سمفونی «سرخط» (نگاهی انتقادی به شیوهنامه پیشنهادی گیلکینویسی)
دکتر محرم رضایتی کیشهخاله
گیلان سرزمین شگفتیهاست. با آنکه قلمرو جغرافیایی محدودی دارد، آکنده از تنوعات طبیعی، فرهنگی و زبانی است. دریا و دشت و کوه و جنگل، انواع گونههای حیوانی، پوششهای متنوع گیاهی، سنتها و آداب مختلف اجتماعی و فرهنگی، و گویشهای متنوع زبانی اعم از گیلکی، تالشی، گالشی، کردی و تاتی، با مردمانی نجیب، شجاع، اصیل و بافرهنگ، از گیلان تابلویی زیبا با نقشهایی رنگارنگ، دلپذیر و سحرانگیز به تصویر کشیده که دل هر رهگذر و تماشاگری را میرباید.
گستره زبانهای گیلکی و تالشی علاوه بر گیلان، به مناطق دوردست هم کشیده شده است. چنانکه گیلکی تا چالوس در استان مازندران، و تالشی تا رود کورا در جمهوری آذربایجان پیش رفته است. از متون کهن گیلکی و تالشی آگاهی چندانی نداریم. جز اینکه در گیلکی، دیوان شرفشاه دولائی (دولابی) موجود است که احتمالاً مربوط به قرن هشتم هجری میباشد. در تالشی نیز قدیمیترین نوشتهها منسوب به صفیالدین اردبیلی است که در قالب چند فهلوی (دوبیتی) باقی مانده است. بنابراین اغلب اسناد به زبان گیلکی و تالشی در دوران متأخر نوشته شدهاند.
نگارش به زبانهای گیلگی و تالشی در چهار دهه اخیر در قالب نشریات، کتابهای شعر و داستان رونق بیشتری گرفته است. این نوشتهها عموما متأثر از خط و زبان فارسی، و مبتنی بر پسندها و سلایق شخصی نویسندگان آنها در شیوه نگارش فراهم آمده، و از این نظر، یکدست و منظم نیستند. تنوع شیوههای نوشتاری مطبوع نظر خوانندگان نیست، زیرا به امکان استفاده مطلوب از متون گویشی آسیب میرساند.
ضرورت وحدت رویه در نگارش متون گویشی موجب شد گروهی از پژوهشگران تالش با درک اهمیت موضوع، شیوهنامهای مشترک با نام «همواج» (ویژه الفبا و دستور خط تالشی) در سال 1397 منتشر کردند که با استقبال زیاد اهل قلم تالش روبرو شد. خوشبختانه بزرگان فرهنگی گیلک هم ضرورت این امر را زود دریافتند و در پژوهشکده گیلانشناسی، پس از ماهها تلاش و گفتگو و مشاوره، نهایتا مجموعهای با نام «سرخط» را تدوین، و فایل مجازی آن را منتشر کردند. این تلاشها که با مشارکت پژوهشگران محلی و دانشگاهی به بار نشسته، مبین بلوغ فکری و فرهنگی اقوام گیلانی در حراست از میراث معنویِ زادبوم، و نویدبخش پیوستگی قومی و استمرار حیات زبانی آنها در آینده است و از این نظر، اقدامی مبارک است و ستوده.
مراسم رونمایی از «سرخط» دهم آبانماه امسال در پژوهشکده گیلانشناسی با حضور اغلب اعضا و شماری از همکاران دانشگاهی برگزار گردید و با چند سخنرانی همراه بود. همه سخنرانان ضمن تأکید بر اهمیت نگارش به زبانهای محلی و استفاده از وحدت رویه در این امر، موارد متعددی در اصلاح و تکمیل نهایی این نسخه به گروه مربوطه پیشنهاد دادند و در نهایت تأکید کردند که در تنقیح «سرخط» دقت لازم صورت بگیرد و در نشر آن هیچ عجلهای نداشته باشند. اینجانب نیز در این جلسه افتخار حضور و سخنرانی داشتم و در عرایض خود، ضمن استقبال از این حرکت فرهنگی، و طرح برخی ابهامات و پاسخگویی به آنها، چند پیشنهاد در تکمیل و تصحیح نسخه نهایی «سرخط» خدمت مدیران و اعضای محترم این مجموعه ارائه دادم. متن عرایض بنده بعدا در شماره 117-118 مجله «رهآورد گیل» منتشر شده است. در پایان جلسه مقرر شد آخرین موارد اصلاحی و پیشنهادی در نسخه نهایی با تأیید اعضا در جلسهای مصوب، و پس از آن در فضای مجازی منتشر گردد.
صرفنظر از اینکه «سرخط» اشکال دارد یا نه، نفس انجام این کار، یعنی اجماع عدهای از اصحاب فرهنگ و ادب و هنر گیلکزبان، و تدبیر و چارهجویی آنها برای وحدت رویه در نگارش متون گیلکی و استفاده آنها از تجربیات دیگران، مخصوصا دانشگاهیان، قابل تقدیر است. اتفاقا در چند سال اخیر پژوهشکده گیلانشناسیِ دانشگاه گیلان به همت دکتر سید هاشم موسوی در کنار پژوهشهای دانشگاهی، به پایگاهی ارزشمند در پشتیبانی از طرحها و فعالیتهای فرهنگی و ادبی استان تبدیل شده است. «همواج» و «سرخط» دو نمونه از این طرحهاست که جز با حمایت پژوهشکده گیلانشناسی به بار نمینشست.
آقای جکتاجی که خود از اعضای تخصصی گروه «سرخط» است، در شماره اخیر نشریه وزین «گیله وا»، ذیل یادداشتی با عنوان «شیوهنامه سرخط و نقدی بر آن»، با اشاره به پیشینه گیلکینویسی و گزارشی کوتاه از چگونگی روند شکلگیری «سرخط»، مواردی از فایل منتشرشده «سرخط» را مورد نقد و ارزیابی قرار داده و افزوده است: «جلسه مورد نظر اگرچه تشکیل شد، اما فرصت اظهار نظرها [فراهم] نشد و جلسه به دلیلی نافرجام رها گردید و سرپرست گروه به زعم خود بهتر دید تا هر آنچه تهیه شده با مسؤولیت خود به انتشار بگذارد»!
قبل از ورود به نقد آقای جکتاجی، ذکر چند نکته ضرورت دارد:
1- در تدوین دستور خط و شیوه نگارش برای زبانهای محلی، توجه به حساسیتها و ملاحظات قومی بسیار اهمیت دارد. بنابراین، هرگونه حرکت و تصمیمگیری در این خصوص، بهتر است با مدیریت و کارگردانی درونقومی صورت بگیرد تا نتایج آن با پذیرش اهالی قلم و فرهنگ آن قوم همراه باشد. البته استفاده از مشاوره تخصصی دیگران اشکالی ندارد.
2- در هر کار گروهی با تنوع سلایق مواجهیم. تأمین نظر همه اعضا اصلا امکانپذیر نیست. وقتی پای سلیقه به میان میآید، برای رسیدن به وحدت نظر لازم است آستانه تحمل و مدارا و فداکاری همه بالا برود تا مقصود حاصل آید. درست مثل اجرای یک سمفونی که صداهای مختلف با نظم و هماهنگی خاص تولید و ترکیب میشوند تا با وحدت و انسجام، موجبات التذاد مخاطبان فراهم آید. بنابراین، کار گروهی که مبتنی بر مراعات سلایق مشترک همه اعضاست، با تکصدایی متفاوت است.
نقد آقای جکتاجی از «سرخط» به هیچروی متأثر از ملاحظات شخصی و سلیقهای نیست، بلکه متوجه یک نکته علمی و یک اصل اساسی است که به زعم ایشان هنوز در «سرخط» حل نشده و در پرده ابهام باقی مانده است. ایشان در نوشته سراسر زیبا، روان و روشن خود، به دنبال تبیین این موارد است:
الف- نشانه «آ»، «اَ» و «او» که به دنبال برخی اسمها و صفات در ترکیباتی مثل: پاک آکودن (پاک کردن)، هیست آبوستن (خیس شدن)، آتش آگیفتن (آتش گرفتن)، فیت آدائن (تحریک کردن)، تور آبوئن (دیوانه شدن) و … میآیند، برخلاف نظر سرپرست گروه و برخی از اعضای همنظر ایشان، پیشوند فعل نیست. لذا باید به کلمه ماقبل خود متصل شود.
ب- هدف از «سرخط» رسیدن به شیوهای واحد در گیلکینویسی است. ولی سرپرست محترم علمی در نسخهای که در فضای مجازی منتشر نموده است، اصلاحات نهایی گروه را اعمال نکرده و با پیشنهاد دو رویه مختلف در نگارش برخی ترکیبات فعلی عملا به اصل وحدت رویه پایبند نبودهاست!
ابتدا به بررسی اشکال اول (الف) منتقد محترم درباره هویت و نقش این نشانه میپردازیم که جنبه زبانشناسی و علمی دارد، سپس اشکال دوم (ب) او را مورد بررسی قرار میدهم. جکتاجی در نقد خود بر پیشوندی بودن این نشانه پنج ایراد وارد میکند که به شرح زیر قابل دستهبندی است:
1- فرضیه پیشوندی این «الف» هنوز به اثبات نرسیده است.
2- به ضرس قاطع میتوان گفت هیچ گویشور گیلکی این پیشوند را نه شنیده و نه میشناسد.
3- در تلفظ این افعال، «الفِ» مذکور به جزء اسمی یا وصفی قبل از خود متصل میشود، نه جزء فعلی.
4- اگر این «الف» پیشوند باشد، در افعال مرکبی مانند «آتشا واگیرانئن» (شعلهور کردن آتش)، «پوستا فاکلاشتن» (پوست چیزی را با دست یا دندان گندن)، «گوشا فکشئن» (گوش کسی را کشیدن)، «زاکا جیگیفتن» (بچه را از شکم مادر گرفتن)، «خیالا دوبوئن» (در خیال چیزی بودن) و امثال آن که اساساً فعل مرکب پیشوندی هستند، طبق الگوی «سرخط» ما با دو پیشوند مختلف فعلی در کنار هم مواجهیم! در این صورت، پیشنهاد سرخط چیست؟
5- فعل مرکب «دوبادائن» (دوانیدن)، به شیوه «سرخط» به صورت «دوب آدائن» نوشته میشود. در حالیکه «ا» در این فعل حالت مفعول (بهی) دارد. یعنی «الف» نقش «به» فارسی را ایفا میکند بیآنکه از حرف اضافه «به» استفاده شود.
ایشان در بخشی از نقد خود آورده است «اگر به دنبال سند کهنی میگردیم، دیوان شرفشاه دولائی، عارف قرن هشتم میتواند گواه خوبی بر این مدعا باشد که در آن به چنین موردی برخورد نشد». در ادامه به درستی فرموده است: «زبان ممکن است در طول تاریخ دچار تحول گردد، اما هیچگاه ریشههای آن به طور کامل محو و نابود نمیشود و میتوان به طریقی بازشناخت. زبانشناسی تاریخی و ریشهشناسی زبان گیلکی در اینجا میتواند به این موضوع ورود کند».
اشکال اول که درباره هویت و نقش دستوری این [ɂā] در برخی ترکیبات فعلی گیلکی است، محل تأمل است. تاکنون چند تن از پژوهشگران درباره آن بحث کرده و تحلیلهایی ارائه دادهاند. گیتی شکری (1380) در مقالهای با نقد و بررسی چند دیدگاه، نهایتا همعقیده با ایران کلباسی، این عنصر را «پیشوند کوتاهشده فعلی» دانسته که در گویشهای شرقی گیلکی و مازندرانی به صورت /ha-/ با گونههای /hâ-/ و /he-/ هنوز به کار میرود. سبزعلیپور (سرخط: 23) بر همین نظر تأکید کرده است. راستارگویوا (1395: 153) این نشانه را «ادات جداکننده» نامیده است که به بخش اسمی فعل مرکب میپیوندد. مسعود پورهادی در مقالهای (1397: 125) با نفیِ نقش پیشوندی این عنصر، وابستگی آن را به «همراهِ» ترکیبِ فعلی مسلم دانسته، ولی تبیین هویت این نشانه را به مطالعه و پژوهش بیشتر موکول کرده است.
در اینجا به بررسی نظر آقای جکتاجی میپردازم. ایشان در توصیف این نشانه چند ویژگی و کارکرد دستوری آورده است که صورت خلاصه آن چنین است: میانوند، صافی، ضربهگیر، حرف و نگارهای سایشی، شکلبخش به حالات فعل، الف قیدی و الف مفعولی!
برخی از این اوصاف، آواییاند، برخی ساختواژی، و برخی دیگر نحوی!. «میانوند» اصولا در میان یک تکواژ میآید نه بین دو تکواژ. این وند نهتنها در گیلکی، که در هیچ یک از زبانهای ایرانی مشاهده نمیشود. «صافی» و «ضربهگیر» و «حرف و نگاره سایشی» هم از اصطلاحات متعارف دستوری و زبانشناسی نیستند و هیچ ابهامی را هم در شناخت این «الف» برطرف نمیکنند. «الف قیدی» را متأسفانه بنده نمیشناسم و در رد و قبولش در زبان گیلکی چیزی نمیگویم. «الف مفعولی» در گیلکی هست، ولی با این «الف» فرق دارد. دربارهاش در بندهای بعدی سخن خواهم گفت. بنابراین، توصیف آقای جکتاجی از این عنصر زبانی توجیه زبانشناسی ندارد. زیرا یک نشانه در یک موقعیت و حالت که نمیتواند مستجمع اینهمه کارکرد و نقش متفاوت و احیانا متعارض باشد.
اما ایرادهایی که بر پیشوندی بودن این «الف» آورده است، به ترتیب مورد تأمل و بررسی قرار میدهیم.
ایراد نخست ایشان از یک نظر درست است. زیرا پیشوندی بودن این نشانه یک فرضیه است و هنوز اثبات نشده است. اما قرائنی تاریخی و توصیفی وجود دارد که این فرضیه را تا حدی مقرون به صحت مینماید. از طرفی، در برابر این فرضیه، اصلا فرضیه دیگری که توجیه زبانشناسی داشته باشد، مطرح نشده و یا حداقل از طرف آقای جکتاجی ارائه نگردیده است.
بقیه ایرادها (2 تا 5) نیز از نظر استدلال محکم به نظر نمیرسند. عدم شناخت یک مقوله دستوری توسط گویشوران، بر عدم ماهیت و وجود آن مقوله در زبان دلالت ندارد. شکی نیست که این عنصر در زبان گیلکی وجود دارد. اگر نبود، در تشخیص ماهیت آن اختلاف نظر پیدا نمیشد. سمع و نظر گویشوران هم در اثبات هویت آن، کارگشا نیست. نظر کارشناسان و متخصصان زبان، شرط است.
پیوستن این عنصر به کلمه ماقبل هم، به خاطر افتادن صامت (همزه) پیش از آن است و ماهیت و نقش دستوری آن را تغییر نمیدهد. اصولا در زبانهای ایرانی همزه میانی در گفتار حذف میشود. سایر پیشوندهای فعلی گیلکی چون صامت آغازی دارند، به اسم پیش از خود نمیچسبند.
شواهدی که در ایراد چهارم آمدهاند (آتشا واگیرانئن، پوستا فاکلاشتن، گوشا فکشئن، زاکا جیگیفتن، و خیالا دوبوئن)، هیچیک فعل مرکب پیشوندی نیستند! بلکه کلمات نخست در چهار شاهد اول «مفعول صریح»، و در شاهد آخر «مفعول بهواسطه» است و هر پنح کلمه خارج از بافت فعلی قرار دارند. الفِ همراه آنها نیز پیچسب حالتنماست و با پیشوند فعلی فرق میکند. البته کلمات دوم در شواهد بالا همگی مصدر پیشوندی هستند. بنابراین در اینجا اساساً با دو پیشوند در کنار هم مواجه نیستیم.
«دوبادائن» (دو دادن، دوانیدن) نیز صرفنظر از شیوه نوشتاری، براساس تقطیع سازهای، مرکب از «دوب» (نک. نوزاد، 1381؛ مرادیان گروسی، 1395)، «ا» و «دائن» است. از این نظر، هیچ تفاوتی با دیگر فعلهای متناظر ندارد. بنابراین، «ا» در این ترکیب، آنچنانکه منتقد محترم فرموده است، حالت مفعول (بهی)! یا نقش «به»! فارسی را ایفا نمیکند.
با جستجو در دیوان شرفشاه دولائی، کهنترین متن بازمانده گیلکی، این نشانه خاص ([ɂā]) یافت نشد، ولی به چند نمونه از پیشوند [ɂū] برخوردم که امروزه در ساختمان افعال ساده گیلکی رشتی کمتر استفاده میشود. و اینک نمونهها: «اوخوادن: خواندن» (با صورتهای مختلف تصریفی: اوخوانم، اوخوانی، اوخواند، اوخوان: ص422). «اوکُدن: انجام دادن». این کلمه به همین صورت در صفحه 238، چهاردانه 464 و صفحه 254، چهاردانه 497 به کار رفته است. «اوگِفتن: برگرفتن» (با صورتهای مختلف تصریفی: اوگیرم، اونگیره، اوگِفت، اونگِفت، اونگِفتا، اوگیره، اوگیر: ص 422-423)؛ «اوراستن/ اورنایی: فریاد کشیدن» (با صورتهای مختلف تصریفی: اورائی، اورایه، اونرایه: ص423) و «اونان: نهادن» (با صورتهای مختلف تصریفی: اونهم، اونهی، اونهه، اونایم، اونایی، اونه نایی، اونا، اونابو، اونهیره، اونه، اومنه: ص 424) آمده است.
البته در گیلکی رشتی امروز، استفاده از پیشوند [ɂū] در برخی فعلها همچنان دیده میشود. مانند: «اوبَردن» (سازگار شدن، اوباردن)، «اوتوراستن» (رمیدن)، «اوچِن» (برچیدن)، «اوخوفتن» (فروخسبیدن)، «اودوشتن» (نوشیدن، مکیدن) و… (برای مشاهده دیگر معانی و شواهد، نک. نوزاد، همان).
در شواهد بالا پیشوند «او» گونه دیگری از «آ» به نظر میرسد. احتمالا این نشانه قبلا در گیلکی بیهپس به دو صورت ِ«آ» و «او» همزمان در ساختمان فعلهای ساده به کار میرفته، ولی بعدا جز در قالب فعلهای ترکیبی و اسنادیِ خاص، گونه «او» جایگزین آن شده است. اما در گیلکی بیهپیش، از دیرباز به صورتِ «ها» هم در فعلهای ساده، و هم فعلهای ترکیبی و اسنادیِ خاص، همچنان به حیات خود ادامه میدهد. استفاده دوگانه و همزمان از ترکیبات فعلیِ «ā دار» و «بدونِ ā» در زبان گیلکی، آنچنانکه آقای جکتاجی در نقد خود از «سرخط» به شواهد آن اشاره کردهاند، و همچنین کاربرد ترکیبهایی که با استفاده از فعل «شبه معین» عملا بین این نشانه و «همکرد فعلی» فاصله میافتد، مانند: «سورخا نبا کودن» (سرخ نباید کرد؛ سرخ نکن) نشان میدهد که این عنصر، دیگر نقش تمایزدهندگی خود را به عنوان پیشوندِ احتمالی از دست داده و در مرحله تحول و فروپاشی قرار گرفته است. زیرا پیشوندهای فعلی گیلکی جز با نشانه نفی، از فعل اصلی هرگز جدا نمیشوند.
جان کلام آنکه در افعال ترکیبی و اسنادی خاص، اگر کلمه مقدم، مختوم به صامت باشد، [ɂā]، [ɂa] و [ɂū] در تقطیع آوایی و هجایی به آن صامت میپیوندد. مانند: «گرما کودن، گرمَه کودن، گرمو دن». اگر کلمه مقدم به مصوت ختم شده باشد، با حذف همزه از این نشانه، و برای جلوگیری از التقای مصوتها، از صامت میانجی استفاده میگردد. مانند: «کوتایا کودن: کوتاه کردن»، «سییایا بون: سیاه شدن»، «اوسِهیا کودن: روانه کردن»، «پوررویا کودن: پُررو کردن» (نک. پورهادی، 1397: 117). بنابراین، پیوستن این نشانه به صامت پیش از خود، موجب دگرگونی تقطیع سازهای این ترکیب نمیشود.
اما ایراد دوم آقای جکتاجی بر سرپرست محترم «سرخط» کاملا بجا و دقیق است. زیرا اولا پیشنهاد دو رویه مختلف اساسا با روح و فلسفه نگارش «سرخط» که خواهان ایجاد وحدت رویه در گیلکینویسی است، منافات و تعارض آشکار دارد و باید اصلاح شود؛ ثانیا امکان پیشوندی بودن این نشانه، هرگز مانع از پیوستگی آوایی آن به کلمه پیش از خود نمیشود. با توجه به اینکه اینجانب به صورت ناخواسته حدود یکماه پیش از مراسم رونماییِ «سرخط»، در ویرایش محتوایی متن آن در دو مرحله نقش داشتهام، لازم است قبل از ورود به شیوه نگارش این پیشوند، مقدمهای را به عنوان «تحریر محل نزاع» بیان کنم.
متن منتشر شده «سرخط» در فضای مجازی در 37 صفحه تنظیم شده است که از صفحه 1 تا 19، شاملِ عنوان، معرفی اعضای گروه، علایم آوانگاری، پیشگفتار، مقدمه، تعاریف و کلیات، اصول توافقات، و معرفی مصوتها و صامتهای گیلگی است. از صفحه 20 تا 27 شیوهنامه پیشنهادی است. از 28 تا 37 هم منابع و ضمایم را در برمیگیرد. در بخشی از پیشگفتار به قلم سرپرست علمی آمده است: «آنچه در درجه اول برای اعضای گروه سرخط مهم بوده و هست، … پیروی از روشی علمی برای نوشتن شیوهنامه است». پیشنویس بسته پیشنهادی را آقای دکتر سبزعلیپور حدود یک ماه پیش از مراسم رونمایی برای عدهای از جمله اینجانب ارسال کردند تا درباره آن نظر دهیم. با تورقی گذرا، آن نوشته را متنی سراسر آشفته و آکنده از اشتباهات ساختاری، محتوایی و نگارشی یافتم! ضمن تماس با مشارالیه، عرض کردم از اظهارنظر درباره این نوشته معذورم، اما اگر موافق باشید در رفع نواقص و اشکالات آن میکوشم به شرط آنکه از ذکر نام بنده در این «شیوهنامه» به هر عنوان اجتناب نمایید. ایشان هم پذیرفتند. نهایتا پیشنهادهای اصلاحی را هم به صورت کلی و هم جزئی در قالب بیش از 200 یادداشت کوتاه و بلند خدمت ایشان ارسال کردم. ظاهرا اظهار ابتهاج نمودند. پس از انجام اصلاحات، مجددا برایم فرستادند. دوباره متن را خواندم و در این مرحله نیز حدود 100 یادداشت دیگر که عمدتا ناشی از تحریر مجدد آن، و اشکالات باقیمانده قبلی بود، خدمتشان فرستادم. با دریافت نسخه اصلاحشده، انصافا بیشتر توصیهها و یادآوریها را انجامیافته دیدم، ولی برخی از نکتههای اساسی که احتمالا با نظر و سلیقه شخصی ایشان سازگار نبود، همچنان مسکوت باقی مانده بود. بنده هم در اصلاح همه موارد پافشاری نکردم و حق اجتهاد ایشان را پاس داشتم و احتمال دادم دیگر اعضای محترم گروه تخصصی نیز در انتخاب این سلیقه با او همداستاناند.
در مراسم رونمایی هم با استقبال از این حرکت پسندیده و ستودن اعضای گروه در برداشتن این گام مشترک فرهنگی، و با برشمردن اهمیت این نوع کارها در جامعه قومی و فرهنگی گیلان، چند پیشنهاد تکمیلی ارائه کردم و درنهایت اعضای گروه را به دقت و تأمل بیشتر در نسخه موجود پیش از نشر آن در فضای مجازی دعوت نمودم.
براساس گزارشی که جناب جکتاجی عزیز در نقد خود بدان اشاره فرمودند، جلسه پایانی گروه «سرخط» برگزار گردید، اما به دلایلی که جای ذکرش نیست، متأسفانه فرصت طرح و بحث، و تصمیمگیری نهایی فراهم نشد. سرپرست محترم گروه هم پس از این جلسه، بدون موافقت اعضا، متن موجود را با برخی تغییرات در فضای مجازی منتشر کرد.
سبب نگارش این «نفثهالمصدور» آن بود که سرپرست محترم گروه، برغم تأکید بنده و قول اولیه خود، متأسفانه نام این حقیر را در پیشانی «سرخط» به عنوان مشاور علمی آورده است! تا آنجا که میدانم برخی از مشاوران بزرگوار، اساسا با این نوع شیونامهها موافق نبودهاند (نک. سرخط: 11، پانوشت شماره 9). برخی دیگر نیز عملا پیشنویس و نسخه نهایی متن ارسالی را به صورت رسمی تأیید نفرمودهاند. بنابراین، آوردن آن اسمها به عنوان مشاوران علمی ذیل نام سرپرست محترم، خلاف اخلاق حرفهای و جفا در حق آن بزرگواران است. علت پافشاری اینجانب در حذف نام خود، علاوهبر اجتناب از مسؤولیتپذیری علمی، بیشتر ناشی از این نگاه بود که عقلا و بزرگان قوم شریف گیلک را اصلح به مصالح قومی، فرهنگی و ادبی خویش میدانم. در میان آنها افاضل و دانشمندانی بوده و هستند که این حقیر، همیشه حسرت دانشجویی در نزد آنها داشته است. این دیار، بزرگانی چون استاد پورداوود، استاد معین، استاد سمیعی، استاد شمیسا، استاد جهانگیری، استاد نغزگو، و دهها شخصیت علمی دیگر را در دامن خود پرورده است. بنابراین، به حکم مثلِ معروفِ «اهل البیت، ادری بما فی البیت» (اهل خانه، به آنچه که در خانه است، آگاهتر [از دیگران] هستند)، ورود امثال بنده در این تصمیمگیریِ حساس فرهنگی شایسته نبود. گویا تقدیر گیلانیان چنین بود که عزیزانی از دره شاهرود خلخال برخیزند و شیوه درست نگارش و الفبای زبان مادری را به آنها بیاموزند، چنانکه برای تالشها هم آقای علی عبدلی کلوری «الفبای جامع تالشی- تاتی» را منتشر کرده است!
پس از این مقدمه، ابتدا نگاهی روششناختی به متن «سرخط» و برخی مصوبات آن میاندازیم، سپس ایراد دوم آقای جکتاجی را که مرتبط با آن است، پی میگیریم. اگر به صفحات 20-27 «سرخط» که به شیوهنامه پیشنهادی نگارش گیلکی اختصاص دارد، نظری بیفکنیم، بروشنی متوجه میشویم که نصف مطالب آن اصولا به شیوه نگارش و رسمالخط ارتباط چندانی ندارد و قابل حذفاند. مثلا ورود به مسائل نحوی ذیل «اسم در حالات مختلف نحوی» (نک. سرخط: 25-26)، و یا پانوشت مفصل صفحه 23 تحت عنوان پیشوندهای فعلی، با مسائل نگارشی گیلکی مرتبط نیست و گرهی را باز نمیکند. تأکید بر جدانویسی «قیدها»، «ضمایر شخصی غیرفاعلی»، «ضمیر ملکی» یا «صفت اشاره» توضیح واضحات است. زیرا اساسا هیچکس آنها را متصل به کلمات همجوار نمینویسد.
مشکل اصلی «سرخط»، آمیختن دستورزبان با شیوه نگارش است که دو موضوع مختلفاند. دستورزبان بنیان علمی دارد، اما شیوه نگارش عموما مبتنی بر پسندها و مسائل فرازبانی است. موضوع اتصال یا انفصال سازههای دستوری در درون کلمات (افعال و یا ترکیبات) مسألهای نیست که دستورزبان برای چگونگی اجرای آن، تعیین تکلیف کند و نسخه بپیچد. پیوستن پسوندها و پیشوندها به اسمها، و یا انفصال آنها با نیمفاصله در رسمالخط، هیچ توجیه دستوری ندارد، و خلط این دو، به نتایج نادرستی میانجامد، چنانکه در این شیوهنامه شاهدش هستیم. پیروی از روش علمی در نوشتن «سرخط» که از طرف سرپرست محترم مطرح شده، دعوی نادرستی است (نک. سرخط: 5). شیوهنامه علمی نگارش، همان روش آوانگاری است که در مراکز پژوهشی و دانشگاهی به صورت تخصصی صورت میگیرد. البته بهکارگیری این شیوه به عنوان رسمالخط آموزشی و همگانی مشکلات زیادی دارد و عملا برای افراد غیرمتخصص ممکن نیست (نک. رضایتی، 1399: 101-106). بنابراین، تقلیل و تنزل علم در سطح مصوبات فرازبانی و سلیقههای مشترک، نهتنها ناروا، بلکه ستم به علم است.
نمونه بارز آمیختگی دستورزبان با شیوه نگارش کلمات، در اصل اول «سرخط» مشاهده میشود که بسیار تأملبرانگیز است. این اصل، پیام روشنی از سطح تجربه و دانش سرپرست محترم «سرخط» را نسبت به مقوله دستورزبان و شیوه نگارش به نمایش میگذارد. فرمودهاند: «ملاک اصلی برای نوشتنِ کلمات، تلفظ است به شرطی که هر بخش تلفظشده طبق دستورزبان در جای خودش نوشته شود» (سرخط: 10). این اصل دو گزاره متعارض دارد که بر بخش نخست آن، ایرادی وارد نیست. ولی اساس گفتگو و آغاز انحراف «سرخط» دقیقا از بخش دوم این اصل پیدا شده که بولد گردیده است. اولا مفهوم «بخش» ابهام دارد. مشخص نیست مراد از آن، هجاست، تکواژ است، کلمه است یا چیزهای دیگر! ثانیا هیچ دستورزبانی به جایگاه نگارش بخشهای ملفوظ زبان نمیپردازد. کلمات براساس تلفظ هرجور نوشته شوند، مطابق دستورزبان در جایگاه خودشان قرار گرفتهاند. ثالثا این شرط، اساسا فاسد و غلط است. زیرا با گزاره نخست اصل اول، تعارض آشکار دارد. در این صورت، به حکم «اذا تعارضا، تساقطا»، هم شرط و هم مشروط از درجه اعتبار ساقط میشوند. سرپرست محترم با مثالی که در ادامه اصل آورده، مرادش را توضیح داده است. از نظر ایشان، نوشتن «حسنو علی» برغم تلفظ صحیح، مطابق دستورزبان نیست! باید به صورت «حسن و علی» دربیاید تا مشکل دستوری نداشته باشد! کاش در اثبات این نظر به یک کتاب دستورزبان هم استناد میفرمودند.
برخلاف زبان فارسی، دیگر زبانهای ایرانی، دو صورت نوشتاری و گفتاری مجزا از هم ندارند. بنابراین نمیتوان سنت رسمالخط فارسی نوشتاری را بر آنها تحمیل کرد. حتی زبان گفتاری فارسی هم زیر سیطره این سنت رسمی نرفته و شیوه نگارش خاص خود را مبتنیبر تلفظ کلمات بنا نهاده است. مثل: «میرم» (میروم)؛ «سردمه» (مرا سرد است)؛ «دلمو» (دل من را)؛ «بهش» (به او)؛ «ازو» (از او)؛ «منو» (من را)؛ «بت» (به تو)؛ «کتاباتو» (کتابهای تو را) و صدها کلمه دیگر. نگارش این کلمات دقیقا مطابق با دستور و الگوی زبان گفتاری است. گیلگی نیز زبان گفتاری محسوب میشود و نوشتار آن چنانکه در «اصل اولِ» سرخط آمده، بر تلفظ کلمات استوار است. بنابراین، افزودن آن شرط نادرست، جز دوگانگی در نوشتار و گفتار، و افزودن «هزوارشِ» جدید بر زبان ثمره دیگری ندارد. بعلاوه با برخی از مصوبات رسمالخط پیشنهادی نیز مغایر است (نک. سرخط، فعل پیبستی: 22).
براساس اصلِ نخستِ «سرخط» – با حذف شرط فاسد – ملاکِ نگارش، تلفظ کلمات است. بنابراین، ایراد آقای جکتاجی در شیوه نگارش «آ» و گونههای دیگر آن درست است و در نوشتار گیلکی شایسته است به سنت مقبول و جاافتاده اهل قلم، متصل به کلمه پیش از خود نوشته شود. مثل: «پاکا کودن»، «هیستا بوستن»، «گرما کودن». این شیوه سه حسن دارد. اولا اصول نگارش «سرخط» حفظ میشود، ثانیا تلفظ کلمات گیلکی زیر سیطره تقطیع سازهای و دستوری از حالت طبیعی و کاربردی خارج نمیگردد. ثالثا از رهایی و بلاتکلیفی این نشانه در میانه کلمات، جلوگیری میکند. مثلا در ترکیباتی مثل «گرم آ نبا کودن» (گرم نباید کرد؛ گرم نکن)، که «آ» از فعل اصلی جدا شده، سرپرست محترم علمی با پذیرش دوگانگی در نوشتار، بناچار تن به اتصال این عنصر به صامت پیش از خود داده است (نک. سرخط: 24).
اصولا در زبانهای ایرانی و حتی فارسی گفتاری همزه میانی وجود ندارد. و در خط فارسی نیز که خیلی محافظهکار است، در موارد زیادی حذف همزه میانی صورت میگیرد. اگر سازه قبلی مختوم به مصوت باشد، به جای همزه محذوف، صامت میانجی میآید. مثل: «دستاس» (دست+آس)؛ «چنین» (چون+این)؛ «دلاور» (دل+آور)؛ «تکاور» (تک+آور)؛ «تنومند» (تن+اومند)؛ «گُلاب» (گل+آب)؛ «گَلاویز» (گَل+آویز)؛ «سراسیمه» (سر+آسیمه)؛ «شباهنگ» (شب+آهنگ)؛ «هماهنگ» (هم+آهنگ)؛ «سَراب» (سر+آب)؛ «تناور» (تن+آور)؛ «پیشاب» (پیش+آب)؛ «پیامد» (پی+آمد)؛ «دوشاب» (دوش+آب)؛ «دولاب» (دول+آب)؛ «زردالو» (زرد+آلو)؛ «خونابه» (خون+آبه)؛ «نوشابه» (نوش+آبه)؛ «بیوفتد» (بـ +اوفتد)؛ «بیا» (بـ +آ)؛ «میازار» (مـ +آزار)؛ «بدین» (به+این) و … بنابر شیوه «سرخط»، نگارش هیچیک از شواهد بالا درست نیست. چون به گمان سرپرست محترم علمی، هر بخش ملفوظ این کلمات، طبق دستورزبان در جای خود قرار ندارند!
توصیه به نوشتن تمامِ ترکیبات اسمی، وصفی و قیدی با نیمفاصله در «سرخط» (صفحات: 24-27)، متأثر از همین نگاهِ دستورمحور، تجویزی و سنتی است، بطوریکه ترکیبات مزجی هم از این امر مستثنا نشدهاند! البته گروه «همواج» تالشی در رسمالخط پیشنهادی خود به این نکتهها دقیقا توجه کرده و در بندهای 13 و 14 شیوهنامه خود با حذف همزه میانی، نگارش کلمات را براساس تلفظ آنها توصیه نموده است (نک. همواج: 27). اگر به کتاب «همواج» به عنوان یک الگوی مناسب توجه میشد، یقینا چنین مشکلی پیش نمیآمد.
بنابراین، رمز و شاهکلید وحدتبخش «سرخط»، کَندن دُم خروسِ «شرطِ فاسدی» است که به ناروا بر «اصل اولِ» آن بربستهاند. با قطع این دُم، مشکل دوگانهنویسی «سرخطیان» برای همیشه برطرف خواهد شد.
دوگانگی دیگر، نگارش کلمات مختوم به «شوا»، با های غیرملفوظ و بدون آن است (نک. سرخط: 20) که لازم است در این زمینه نیز وحدت رویه صورت بگیرد. به نظرم نوشتن این کلمات با های غیرملفوظ مناسبتر است و با شیوهنامه «سرخط» هماهنگی دارد.
افشای راز سربهمُهر «سرخط» را هرگز روا نمیدانستم، زیرا عوایبش ناخواسته به ناکامی ما آموزگاران در پرورش شایسته شاگردان بازمیگردد. چون نصایح و راهنمایی مشفقانه به سمع قبول نیامد و این راز به صحرا افتاد، ناچار به وظیفه معلمی برخاستم و گوشهنشینی را مصلحت ندیدم. در پایان با آرزوی توفیق برای همه اهالی فرهنگ و ادب گیلان، از سرپرست محترم علمی دعوت میکنم با تمکین از انتظارات درستِ «سرخطیان»، از بیراهه تکصدایی به شاهراه همنوایی با «سمفونیِ سرخط» برگردند تا با رفع این دوگانگیها، شاهد انتشار کاغذی و شایسته این شیوهنامه برای استفاده عموم علاقهمندان باشیم.
کتابنامه
پاینده لنگرودی، محمود (1366)، فرهنگ گیل و دیلم، تهران: انتشارات امیرکبیر.
پوراحمد جکتاجی، محمدتقی (1399)، «شیوهنامه سرخط و نقدی بر آن»، مجله گیلهوا، ش 163، ص10-13.
پورهادی، مسعود ( 1397) «فعل مرکب گیلکی»، پژوهشهایی درباره کرانه جنوبی دریای کاسپین، به کوشش طیار یزدانپناه لموکی، دفتر نخست، تهران: نشر میرماه، ص 115-126.
دیوان پیرشرفشاه دولائی (1372)، به تصحیح عباس حاکی، رشت: انتشارات اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان گیلان.
راستار گویوا، وی. اس و دیگران (1395) زبان گیلکی، ترجمه مریم دانای طوس و دیگران، رشت: انتشارات فرهنگ ایلیا.
رضایتی کیشهخاله، محرم (1397)، همواج (ویژهنامه الفبا و دستور خط تالشی)، رشت: انتشارات فرهنگ ایلیا.
ـــــــــــــــــــــــ (1399)، «سرخط، آری یا نه!»، مجله رهآورد گیل، ش 117-118، ص 101-106.
شکری، گیتی (1380)، «بررسی برخی تغییرات در افعال مرکب و اسنادی گویش گیلکی»، مجله فرهنگ، ش ۳۷ و ۳۸، ص 159-167.
مرادیان گروسی، علیاکبر (1395)، فرهنگ گیلکی بوسار، رشت: انتشارات فرهنگ ایلیا.
نوزاد، فریدون (1381)، گیله گب، رشت: انتشارات دانشگاه گیلان.
این مقاله در شماره 164 دوفصلنامه «گیله وا» مورخ دی و بهمن 1399 منتشر شده است.
مطالب مرتبط:
جهت خواندن ادامه مطلب به لینک زیر
مراجعه کنید
کیک فنجانی تو ماکروفر