جهان قبل از تو

همین که ماه را در صورتِ خود قاب کردی
نفهمیدم چه شد یک آن دلم را آب کردی

رها کن گیسوان مشکی خود را که عمری
به شوق دیدنش هر شب مرا در خواب کردی

تو با آرامش و آن لحن شیرینِ نگاهت
مرا لحظه به لحظه بیشتر بی تاب کردی

همین که لب گشودی غنچه ها را باز کردی
فضا را مملو از عطرِ گلابِ ناب کردی

کویرانه به آغوشت پناه آوردم و تو
مرا از آسمان سینه ات سیراب کردی

جهان قبل از تو یک تصویر بی جذابیت بود
تو با زیبائیت، گردشگری را باب کردی

خدا را بر فراز گنبد چشم تو دیدم
چنین شد که مرا دلبسته ی محراب کردی

وجودت اعتبار تازه ای بخشید بر عشق
ولی با رفتنت این گنج را نایاب کردی

 

 

 

یک پاسخ ارائه کنید