” شعرِگیلکی؛ جایگاه و تحولِ آن” در نگاهِ امروز – عباس گلستانی

تحولات شعرگیلکی بلحاظِ رویکردی(سوژه-فرم) در چه موقعیتی قرار دارد و نقش آن را در ارتباط با مطالعات گیلان‌شناسی و شکل‌گیری ادبیات داستانی چگونه می‌بینید؟

عباس گلستانی:

سلام
باید عرض کنم که سؤال اول شما، یک پرسش مرکب است که کل تاریخ ادبیات و شعر گیلان را دربر می‌گیرد و پاسخ به آن، گذشته از آنکه، شعر و داستان هر کدام از استقلال نسبی برخوردارند، می‌تواند طولانی باشد. ولی به گونه‌ای فشرده می‌توان اشاره کرد که در یک زیست‌بوم قومی و یا ملی، هنرها در کنار هم و به ویژه در حوزه‌ی تولید، اشتراکات زیادی دارند مثل زبانِ لوکال، فرهنگ اقوام، مناسبات درون قومی و برون قومی، تاثیر پذیری و غیره که می‌توانند در آنتولوژی و هستی‌شناسی آنها حضور داشته باشند. و بر همین سیاق به سهم خود نقشی متفاوت بنا به ماهیت خود در دیگر هنرها تاثیر داشته باشند، مثل نقش شعر و ترانه در کیفیت و تولید موسیقی و برعکس.
بنابراین محیط و انسان دو عامل مؤثر در تولید و خلق آثار هنری هستند. وقتی که در یک جنگ ویرانگر، کشته‌ها، ویرانی و آوارگان بر هنرمند تاثیر می‌گذارد، چرا شعر گیلک بر ترانه، نقاشی، سینما وغیره تاثیر نگذارد. اگر شعر ترانه‌ی “سیا ابران” سروده نمی‌‌شد، ترانه‌ای ساخته می‌شد؟! و همینطور تاثیر داستان بر شعر و نقاشی و بقیه‌ی هنرها.
در مورد فرم، سوژه و محتوا در شعر، به نظرم اینگونه باید گفت که آنها از هم جدا ناپذیرند و و قتی که یک شعر زیبا سروده می‏شود و کلا عالی به نظر می‏آید، این خوب بودن تمام لایه‏ها و پوسته‏های شعر را دربر می‏گیرد، از جمله پوسته‏ی معنایی، پوسته‏ی آوایی و پوسته‏ی طرح کلی آن را. به قول ضیاء موحد شعر مانند گل است که اگر کاسبرگ یا پرچم آن را جدا کنید، دیگر آن گلی نیست که قبلا بود. شعر گیلکی نیز در تمام دوره‏های خود، گذشته از افت وُ خیزهایی که داشته، مدام رو به تحول بوده و امروز اگر شعرهای زیبای گیلکی وجود داشته باشد که دارد، در کلیتی از لایه‏های خود زیبا هستند. شعر گیلکی از این نظر نیز گامهای خوبی برداشته است.

● نوجویی در شعر گیلکی را چطور می‌بینید؟

ابتدا باید “نوجویی” را تعریف کرد و آنگاه به نوجویی در شعر گیلکی رسید.
شعر گفتن از هنرهایی است که فرد شاعر با تمام ضعفها و توانایی‌های خود، تنها خالق آن است، مثل دونده‌ی دوی ماراتن، بی یار و بی‌یاور. مثل فوتبال نیست که ده یار یاور تو باشند. شاعر هست با تمام ابزارهای شعر مثل زبان، سوژه و ابژه، آرایه‌‌ها، قالب‌ها، و بقیه‌ی چیزها و باید چیزی خلق کند که قبل از آن نبود. از واژگان تا عبارات و ترکیب‌ها، تخیل، تصاویر و غیره. به عبارتی هرگونه بکر سُرایی که از زبان نرم خارج باشد، تصویر غیر تکراری، واژگان نوساخته و ترکیب‌های تازه، استعاره و مجاز، هم نشینی و جانشینی که قبل از آن تولید نشده باشند و همچنین در حوزه‌ی فرم و محتوا. یعنی شاعر به گونه‌ای از زبان استفاده کند که نه تنها زبان عوام نباشد، بلکه حتی شاعران معاصر و قبل از او هم استفاده نکرده باشند که زبان نرم به حساب آید. درست مثل زندگی و شعر که برخلاف زندگی، هم وزن دارد هم قافیه، هم اله‌مان و هم آرمان که به دنبال ارتقاء زندگی است.
بنابراین ما مدام شاهد نوآوری توسط شاعران خوب گیلان در دوره‌های مختلف از جنبش و موج تا سبک بودیم. به نظرم مهمترین تحولی که به صورت کلی در یکی دو دهه‌ی اخیر اتفاق افتاد، کنده شدن از دل تعلق صرف شعر گیلکی به روستا بود که جای نسبتا شایسته‌ای در شهر هم پیدا کرد و دیگر اینکه از نظر زبان در شعر، تا الآن می‌توان زبان شعر گیلکی در شعر شاعران را به دو گروه تقسیم کرد‌‌؛ زبان دیروز یا آرکاییک و زبان امروز. آن گروه از شاعران که اصرار بر استفاده از زبان فرسوده‌ی دیروز را دارند، مگر به ناچار، از زبان زنده‌ی امروز یا بی خبرند یا فراری و فکر می‌کنند‌ هر چقدر رو به سوی زبان آرکاییک حرکت کنند، به زبان اصیل نزدیک‌ترند، حال آنکه خبر ندارند که اصلا زبان اصیلی وجود ندارد، اما واژگان اصیل به تعداد کم چرا. و از زبان به اصطلاح آرکاییک چنان استفاده می‌کنند که برای مخاطب امروزی گیلک به نوعی زبان بیگانه به نظر می‌آید و او را از شعر گیلکی فراری می‌دهد. دور شدن از زبان مردم، امتیازی برای شاعر نیست. زیرا مسائل امروز را نمی‌توان با زبان دیروز گفت.

اما اگر نوآوریها در شعر گیلکان در مقایسه با فلان ابر زبان قرار بگیرد و امتیاز مورد نظر را کسب نکند، دلیل را باید در جاهای دیگر یافت از جمله عدم حمایت از زبان گیلکی، دفاع و انتطار غیر علمی از زبان گیلکی، غلط‌آموزی بعضی از مدافعان به ظاهر باسواد زبان گیلکی و همچنین ندادن بهای لازم به نقد ‌شعرهای گیلکی.

شعر گیلکی در یکی دو دهه‌ی اخیر، بلحاظِ رویکرد، سوژه، فرم، محتوا و ساختار، چه تفاوت‌هایی با گذشته داشته و آیا توانسته از این منظر، مارا با تحولاتِ بروز و تازه‌ای روبرو سازد؟

بله با تکیه بر پاسخ به مورد دوم، می‌توان با تاکید گفت که شعر گیلکی در دو دهه اخیر، سرعت نوآوری آن در مقایسه با قبل به شدت رشد داشته است و نمونه‌های بارز آن هساشعر، هایکواره و شوخی شعرها و … هستند که هر کدام در جایگاه ویژه‌ی خود دارای ارزش و توان بررسی و تحلیل را دارند. اما نکته‌ی مهمی را که باید عرض کنم رابطه‌ی شعر و زبان گیلکی است که انگار شعر باید در حفظ زبان گیلکی کوشا باشد، اصلا چنین چیزی نیست، چرا که شعر اساسا ساختار شکن است و مدام با نرمهای زبان در جنگ است و این هم به دلیل نوآوری‌های شعر است. به عبارتی بقاء شعر در ستیز با کهنگی‌هاست، حتی با زبان و این نیز به نفع زبان است، زیرا سبب ارتقاء زبان می‌گردد. بنابراین مدافعان زبان گیلکی اینقدر اشکال نگیرند که این واژه یا آن عبارت را در گیلکی نداریم پس نباید ساخته یا استفاده شود.

برگردان یا ترجمه‌ی شعرگیلکی چه نقشی در ارتباط با مخاطب و نیز گستردگیِ آن دارد؟

ترجمه همیشه نقش مهمی در فرهنگ سازی اقوام و ملل مختلف داشته و دارد. اگر فن و هنر ترجمه نبود، مطمئن باشید که ما اکنون آنچه که هستیم نبودیم.
ترجمه‌ی شعرهای اقوام و در مورد ما شعر گیلکی، کمک‌های فراوانی در مورد جذب مخاطب، هم بومی و هم غیر بومی داشته است، چرا که نداشتن سواد گیلکی، یعنی خواندن و نوشتن به زبان گیلکی، مخاطبان فرضی را فراری از متن گیلکی می‌کند و در چنین شرایطی که موقعیت برای آموزش زبان گیلکی ایده‌آل نیست، ترجمه‌ی شعرهای گیلکی برای حفظ مخاطب بسیار ضروری است و دیگر اینکه، اگر شعر گیلکی به زعم ما زیباست، چرا از این زیبایی‌ها غیر گیلکان بهره نبرند و ترجمه این امر را ممکن کرده است.

اما، ترجمه نیز از قواعد و اصولی پیروی می‏کند که مترجم را قادر می‏سازد تا شعری را از زبان مبدا به زبان مقصد برگرداند وزبان گیلکی نیز مانند هر زبان دیگری در ترجمه، تابعی از آن قواعد و اصول کلی است که ترجمه پذیریِ اشعار گیلکی را میسر می‏سازد. مثلا اگر به گونه‏ای مختصر عرض کنم، ما تاکنون در شعر گیلکی دو نوع ترجمه داشته‏ایم که یکی ترجمه‏ی معنایی و دیگری ترجمه‏ی ارتباطی است که هر دو می‏تواند بنا به انتخاب مترجم درست باشد. مثلا به ترجمه‏ی این شعر توجه کنید:

چایا
خاب دِن دره
وِدره
ازگیری
دپرکسه

ترجمه:

چاه/ در خواب سطل/ وسیله‌ی چوبیِ آب کشیدن/ از خواب می پرد

( محمدِ امین‌برزگر)

این ترجمه، یک ترجمه‏ی معنایی است و مترجم تلاش می‏کند بر عکس ترجمه‏ی ارتباطی، به متن وفادار بماند و این وفاداری حس موجودِ شعر در زبان مبداء را فدای ترجمه‏ی معنایی ‏کند که اگر اندکی تلاش بیشتری می‏کرد می‏توانست یک ترجمه‏ی ارتباطیِ بهتری اتفاق بیافتد و شاهد ترجمه‏ی بهترِ سطری از شعر که همان “ازگیری” است، باشیم و با ترجمه‏ی صرف یعنی “وسیلۀ چوبیِ آب کشیدن” روبرو نشویم. چرا که در این شعر ما صرفا با یک ترجمه‏ی معنایی رو در روییم، متنی که فاقد حس و حال شاعر و شعر است و فاقد توان انتقال آن حس نهفته در شعر به زبان مبداء به مخاطب در زبان مقصد است.

(اردیبهشت ۱۴۰۱)

با سپاس از جناب گلستانیِ عزیز که در این برنامه مارا یاری رساندند

بازنشر از کانال گیله برازه – https://t.me/gilebaraze

یک پاسخ ارائه کنید