راز ماندگاری شیون فومنی
به قلم و با پژوهش؛ عباس گلستانی
هر بار که به شعرهای گیلکیِ شیون فومنی گوش میدهم و یا سرودههای فارسیِ او را میخوانم ، کمتر پیش میآید که به شوق نیایم و به قولی “شعر گفتن”ام گل نکند. در دهۀ چهل، دانشآموز دبیرستان هم که بودم و برنامۀ شعر خوانیِ شعرهای شاعران گیلکیسرا را، که از سال 1346 تا 1356 در ساعت یکِ بعد از ظهر با تلاش زندهیاد سرهنگ شهنازی و بعد صالح صابر پخش میشد گوش میکردم، با شعرهای عاشقانۀ شیون آشنا شدم و همان موقع این احساس را داشتم که سرودههای او زیباتر و متفاوتتر از کار شاعران دیگراست ، به خصوص اینکه چون همشهریِ من بود و میدانستم که عاشق است و با تمام هستیِ خود تلاش میکند تا به معشوق برسد که رسید. اما، همیشه این سؤال را از خودم میپرسیدم که اگر شیون عاشق نبود آیا بازهم میتوانست اینگونه شعر بگوید که میگوید؟ بعدها به جواب سؤالم رسیدم؛ نه نمیتوانست. زیرا عشق بود که شیون را به شعر رساند و مثل هر عاشق دیگر به دنبال بهانه بود و بهانههای او عشق بود که در قالب شعر بروز میکرد، حالا شما فرض کن عشقِ به معشوق، عشقِ به طبیعت، عشقِ به مردم و یا هر عشق دیگری که فقط در انحصار موجودی به نام انسان باشد و آن هم انسانی که توانایی پر قدرت و زیبایی در سرودن شعر داشته باشد. درست است که شعر شاعران همه از یک نوعاند و همه از الهمانهای مشابه شعری بهره میبرند ، اما از نظر جنس میتوانند متفاوت باشند، مثل تفاوت انجیر یزد با انجیر سه بار چین گیلان . شعر شیون نیز از جنس مرغوب ، زیبا و دلچسبتر برای مردم گیلک زبان بود و هست و این ویژگی ، ویژگیِ هر شاعری نمیتواند باشد به جز اینکه آن شاعر ، شاعری آگاه و مسلط بر ویژگیهای محیط زندگی و مردم خود باشد:
او روزانی کی دونبو می تنا رخت پینیک پاره کودی می مار غروب وخت
هتو تا عید بوستی تازه رختا می لخت سینه جا گیفتیم میدیل سخت
شیون فومنی شاعری بود آگاه ، هر خط و بیت شعر او ، حاصل رنج و عرقریزان روح او بود. آگاهی شیون نه فقط تسلط او بر ادبیات و تکنیک ارائه شعر بود، بلکه او شاهد رنج و شادیهای مردم قوم خود نیز بود ، از سینی و زنجیر پاره کردن پهلوانان تا تحمل رنج و مشقت زحمتکشان برای کسب نان شب. از ستم دوران ارباب – رعیتی تا مرگ مبارزانی که برای کسب آزادی، تنها هدیۀ گرانبهای طبیعت ، یعنی زندگیِ خود را فدا کردند.
وقتی شیون گفت “تا قبله می شین مردومه من قبله نمایم” معلوم میشود که مردم برای بعضی از قدرتمندان ، هنوز فاقد ارزشاند و جهان شاعریِ شیون هم جهانی برتر و متضاد با جهان واقعا موجود است و به همین دلیل شیرینیِ شعرهای شیون، ریشه در تلخیِ زندگیِ مردم او دارد و باز به همین دلیل است که بیشتر مردم گیلان شعرهای او را در کنار غزلهای حافظ در خانههای خود نگهداری میکنند:
می دیل خایه هیچکه نیدینم سر به گریبان خلق هتو قولقا زنه می مرگا رضایم
قبرستانه حلوا ره می عمامه نیه سبز اَ آیه به اون آیه شهیدانه صدایم
شیون فومنی خلاصۀ تاریخ معاصر مردم گیلان است و مهمتر اینکه، جدای از اندوه و شادیهای مردم ایران هم نیست و به نوعی اشاره به کل مردم ایران دارد که در کنار هم ماندن ایران را ساخته است:
وطن کولشکن، امان کیشکاییم
چقد خوبه خو کیشکانا، ا کولشکن بدور هم بداره
و چون معتقد بود که هیچ تهاجمی علیه فرهنگ اقوام ایران پیروز میدان نخواهد بود و تاکنون هم نشده است، دست به گنجینۀ کلام مردم گیلک زبان میکند و شعرهای گیلکیِ خود را میسراید، شعری که هم شعر است و هم داستان. هم عشق است، هم اندوه . پس اینکه گفته میشود شیون فومنی از روی دست میرزاحسین خان کسمایی رونویسی کرده است، درست نیست ، چرا که شیون ادامۀ تکامل میرزاحسین کسمایی است ، همچنان که به قول منوچهر آتشی؛ حافظ نه سارق شعر شاعران پیش از خود، بلکه تجلیِ بلور گونۀ کارهای آنهاست. (تاجدینی، 1391: 14) مثل مقایسۀ این دو بیت از رودکی و حافظ:
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
“رودکی”
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
“حافظ “
مگر در زبان گیلکی، ادبیات داستانی و شعر و اصلا یک دادوُستد و معاملۀ مکتوب چقدر وسعت داشته و دارد و یا باقی مانده که شیون فومنی از آن آثار بی توجه بگذرد و تحت تاثیر قرار نگیرد.
در شعر زبان گیلکی تا اوایل دوران مشروطه، کل اثر مکتوب در حوزۀ شعر ازتعداد انگشتان یک دست فراتر نمیرود آن هم از نظر نشر آن قدر کم بود که کمتر کسی به آن دسترسی داشت ، بعدها که گسترش بیشتری یافت ، شیون اگر از آن بهر نمیبرد باید متعجب شد ، از جمله شعرهای میرزا حسین کسمایی که شیون از آن بهرههای فراوان برد مثل “سجل فاگیران” که شیون در نظیره گویی، برتریِ خود را از هر نظر نسبت به کسمایی کاملتر و زیباتر نشان داد و به منظومه و شعر گیلکی ارزشی داد تا نام شیون برای همیشه در تاریخ شعر گیلکی جاودان بماند.
در ارتباط با کارکرد زبان گیلکی در شعرهای شیون فومنی باید اندکی تأمل کرد و شاعران گیلک زبان را به سه گروه تقسیم کرد:
1- گروهی از شاعرانی که در استفاده از زبان گیلکی دست به افراط می زنند. این گروه از شاعران تلاش میکنند هر چه بیشتر از به اصطلاح زبان گیلکیِ اصیل استفاده کنند و به دنبال زنده کردن همان زبان مورد دلخواه خودشان هستند و به عبارتی به دنبال زنده کردن نوعی از زبان گیلکی هستند که احساس میکنند به دلایل غیر موجه در حال از بین رفتن هست و با گرایش به مقولۀ ذاتگرایی به دنبال حیات دوبارۀ زبان گیلکیِ به اصطلاح “اصیل” مشغول میشوند و در این راه آن قدر بر سلیقۀ خود پافشاری میکنند تا کلمهها و عبارات گیلکی دچار فرسودگی شوند و برای خوانندۀ شعر گیلکی چیزی جز بیحوصلگی و فرار از شعر گیلکی به ارمغان نیاورند. واژگانی مثل توقایی، تاسیانی، چارق، خانخاه، کله، رافایی، پیلهاَبجی، کوجهاَبجی، و واژگان مردهای مثل چوچراغ، جاکو و … فراوان در شعرهای این گروه از شاعران گیلک زبان دیده میشوند. اما زبان گیلکیِ اصیل چیست که این گروه از شاعران به شدت دنبال آن هستند.
با این تصور که “زبان گیلکیِ اصیل” وجود دارد، به آن میپردازم. اولا در علم زبانشناسی برای هر موضوع مورد پژوهش تعریفی وجود دارد که در ابتدا ارائه می گردد. خودم در پژوهشی که در حوزۀ زبان اصیل انجام دادم، کلا به چیزی که تحت عنوان “زبان اصیل” باشد شخصا به کشف ان نایل نشدم، زبان اصیل گیلکی که جای خود دارد. ثانیا، باز هم با این فرض که زبانشناسی در مورد زبان اصیل سکوت کرده است و اصلا زبان اقوام از جمله زبان گیلکی را از یاد برده است، به بحث ادامه میدهیم ولی قبل از همه باید به چند پرسش پاسخ داد:
ازکجا تا به کجای تاریخ به زبان ، اصالت داده میشود؟ و یا از کجا اصالت زبان گیلکی آغاز می شود و در کجا به پایان میرسد؟
در زبانشناسی به دو شیوه زبان را مورد مطالعه قرار میدهند، یکی در شاخۀ “زبانشناسیِ در زمانی” که به آن زبانشناسی تاریخی هم میگویند که سیر تحول زبان را بررسی میکند و یکی دیگر “زبانشناسی هم زمانی” است که وضعیت زبان را در موقعیت و شرایط مشخص از نظر ساختار ، تفاوت ، واج ، واژه ، کابردهای اجتماعی ، گویش و لهجه مورد بررسی قرار می دهند و در اینجا برای کشف زبان گیلکی اصیل ، طبیعی است که به شاخۀ اول یا همان زبان شناسی در زبانی مراجعه کنیم و به عقب برگردیم تا مثلا برسیم به دوران ساسانیان و هخامنشیان و زبان پهلوی آن دوره را که اتفاقا گیلکی هم شاخهای از آن زبان است ، مورد بررسی قرار دهیم . آیا میتوانیم به آن عنوان زبان گیلکی اصیل را بچسبانیم؟
آیا اصلا ما متن مکتوبی از آن دوره داریم که امروز با تکیه به آن ، سند ارائه بدهیم و زبان گیلکیی اصیل را نشان بدهیم؟ در صورت قبول ، میتواند کاربرد امروزی داشته باشد؟ به مناسبات فرهنگی ، اقتصادی و سیاسی جامعه پاسخ دهد؟ حتی اگر به زبان گیلکی دورۀ قاجار مراجعه کنیم ، میبینیم که حضور مادی و مفهومیِ بسیاری از واژگان ، علت وجودی خودشان را از دست دادهاند ، مثلا امروز دیگر کلمه “چکله” و “کله”جایگاهی در گویش گیلکی ندارد چرا که “فُرغون” و “بخاری” جای آنها را گرفته است و مهمتر از آن آیا می توان ثابت کرد که زبان پهلوی همان دوره ، عاری از واژگان ورودی و قرضی بوده و از خلوص صد در صدی برخوردار بوده است؟ فردوسی با تمام تلاشی که کرد تا از واژهای فارسی در سرودههایش استفاده کند، نتوانست حتی به موفقیت کامل برسد، به این سه بیت از فردوسی دقت کنید:
زیزدان وُ از ما بر آن کس درود که تارش خرد باشد وُ داد پود
بکوشد که حنظل کند شهد من نیارد شکست اندرین عهدمن
بیا تا همه دست نیکی کنیم جهان را به بد نسپریم
در سه بیت بالا که تقریبا با 38 کلمه سروده شده، فقط چهار کلمۀ آن مثل پود، بکوشد، بیا و نسپریم فارسی است بقیۀ واژگان به ترتیب تعداد، پهلوی، عربی و ترکی است. زبان گیلکیِ امروز نیز واژگان مشترکی با زبان پهلوی دارد که هنوز هم از آنها استفاده میکنند مانند آزات(آزاد)،ابریشوم(ابریشم)،انگوشت(انگشت)، واران(باران)، ونگ(گریه)، کفتن(افتادن)، لاه (ابرشم در کلمۀ لاهیجان)، واش (علف) و تعدادی دیگر و حتی پهلوی خوانی نیز به صورت ترانهخوانی در بعضی از نقاط گیلان اجرا میشود. به عبارتی تلاش برای رسیدن به یک زبان اصیل ، یک تلاش بیهوده است ، اما میتوان برای کشف واژگان اصیل گیلکی تلاش کرد، یعنی کشف واژگانی که به جز در زبان گیلکی، در هیچ زبان دیگری نیستند. طبق پژوهشی که زنده یاد پرچمی در کتاب “هزار ترانۀ گیل” انجام دادهاند، فقط ده درصد واژگانِ زبان گیلکی اصیل و بقیه واژگان قرضی هستند که از زبانهای دیگر گرفته شدهاند. بنابراین اصرار در حد افراط این گروه از شاعران در به کارگیریِ به اصطلاح زبان گیلکیِ اصیل راه به جایی نخواهد برد و تازه واژگان اصیل هم زمانی کاربرد مفیدی در شعر خواهند داشت که حضور عینی و مادیِ آن کلمهها در بستر مناسبات اجتماعی امروز مفهوم داشته باشند. ادامۀ این رویه ، هم به زبان گیلکی و هم به شعر گیلکی آسیب میزند و خوانندگان شعر گیلکی را فرار میدهد و زبان گیلکی را تبدیل به بستهای میکند که راه ورود هر واژه، هر تحول و هر نوع ارتقا و مهندسی زبانی را سد میکند و زبان گیلکی را از خصلت اسفنجی که هر زبان پویایی آن خاصیت را دارد دور میکند و توان زبان را در ساختن واژه، فعل مفرد، عبارت و ترکیبهای نو کاهش میدهد و در انتها شعر گیلکی که باید در حوزۀ تخیل ، تشبیه،استعاره، تشخیص و… دست به نوآوری بزند، عقیم میماند. گذشته از آن، برای شاعران این گروه فقط این میماند که با آوردن کلمههایی مثل گمج، کاچابه، کچه و مانند آن، خود و هواداران خود را دچار نوستالوژی کنند. در حالی که شعر گیلکی فقط با آوردن کلمههای آرکاییک و فرسوده جایگاهی پیدا نمیکنند بلکه شعر بر ستونهایی از تخیل ، فرم و نوآوری در کلیۀ صنایع شعری استوار است که ربطی به آنچه که این گروه از شاعران میگویند ندارد.
2- گروه دوم از دسته شاعرانی هستند که باز به شعر و زبان گیلکی آسیب وارد میکنند، زیرا مبتلا به عارضۀ فارسیزدگی شدهاند و با وجود معادلهای گیلکی در برابر واژگان فارسی، از واژههای فارسی در شعر استفاده میکنند، هرچند گاهی از هر دو کلمۀ فارسی و گیلکی در زبان گیلکی بهره میبرند، اما وقتی که معادل گیلکیِ آن وجود دارد و هم دچار فرسودگی نشده است، چرا استفاده نشود، مثل”چکره” در مقابل ران، “باقایده” در مقابل تمام، “دسبرار” در مقابل دوست و “سک” در مقابل سگ.
3- گروه سوم اما از گروه شاعرانی هستند که در استفاده از کلمهها و واژگان گیلکی و قرضی تعادل را رعایت میکنند، نه دست به افراط میزنند مثل گروه اول و نه دست به تفریط ، مثل گروه دوم. در استفاده از کلمهها و عبارتها، چه گیلکی و غیر گیلکی اعتدال دارند. تلاش میکنند با تکیه بر زبان گیلکیِ زنده شعر خود را بسرایند و خوانندگان این گونه از شعرهای گیلکی دیگر مجبور نستند یک دست شان به شعر باشد و دست دیگرشان به فرهنگ لغت گیلکی:
پرنده جان پرنده جان ا بهاران ترا حلال اما چره نواستی تی آزادیا قلم بداره
شیون فومنی اما، در ردیف شاعران ممتاز این گروه قرار گرفته و جایگاه شایستهای را به خود اختصاص داده است. چرا؟
راز ماندگاریِ شیون:
علت ماندگاریِ شیون در کدامیک از برتریهای اوست که در بیشتر خانههای مردم گیلان و در برخی ، برتر و بیشتر از حافظ ، صدا و شعر او نگهداری میشود؟ به گمانم باید به نکتههای زیر اشاره کرد:
1- شیون فومنی در تاریخ شعر گیلان، جزء اولینها و یا شاید اولین شاعر گیلک زبان باشد که سرودههای گیلکیِاش را با صدای خود خواند و منتشر کرد و این نشان از هوش بالای شیون بود که توانست شعر گیلکی را به درون خانههای گیلک زبانان ببرد، چرا که:
الف) همۀ گیلکان سواد خواندن نداشتند و شیون با انتشار صوتی شعرهای گیلکیِ خود، مردمی را که توان خواندن نداشتند با شعر خود و شعر گیلکی آشنا کرد.
ب) گیلکانی را که هم سواد داشتند، اما توانایی خواندن نوشتار گیلکی را نداشتند، مشکل آنها را با انتشار صوتی شعرهای خود حل کرد.
ج) درست است که مردم گیلک، گیلکی حرف میزنند، مثل مردم فارس زبان که فارسی صحبت میکنند، اما ، آیا همۀ مردمی که فارسی حرف می زنند، قادر به خواندن خط زبان فارسی هم هستند؟ خیر، زیرا برای خواندن هر خطی باید آموزش خواندن آن خط را دید و چون گیلکی یک زبان است و برای خواندن آن نیز باید آموزش دید، شیون دو مشکل نبود زبان معیار برای آموزش و در نتیجه نبود آموزش زبان گیلکیرا با انتشار نوار صوتیِ خود حل کرد
2- شیون در شعرهای خود از گنجینهای بهره برد که یا رو به فراموشی میرفت و یا به علت تمسخر اقوام دچار فارسزدگی و فرسودگی میگشت، نجات داد و آن گنجینه، گنجینۀ کلام مردم گیلک زبان بود که شیون به آن حیاتی دوباره از نوع استاتیک بخشید.
3- یکی دیگر از علتهای ماندگاری شیون، سرایش اشعار گیلکی در قالبهای کلاسیک و موسیقیِ درونیِ آنها بود. شعر گیلکی همانگونه که اشاره شد، تاریخی سرشار از آثار مکتوب ندارد و تا قبل از جنبش مشرورطه چیزی در حد هیچ بود، به جز شعر های کماالدین بندار رازی(متوفی در 410 ه- ق)، قاسم انوار در قرن نهم هجری و میرشرفشاه دولایی در قرن هشتم هجری. دورهای که شیون سرودن شعر را آغاز کرد، شعر گیلکی از دوران نوجوانی در استانۀ ورود به دورۀ جوانی بود و نه حتی در استحاله به شعر نیمایی. میرزا حسین خان کسمایی گامهای اولیهاش را برداشته و راه ورود گامهای مبارک مناسبات جامعه را به شعر گیلکی باز کرده بود و بعد از مشروطه به کندی نیز ادامه پیدا کرد:
بیدینیم دور نمای وطنه مست وُ خراب مثل یک کلاف کج، درهم وُ برهم کلکا
ببیهیم یکدل وُ یک رو، فوکونیم آ گبانه ندهیم کسره، ندهیم فتحه، ندیم ضمّ کلکا
کسمایی (فخرایی، 1358: 76)
بعد از کسمایی، ابراهیم رشتی معروف به سراج و افراشته (راد باز قلعهای) در دفاع از حقوق مردم شعرهای خود را درقالبهای کلاسیک سرودند. افراشته نیز با شعر معروف خود؛
راستی برار جان عجب ایامی بو
رشت حکیم حاجی رجب نامی بو
شالی، عبایی، باریک اندامی بو
انی دوات، چایی خوری فنجامی بو
نسخه نیویشتی ایتا ده شی برار
الان حکیمانه ویزیت پنج زار
و الی آخر، شهرۀ عام وُ خاص شد. اینگونه بود که تیمور گورگین در کتاب گیلان مینویسد:
“… از سدۀ سیزدهم هجری قمری تا آغاز دورۀ مشروطیت (1324ه-ق)، تنها اشعاری از میرزا عابد فومنی سراغ داریم و دیگر هیچ” (عربانی، 1380: 517)
اما پس از انقلاب مشروطیت و بعد از یازده سالگی شیون بود که شاعران دیگری از نسل جدید، آثار خود را به صورت جمعی و یا انفرادی منتشر کردند، مثلِ کتاب “ترانههای گیلکی” که حاوی دوبیتیهای ناصر فرهادیان، محمود پاینده و شهدی لنگرودی در مهرماه 1336، “اوخان” از جهانگیر سرتیپپوردر 1338، “دختر رشتی” از تیمور گورگین در 1340، “یه شو بوشوم روخئونه” و “لیله کوه” از محمود پاینده لنگرودی در 1358، و از شاعران دیگری مانند ابوالقاسم منتظری، محمد امین لاهیجی و چند کتاب دیگر منتشر شد که تعدادشان از تعداد انگشتان دست تجاوز نمیکرد. شیون در چنین شرایطی بود که آغاز به سراییدن کرد و در 29سالگی او بود که تازه اولین مجموعه شعر گیلکیِ نیمایی از علی اکبر مرادیان گروسی با عنوان “ئیجگره” در 1354 منتشر شد و شعر گیلان هنوز در تسلط قالبسرایان و صنعت شعر کلاسیک بود و شیون نیز در همین فضا و با استفاده از تجربۀ نه چندان پر بار گذشتۀ شعر گیلان دست به خلق آثاری زد که با آن موسیقیِ نهفته در شعر کلاسیک و خوشایند مردم و انتخاب مضامین زیبا مورد استقبال شنوندگان شعر خود قرار گرفت.
4- اشاره کردم که شیون دست به گنجینۀ کلام مردم برد و شعرهای خود را با آنها سرود و مورد استقبال قرار گرفت، اما چگونه و با چه مفهوم؟
شیون در بیشتر شعرهای خود از فضایی صحبت میکند که ریشه در فرهنگ گیلک زبانان دارند و خوانندۀ گیلک زبان او با پوست و گوشت خود آن را حس و درک میکند:
دهم سیلی مرا، سرخی می دیما کشم خورشید خوشحالی نسیما
نانم کویتا فرشته روز خلقت ببافته پاره می بخته گلیما
استفاده از ضربالمثلهای گیلکی، روایت شعری و منظومه سرایی فولکلورهای مناطق مختلف گیلان، بهرهگیری از واژگانی که سرشار از خاطره و بار عاطفی هستند، بهره گیری از طنزهایی که علیرغم بار اندوه، لبخند بر لب شنونده میآورد که سه شیوه ازآن را دربر میگیرد، به سخره گرفتن جدیت یک مطلب، روکردن تلاش به ظاهر جدی یک عمل چاپلوسانه و سوم طرح یک مسئله جدی با استفاده از شوخی، استفاده از تکنیک روایی که روانیِ روایت را تا به آخر به همراه رعایت موتیف متعهد به متن رعایت میکند، مثل منظومۀ “گیشه دمرده” و استفاده از ارسالالمثل مثل:
تی جا پرپر زنه جارو نانسته فلانی کرجیم پارو نانسته
جه بس کی دم بتویی تی دوتا چوم هیزارتا کارکونه ابرو نانسته
و یا با شعر خود تولید ضرب المثل میکند:
اجور کی ابرانا خورشید دهندره میدان
چی ترسم اَ پیله گورخانه برقدم بداره
و یا:
وامبرازه معرکه گیری امرا سرپیری گاز فورشان چی کونه
5- یکی دیگر از عوامل ماندگاری شعر شیون، رابطۀ زبان شعر شیون با مردم گیلک زبان بود، چیزی که شاعر پیوسته باید به آن بیاندیشد و شیون به این راز پی برده بود و توانست زبان شعر خود را از دل زبان طبیعی مردم بیرون بکشد و بیان هنری به آن بدهد و هرجا که لازم باشد، آن زبان را در شعر مهندسی کند و از کاربرد واژگان غیر گیلکی نهراسد و با استفاده از آنها در کنار واژگان گیلکی ترکیبهای نو هم بسازد. شیون بر خلاف شاعران گروه اول، زبان را ابدی و تغییرناپذیر تصور نمیکرد، همانگونه که با “تغییر شرایط، جانور خزنده، پرنده میشود”. (آشوری، 1386: 30):
کبچی لبچی دینه گه آغزنا باخ کیخدا مردی اَ سامان چی کونه
موشت به پیشانی وُ دست به سفرهایم شکمه گوشنه جا ایمان چی کونه
6- شیون شاعر بود و در کار سیاست نبود اما، به امر سیاسی توجه ویژه داشت:
امأ پوردانه ره تخته بتاشتیم ریزه ریحان شیمی راسر بکاشتیم
امأ کی دریا دامن پیلا بوستیم ایتا ماهی سیفیده ناجه داشتیم
و یا:
سرنوشت اَنم نیه کی چاکنان امرا من کناربایم زرده گوش ببم، بمرده موش ببم، که پِر میشین ببار بامو بار بایم
برای شیون باز هم میتوان نوشت اما، در فرصتی دیگر و این متن را با یک ویژگیِ دیگر از او به پایان میبرم.
7- مردم دوستیِ شیون:
زمانه غرصا به می چانپسه دارم شیون بیا می شعر میان، مردومه حضورا بیدین
با سپاس
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
1- آشوری، داریوش. 1386. زبان باز. تهران: نشر مرکز
2- اصلاح عربانی، ابراهیم. 1380. کتاب گیلان. جلد دوم. تهران: گروه پژوهشگران ایران
3- پرچمی، … . . هزار ترانۀ گیل. …
4- تاجدینی، محمد رضا. 1391. در بارۀ شعر فارسی- کشتی شعر حافظ. تهران: انتشارات ققنوس
5- فخرایی، ابراهیم. 1358. گزیدۀ ادبیات گیلکی. رشت: کتاب فروشی طاعتی
6- گیله اوخانهای صوتیِ شیون فومنی
منبع: کانال تخصصی شعر گیلکی