جنگ خانگی صوفیها با منجم‌ باشی‌ ها

جنگ خانگی صوفیها با منجم باشی‌ها جنگ دوخئله‌ای بویه

محمد آقاجانی کلامرودی دیاکو

حدود یک و نیم قرن پیش ، فردی به نام آقا بزرگ منجم باشی حاکم لنگرود ، بخش‌هایی از روستاهای دهستان سمام بخش رانکوه ، مانند سیاموزی (موسی کلایه ، گورج ، کلامرود ، سیاسل (سیا استخر) ، مربو، شیه ، لرود و…. را در طیول خود داشت. آقابزرگ مربو را تختگاه تابستانی خود ساخت و در آنجا عمارت و باغ بزرگی احداث نمود از سویی روستای امام املش تختگاه خاندان صوفی املش بود که در نزدیکی مربو واقع شده است و این دو خاندان اربابی مرز مشترک و وسیعی با هم داشتند. منجم باشی‌ها حکومت گیلان را در اختیار داشتند و قدرت و نفوذ فراوانی در کشور پیدا کرده بودند خاندان صوفی نیز قرن‌ها بر گیلان و نواحی وسیعی از آن تسلط و حکومت کرده بودند، اما قدرت نوظهور منجم باشی‌ها، آنها را به حاشیه رانده و از قدرت و توان این خاندان بزرگ کاسته بود به همین علت با یکدیگر اختلافاتی داشته و در نقاطی با هم به نزاع و درگیری می پرداختند.

صوفی ها که خود را مالک اصلی املش و رانکوه میدانستند، واگذاری و تسلط بخش بزرگی از این نواحی را به منجم باشی‌ها برنتابیده و بر اساس منابع ،تاریخی در حالی که روستای بویه املش تا گردنه “دوخئله ای” ۱ مستان را در اختیار داشتند، تمام املاک دامنه شرقی کوه مستان ، از “گلیم کر” ۲ تا “دوله ور” ۳ را تصرف و رودخانه چاکرود و کلامرود را مرز اعلام نمودند تا آن زمان دامنه شرقی کوه مستان با حدود یاد شده و روستای “زهون بره پایین” ۴ جزو خاک کلامرود و در تملک منجم باشی ها قرار داشت.

تجاوز به خاک کلامرود باعث درگیری و نزاع شدیدی بین این دو خاندان پر نفوذ گردید که اثرات آن تا کنون نیز باقی مانده است

چند سال قبل از جنگ

صوفی ها اعتقاد داشتند کوه مستان و دامنه آن تا رودخانه کلامرود، ملک آنان بوده و پسران ماهیگیر بویهی(آل بویه) در آن به صید می رفتند. آنها این سند تاریخی را مبنای حد و مرز خود قرار داده و چون بویه در تملک آنها قرار داشت توابع آن را نیز ملک خود می دانستند. صوفیها مدعی بودند که با به روی کار آمدن خاندان منجم باشی این نواحی از آن روستا جدا شد است. اما منجمیها باور داشتند ، غار بزرگ دامنه شرقی مستان، متعلق به کلامرود است و اهالی روستای زهون بره با کلامرودی ها داد و ستد و خویشاوندی دارند. ضمنا مناطق “آزار لات”۵ ، “ارمنی لات” ۶ ، زهونی تا مزارع سیاموزی، متعلق به کلامرود بوده و در آن کشت و زرع مینمودند و هر قطعه ای متعلق به شخصی از آن روستا است. با همان استدلال تاریخی صوفیها به اهالی بویه دستور میدهند تا پرچین‌های مرزی را برچینند و دامهای خود را در مزارع گندم و جو کلامرودیها رها سازند بویهی‌ها نیز درختان آن ناحیه را می بریدند و از هیزم آن استفاده میکردند این کشمکشها به نزاع های کوچک می انجامید و توسط بزرگترها حل و فصل می‌شد اما تکرار آن به اختلافات بزرگتری دامن می زد.

تصرف مزارع کلامرود توسط بویهی ها به دستور خان صوفی

به فرمان خان صوفی مستقر در روستای امام، اهالی روستای بویه با هجومی ناگهانی تمامی پرچین‌های مرزی را ویران و تمامی زمینهای اختلافی را تصرف می نمایند و کشاورزان آن ناحیه را از زمین‌های خود اخراج می‌کنند. گاو و گوسفند خود را در این نواحی رها ساخته و فعالیتهای کشاورزی خود را آغازمیکنند . در آن نواحی کلامرودی‌ها هرچه داشتند توسط بویهی‌ها اخراج یا به تصرف در می آید. زمین های آن منطقه حاصلخیز و پر بازده است و در چند سال متوالی محصول خوبی برداشت شده بود. این واقعه گویا در اواخر بهار یا اوایل تابستان اتفاق افتاده است و زارعین در حال برداشت محصول گندم و جو بوده و در بعضی از مزارع موقع درو نرسیده بود.چون هنوز پرچینها وجود داشته و برخی برای محافظت محصول خود نگهبانی میدادند دلیل دیگری که میتوان پی برد این واقعه در این فصل از سال رخ داده ، وقایع پس از جنگ است که بعدا به آن پرداخته میشود. کلامرود به خاطر آب فراوان و مراتع وسیع و زمین‌های حاصلخیز اقتصاد قدرتمندی داشته و به تبع آن روستای پر جمعیتی بود از دست دادن منابع کشاورزی از قدرت آنها می‌کاست و از این جهت نیز به نفع صوفیها و به ضرر منجمیها می شد.

چاره کار و تصمیم نهایی

بزرگتر و کدخدای کلامرود، مرد خردمند و شجاعی به نام مهدیقلی بود. در آن زمان چند طایفه قدرتمند و سرکش در کلامرود زندگی میکردند، اما به واسطه مدیریت و قدرت مهدیقلی، اتحاد و همدلی فراوانی برقرار و هر کدام از این طایفه ها پیشه و شغلی برگزیده و جغرافیای گسترده‌ای را در اختیار داشتند. طایفه “اکبرنتاج” نیز با تمام قدرت و جمعیت خود با طایفه على محمودی به سرکردگی مهدیقلی همکاری و همراهی کرده و با هم خویشاوندی داشتند. به همین علت منجم باشیها حساب ویژه ای برای این روستا بازکرده و در تمامی نزاعها و امور از آنها کمک می گرفتند.

مهدی قلی کدخدای قدرتمند ناحیه فرزندان و برادران خود را به مربو میفرستد و از ارباب منجم باشی، یعنی آقا بزرگ میخواهد با پس گرفتن مناطق ازدست رفته به هر شیوه‌ای موافقت نماید . آقا بزرگ منجمی که از قوای مهدیقلی خبر داشت از این تصمیم حمایت و فرمان بازپس گیری املاک از دست رفته را صادر میکند.

در حیاط و اطراف خانه مهدیقلی ، آن روز صدها نفر از جوانان کلامرود منتظر بودند تا فرستاده‌ها برگردند. تعدادی نیز از گورج یعنی روستای همجوار به کلامرود آمده و آماده حمایت شدند چند ماه قبل ، یکی از گورجی‌ها با دختر مهدیقلی ازدواج کرده و این خویشاوندی باعث قدرت بیشتر او شد. بر روی تپه ای مشرف به دوردست، دسته دسته از جوانان و اهالی جمع شده و با صدای بلند (شول) ، فرستاده‌ها را می خواندند. مهدیقلی نیز بر ایوان خانه (تلار) نشسته و بسوی اراضی از دست رفته خیره شده بود که ناگهان یکی از برادران او از دور جواب میدهد “هما دریم هما دریم”. ( داریم می آییم داریم می آییم) چند دقیقه بعد فرستاده‌ها می‌آیند و نامه آقا بزرگ را به مهدیقلی می دهند .

مهدی قلی بعد از خواندن نامه ارباب ، از جایش بلند شده و به لب ایوان می‌آید و به مردم می گوید: اگر خودشان از آنجا نروند ، فردا میجنگیم و بعد به داخل اتاق میرود.

روز واقعه و جنگ خونین

همان شب پیغام مهدی قلی به خان صوفی میرسد که در صورت واگذاری املاک تصرفی، صلح برقرار است ، و گرنه به بویه حمله خواهد شد. اما صوفی بزرگ، نمی پذیرد و فرستاده را از خانه بیرون می اندازد.

مهدیقلی حدود ۱۰۰ چوب به دست و دهها تفنگدار را آماده نبرد میکند . از طرفی خان صوفی که از تصمیم مهدیقلی و پشتیبانی خان منجمی با خبر شده بود لشکر خود را در گردنه بویه مستقر می کند. دو لشگر بزرگ در دو سوی گردنه بویه ، که دوخئله ای نام دارد روبروی هم قرار می گیرند . لشگر خان صوفی به علت قرارگیری در بلندیهای مستان، تسلط و برتری بیشتری نسبت به لشکر مهدیقلی که در حال حرکت از دره کلامرود و زهون بره ، به بالادست بود داشت. چند ساعت مانده به ظهر، حمله مهدیقلی آغاز می گردد ابتدا چوب به دستان وارد نبرد میشوند و تا دوخئله‌ای پیش میروند و آن را به تصرف خود در آورند و تمامی اراضی اشغالی را پس میگیرند. اما این شکست با فرمان خان صوفی وارد مرحله خطرناکی میشود او به تفنگداران خود دستور شلیک مستقیم می دهد این اقدام لشکر صوفی با تیراندازی از سوی لشکر مهدیقلی پاسخ داده شده و چند نفر زخمی می‌گردند. از قضا گلوله ای به ران مهدیقلی اثابت نموده و او را نقش زمین میکند مهدیقلی خود را زیر درختچه‌ای میکشاند. اطرافیان از او میخواهند که نبرد را پایان دهد و عقب نشینی نماید. مهدیقلی با کاردی گلوله را از ران خود خارج ساخته و برای جلوگیری از خونریزی با پارچه‌ای زخم را می بندند و همانجا می‌نشیند. با اندکی درنگ در حالی که خشم تمام وجود او را گرفته بود، دستور میدهد تا أمام و تصرف تختگاه صوفی پیش روند و بر هیچ کس رحم نکنند و تا آخرین نفر و نفس بجنگند زد و خورد وارد فاز جدیدی شده و بویه به تصرف یاران مهدیقلی در می آید . این نبرد تا عصر ادامه می‌یابد باران تیر وخشم چوب به دستان لشکر مهدیقلی باعث عقب نشینی لشکر صوفی میگردد که بعد از آن لشکر صوفی میدان را خالی کرده و لشگر مهدیقلی تا دره سیاخلک و پایین کاکرود پیش میرود چند گام تا تصرف تختگاه خان صوفی نمانده بود که پیغام آقابزرگ منجم باشی مبنی بر اتمام جنگ و عقب نشینی تا مرز قدیمی به لشگر مهدیقلی می رسد آنها دست از نبرد می‌کشند و به سوی کلامرود حرکت می‌کنند

عقب نشینی لشکر مهدیقلی ، پایان کارزار نبود تمام کسانی که زخمی بر سر و صورت و بدن داشتند به فکر انتقام شدند.

در بین راه برگشت ، چند نفر از کشاورزان کلامرودی از دور به نیروهای مهدیقلی اشاره میکنند که در زیر گندمکوهی (تپه) دسته‌های گندم که موقتا بعد از درو در یک نقطه جمع شده است یکی از نیروهای اسلحه به دست مقابل مخفی شده است. جنگجوی خان صوفی که باروت را تمام کرده و راه فرار نداشت ناچارا زیر گندمهای درو شده مخفی میگردد . یکی از یاران مهدیقلی که زخم عمیقی، بخاطر اثابت گلوله تفنگ سرپر آنها داشت فرمان میدهد ، گندم های جمع شده و هر آنچه در زیر آن است، را با چوب دستی‌های کولاکوت خود ، خرمن نمایند. ده‌ها جنگجوی زخمی مهدیقلی به جان آن می افتند. در نتیجه تمام استخوانهای آن مرد خرد میشود و همانجا رها می گردد. با تحقیقاتی که انجام گرفت از سرنوشت او چیزی نیافتم اما با اینکه یک پیروزی بزرگ نصیب منجم باشی و لشکر مهدیقلی شد ، کینه شکست در دل صوفی ها باقی ماند درگیریهای کوچک و اذیت و آزار تا یک سال دیگر ادامه یافت این کشمکشها منجر به دستگیری و کنده کشی “عین على” فرزند على پناه کلامرودی شده که در نهایت به قتل او انجامید این قتل ، معادلات دو سو را تغییر داده و تصمیمات دیگری بجای جنگ و خونریزی اتخاذ میگردد .

یک سال خونین دیگر

به دستور خان صوفی، اهالی بویه به مزارع اختلافی که اکنون در دست کلامرودی هاست آسیب وارد کرده و با برچیدن حصارهای چوبی و رها کردن گاو و گوسفند به آنها ضرر میرسانند درست تمامی اعمال قبل از جنگ یک سال دیگر ادامه می‌یابد و همچنان زد و خورد‌های کوچک صورت می‌گیرد. در یک روز از روزهای بهاری که گندم و جو خوشه در کرده بود گاوهای بویهی‌ها توسط چوپانان محل وارد مزارع کلامرود می شوند عین علی فرزند علی پناه از طایفه اکبر نتاج ، نگهبان مزارع ، اقدام به بریدن دم، شکستن شاخ گاوهای آنان میکند و به تعدادی از دام ها، با داس ضربه وارد کرده و جراحت شدیدی در بدن آنها ایجاد میکند. این اقدام و خسارت بزرگ، منجر به دخالت دو ارباب و خان شده و درگیری یکبار دیگر اوج می گیرد.

در نهایت دو خان صوفی و منجم باشی به تفاهم رسیده و در حد و مرز جغرافیایی توافق میکنند و صلح دایمی برقرار میشود خان صوفی خاطیان را مورد تنبیه قرار میدهد و مهدی قلی نیز، عین علی را در دخمه و زندان خود، به کنده می کشد. عین‌علی دو روز در زندان به کنده بسته شده و در نهایت جان می‌سپارد. این شکنجه وحشتناک و قتل، باعث بروز اختلاف بین دو طایفه بزرگ کلامرود می گردد و تا فروپاشی قدرت مطلق مهدیقلی پیش می رود. اما بزرگان طایفه به فکر چاره می‌افتند تا از آسیب‌های بیشتر جلوگیری نمایند بالاخره درگیری و زد و خوردهای خونین دو طایفه مدیریت میشود و نزاع فروکش می کند.

حفظ قلمرو به روش مرسوم

بزرگان محل برای جلوگیری از بروز هرگونه درگیری و خسارت و همچنین پایان دادن به نزاع و جنگهای احتمالی با بویهی‌ها، تصمیم به وصلت خانوادگی و ایجاد خویشاوندی بین دو محل بویه به کلامرود می گیرند. مهدیقلی ، تاجی دختر خود را به ازدواج یک جوان بویهی در می‌آورد و بین طایفه اکبر نتاج و بویهی‌ها چند وصلت صورت می پذیرد این خویشاوندی باعث صمیمیت بین دو روستا می گردد و با گذشت زمان ارتباط دوستانه و تنگاتنگی ایجاد میشود . از آن پس هیچگاه این دو روستا درگیری مرزی نداشته و هیچگونه زد و خوردی گزارش نشده است. هر دو سو به مرز مشترک احترام میگذارند و با همدیگر همکاری دارند.

نکته:

در این جنگ از خانواده مهدیقلی افرادی چون علی محمود، احمد حسن، على اکبر ، شریف کاظم و از خانواده اکبر نتاج عینعلی، قربانعلی، آقاجان ، رستم،علی پناه و…. حضور داشتند این واقعه ی تاریخی توسط یکی از نوادگان مهدیقلی به نام علی قلی پور و برخی دیگر تعریف و بنده که از نوادگان آقاجان هستم، جمع آوری و تالیف گردیده است.

توضیحات

۱ دوخئله ای گردنه بویه به سوی کلامرود است.

۲ گلیم کر روستایی در پایین بویه و روبروی موسی کلایه بود که اکنون باغ و مزرعه است.

۳_دوله ور ، روستای کوچکی در دره چاکرود و تنگه پرامکوه است که در پایین شوک واقع شده است.

۴_ زهون بره دو قسمت بالایی و پایینی دارد و پایینی آن در زیر غار پلترک کلامرود است و از قدیمی ترین آبادی هاست.

۵_آزارلات محلی در پایین قلعه گورج و نزدیکی زهون بره و در دره واقع که خالی از سکنه شده است.

۶ ارمنی لات نیز در همجواری آزارلات خالی از سکنه است.

محمد آقاجانی کلامرودی

پایان

یک پاسخ ارائه کنید