوای بیشتر مردم این نواحی است هر گاه کلیه اهالی و صاحبان دعوی اصلاح کنند منهم یک نفر از آنها هستم چه حقی دارم انفرادی آنهم با قضاوت نماینده دولت اجنبی با سپهسالار اصلاح کنم و دولت روسیه بکدام منطق و دلیل بخود چنین حقی میدهد که یک چنین پیشنهادی بنام اولتیاتوم بمن میدهد.
۳ -دعوت بقزاقی من از سن هیجده سالگی تا الان که ۵۱ سال از عمرم میگذرد خدمت گذار بوطنم بودم و تا زنده ام خدمت گذار بوطنم خواهم بودفداکاری و جانبازی برای ایران شعار و آرمان من میباشد چه نظری است که به قزاقخانه مرا دعوت میکند.
۴ چون هر سه پیشنهاد خیانت بایران و خیانت با نقلاب مقدسی است که اتحاد اسلام آنرا رهبری میکند بهیچوجه تمکین نمی کنم .
دولت روسیه همیشه مترصد بهانه است که همسایگان خود را سرکوب و آنها را مستعمره نماید.
پس از دریافت جواب بحبیب آباد (نوشهر) مراجعت و پاسخ سالار را که بصورت یادداشت بود تسلیم تاجر باشی نمودم مشارالیه سخت متغیر گردیده و بنای تهدید را گذاشت. گفت الان برگرد پیش سالار فاتح و او را نزد من بیاور تا ایشانرا ببرم پیش امیر اسعد ( مرحوم امیر اسعد فرزند ارشد مرحوم سپهسالار خلعتبری بوده است ) تا از خطر محفوظ بماند .
گفتم سالار فاتح بشما پاسخ داد و بهیچوجه حاضر بگوش دادن سخنان شما نیست. گفت بسیار خوب میدانم با او چه معامله ای بکنم و سپس بتنکابن حرکت کرد. فردا ساعت ۱۱ صبح مشهدی غلام حسین که تاجر رابط بین میرزا کوچکخان و سالار فاتح بود از راه دریا بساحل حبیب آباد وارد و خبر دستگیر شدن امین الدوله و سازش ایلات طالش و خلخال با جنگل را داده نامه های جنگل و میرزا کوچکخان را بسالار رسانید .
در آن نامه میرزا کوچکخان نوشته بود بطوریکه خبر رسیده وزیر مختار روسیه یکی از اعضای سفارت را برای اتمام حجت نزد شاه فرستاده مترصدم هر چه زودتر مرا از ماوقع آگاه سازید .
منبع: کانال جنگل