تراژدی پایان انقلاب جنگل(1)
پایان انقلاب جنگل در پاییز سال 1300خورشید مصادف با کشته شدن دو تن از نامدارترین انقلابیون مشروطه در ایران یعنی میرزا کوچک خان جنگلی و حیدرخان عمواوغلی در فاصله یک یا دو روز از هم شد.
کشته شدن هر دو به ویژه حیدرخان تا امروز به درستی مورد پژوهش قرار نگرفته است. به ویژه در خصوص کشته شدن حیدرخان ، موافقان و مخالفان او حرف و حدیث های بیشتر تبلیغاتی تا تخقیقاتی به دست داده اند. این پژوهش کوشیده است ضمن ارائه ی تصویری واقعی از بستر وشرایط بوجود آمده در پاییز سال 1300 خورشیدی درگیلان برای انقلاب جنگل، مساله ی کشته شدن کوچک خان و حیدرخان را با استفاده از اسناد و همچنین تحقیقات محلی در ناحیه ی آلیان و به ویژه در روستای « میان رز» آلیان یعنی جایی که آنان آخرین روزهای زندگی را در آن سپری کرده بودند، روشن کند.
چنانکه در مقاله ی«کوچک خان، وا قعه ی ملاسرا و دستگیری حیدر عمواوغلی» نشان داده شد، حسن خان آلیانی هنگامی که نتوانست کوچک خان را راضی به حمله به محل کمیته ای نماید که حیدر عمواوغلی نیز در آن حضور داشت ،خود به همراه فرماندهان نظامی جنگل از جمله تیمسار ثقفی حمله ای به ملاسرا وخانه ای که کمیته ی پنج نفره ی انقلاب درآن جلسه داشتند، ترتیب داد که منجر به کشته شدن سرخوش (یکی از اعضای حاضر در خانه) و دستگیری حیدرعمواوغلی شد. حیدر خان به دستور حسن خان آلیانی و بدون آن که کوچک خان او را دیده باشد به آلیان و روستای میان رز فرستاده و زندانی شد. پس ازاین واقعه، بلافاصله حمله ی دیگری نیز به رشت یعنی مرکز قلمرو حکو متی حیدرخان و خالو قربان سازمان داده شد ،حمله ای که با توجه به تمام جوانب موضوع واقعا نمی توان از منظر سیاسی برای آن معنی خاصی در چارچوب انقلاب جنگل واهداف آن قائل شد.
جنگ بی معنی(بازهم حمله ای مشکوک)
چنانکه می دانیم حمله به ملاسرا زمانی انجام گرفت که گفتگوی صلح بین دولت وجنگلیان به میانجیگری «روتشتین» سفیر شوروی در تهران ادامه داشت ونامه ها بدین منظور بین کوچک خان و روتشتین که در آن زمان میانجیِ پرنفوذی بین انقلابیون به حساب می آمد، رد وبدل می شد.اما بلافاصله پس از حمله به ملاسرا ودستگیری حیدرخان، حمله ای دیگر به رشت یعنی مقر اصلی حکومت بلشویکی که زیر نظر خالو قربان وحیدرعمواوغلی اداره می شد،صورت گرفت.لازم است یادآوری کنیم که دراین زمان احسان الله خان اداره ی بخش شرقی گیلان یعنی لاهیجان ولنگرود رابه عهده داشت وحیدر وخالو، رشت و انزلی را اداره می کردند.
درهرحال حمله به رشت بلافاصله پس از واقعه ی ملاسرا صورت گرفت. یان کولارژ( کسی که در جنگل های آلیان مسئول فنی و تعمیر اسلحه ی جنگلیان به عهده ی او بود)شرایط جنگیِ پس از حمله به رشت را به خوبی تصویر کرده است.او پس از این که از معرکه ی جنگی که در ملاسرا با آن روبرو شده بوده با گاری کرایه ای خود بیرون رفت و به صومعه سرا رسید،گاریچی را مرخص کرد تا به رشت برگردد. اما او می گوید که گاریچی نمی توانست به رشت برگردد زیرا «او مجبور شد سه روز دراین منطقه بماند.به خاطر جنگِ بدون وقفه، نمی توانست از جایش تکان بخورد»(یان کولارژ ،ص160) . کولارژ که مسئول تعمیر و نگهداری اسلحه ی جنگلیان بود حتا از فعال شدن شدید نظامی خود برای نخستین بار پس از ماه ها اقامت در جنگل خبر می دهد:«…روز بعد[از واقعه ی حمله به ملاسرا] فورا به گوراب زرمیخ رفتم.حالا دیگرمرتب بین گوراب زرمیخ وکیشدره[محل کارگاه تعمیر اسلحه جنگلیان در نزدیکی خانه ی حسن خان آلیانی] در رفت وآمد بودم وگاهی به خط مقدم جبهه می رفتم و اسلحه ی سربازان را تعیین! ]یا تعمیر[ می کردم.ازجنگل دائما اسلحه بیرون می کشیدند وسریع آنها را تمیز کرده وبه جبهه می فرستادند.مسلسل ونارنجک دستی به اینجا]گوراب زرمیخ[حمل می شد.توپ ها همگی از مدتی قبل درجای خودمستقر شده بودند.سلاح های از کار افتاده را بازرسی می کردم که بعد دسته بندی می شدند.آنهایی را که قابل تعمیر بودند به کیشدره می فرستادم وبا تلفن به سرمکانیک]در کیش دره[ می گفتم که چه باید بکند.آنها راپنج یا شش مجاهد روی شانه می گذاشتند ویا روی الاغ یا اسب محکم بسته و به کارگاه وبالعکس حمل می کردند»(کولارژ ،ص161).پیداست که حمله کنندگان به رشت چه تدارکی برای این جنگِ بی معنی دیده بودند.گویی قبل ازحمله ی سردارسپه به جنگل می باید اسلحه و مهمات جنگلیان وانرژی نیروهای آن در راه دیگری تلف می شد.می توان پرسید: آیا اسب چوبین«تروا» ی دیگری در تشکیلات جنگل تعبیه شده بود؟
درهرحال اینحمله که بلافاصله پس از واقعه ی ملاسرا صورت گرفت نشان می دهدجناحی که ابتکار عمل را در آخرین روزهای انقلاب درتشکیلات جنگل دردست گرفته بود،سازماندهی وهدایت این جریان رااز روی یک سناریوی ازقبل آماده پیش می برد.محمد علی گیلک از هواداران جنگلیان یعنی تنها کسی که درواقعه ی ملاسرا حضورداشت وخاطرات خود را نوشته است ،می گوید:« درهمین موقع که خانه ملاسرا ومحل تشکیل کمیته پنج نفری مورد هجوم ومحاصره وطعمه حریق واقع شد، نورمحمد خان با نفرات خود از طرف سلطان عبدالحسین خان]تیمسار ثقفی[ مامور تصرف رشت وجنگ با انقلابیون[رشت] گردید وآتش جنگ را در رشت شعله ور نمود وخانه های فرماندهان کرد وسران انقلابی رشت را محاصره و درهرکوی و برزن به ستیز پرداخته وجمعی دراین معرکه به قتل رسیدند وگروهی از رفقای عمواوغلی وسایرین دستگیر وبه حالت اسارت به جنگل روانه شدند.خالو قربان[درواقعه ی ملاسرا] سالماً از معرکه جان بدر برد و چون راه میدانست از بیراهه به رشت آمد. احسان الله خان که درلاهیجان بود از این خبر[واقعه ی ملاسرا] مسرور شد و مجددا به خالو پیوست ومتحداً زدو خورد با جنگلیها را ادامه دادند و این جنگ چند شبانه روز طول کشید ودریک چنین وضعیت[ی بود که]قوای دولت[به فرماندهی سردار سپه] به رشت وارد گردید» (محمد علی گیلک، انقلاب جنگل 1371،صص494-495 تاکید از ماست).
ما می دانیم که دراین زمان یعنی زمان حمله به ملاسرا ورشت سردارسپه عزمِ جزمی داشت تاانقلاب جنگل را خاموش کند وحمله ی او به گیلان تنها به این دلیل به تاخیر افتاده بود که سفیر شوروی (روتشتین)به طور مکرر به دولت قوام السلطنه وسردار سپه قول می داد که حمله به گیلان ضرورتی ندارد واو می تواند به قول خود مسئله ی گیلان را بدون خونریزی خاتمه دهد. روتشتین حتا همین نکته رادر اواسط شهریور1300 یعنی حدود بیست روز پیش از واقعه ی ملاسرا به وضوح در نامه ی خود به کوچک خان نیز یاد آور شده بود:«…این را هم بدانید که وزیر جنگ و رئیس دیویزیون قزاق، رضا خان سردارسپه، چندین بار از من اجازه خواست که این مسئله را بدستور قوام السلطنه بزور اسلحه پایان دهد. هربار من از او جلوگیری کردم و وعده دادم مسئله گیلان را بدون خونریزی حل نمایم. چنانچه حالیه بعد از رد قطعی پیشنهادات شما از طرف دولت من خودرا کنار کشیده اعلام مینمودم که درکارهای داخلی ایران مداخله ندارم ،یورش قزاق ها بفرونت شما حتمی بود وگیلان مبدل بیک صحنه جنگ داخلی وخونریزی ملی میشد اما من این کار را نمیتوانم بکنم…»(به نقل ازفخرایی1357،ص359تاکیداز ماست، ،همچنین نگاه کنید: غلامحسین میرزا صالح، ص 42).بنابراین دوجناح انقلاب جنگل دراین شرایط، مشترکادر موضع بسیاردشواری قرارداشتند .به عبارت دیگر آنها در شرایطی قرارگرفته بودند که می باید برای بود و نبود خود در مقابل دولتِ قوام و سردارسپه و فشار سفیر شوروری که اکنون ادامه ی انقلاب جنگل را دیگربه نفع منافع شوروی وانقلاب اکتبرنمی دید،تصمیم بگیرند ونه این که درخصوص بودن یا نبودن یکی از دوجناح انقلاب به جنگ خونین برای از بین بردن یکدیگر بپردازند.از این رو حمله دوگانه وسازمان یافته به ملاسرا وسپس رشت در خوشبینانه ترین حالت آن می تواند یک خبط تاریخی ودر بدبینانه ترین صورت می تواند توطئه آمیز ومشکوک تلقی شود.
چنانکه در مقاله ی پیش گفته به تفصیل مورد بحث قرار گرفت، دراین زمان به نظر می رسد ابتکار عمل در تشکیلات جنگل از دست کوچک خان خارج شده بود.زیرا به اعتقاد نگارنده در شرایطی که همه ی علائم ونشانه ها حکم بر پایان کار جنگل می داد، اقتدار ونفوذ او به شدت بر تشکیلات جنگل وفرماندهان نظامی آن روبه افول نهاده بود واحتمالاکوچک خان کاری جز نظاره کردن ویا تایید اقداماتی که به قول اسماعیل جنگلی افراطیون جنگل پیش می بردند، نداشت. به باور نگارنده،کوشش اودرهمراهی تلویحی از برخی اقدامات افراطیون دراین روزها،ناگزیر ومنفعلانه بوده است.
فرایندبی اعتبارشدن تدریجی اقتدار،نفوذ و کاریزمای رهبری کوچک خان در انقلاب جنگل از تابستان1299خورشیدی یعنی کوتاه زمانی پس از پیروزی این انقلاب آغاز شده بود که در آن جناح بلشویکی انقلاب دریک اقدام انحصار طلبانه وبا گرته برداری از انقلاب اکتبر توانست تمام قدرت را در رشت و انزلی یعنی کانون های مهم انقلاب به دست گیردوکوچک خان را به صورت تحقیر آمیزو ناخواسته(ویا آن گونه که بلشویکها می گویندخودخواسته)ازیک محیط فعال ودرحال رشدوتوسعه به جنگل های دورافتاده ی زیده وآلیان به یک روابط ایلی – روستایی بسیار عقب مانده بدون اتکا به پایگاه اجتماعی تاریخی خود تبعید نماید .چنان که می دانیم کوچک خان از تیر ماه 1299تا زمان مرگ در همین محیط بی تحرک ومنزوی ،زندانیِ یک روابط ومناسبات کهنه ایلی بود ومگر به طور موقت ولحظه ای نتوانست پای بر ساحل شرقی رودخانه ی پسیخان گذارد که مرز قلمروی دوحکومت بلشویکی وجنگلی تعیین شده بود.انزوای شانزده ماهه ی کوچک دراین محیطِ از نظرِ اجتماعی بی تحرک واز نظرِ جغرافیایی به شدت منزوی ودور افتاده سبب شده بود که او از پایگاه اصلی اجتماعی و اقتصادی خود که منورالفکران مشروطه خواه وبورژوازی درحال اعتلاء وپی گیر برای تحقق انقلاب ملی–دموکراتیک در شهرهای رشت وانزلی دوربماند وقدرت سیاسی و اقتدار رهبری گذشته خود را از دست به دهد.دورماندن کوچک خان از پایگاه اصلی خود در رشت که کانون فعال مشروطه خواهی واندیشه های تحول خواه ومترقی زمانه بود نه تنهابه مفهوم محروم شدن از حمایت ترقیخواهان وتحول گرایان شهرهای رشت – انزلی ودیگر نقاط ایران وبه گونه ای قطع ارتباط با آنان بود که پیش تر به آسانی به آن دسترسی داشتند بلکه او به درون یک روابط ایلی – نظامی ومنزوی از جریان اصلی تحول تاریخی رانده شده بود که نیروهای نقش آفرین درآن هنوز به طور کلی نگاه به گذشته ی قرون وسطایی داشت واز آن الگو می گرفت وتنگ نظری وافق محدود از ویژگیهای اصلی آن محسوب می شد.بنابراین روشن است که در چنین شرایطی وقتی پایان کارجنگل با برآمدن سردارسپه روزبروز آشکارتر می شد،«کاریزمای» رهبری انقلاب جنگل نیز به سرعت رو به تحلیل می رفت و درنتیجه، فرماندهان نظامی و به ویژه حسن خان آلیانی که درراس سازمان نظامی جنگل قرارگرفته بود، دیگرپروایی ازاقدامات خودسرانه نداشتند. یادآوری کنیم که با آمدن حیدرخان به گیلان وتشکیل کمیته ی پنج نفره ی انقلاب ،رهبری انقلاب جنگل دردست این کمیته ی پنج نفره قرارگرفت.حسن خان آلیانی که در ابتدای پیروزی انقلاب در سال 1299 ازاعضاء اصلی شورای انقلاب محسوب می شد و سپس بعداز جدایی جنگلیان از بلشویکها درکنار کوچک خان یکی از دونفر اعضای پر نفوذ رهبری تشکیلات جنگل در آلیان به حساب می آمد ،با آمدن حیدر تا حدودی به حاشیه رانده شد وحتا جزو کمیته ی پنج نفره ی انقلاب نیز انتخاب نشد.
درهر حال، این اقدام جنگی بی معنی در شرایط بسیار دشوار انقلاب جنگل زمانی بیشتر سوال انگیز می شود که آنها بلافاصله پس از حمله به رشت سفیری به تهران فرستاده و قصد مذاکره با دولت وسردارسپه را دردستور کارخودقراردادند.
سفیر جنگلیان درتهران
اقدام جنگلیان بسیار غیر منتظره بود. محمد علی گیلک در خاطرات خودمی نویسد:«.بعداز این واقعه[ملاسرا]، اول اقدامی که از طرف جنگلیها بعمل آمد، اعزام مرحوم انشایی به سمت نمایندگی به تهران بود که به معیت سعدالله درویش برای ملاقات با هیئت دولت به تهران رفتند»(گیلک،پیشین،صص494-495). انشایی درتهران با بی اعتنایی کامل طرفهای گوناگونی که قراربود با آنها گفتگو کند روبرو شد. حالادیگر روتشتین سفیر شوروی درتهران که پیشتر باتلاش زیاد خواهان میانجی گری بود نیز پس از واقعهی ملاسرا وحمله به رشت توسط جنگلیان،موضعی دیگر اختیار کرده وبرخوردی تند با نماینده ی جنگل داشت.لازم است یادآوری کنیم که پیش از این بین روتشتین وکوچک خان روابط حسنه ای وجود داشت. به طوری که قبل از این واقعه در گزارش محرمانه ی سفارت انگلیس از تهران نیز به این روابط اشاره شده است:«سعداله خان درویش ونماینده اعزامی میرزا کوچک خان به تهران،کلانتروف معاون اتاشه نظامی سفارت شوروی ونماینده روتشتین ومدیرخاقان رشتی منشی پیشین کنسول شوروی دررشت درششم سپتامبر[15شهریور 1300 یعنی حدود 20روز قبل از واقعه ملاسرا]برای پیگیری مذاکرات بین روتشتین وکوچک خان تهران را ترک گفتند.کاملا آشکار است که کوچک خان و روتشتین روابط بسیار نزدیکی با هم دارند و روتشتین سخت مایل به آشتی دادن میرزا کوچک با حکومت مرکزی است»( اسناد سفارت انگلیس به کوشش غلامحسین میرزا صالح1369ص 36 تاکید از ماست).هرچنددرهیچکدام از اسناد منتشر شده تاریخ رد و بدل شدن نامه های معروف بین روتشتین وکوچک خان که بسیار دوستانه بوده مشخص نشده است اماسفارت انگلیس درگزارش«وقایع هفته پیش از دهم سپتامبر»خود نوشت:«روتشتین درسوم سپتامبر[12شهریور] نامه ای را که میرزا کوچک خان به وسیله چاپار ارسال داشته بود،دریافت کرد. این نامه درواقع پاسخ نامه ای است که چندی پیش روتشتین برای میرزا نوشته بود»( غلامحسین میرزا صالح ،پیشین ص52).بنابراین می توان گفت که آن احترام متقابلی که در متن آن نامه ها بین دوطرف دیده می شود،قبل از واقعه ی ملاسرا بوده واحتمالا می توان گفت که ازاواخر مرداد ویا اوایل شهریور1300خورشیدی نامه نگاری بین دوطرف شروع شده بود. برخورد تند وحتا دوراز عرف دیپلماتیک روتشتین بعد از واقعه ی ملاسرا با انشایی، نماینده ی جنگلیان، گویای فاز جدیدی بود و نشان می داد سفیر شوروی که برای جلوگیری از خدشه دارشدن وجه ی شوروی نزد انقلابیون،کوشش بسیار می نمودتا با تمایل وخواست خودِانقلابیون در گیلان و با رضایت آنها به قول خود« مسئله گیلان را بدون خونریزی حل نماید»، اکنون که با سناریوی دیگری روبروشده بود،چاره کار را در راه حل نظامی توسط سردارسپه می دید.این موضع بعدها در همراهی «کلانتروف» با سردارسپه در لشگر کشی به گیلان به وضوح آشکارشد.
درهرحال انشایی که برای مذاکره با هیئت دولت به تهران رفته بود،قبل از ملاقات باهیئت دولت ،فرصتی می یابد وهمراه کلانتروف(اتاشه نظامی سفارت شوروی) به سفارت شوروی رفته و با روتشتین نیز ملاقات می کند. انشایی نحوه ی برخورد روتشتین دراین ملاقات را این گونه به کوچک خان گزارش کرده است:«روتشتین حرارتهای مصلحانه واصرار درمسالمت را فراموش کرده درجواب بنای مغلطه راگذاشت.مثل اینکه ابدا سطری بشما ننوشته[منظور نامه ی معروف پیشین او به کوچک خان است] یا کسی را بجنگل نفرستاده وفقط به بنده تکلیف کرد بدولت ایران بدون هیچ شرط تسلیم شوید اگراندیشه دارید بروسیه بروید.هرقدر پیغامات ومکاتیب او را تذکردادم فایده نکردهمه را به طفره گذرانید» (انشایی به نقل ازگیلک ،پیشین،ص498 تاکید از ماست).انشایی نتوانست با قوام السلطنه (نخست وزیر وقت) و وزیر جنگ(سردارسپه) نیزملاقات کند. پیدا بود که جنگلیان دیگرآن اعتبار واهمیت گشته ی خود را از دست داده بودند. از این رو هم قوام السلطنه وهم سردارسپه به گونه ای از مذاکره طفره رفتند. قوام السلطنه ملاقات خود را موکول به ملاقات پس از دیدار انشایی با سردارسپه کرد و سردارسپه نیز که روز 17مهر رهسپار جبهه ی جنگ با انقلابیون در گیلان بود، وقت ملاقات به انشایی نداد. همه چیز نشان از آن داشت که واقعه ی ملاسرا و حمله به رشت نقطه ی پایان را به همه نشان داده است. درزمانی که انشایی درتهران سعی می کرد تا کسی برای مذاکره بیابد،رشت به تصرف قوای دولتی درآمد.
رشت درتصرف سردارسپه
رشت اکنون یعنی درنیمه ی دوم مهرماه 1300خورشیدی مقصد سه نیرو کاملا متضاد با یکدیگر قرارداشت. نیروهای خالو قربان و بلشویکها که آن را دراختیار داشتند وسعی می کردند آن را حفظ کنند، جنگلیان که پس از واقعه ی ملاسرا در حمله به رشت بخش غربی آن را از محور چمارسرا و نقره دشت به اشغال خود درآورده بودند و قوای سردارسپه که درپشت دروازه های رشت در امام زاده هاشم و روستای سنگر(دوشنبه بازار) منتظر ورود به این شهر بودند.لازم است یادآوری کنیم که دراین زمان برای ورود به رشت، راهی متفاوت از امروز وجودداشت.این راه از امام زاده هاشم تا روستای سنگر ازکناره ی سفیدرود می گذشت. سپس از آنجا تغییر مسیر می داد و با عبور از روستاهای «گیل پٌردسر» و« بیجار پس» به طرف رشت می آمد وآن گاه از طریق پل عراق به این شهر وارد می شد. احتمالا نام پل عراق نیز به همین دلیل برآن نهاده شده بود. زیرا از همین پل بود که رشتیان به عراق یعنی خارج از گیلان! مسافرت می کردند.
درخصوص تصرف رشت توسط سردار سپه و به ویژه روزهای پایانی انقلاب جنگل تا کنون جزئیات چندانی ارائه نشده است.دراین بررسی ما کوشش کرده ایم با استفاده از اسناد گوناگون وکنارهم قراردادن آنها به تصویر روشنتری دست یابیم.
یکی از اسناد معتبری که درآن جزئیات واقعه ی تصرف رشت توسط سردارسپه به خوبی به تصویرکشیده شده وتا کنون چندان مورد توجه نبوده ،خاطرات روزانه ی سرلشگر کوپال(سالارنظام) آجودان سردار سپه و همراه او دراین لشگرکشی به گیلان است که نخستین بار درمجله ی ژاندارمری و سپس در مجله ی خواندنیها از شماره 67 تاشماره 73 (سال دهم) تحت عنوان «چگونه انقلاب گیلان خاموش شد؟» انتشار یافته است.ارزش تاریخی این خاطرات در آن است که او این خاطرات را به صورت روزانه تدوین کرده و بنابراین بسیاری از جزئیات این روزهای مهم درپایان کار جنگل دراین نوشته به دقت انعکاس یافته است. این سند در ترکیب با دیگر منابع، بسیاری از گره های وقایع تصرف رشت توسط سردار سپه وعکس العمل جریان های در گیر درانقلاب وچگونگی ماجرای روزهای پایانی را به خوبی روشن می نماید و نشان می دهد که در دنیای واقعیت ها و مواضع انطباق یافته با واقعیت تا چه حد با افسانه سازی ها که به ویژه در فرهنگ سیاسی ایران برای شخصیت های سیاسی ساخته و پرداخته می شود، متفاوت است.
سر لشکر کوپال درخاطرات روز 17مهر خود زمان حرکت نیروهای سردار سپه از تهران به گیلان را بدین صورت بیان می کند:« موافق امریه قبلی در ساعت 6صبح درقرارگاه حضرت اشرف]سردارسپه[وزیرجنگ حاضرشدیم باهمراهان که عبارت بودند از آقایان مدبر الملک رئیس کابینه وزارت جنگ وسرهنگ محمد حسین میرزا(فیروز) وشبل الممالک]سرلشگر افشار طوس بعدی[ وآقا بزرگخان آماده حرکت شدیم»(خاطرات سرلشگرکوپال،خواندنیها ،سال دهم ،شماره 67،ص9).مطابق گفته ی«کوپال» قوای سردار سپه ظهر روز 19 مهر1300خورشیدی یعنی دو روز بعد از حرکت از تهران به امام زاده هاشم در 30کیلومتری رشت رسیدند و درآنجا اردو زده و منتظر درگیریهای جنگلیان و بلشویکها نشستند که کار زاری سخت بینشان بود.اما نیازی به انتظار طولانی نبود زیرا بلافاصله چند ساعت بعد از ورود سردارسپه به این محل یعنی در بعد ظهر 19 مهر«جمعیتی از رشت آمده منتظر تشریف فرمایی حضرت اشرف بودند که اجازه تحصیل کنند تا خالو قربان که سرپرستی قوای اکراد را داشت، شرفیاب شود….خالو قربان شهررشت و انزلی را درتصرف داشت…بنده]کوپال[ از طرف حضرت اشرف مامور پذیرایی شدم.حاجی محمد جعفر کنگاوری که جزو وزراء خالو قربان بودند صحبت میکردند و اجازه حضور برای خالو قربان گرفتند. بعد از مدتی خالو قربان با پنج درشکه که نزدیکان خود و چند نفر از اهل رشت درآنها بودند وارد شدند.خالو قربان شرفیاب شد و ماوزر خود را تقدیم حضرت اشرف نمود.حضرت اشرف ماوزر راگرفت دوباره پس داد و فرمودند من این ماوزر را بشما پس میدهم که بیگانه از شما نگیرد…من بشما درجه سرهنگی میدهم که بسرعت خودتان را در مقابل معاندین کشور حاضر وتاریکی گذشته را باروشنایی آتیه محوسازید. میدان امتحان از فردا دراختیار شما ها خواهدبود .حالامی توانید برگردید.تمام همراهان خود را از طرف من امیدوارسازید.پانصد نفر از عده شما حقوق وجیره قزاق خواهند گرفت وسران آنها دارای درجه خواهند بود و به دو نفراز آنها فی المجلس مدال شجاعت داده شد.فرمانش را بنده]کوپال[ خواندم و امر فرمودند بنده هم بهمراهی خالو قربان برشت بروم[و] برای ورود اردو اذهان را حاضر نمایم که فردا] پنجشنبه[یا روز جمعه اردو وارد رشت شود…دیروقت به رشت رسیدیم ودرخانه حاجی ملک منزل کردیم«(سرلشگر کوپال ،همان، شماره 68 ،ص10).
از نکات جالب لشکرکشیِ سردارسپه به گیلان برای سرکوبی انقلاب جنگل این بود که کلانتروف اتاشه نظامی سفارت شوروی درتهران برای مجاب کردن جناج بلشویکی انقلاب به تسلیم، همراه سردارسپه بود و نقش مهمی در متقاعد کردن انقلابیون مستقر در رشت داشت که با اکراه، تمایل به همکاری باسردارسپه نشان می دادند.او تمام استعداد خود را در این راه بکار برد. عجله و اصرار پی گیر دولت شوروی درخاتمه دادن به انقلاب جنگل دراین زمان کاملا با منافع ملی دولت روسیه انطباق داشت.زیرا پس از بحرانی شدن وضع اقتصادی شوروی در زمستان1921 و قیام های دهقانی متعدد به همراه آشکارشدن ساده انگاری درخصوص انقلاب پرولتری در غرب وکوشش های نافرجام در راه صدور انقلاب به شرق،لنین دریک تجدید نظر اساسی درسیاست کمونیسم جنگی و با ارائه ی تز سیاست اقتصادی نوین(نپ)، مصالحه با رهبری سرمایه داری زمان یعنی انگلیس را نیز جایگزین مقابله با این کشور نمود. به طوری که حتا کسب دوستی با انگلستان نیز از نظر مورخان رسمی شوروی در این زمان نخستین پیروزی بزرگ سیاست خارجی این کشور تلقی شده است:«امضای یک قراردادبا انگلستان درمارس 1921(اسفند1299)،نخستین پیروزی بزرگ سیاست مسالمت آمیز بود که دولت شوروی مصرانه آنرا تعقیب می کرد»(س.س.ولک وهمکاران، تاریخ شوروی1918-1925ص297 ). بدین ترتیب ضرورت همزیستی مسالمت آمیزدریکی از مهمترین جبهه های رویارویی با انگلستان یعنی ایران در دستور کار دولت شوراها به رهبری لنین قرارداشت. شتاب و اصرار در دوستی با دولت قوام السلطنه نیز به دلایل گوناگون درجهت منافع دولت شوروی بود. این امر یکبار دیگر نشان می داد که برخلاف مبانی نظری ارائه شده در کمینترن، درعمل چگونه در مواقع حساس، منافع ملی بر منافع انترناسیونالیستی ارجحیت می یافت.
درهرحال، خالو قربان پس از بازگشت به رشت ظاهرا در گفتگو با رفقای خود در همکاری با سردار سپه دچار تردید می شود. ما نمی دانیم چه بحث هایی دربین خالو قربان و دیگر انقلابیون بلشویک در رشت به میان آمده لیکن سرلشکر کوپال که روز پنجشنبه 20مهر در رشت بوده می نویسد:«…خالو قربان رام بود ولی حاجی محمد جعفرانصاری]احتمالا کنگاوری[شبهه میکرد. از سخنان حاجی معلوم بود فکر انقلاب در مغزش جا گرفته است. تا ظهر مذاکره ادامه داشت.خالو قربان رفت با همراهانش مشورت کند.عصری با رفقای خود ومشیردیوان انزلیچی آمدند. پس از مذاکره زیاد،خالو گفت من مجبورم قوای خود را جمع کنم و از شهر]رشت[خارج شوم«(همان ،شماره 68،ص17). چنانکه می دانیم دراین زمان جنگلیان بخشی از شهررشت یعنی بخش غربی شهر یعنی چمارسرا و نقره دشت را در اختیار داشتند. بیرون رفتن نیروهای خالو قربان قبل از آن که قوای سردارسپه وارد رشت شوند به این معنی بود که تمام شهر به دست جنگلیان بیفتد. ازهمین رو سرکشگر کوپال به صرافت افتاد:«از خالو خواهش کردم فرصتی بدهد که من خدمت حضرت اشرف برسم ]تا[اردو وارد رشت شود ]و[سنگرهای اشغالی شما را بگیرد که شهر محافظت یابد. با اصرار زیاد این تکلیف را قبولاندم»(همان ،ص17).با آگاهی از مواضع خالو قربان، کلانتروف اتاشه ی نظامی دولت شوروی نیزکه همراه سردارسپه در امام زاده هاشم حضورداشت، برای متقاعد کردن خالو قربان به سرعت خود را به رشت رساند تا نیروهای خالو قربان قبل از رسیدن نیروهای قزاق شهر[رشت] را ترک نکنند. سرانجام روز شنبه 22مهر1300نیروهای قزاق به رشت وارد شده وخالو قربان سنگرهای خود را به قزاق های تحت فرمان سردار سپه تحویل و خود به انزلی رفت که احسان الله خان وهمه ی نیروهای بلشویکی درآنجا جمع شده وخود را به دست حوادثی که قراربود اتفاق بیفتد،سپرده بودند. درواقع این نیروها با وارد شدن کلانتروف اتاشه ی نظامی شوروی و«خاوین»کنسول شوروی در رشت به میدان عمل ،دیگر بازیگران اصلی به حساب نمی آمدند.
جنگلیان نخست به درگیری با نیروهای قزاق در رشت پرداختند اما به زودی دست به عقب نشینی زدند. این عقب نشینی موجب شد تا نیروهای قزاق به فرماندهی مستقیم سردارسپه به سوی فومنات به حرکت درآیند. به گفته ی سرلشگرکوپال درروز25مهر: « دو بعد از ظهر گزارش رسید قزاق ها پسی خان[روستایی در غرب رشت وبین راه رشت – فومنات] را تصرف کرده اند»(شماره 70،ص26). بدین ترتیب نیروهای سردارسپه با تصرف یکی از مهمترین سنگرهای جنگلیان درفومنات که خاکریز اول آنها محسوب می شد، از رودخانه ی پسیخان گذشته خود را به جمعه بازار رساندند ولی درآنجا برای تحکیم سنگر خود متوقف شدند.
در روز26 مهرماه، رضا خان اطلاعیه ای در رشت خطاب به مردم گیلان صادرکرد و با انتصاب حاکم جدید ،کوشش داشت اقتدارکامل خود برگیلان را نشان دهد:«….جناب مستطاب اجل آقای ساعدالملک را به سمت حکومت گیلان معرفی و به صدور این اعلان امر می دهم که عموم اهالی بعداز این باید تسویه مطالب خود را به معزی الیه مرجوع وانجام آن را از ایشان بخواهند – وزیر جنگ – رضا -26میزان[مهر]1300»(گزارش های سفارت انگلیس به کوشش غلامسین میرزا صالج ،ص66).
بدین ترتیب در روز 27مهرماه تمام شرق گیلان و رشت تا جمعه بازار در غرب رودخانه ی پسیخان در دست قوای سردار سپه بود.تنها اکنون انزلی دردست بلشویکها و بخشی ازفومنات دردست جنگلیان قرارداشت.نیروهای جناح بلشویکی انقلاب چنان درفشار کنسول روسیه ی شوروی دررشت(خاوین) و کلانتروف اتاشه ی نظامی سفارت شوروی قرار داشتند که هیچ گزینه ای جز رفتن به شوروی نمی دیدند.آنها درانزلی جمع شده بودند تا به تدریج سوار کشتی شده ومطابق برنامه ای که از قبل برای آنها تنظیم شده بود به شوروی بروند. دراین شرایط بود که کوچک خان نمایندگانی به نزد سردارسپه فرستاد تا در باره ی آینده ی گیلان وانقلاب جنگل مذاکره کنند. محمد علی گیلک که خودیکی از اعضاء این هیئت دونفره ی جنگلیان بود ،از مذاکرات خود با سردارسپه چنین روایت کرده است:«سردارسپه دریکی از خانه های قونسولگری روس درنزدیکی پل عراق منزل داشت.دونفراز طرف جنگل به سمت نمایندگی ،معین شدندکه به دیدن ایشان بروند وحامل مکتوبی از طرف میرزا بودند.این دو نفر عبدالحسین شفایی ونویسنده[گیلک] به راهنمایی یکی از صاحب منصبان ارشد قزاقخانه(محمودخان میر پنج)با یک درشکه از میان قشون مهاجم عبورکرده همینکه به صف دسته پیش قراولان نزدیک شدند باران فحش بود که از طرف آنها به نمایندگان اعطاء میشد واگر همراهی محمود خان میر پنج نبود محققاً هدف گلوله واقع میشدند. خلاصه بعداز آمدن نزد سردارسپه و ادای تعارف معموله، مکتوب[کوچک خان] را به مشارالیه تسلیم کردند.مفاد مکتوب این بود که جنگلیها خدمات گرانبهایی درمدت قیام خود به ملت ومملکت ایران نمودند و بازهم حاضرند به خدمت خود ادامه دهند…[سردارسپه] به منشی خود دبیر اعظم دستور داد پاسخ مراسله را بنویسید…خلاصه جواب این بود:من شخصا و بنام دولت ایران تصدیق میکنم که تمام عملیات انقلابیون جنگل تا این ساعت به منفعت ایران و ملت ایران و حتی حکومت ایران بوده و شما در روزهای تاریک کمکهای شایسته برای نگهداری ایرانیها درمناطق متصرفی خود بعمل آورده و جان آنانرا از تعرض بیگانگان محفوظ داشته اید وجای آن داشت که خود را بمرکز رسانیده و زمام حکومت مرکزی را دردست بگیرید ولی باین منظور موفق نشدید و فعلا زمام کارها بدست من داده شد ومن هم همان نهضت مقدس رادنبال میکنم لذا لازم است ازاین تاریخ مقدرات خود را ه من تفویض نمایید«(گیلک ،صص500-501).
اما درست یک روز پس ازاین مذاکره یعنی در روز 28مهر«…حصرت اشرف بی اندازه متغیر بودند.معلوم شدمیرزا هاشم خان ازجنگل مراجعت وگزارش داده است که میرزا کوچک خان توسط نمایندگان خود که به رشت اعزام نموده میخواسته عملیات اردو[در حمله به مواضع جنگلیان در فومنات] را چهل وهشت ساعت تاخیر بیا ندازد و به این حیله خود[فرستادن نماینده ومذاکره] ،موفق شده قسمت سرهنگ شیخلسگی را که از ماسوله حرکت مینمود غافلگیر و تلفات سنگینی وارد آورده است»(کوپال ،همان ،شماره70،ص26).این همان حمله ای است که مقصر آن را میرزا نعمت الله داماد حسن خان کیش دره ای[آلیانی] دانسته اند.با این حال روایت دیگری نیزدرمیان است. گویا میرزا نعمت الله و قوای قزاقی که از ماسوله به طرف آلیان حرکت می کردند از مذاکره ای که درمیان بوده اطلاع نداشته اند و درنتیجه در اثر یک حرکت ناخواسته در نزدیکی ماکلوان به طرف همدیگر تیراندازی وجنگ شدیدی بین آنها درگرفته وبه قوای دولتی (قوای سرهنگ شیخلسگی ) تلفات سختی وارد می گردد.از طرف دیگردرهمین روزها پیکی از یک نفر مجاهد کشف شد که درآن ظاهرا«کوچک خان به سردسته های خود دستور می داد که درفلان روز که سردار سپه به بازار جمعه برای مذاکره آمد، هریک با دسته خویشتن دریک کیلومتری محل ملاقات، حاضر وبا علامت مخصوص، مجتمعا حمله کرده ،حاضرین را دستگیر و یا ترور نمائید»(گیلک ،ص501).لازم است یادآوری کنیم که نمایندگان کوچک خان درمذاکره با سردارسپه او را برای ملاقات با کوچک خان به جمعه بازار(مرجقل)در نزدیکی فومن وصومعه سرا در فومنات دعوت کرده بودند. محمد علی گیلک که خودیکی از مذاکره کنندگان جنگلی بود و در این زمان هنوز در رشت حضور داشت و مشغول مذاکره با سردارسپه ودیگر فرماندهان قوای دولتی بود انگشت اتهام نوشتن نامه ی به قول خود جعلی را به سوی همان کسانی می گیرد که واقعه ملاسرا وحمله به رشت را انجام دادند و دراین رابطه می نویسد:«درهمان موقع که مذاکره آمدن سردارسپه به بازار جمعه مطرح بود ،جاسوسها مشغول فعالیت بوده وهمانطور که آتش جنگ رابین انقلابیون[مستقردررشت]وجنگلیها روشن کرده بودند ،آخرین شاهکار خود را نیز به معرض عمل درآوردند وآن ساختن چند کاغذ جعلی به مهر وامضای کوچک خان بود. یکی از این کاغذ ها بوسیله یک نفر مجاهد برای سید محمد تولمی که از سردسته های جنگل بود فرستاده میشود. مجاهد دربین راه بوسیله قزاقهادستگیر وبعد از تفتیش از جیب او دستور مذکور را بیرون آورده و بالاخره آنرا به سردارسپه میدهند. بعدها درتهران سردارسپه دریک مجلس، همان کاغذ ر ابا حضور نماینده جنگل به روتشتین در مقابل اعتراض او راجع به اقدام جنگ[سردارسپه بر علیه جنگلیان] به حاضرین ارائه وهمه متعجب شدند ولی نماینده جنگل جعلی بودن این کاغذ را اثبات نمود» (گیلک،ص501).
(ناصر عظیمی)