حسنخان کیشدرهای
حسن خان کیش دره ای : برگرفته از کتاب ماهیت و واقعیت نهضت جنگل نوشته سید نوری کیافر
توان شناخت به یک روز از شمایل مرد که تا کجاش رسیده است پایگاه علوم
ولی زباطنش ایمن مباش و غره مشو که خبث نفس نگردد به سالها معلوم
بحث در این نیست که انسان در چه طبقهای زاده شده و در چه فضائی زندگی خود را آغاز کرده است ولی مهم آنست که چگونه زندگی کرده و تا چه حد توانسته در زندگی دیگران اثر بگذارد، زیرا گوهر آدمی در چگونه زیستن نمایان میشود و رنگ و شکل واقعی خود را نشان میدهد، جویش و پویش و کوشش انسان برای حقیقتیابی است تا بتوان با تکیه بر آن به ارزش آفرینیها توفیق یابد، شاید برهمین اساس بود که گفته شد هیچ رمانی مانند تاریخ واقعی زندگی انسان جذاب نیست.
باری نوه دختری حسن خان آلیانی که از دوران کودکی شاهد رنجهای جانکاه بازماندگان پدربزرگ خود بود و از نزدیک در کنار آنان آزردگیها و درد و دریغها را لمس کرده بود در سال ۱۳۷۵ کتابی با عنوان «نهضت جنگل و معین الرعایا» نوشت که میتواند در درک موقعیتهای اجتماعی و روانی حسن خان کیش دره ای مؤثر باشد. او معتقد است که حسن خان معین الرعایا مردی فداکار و مردم دوست و وطن پرست و دیندار بود و لقب معین الرعایا نیز بعلت خدمات او به مردم منطقه از طرف مظفرالدین شاه قاجار به وی اعطا شده است. در حالیکه حسن خان در آن شرایط موصوف واجد چنین شرایطی نبوده است. به ویژه اینکه به اعتقاد گروهی از مردم آلیان نام واقعی او حسن جان بوده است نه حسن خان که طبق یک سنت مألوف بعلت تعلقات مذهبی این نوع اسم گذاری مرسوم بوده است مانند محمدجان ،علی جان، تقی جان و غیره…
دکتر شاپورآلیانی در این کتاب با قاطعیت اظهار میدارد که رهبری نهضت عملاً در دست معین الرعایا بوده و افراد ایل آلیان و ماسوله از او تبعیت کرده و به دستور او به پیکار بر میخاسته اند.
زیرا میرزاکوچک جنگلی نه در منطقه نفوذ داشت و نه دارای ایل و تباری بود به همین جهت او همیشه بعنوان یک نماد محتشم و معتبر نهضت موافق رأی حسن خان در تمام امور بوده است.
در این زمینه دکتر آلیانی پا را فراتر گذارده مینویسد: تمام تصمیمات سری نهضت در حمایت ایل از هر لحاظ مصون بوده است به همین دلیل تمام مهمات و اسلحه و قورخانه و بودجه و متن قراردادها و بالاخره کلیه اسناد نهضت جنگل در اختیار حسن خان بود ولی بعدها بعلت اختلافاتی که با سید جلال چمنی پیدا شده بود سیدجلال با آتش زدن خانه همه اسناد را از بین برد.
به استناد گفته او کوچک جنگلی پس از مشورت با محمد علی گیلک مرکز نهضت را در ماسوله و زیده آلیان قرار داده بود و بدین ترتیب همکاری آن دو یعنی حسن خان آلیانی با میرزاکوچک خان جنگلی آغاز شد که تا آخرین روزهای قبل از سقوط ادامه داشت.
البته حسن خان معین الرعایا قبل از ملاقات با کوچک جنگلی و پیش از پیوستن به نهضت جنگل بعلت ارتباط و مراوده ای که با آیات عظام در نجف و کربلا داشت در اندیشه تشکیل سازمانی به نام اتحاد اسلام بوده و طبق توصیه آنها در انتظار ورود نماینده آنان است تا اینکه کوچک جنگلی به اتفاق مرحوم مدنی و دکتر حشمت طالقانی با حسن خان ملاقات کرده و پس از گفت و شنید طرح نهضت جنگل را مشروط به اینکه مرکز آن در ماسوله و زیده باشد پیاده کرد این تمام ادعائی است که دکتر شاپورآلیانی در کتاب خود نوشته و روابط این جریانات را نیز مرحوم هادی رونقی ماسوله ای نام می برد که در تولم مغازه ای داشته است.
ورود حسن خان آلیانی به نهضت جنگل موجب افزایش قدرت نظامی و تشکیلاتی نهضت از نظر عمق و وسعت شد به گونه ای که زیده و گوراب زرمخ مرکز نظامی و کسما کانون فرهنگی نهضت جنگل شده بود کتاب جناب دکتر شاپورآلیانی خاطراتی است از دوران کودکی که از مادر و مادربزرگ خود یعنی همسر حسن خان کیش دره ای و پدر و عموها و دائی ها شنیده و به حافظه سپرده بود که بعدها در سنین پختگی در اوان چهل سالگی آنها را تدوین و نگارش نموده است. اگرچه او بعد از فروپاشی نهضت جنگل متولد شده بود ولی ا زاختلافی سخن به میان آورده است که بین حسن خان و کوچک خان در اداره امور نهضت دایر به تماس با آلیانها پیش آمده بود که موجب خشم و قهر حسن خان گردید به گونه ای که او از جنگل برید و به کردستان کوچ کرد و با اقامت در بیجار، زن و فرزندان را نیز به زنجان اعزام داشته بود.
البته این قهر و خشم و جدائی بیهنگام خیلی طولانی نبود زیرا پس از ذوب شدن یخ های کدورت حسن خان مجدداً به جنگل پیوست و تا واپسین روزها در کنار میرزا بوده است ولی شیرینی این آشتی وصلتی بود که پیش آمده بود یعنی دختر حسن خان با برادر بزرگ میرزاکوچک خان بنام رحیم خان ازدواج کرد و در نتیجه افزون بر میثاق اجتماعی پیوند خانوادگی نیز یافته بودند.
به استناد گفته نویسنده کتاب مورد بحث رحیم خان داماد حسن خان مانند برادر کوچکش شعبانخان و دو خواهرزادگان کوچک جنگلی یعنی میرزا اسمعیل و عنایت تا حدودی که مقدورشان بود در جهت نهضت فعالیتهایی داشته اند ولی رحیم خان بیشتر به کشاورزی علاقه داشت به گونه ای که بانی کشت چای در منطقه زیده بوده است. شعبان خان نیز مانند اسمعیل خان به دولت پیوست البته شعبان خان کارمند دولت شد و پس از بازنشستگی در صومعه سرا اقامت گزید و در همان مکان چشم از جهان فروبست. ولی حسن خان معین الرعایا پس از پیوستن به دولت و سرسپردگی به سردارسپه به حکومت فومنات و گسگرات رسید و یکه تاز منطقه گردید تا اینکه به تحریک اسمعیل خان جنگلی در توطئه ای به دست ابراهیم ندامانی ترور شد و پس از انتقال جسد مجروح حسنخان به رشت معالجات مؤثر نشد و در خرداد ۱۳۰۵ درگذشت. حسن خان را ابتدا در گورستان سلیمانداراب رشت دفن کردند و سپس با انتقال استخوانهای او به نجف اشرف طبق وصیتش بخاک سپردند. این ماحصل کلامی است که نوه دختری حسنخان در کتاب خویش آورده است.
مرحوم حاج احمد کسمانی که قبل از پیوستن حسن خان کیش دره ای با کوچک جنگلی در مورد پیاده کردن طرح اتحاد اسلام به توافق رسیده بود در صفحه ۳۱ یادداشتهای خود می نویسد:
«…دولت به حکومت رشت دستور داد تا با تمام قوایی که در گیلان دارد، جنگل را محاصره کند نیروی حکومتی از رشت به فومن آمد روز بروز بر تعداد قشون قزاق و چریکهائی که از روسیه تزاری دستمزد میگرفتند در فومن افزوده می شد و تلاش آنها این بود که ما را محاصره کنند از نظر ما جنگ در آن زمان فقط یک برادرکشی بود و کمیته جنگل آن را پسندیده نمیدانست لذا به کوههای ماسوله و شفت رفتیم اردوی دولتی قدرت برابری با ما را نداشت… به ناچار راه رسیدن آذوقه را از هر طرف به روی ما سد کردند، زمانی که این وقایع اتفاق افتاد ما در کوههای «مسکه و قلعه رودخان» میان ماسوله و شفت بودیم. در حالیکه فشار حکومت هر لحظه بیشتر میشد یک شب حسن خان معین الرعایا که از همراهان ما بود نمیدانم به چه دلیل گروهی از افراد تالشی و ماسوله ای و راهنمایان ما در جنگل را همراه خود داشته و از ما گریخته و یا اطلاعاتی که از اردوی ما داشت باعث آن شد که از هر جهت عرصه بر ما تنگ به خصوص از جهت تهیه آذوقه… حسن خان معین الرعایا بعداً به کرمانشاه فرار کرد و جالب است که به کمیته ملی ملحق شد…»
مرحوم حاج احمد کسمایی که بعلت بدبینی نسبت به حسن خان آلیانی او را نظیر مفاخر الملک میدید در صفحه ۳۹ یادداشتهای خود مینویسد: «… اما مبارزه با میرزا بصورت جنگ رو در رو نبود بلکه دشمن از هر نیرنگی برای در هم کوبیدن نهضت جنگل استفاده میکرد مثلاً عوامل دیگری نیز وجود داشتند که از سال ۱۹۱۸ برای در هم ریختن نهضت جنگل ظاهراً بعنوان دوست در کنار میرزاکوچک قرار گرفته بودند. قبل از آنکه جنگی آغاز شود میر صالح مظفر زاده و حسن معین الرعایا و چند نفر دیگر از همین گونه رفقا با رضاخان همدست شدند… سپس در صفحه ۸۳ ادامه میدهد حشمت الدوله اگر چه در جنگ پیشقدم نشد ولی کوشش میکرد بطریقی قیام جنگل را خاتمه دهد به همین جهت اقدام به دو کار نمود، یکی نفوذ در مسئولان جنگل و فریب آنها دوم قطع راه وصول آذوقه به ما، به دنبال اجرای این نقشه ها یک روز خبردار شدیم حسن خان معین الرعایا که یکی از فرماندهان ما در ماسوله بود با حشمت الدوله کنار آمده و فریب او را خورده است و تا آمدیم به خود بجنبیم حسن خان هر چه راهنما و بلد جنگل داشتیم شبانه از ما برید و رفت…»
زنده یاد محمد علی گیلک که یکی از ارکان سطح بالای نهضت و از رهبران نقش آفرین بود در مورد قهر کردن حسن خان و رفتن به کرمانشاه و پیوستن به مهاجرین با صراحت اعلام می دارد که مسئله خشم و قهر حسن خان در مرحله اوّل نهضت به خاطر غنایم بوده است نه مسئله سیاسی در زمینه ارتباط با آلمانیها یا عثمانی ها و سپس با روشنی در کتاب انقلاب جنگل مینویسد:
«… نفاق بر سر غنائمی که یک قلم آن تنها دویست و هفتاد رأس اسب بود… سهم خود را از غنایم میخواست…. تا آنکه… از رفقا جدا شده روبروی کوه ماسوله در تپه معروف ملرزان رسماً سنگربندی و حاضر به جنگ با رفقای خود شدند…»
محمد علی گیلک در مورد قتل حیدر عمواوغلی پا را فراتر نهاده می گوید: «…دلایلی که ممکن است قتل عمواوغلی را به دست حسن خان اثبات کند همان تقرب زایدالوصف مشارالیه در دستگاه دولت مخصوصاً در پیشگاه سردارسپه است…»
یکدم نگاه کن که چه برباد میدهی مرحوم صادق مهرنوش که یکی از پیشگامان تاریخ نگاری در حاشیه نهضت جنگل بود در مورد شخصیت اجتماعی حسن خان آلیانی و نحوه ورود و پیوستن به نهضت جنگل و پیشینه های او می نویسد:«… مسموع شد که حسن خان کیش دره در ضیدق و حوالی آن به دزدی و راهزنی اشتغال دارد، میرزاکوچک… جمعی را برای دستگیری حسن خان… اعزام می دارد … حسن خان دستگیر و به کسما اعزام گردید. میرزاکوچک خان از تقصیرات حسن کیش دره گذشت و او را آزاد نمود به شرط اینکه اگر دفعه دیگر به دزدی و راهزنی اشتغال ورزد گرفتار و اعدام شود حسن خان قبول کرد، او گفت قسم یاد میکنم که تا آخرین رمق در راه پیشرفت مقاصد جنگل و هیئت اتحاد اسلام جدیت نمایم لذا در امام زاده گلرم میرزاکوچک و حسن کیش دره اتحاد کردند و لقب معین الرعایا به او داده شد… صفحه ۳۰ جلد اول»
نگارنده در صفحه ۸۳ کتاب نهضت جنگل و میرزاکوچک که در سال ۱۳۶۲ به چاپ رسیده بود در حاشیه حسن خان کیش دره ای نوشته بودم حسن خان معروف به آلیانی ملقب به معین الرعایا از چهره هایی بود که در نهضت جنگل شاخص و همواره در کنار میرزا بوده است، او از جمله کسانی بود که مورد اعتماد و اطمینان میرزاکوچک و جناح طرفدار او بود و تا آستانه سقوط کامل نهضت در کنار میرزا باقی مانده است حسن خان آلیانی دارای نفوذ محلی و مالی بود و گروه و دسته ای نیز داشته است از همین روی به موقعیتی قابل توجه در نهضت جنگل رسید.
سواد و معلومات اجتماعی او حداکثر در حد حاج احمد کسمانی بود و هدفش نیز بهمان اندازه کوچک بوده است، حکومت فومنات نهایت درجه توقع و انتظارش بود زیرا بیش از این خود را برتر و شاید مستعدتر نمیدید.
افکار و نحوه تحلیل او از مسائل سیاسی نهضت در حد حکومت قانون و دولت سالم بود، او همواره در جناح میرزاکوچک و از هواداران آن بود این صمیمیت و فعالیت موجب اعتقاد و اعتماد کوچک جنگلی نسبت به وی شد به گونه ای که قورخانه و سلاح ذیقیمت نهضت و اسناد مربوط به آن، بدو سپرده شده بود و جز او کسی از مخفیگاه آن با خبر نبود.
حسن خان آلیانی بعلت آشنایی به راهها و کوره راههای جنگل از کارشناسان به نام و ورزیده و زبده جنگل پیمائی بود و در این مورد همیشه راهنمائی مطمئن برای کوچک جنگلی بوده است. به ویژه اینکه میدانیم او در تمام نوسانات و انشعاباتی که پیش آمده بود در کنار میرزاکوچک و از سردمداران هوادار آن بوده است از حادثه حکومت احسان اله خان تا واقعه محزون ملاسرا و غیره با تمام این صمیمیت در آخرین لحظات عمر نهضت که انقلابیون تارومار شده و سرگردان و بی هدف به این طرف و آن طرف میرفتند، معین الرعایا باز هم در کنار میرزا و از یاران وفادار آن محسوب میشده است. حتی گفته شد که در اتخاذ تصمیم جهت عزیمت به خلخال از طریق کوهستان ماکلوان شرکت داشته است. در چنین شرایط بحرانی و حساس فقط ۳ نفر بودند که بسوی سرنوشت تاریک و آینده مبهم به پیش میرفتند. یعنی(گائوک آلمانی-کوچک جنگلی، حسن خان کیش دره ای) باری حسن خان آلیانی در چنین شرایطی که راهها و کوره راههای جنگل را همدوش با دو یار خود می پیمود و آنها را پشت سر میگذاشت به فکر و اندیشه فرو رفت و آینده و فرجام راهی که میرفت همه را در نظر آورد و یکی پس از دیگری را می سنجید و قیافه دوستان شهید و رفیقان نیمه راه که بیوفائی کرده و تسلیم شده و به نان و آب و منصب و مقام رسیده بودند در نظر آورد و آنگاه رنجهای هفت ساله نبرد و زجرهانی که در انتظارش بود همه را در مقابل هم قرار داد و بالاخره به این نتیجه رسید که باید دنیا را انتخاب کند و سپس به بهانه راه گم کرده در یک لحظه مناسب از دو همرزم خود جدا شده و به مراکزی که میشناخت خود را تسلیم کرد.
اگرچه زنده یاد ابراهیم فخرائی در صفحات ۳۴۰ و ۳۳۹ گنجینه خود«سردارجنگل« که یکی از منابع نهضت جنگل است و بعلت اینکه خود در زمره افراد بیدار این نهضت بود از هر فرد دیگری در زمینه داوری صلاحیت بیشتری دارد در مورد حسن خان آلیانی می نویسد:
«کبلانقره پسر عموی معین الرعایا که او نیز در کوه پیمائی و شناسائی کوره راههای محلی دست کمی از معین الرعایا نداشت بهمین منظور بخدمت وزیر جنگ سردارسپه در آمده بود برای عموزاده پیغام فرستاده که راهها همه بسته اند و داستان به آخر رسیده و چنانچه تسلیم شود جانش در امان است و او قول میدهد نگذارد موئی از سر او کم شود زیرا عنایت سردار سپه مانند همای….. و دستور داد که اگر این پیشنهاد موافق است از همراهانش جدا شود معین الرعایا تردید داشت که این پیشنهاد را رد کند یا بپذیرد… بالاخره حب حیات به وی غلبه نمود و به امید اینکه یحتمل صدی بیست این پیام صحیح و مقرون به حقیقت باشد آن را پذیرفت و به بهانه اینکه همراهانش را گم کرده است از دو نفر رفیق همراهش جدا شده آماده بودنش را به تسلیم و تحویل تمام قورخانه جنگل اعلام داشت… این تقاضا بی درنگ مورد قبول سردار سپه واقع شد و آلیانی تمامی قورخانه جنگل را که تنها او می دانست کجاست بی کم و کاست تحویل نمود«
برای نگارنده عکس این قضیه صادق است زیرا آنانی که در بیشه زارها و کوره راه های جنگل و با ترس و دلهره در حال فرار بودند چگونه کبلانقره پسر عموی معین الرعایا توانست پیام نجات بخش خود را به او برساند و او را از به بن بست رسیدن راه ها و آینده شومی که در انتظارش بود آگاه نماید به گونه ای که حتی همقدمانش «گائوک و کوچک خان» که از هر موقع شکاکتر و پرسوء ظن تر و حساس تر بودند از تغییر حال حسن خان مطلع نشده باشند. ثانیاً کبلانقره که تسلیم شده و از انعام و القاب بهره مند گردیده و قرب و منزلتی در نزد سردارسپه یافته بود که میتوانست به حسن خان اطمینان بدهد که نمیگذارد یک مو از سر او کم شود چرا راهنمای مأموران حکومتی در جلب و دستگیری دو قاعد برجسته نشد تا هم از انعام و القاب بهتری برخوردار شود و هم محبوبیت بیشتری نزد سردار سپه بیابد. در فراسوی این استدلالها، زنده یاد ابراهیم فخرائی از کجا توانست به تردیدهای حسن خان در مورد تسلیم شدن یا صحت و سقم آن واقف شود زیرا تا زمانی که اندیشه ها از قوه به فعل نیامد هیچ انسانی قادر به درک آن پندارها و احساسات نیست البته حدسیات بحث دیگری است که هیچگاه ملاک مطلوبی برای پژوهشگران نیست.
این سئوالی است که در ذهن هر خواننده زنده میشود و انسان را برای یافتن پاسخ به اندیشه می نشاند. اما واقعیت سر سخت ترین ملاک داوری است واقع امر اینست که زیستن امری اجباری است اما چگونه زیستن، اصلی اختیاریست و هنر زندگی هم در چگونه زیستن متبلور می شود.
آنچه از نحوه رفتار و ظواهر آن پیداست این بود که حسن خان بدون اینکه کسی بتواند به او نزدیک شود یا پیامی برساند در این راه پیمائی سرنوشت ساز به این نتیجه رسیده بود که دور از عقل و خرد است که بسوی آینده ای تاریک و گنگ که حتی امید دیدن نور کمرنگی نبود به پیش بتازد در حالیکه پشت سر او و چهره حیات روشنتر و امید برانگیزتر است و این را به تجربه دریافته و حس و لمس کرده بود زیرا دیده بود دوستانی که بیوفائی کرده و به نهضت پشت کردهاند بر اریکه موفقیت سوارند و شتابان به پیش می رانند به همین جهت با استفاده از یک موقعیت مناسب در یکی از کوره راهها از دوتن یاران خسته و فرسوده و ناامید جدا شده و خود را به کبلا نقره پسر عموی خودفروخته رسانید و پیام خود را به گوش سردار سپه زمزمه کرد و برای اثبات صداقت خود و جلب مراحم سردارسپه تحویل تمام قورخانه نهضت را پشتوانه و ضامن آن اعلام داشت چنین بود که قباله حکومت فومنات از طرف سردارسپه هدیه حسن خان شد. زنده یاد محمد علی گیلک که ناظری آگاه در نوسانات حسن خان آلیانی در طول نهضت بود در صفحه ۵۶۵ تاریخ انقلاب جنگل با صراحت تام می نویسد:
«تقرب حسن خان معین الرعایا و تمام صفحات فومن و گسگر و نواحی ماسوله را به او واگذار کردن بدون انجام یک خدمت مهم هرگز صورت پذیر نبود…»
اما قباله حکومت برای حسن خان بد شگون بود زیرا هنوز خستگی ها فروکش نکرده و هنوز لذت فرمانداری در مسند حکومت فومنات به مذاق خوش ننشسته بود که نیرنگ بازان سیاسی با تحریک و اغوای یک چریک قبلی به نام ابراهیم ندامانی معروف به سه شنبه ای ترور شد و با حسرت و بدنامی چشم از جهان فروبست.
کارگردانان سیاسی نیز برای گمراه کردن مردم به سرعت ابراهیم ندامانی نگون بخت را دستگیر و به چوخه اعدام سپردند. نیرنگی که از کهن ترین ایام متداول و در سطوح مختلف تکرار شده است.
بدین ترتیب حسن خان کیش دره ای به دنبال حاج احمد کسمائی، دکتر حشمت طالقانی، خالو قربان هرسینی، شیخ محمد باقر میزان املشی، محمدی انشائی خلخالی، علی دیلمی سیاهکلی و مظفرزاده رشتی و دیگران از نهضت برید و به کوچک جنگلی پشت کرد.
چون یقین آمد رها کن قصه شک و گمان چون عیان بنمود رخ، دیگر زبرهان دم مزن
شادروان کیافر را به صداقت و شرافت در گفتار و نوشتار می شناختیم. او انسان فرهیخته و وارسته ای بود که در آبان ۱۴۰۰ به دیار باقی شتافت . روحش شاد .
هرچند که این نوشته ایشان درباره حسن خان را صادقانه و بی پیرایه می دانم اما باید بگویم ایشان هم نمی دانسته که حتی خانواده میرزا کوچک خان خان چنین باوری که حسن خان به میرزا پشت کرد را ندارند
برای مثال مصاحبه فرخ جنگلی برادرزاده میرزا با آقای دکتر عسکری را یادآور می شوم که کانال میرزایی ها هم آنرا منتشر کرده است . فرخ جنگلی می گوید که میرزا به معین الرعایا امر فرماندهی کرد که برگردد و الا معین الرعایا حاضر به برگشتن نبود . اگر به همان صداقت و شرافتی که شادروان کیافر در مورد حسن خان قلم زده قدم رنجه می کرد و یک گفتگوی کوتاه با آقای فرخ جنگلی می نمود قطعا نتیجه دیگری می گرفت . شهید حسن خان آلیانی کسی نبود که بخواهد پشت میرزا را خالی کند . باید اعتراف کنیم که هنوز او را خوب نشناخته ایم و ایکاش او را بشناسیم بیشتر و بهتر از گذشته.
معین الرعایا کسی است که به حقیقت شایستگی و لیاقت اسطوره شدن را دارد . او یار با وفای میرزا بود و تا آخرین لحظه پای آرمان و عهد و پیمانش با میرزا ایستادگی کرد. پس از شهادت میرزا و بنا به تصمیم مدبرانه بزرگان ایل آلیان تسلیم شد. و نهایتا در خرداد ۱۳۰۵ با طراحی انگلیسیها و با دستور رضا خان و مجری فضل الله زاهدی و شخصی به نام حبیب الله مهرنوش که برادر صادق مهرنوش است به شهادت رسید . روحش شاد و یادش گرامی باد