نقد فخرایی بر کتاب خاطرات یقیکیان از نهضت جنگل

هیچ شکی وجود ندارد که محتویات کتاب «شوروی و جنبش جنگل» جزئی از وقایع نهضت جنگل است نه تمامی آن زیرا وقایع نهضت از شوال ۳۳ قمری شروع و تا دوم ربیع الثانی ۴۰ دامه داشت و حال آنکه یادداشت مرحوم یقیکیان از تاریخ ورود ارتش سرخ بخاک ایران است(اردی‏بهشت ۱۲۹۹)تا تخلیه و عقب‏ نشینی‌شان یعنی دورانی‏ که خود یقیکیان آنرا دوران ۱۷ ماهه انقلاب نامیده است.

بدیهی است که مطالعه این کتاب گذشته از اینکه سرگرمی آموزنده‌‏ای است برای‏ کتاب خوانان کشور و اهل تاریخ که موجب مزید معلومات و اطلاعاتشان میشود گوشه‏‌هائی از تاریخ کشورمان را نیز نشان میدهد و مطالعه‏ کنندگان را به بسیاری از مسائل و پدیده‌‏های عبرت ‏آموز آشنا می‌سازد خوشبختانه در سالهای اخیر،کتابهای‏ فراوانی از این نوع،طبع و انتشار یافته‌‏اند که سابقا از آنها خبری نبود.هموطنان ما بعلل گوناگون و از جملهء سلطه دیکتاتوری و فقر آزادی.از جریانات کشورشان‏ آگاهی نمی‌‏یافتند و از آنچه در پشت پرده می‏‌گذشت و در سرنوشتشان تأثیر داشت‏ بی‌‏اطلاع می‌ماندند.نویسندگان و اهل قلم نیز بعلت سانسور شدید مطبوعات و هم گرفتاری‏ و حبس و زجر و تبعید جرأت عرض وجود نداشتند چه رسد به افشای ما فی الضمیر و ابراز حقایق که بر اثر انقلاب و ظهور تحولات جدید در سیاست عمومی کشور،طلسم‏ مزبور درهم شکسته و باطل شد و موجب گردید که اهل قلم و سیاست بمیدان آیند و بجبران مافات،گفتنی‏‌ها را بگویند و اسرار پشت پرده را فاش سازند مسائل مربوط بزندگی اجتماعیشان را در گذشته و حال و آینده مطرح نموده دق‌‏دلشان را خالی کنند که همین اندازه توفیق موجب بسی مسرت و مقدمه حصول امیدواری‌های فراوان و آرزوها و هدفهای ملی است.

 

کتاب‏ شوروی و جنبش جنگل، تألیف گریگور یقیکیات، گردآوری: برزویه دهگان،‏ تهران، انتشارات نوین، ۱۳۶۴٫

***

آشنائیم با مرحوم گریگور یقیکیان از ۱۳۰۲ شمسی آغاز می‌شود پیش از این‏ تاریخ هم او را می‌‏شناخته‌‏ام.در دوران نهضت جنگل،گهگاه،همراه قونسول انگلیس رشت‏ بدیدن میرزا کوچک خان می‌آمد(البته بعنوان مترجم)و مذاکرات طرفین را ترجمه‏ می‌نمود.قونسول انگلیس رشت، چون بزبان فارسی مسلط نبود تا بی‏‌نیاز از حضور مترجم‏ باشد و بترجمه دیگران نیز اعتماد نداشت لاجرم یقیکیان را که از محارمش بود بهمراه‏ می‌‏آورد.یقیکیان نیز مرا بکرات در جنگل دیده بود و می‏‌شناخت.بعد از خاموش شدن‏ انقلاب گیلان نیز کرارا بدعوت او بخانه‌‏اش که در یکی از ساختمانهای آوادیس معروف‏ سکونت داشت میرفتم و مقالاتی را که با جملات نامأنوس تنظیم می‌نمود و بمن تکلیف‏ اصلاحش را میکرد اصلاح نموده آماده چاپ می‌ساختم که از آن‌ جمله‏‌اند سلسله مقالات‏ اقتصادیش بنام«سرمایه خارجی»و«بلدیه»مندرج در روزنامه طلوع رشت.اوقاتیکه‏ نگارنده سردبیری روزنامه مزبور را در سال ۱۳۰۲ خورشیدی بعهده داشتم.

البته مقالات دیگری نیز به روزنامه‏‌های«ندای گیلان»و«ترغیب»که مدیریت‏ هردو روزنامه با مرحوم سید محمود مدنی بود.همچنین بروزنامه«قرن چهاردهم»که‏ مدیرش مشتاق گیلانی بود و بعدا نام خانوادگیش را به آزاده گیلانی تغییر داد می‌نوشت‏ که نوشته‏‌های مزبور اکنون مورد بحث نیت و ارتباطی با آنچه در این مقال باید گفته‏ شود ندارد.یقیکیان تا جائی که راقم اطلاع دارد مردی بود جهاندیده که بچند زبان‏ زنده دنیا تسلط داشت.در سیاست و اقتصاد و امور اجتماعی کشور صاحب‏نظر بود.از لحاظ مسلک سیاسی به حزب هینچاک تعلق داشت که یک حزب سوسیالیستی بشمار می‏‌آمد.

در ملاقات عدیده‏‌ام با او هیچگاه بحث مسلکی و سیاسی پیش نمی‏‌آمد.همینقدر که می‌دیدم مردی است متین و جاافتاده که علاقه خاصی به فرهنگ و زبان ایرانی دارد و مایل است در این راه خدماتی انجام دهد(همچنانکه بعدها انجام داد و چند نمایشنامه‏ نوشت و خود نقش مهمی را ایفا مینمود)به وی احترام می‏‌گذاشتم و دعوتهایش را با کمال میل می‌‏پذیرفتم.

-در یادداشت‌هایش میخوانیم که:«نمایندگان میرزا کوچک خان برای ملاقات با سران واحدهای سرخ که وارد آستارا شده بودند رفته و راجع به اتحاد کوچک‌خان با آنها مذاکراتی می‌کردند.برای من واضح شد که هیئت اتحاد اسلام(جنگلیها)تصمیم‏ گرفته است با بالشویک‌ها متحد شود بشرطی که شرایطشان از طرف روسها قبول گردد»[۱]

اولا در آن زمان که به این موضوع اشاره شده هیئت اتحاد اسلامی وجود نداشت. هیئت اتحاد اسلام پس از تسلیم شدن حاجی احمد کسمائی به دولت و هجرت کوچک خان‏ از غرب به شرق گیلان منحل شده بود.

ثانیا نمایندگان جنگل سعد الله خان درویش و حاجی محمد جعفر کنگاوری که از طرف جنگل به آستارا گسیل شده بودند تا با بلشویک‌ها مذاکره کنند هنوز به آستارا نرسیده‏ شهر مرزی انزلی از طرف ارتش شوروی اشغال شده بود.گذشته از این،نمایندگان‏ اعزامی جنگل دستور داشتند در ملاقات با سران واحدهای سرخ در آستارا چگونگی امر و اینکه هدفشان از تجاوز به ایران چیست و چه منظوری دارند استعلام کنند ضمنا مصلحت‌‏اندیشی جنگل را به ترک تجاوز و عقب‌‏نشینی فوری،خاطرنشان سازند بنابراین‏ نه ملاقاتی صورت گرفته و نه مذاکراتی انجام یافته بود،یقیکیان هم نه غیب‏گو بود نه منجم‏ و نه از علم اصطرلاب کمترین اطلاع داشت تا بر وی واضح شود که هیئت اتحاد اسلام‏ در متحد شدن با بالشویک‌ها تصمیم گرفته است.

در صفحهء ۸ یادداشت‌هایش نوشته است که«خود میرزا کوچک خان خواهان تشکیل‏ دولتی مانند دولت شوروی و حزب اشتراکی کمونیست روسیه بود

اظهارنظر مزبور بتصدیق دوست و دشمن با عقاید مذهبی و روحیه اسلامیش‏ منافات داشت و ناسازگار بود.

در صفحهء ۴۱۵ یادداشتهایش گفته است«کوچک خان در اواخر جنگ بین الملل اول‏ که موضع خود را از طرف طهران متزلزل میدید از بیم حمله مرکز،ناچار بطرف‏ بالشویک‌های قفقاز توجه نموده از آنان اسلحه و کمک خواست و هیئتی را از گیلان روانه‏ بادکوبه ساخت رئیس این هیئت میرزا ابوطالب آموزگار از خاصان و محرمان و مقربان‏ میرزا کوچک بود. من نیز جزء هیئت سمت مترجمی داشتم.»

گفتار مزبور بهیچ‌ ‏وجه صحت ندارد زیرا درست است که جنگل در آن‌زمان در وضع نامساعدی بسر می‌برد لیکن این وضع نامساعد موقتی و زودگذر نبود از آغاز نهضت جنگل،او دچار حمله مرکز و خائنین داخلی بود بنابراین هیچ دلیلی وجود نداشت که در طول مبارزات مسلحانه‌‏اش از غیر و از آنجمله از بالشویکهای قفقاز درخواست اسلحه و کمک نماید.او هنوز،به هویت بالشویکهای قفقاز پی نبرده و نمی‏دانست رهبرشان کیست و حدود صلاحیتش چه اندازه است چه میگویند و چه میخواهند.

میرزا ابوطالب آموزگار(عرفانی بعد) نه عضو هیئت اتحاد اسلام بود نه از نزدیکان‏ خاص و محرم و مقرب میرزا کوچک. البته تا جائیکه ناظم مدرسه‏‌ای معرفی شده که‏ یقیکیان مدیریتش را بعهده داشت یعنی مدرسه رشدیه انزلی صحیح است ولی رفتنش‏ ببادکوبه بعنوان ریاست هیئت اعزامی جنگل نادرست و بی‏مأخذ است.

میرزا ابوطالب‏ آموزگار اصلا اهل رودبار بود و در بندرانزلی ابتدا شغل صرافی داشت و فردی فرهنگی و آزادیخواه بود. دارای روحیه مساعد نسبت به جنبش جنگل و شخص میرزا کوچک خان‏ (مثل قاطبه گیلانیها)بود و سفرش ببادکوبه چندان بعید نیست زیرا رفتن مردم انزلی‏ به بادکوبه و بازگشت، یک امر عادی و معمولی بود چنانچه مذاکراتش را در بادکوبه با مقامات قفقاز، صحیح فرض کنیم می‌خواست در زمینه امکان کمک قفقازیها به آزادیخواهان جنگل‏ یا عدم امکان آن از جانب شخص خود استعلامی بعمل آورده باشد همچنانکه دیده بود و میدانست که در واقعه مشروطیت،از طرف قفقازیها و گرجیها، کمک‏های بسیار مفید و با ارزش به انقلاب مشروطیت بعمل آمده است.

از این گذشته، از خود مرحوم میرزا ابوطالب آموزگار که بعد از سید حسین خان‏ نیکخو(عنایت)رئیس معارف انزلی شد و سالیان دراز باهم دوست و مأنوس بودیم‏ حتی بدعوت او مدیریت مدرسه سعدی انزلی را در سال ۱۳۰۱ شمسی پذیرفتم هیچگاه‏ چنین مطلبی شنیده نشد که از طرف جنگل بریاست هیئتی ببادکوبه سفر کرده باشد.

جالبتر از همه، شرکت خود یقیکیان است بعنوان مترجم هیئت که همین امر موجب تأمل و تحیر و حتی ایجاد سوءتفاهم است.چه، از لحن سخنان یقیکیان چنین‏ برمی‌‏آید که شرکتش در هیئت اعزامی موهوم(که اعضایش را معرفی نکرده و هیچگاه‏ شناخته نشدند) به انتخاب جنگل بوده و حال آنکه بعید است کسی را که در صفوف جنگلی‏‌ها نیست و هنوز نظرش را نفیا و اثباتا درباره نهضت جنگل اعلام نداشته انتخاب کنند تا در مذاکره با مقامات سیاسی و نظامی یک کشور بیگانه مترجم باشد!

و بالاخره دلیل آخر آنکه مؤلف کتاب،عزیمت یقیکیان را ببادکوبه بمنظور خرید دستگاه چاپ ذکر میکند[۲] ولی خود یقیکیان بمنظور درخواست اسلحه و کمک‏[۳] و همین‏ تناقض‏‌گوئی ناشی از ضعف حافظه و نادرستی موضوع می‌‏باشد.

در صفحه ۴۲۱ از قول نریمان نریمانف نقل نموده که به آموزگار گفت:«سلامم‏ را به کوچک خان برسان و بگو هرچه زودتر افسران آلمانی و عثمانی و اطریشی را از اردوی خود اخراج کن زیرا جنگیدن همراه آنها بر ضد انگلیسها برای ایران سودی‏ ندارد.هرکس میداند که توسعه نفوذ انگلیسها در ایران،هزاربار سودمندتر از توسعهء نفوذ عثمانیان است دلیلش هم روشن است عثمانیان برای نابودی استقلال و هستی و تمامیت ایران می‌کوشند و مردم را می‏‌چاپند و غارت می‏‌کنند برعکس،انگلیسها که فقط نفوذ اقتصادی میخواهند!!»

اظهارات مزبور،افشاگر احساسات شخصی یقیکیان است نسبت به دولت عثمانی قدیم‏ و(ترکیه فعلی)که از کشتار عام ارامنه قفقاز در سال دوم جنگ جهانی اول(۱۹۱۵ میلادی) مایه می‌گیرد و نیز، تمایلات موافقت‌‏آمیزش را نسبت به سیاست انگلستان نشان‏ می‌دهد لیکن از نظر یک ایرانی وطن‌‏دوست که استقلال و تمامیت کشورش مورد تهدید و تجاوز هر بیگانه قرار بگیرد مردود و بی‌‏اعتبار می‌باشد.

در صفحه ۴۳۳ یادداشتها گفته است:«سپهسالار تنکابنی پیش از آنکه رد یا قبول‏ نمایندگان مشروطه‏ خواه گیلان را درباره فرماندهی قوای مشروطیت بدهد با سرکنسول‏ رشت ملاقات و از او پرسید آیا پیشنهاد انقلابیون گیلان را بپذیرد یا نه؟ سرکنسول‏ مصلحت دانسته بپذیرد. آنوقت بود که سپهسالار مقام حکومت گیلان را پذیرفت.»

حقیقت این است که نگارنده نتوانست علت خصومت یقیکیان را با سپهسالار(که‏ آنوقت هنوز سپهسالار نشده بود) درک کند. چه او این اوقات، محبوب ملت بود و از اینکه در تبریز با عین الدوله بهم زده و وسیله تلگراف رمز به محمد علی شاه توصیه نموده‏ بود با ملت کنار بیاید و به خواسته‌‏هایشان تسلیم شود تمایلات مشروطه خواهیش را آشکار کرده بود.

در ملاقات نمایندگان ملیون گیلان با او در شهسوار(وکیل التجار یزدی و ناصر الاسلام ندامانی)نیز، پرچمداری انقلاب مشروطیت را با کمال میل پذیرفته بود و نیازی نداشت با مأمورین تزاری روس که مخالف مشروطیت بودند مشورت نماید. تکلیف‏ نمایندگان ملیون گیلان را حضورا و بدون فوت وقت اطاعت نموده از راه انزلی به رشت‏ وارد شده زمام انقلاب را بدست گرفته که شرحش در کتابها آمده است.

یقیکیان اگر زنده بود خبرنگاران جراید پس از مطالعه این یادداشتها قطعا به وی‏ مراجعه و سئوال میکردند:

۱- جنابعالی مشورت محرمانه سپهسالار را با سرکنسول تزاری روس از کجا فهمیدید؟

۲- قونسول روس رشت، در آن زمان که بود و چه نام داشت؟

۳- آیا خودتان در قونسولگری بودید و بگوش خود این مطالب را شنیدید یا برای شما خبر آوردند؟

۴- در خلوت مذاکرات محرمانه قونسول و او، شما چه کاره بودید و برای چه‏ آنجا رفته بودید؟

۵- با توجه به غرور و مناعت طبع و خلق و خوی آزاد منشانه سپهسالار که قطعا مانع توسل باین خودفروشیها بود چگونه میتوان به صحت اظهارات شما متقاعد گردید؟

لازم به تذکر است که قونسولگری تزاری روس در رشت، شبانه‏‌روز، وسیله قزاق‏ و سالدات مسلح محافظت می‌گردید و دیار البشری جرأت نزدیک شدن به آن منطقه را نداشت.

در صفحه ۴۲۹ پیوستها آمده است که میرزا کوچک خان با نمایندگان دولت انگلیس‏ روابط دوستانه داشت-دولت ایران به وساطت انگلیسها خودمختاری کوچک خان را به رسمیت شناخته به او اجازه داده بود برای حفظ امنیت آن نواحی دستجات مسلحی‏ داشته باشد حتی دولت مرکزی طهران کمک نقدی هم بمنظور اداره امور فومنات‏ به کوچک خان میکرد.

مطالب مزبور، از پایه و اساس، مخدوش است. میرزا کوچک خان که یک فرد ملی‏ بود چه روابط دوستانه‌‏ای می‌توانست با نماینده یک دولت متجاوز استعمارگر داشته باشد؟ او دولت انگلیس را مسبب همه‏ بدبختیهای ملت ایران می‌شناخت البته درخواستهای‏ مکرر قونسول انگلیس رشت را بمنظور ملاقاتش رد نمی‏‌کرد و این امر، از نظر نزاکت‏ و حفظ پرستیژ سیای جنگل لازم بود. حتی از ادب و احترام نسبت به او و همه‏‏ درخواست‏‌کنندگان دیدارش(اعم از دوست و دشمن) فروگذار نمی‏‌کرد و این کار، از لحاظ رعایت سنن و آداب دیرینه ایرانیان کمال ضرورت را داشت.

و اما روابط دوستانه کوچک خان، نه با دشمنان ملت و مملکت بود نه با بدخواهان‏ نهضت جنگل، فقط و فقط با ملیون ایران و آزادیخواهانی که به منافع ملت و مصالح‏ کشور می‌‏اندیشیدند همین و لا غیر.

یقیکیان در صفحه ۴۵۲ یادداشت‌هایش می‏نویسد:«جنگلیها از آغاز قیام فقط مخالفت‏ با وثوق الدوله و طرفداری از سلطنت مشروطه را شعار خود می‌دانست ظرف سه ساعت، عقیده و روش خویش را عوض کرده تحت نفوذ راسکول نیکف و ادرژونیکیدزه دولتی‏ بعنوان جمهوری شوروی ایران تشکیل دادند.»

یقیکیان یقینا نمی‌‏دانست که مخالفت اتحاد اسلام و جنگلیها با وثوق الدوله و قرارداد ایران و انگلیس در سال ۱۹۱۹ میلادی جزئی از مبارزاتشان در راه استقلال و تمامیت کشور بوده و پیش از مخالفت با وثوق الدوله هدف مشخص و معینی را تعقیب‏ می‏‌نموده‌‏اند که عبارت بود از اخراج قوای بیگانه از ایران-برقراری امنیت-رفع‏ بی‌عدالتی و مبارزه با استبداد و خودکامگی و این زمانی بود که هنوز، قرارداد ۱۹۱۹ میلادی انعقاد نیافته بود.

هدف بعدی جنگلیها پیش از اعلام جمهوریت و بعد از تشکیل کنگره، ذیل ۳۴ ماده‏ تنظیم و مشخص گردیده و چنان نبود که تنها بمنظور مخالفت با وثوق الدوله قیام جنگل‏ صورت گرفته باشد.

یقیکیان در یادداشت‌هاییکه برای شادروان محمد صدر هاشمی نویسنده تاریخ جراید و مجلات ایران فرستاده است می‏‌نویسد:«همراهی من با میرزا کوچک خان، در ایام‏ مبارزه‌‏اش با بالشویک‌ها ادامه داشت. پس از تخلیه انزلی از ارتشیان انگلیس و اشغال آن‏ شهر از طرف بالشویکها دژبانی بالشویک شهر، سه‏‌ بار،حکم اعدام اینجانب را صادر کرد و در اثر اقدامات گولف نام بالشویک و میرزا کوچک خان جنگلی،هر سه‏ بار حکم‏ دژبان انزلی اجرا نگردید!»[۴]

و در روزنامه‏ای که خود نشر می‌‏داد می‌گوید:«من در انقلاب گیلان شرکت‏ نداشتم ولی روابط نزدیکی که با پیشوایان انقلاب داشتم مرا از جزئیات امور انقلاب‏ مسبوق می‌کردند.»[۵]

سئوالی که در این باب بذهن هر خواننده‏‌ای خطور می‌کند این است که:

۱- چه خصوصیاتی در یقیکیان وجود داشت که پیشوایان انقلاب،او را از جزئیات‏ امور مسبوق نمایند؟

۲- یقیکیان اگر با پیشوایان انقلاب روابط نزدیک داشت چگونه دژبان بالشویک‏ انزلی حکم اعدام او را صادر می‌کند آنهم سه‏ بار؟

۳- انگیزه صدور حکم اعدام چه بود و به چه اتهامی صدور یافت؟

۴- فردی بنام گولف در بین سرشناسان سرخ وجود نداشت و اگر داشت بی‏نام‏ و نشان بود و دارای شخصیتی که زمامداران انقلاب بعلت نفوذ و تأثیر وجودی او به‏ شفاعتش تسلیم شوند و حکم اعدام را لغو نمایند نبود.ممکن است مقصود یقیکیان گوسف‏ نام باشد که رئیس آسویی ادل(تأمینات نظامی)بوده که تبدیل سین به لام از غلطهای‏ رایج مطبعی است.تازه این شخص،بعد از کودتائی که علیه زعیم جنگل صورت گرفت‏ به این سمت منصوب گردیده و در حکومت ابوکف و احسان الله خان دوستدار،نفوذ قابل‏ ملاحظه‌‏ای نداشت تا سه ‏بار مسیو یقیکیان را از اعدام نجات دهد.

۵- مادام که میرزا کوچک خان در رأس انقلاب جمهوریت بود دژبان بالشویک‏ انزلی مرجع اتخاذ تصمیم انقلابی نبود آنهم در مورد اعدام. وقتی هم که بین انقلابیون‏ تفرقه افتاد و کوچک خان به جنگل بازگشت. نفوذی بین انقلابیون سرخ نداشت تا شفاعتش‏ دربارهء یقیکیان مؤثر باشد. بنابراین گفتار نویسنده یادداشتها را در این باب نمی‌توان‏ جدی گرفت.

اینها اشتباهاتی است که برخلاف انتظار در یادداشت‌های یقیکیان دیده شده‏‌اند. گفتنی‌های‏ دیگر هم هست اما چون خود او حضور ندارد و رخ در نقاب خاک کشیده است بهمین‏ اندازه بس می‌کنیم و ضمن طلب آمرزش برای او بسراغ مفسر اقوامش آقای برزویه‏ دهگان میرویم.

***

محتوای کتاب شوروی و جنبش جنگل، صرف‌‏نظر از یادداشتهای یقیکیان که‏ دربارهء بعضی جملاتش شمه‌‏ای بعرض رسید عبارتند از پیشگفتار و توضیحات مؤلف‏ پیرامون هریک از فصول ۲۲گانه و پیوستهای آن شامل یادداشتهای گائوک آلمانی‏ (هوشنگ) و احسان الله خان دوستدار و مطالب متفرقه دیگر که عجالتا مورد نظر نگارنده نیست.همچنین به آن بخش از گفتارها که از نوشته‏‌های دیگران نقل شد و دارای اساس و پایه محکمی نیست کاری نداریم و بحثی پیش نمی‏‌آوریم فی المثل در صفحه ۴۶۰ به نقل از کتاب«اسرار سقوط احمد شاه»نوشتهء مرحوم رحیم‌‏زاده صفوی‏ نقل شده که احمد شاه گفته بود«سبب عمده بقای جنگلیها در اوایل امر، تعلیمات خود من بود که همواره بوسیله محارم دربار، به افسران قزاق می‌فرستادم» که ادعائی است‏ پوچ و خلاف واقع، چه افسران قزاق او باستثناء معدودی انگشت‌‏شمار،بغیر از آدمکشی‏ و خونریزی هنر دیگری نداشتند. خود احمد شاه نیز، در طول مدت سلطنتش هیچ خدمتی‏ بملت و کشورش نکرد و اگر آقای حسین مکی دستش را نگرفته و با تألیف چند کتاب‏ بلندش نمی‌کرد در پیشگاه ملت ایران همچنان منفور باقی می‌ماند و او را همان احمد علافی‏ می‏‌شناختند که در سال قحطی ۳۶ قمری حاضر نشده بود گندمهای احتکار شده املاکش‏ را بنرخ عادله روز بمردم کشورش که از گرسنگی می‏‌مردند بفروشد.  او،در تمام‏ دوران سلطنتش یک نمره خوب آورد و آن امتناع از نطق آماده شده‌‏ای بود که از طرف نصره الدوله با تصویب ناصر الملک تهیه شده و قرار بود در ضیافت پادشاه انگلیس‏ بنفع قرارداد ۱۹۱۹ میلادی ایراد کند و نکرد و برای همین امر وجاهتی در پیشگاه‏ ملت بدست آورد، لیکن در تحلیل‏‌هائی که از طرف مؤلف در این کتاب بعمل آمده مطالبی گنجانده شده که نمی‌‏توان از آنها سرسری گذشت و بایستی با کمال نقد و تحقیق بررسی‏ شوند تا سره از ناسره جدا و حقایق آشکار گردند.

آقای برزویه دهگان نوشته‏‌اند:«یادداشتهای یقیکیان دربارهء وقایع جنگل، از هنگام ورود ارتش سرخ کاملتر و گسترده‏‌تر بررسی شده و دلیل جامع بودن آن این‏ است که نویسنده یادداشتها ارتباط بسیار نزدیک با رهبران قیام و قوای شوروی داشته‏ است!»[۶]

این کمال و گستردگی را چنانچه نویسنده پیشگفتار در چهارچوب ۱۷ ماهه انقلاب‏ سرخ محصور می‌نمود و به وقایع جنگل پیوند نمی‌‏داد شاید بجا و مناسب‏تر می‏‌نمود و الا با توجه باینکه وقایع جنگل از شوال ۱۳۳۳ شروع و تا دوم ربیع الثانی ۱۳۴۰ قمری‏ ادامه داشته است چگونه میتوان این ادعا را ثابت نمود؟ از این گذشته اعتراف خود یقیکیان مطرح است که میگوید سه بار دژبان بالشویک انزلی حکم اعدامش را صادر نموده این چه‏‌جور ارتباط نزدیک است آنهم با قید واژه(بسیار)که شخص را مواجه با اعدام می‌سازد؟ مع‌هذا چنانچه در وجود این ارتباط بسیار نزدیک تأکید شود ارتباط با رهبران قیام جنگل مسلم نیست و بطوریکه قبلا گفته شد گهگاه،همراه قونسول انگلیس، بدیدن میرزا کوچک خان می‌‏آمده مترجم بیانات طرفین بوده است.

نوشته‏‌اند[۷] که«یقیکیان همراه سردار محیی و میرزا کریم خان و میرزا حسین‏ کسمائی و اشرف الدین مدیر روزنامه نسیم شمال به تشکیل مجامع ملی و دادن کنفرانسها پرداختند»!

باید عرض کنم که سردارمحیی و میرزا کریم خان و اشرف الدین حسینی نسیم شمال‏ اصلا و ابدا اهل سخنرانی و کنفرانس نبودند این مسئله بهمهء گیلانیها روشن است که‏ فعالیت و تلاش این آقایان در استقرار مشروطی عملا با گفتار و تحقیقات فردی صورت‏ می‏‌گرفته است.در دیدوبازدیدها و مکالمات خصوصی بضرر استبداد و نفع مشروطیت‏ تبلیغ می‏‌نموده و محرمانه به تهیه ابزار جنگ و جمع‏‌آوری داوطلب و آنچه که برای‏ جنگ و نبرد ضرورت داشت می‏‌پرداختند.دادن کنفرانس و سخنرانی بعهده میرزا حسین خان کسمائی بود که از نطق و بیان بهرهء کافی داشت.تبلیغ فوائد مشروطیت از راه مطبوعات بعهده اشرف الدین حسینی مدیر روزنامه نسیم شمال بود.مجامع ملی را مردم‏ کوچه و بازار که تشنه حریت و آزادی بودند خودشان تشکیل میدادند.سردار محیی که‏ آنزمان معز السلطان لقب داشت اهل مبارزه و رزم بود و برادرش میرزا کریم خان‏ (خان اکبر)طراح و اندیشمند و سیاستمدار.وانگهی یقیکیان هینچاک در آن ایام، هنوز شهرت کافی بدست نیاورده بود تا همدوش و در ردیف سرشناسان مشروطیت قلمداد شود و با بودن یفرم خان داشناک در رأس ارامنه فعال مشروطیت که سرا و علنا با دست‏ اندرکاران آنروز همراه و هماهنگ بود،یقیکیان تحت الشعاع قرار گرفته محلی از اعراب‏ نداشت.استناد به تاریخ انقلاب مشروطیت ملک‏‌زاده نیز صحیح نیست زیرا شادروان‏ دکتر مهدی‌خان ملک‏‌زاده تصور می‌کرد میرزا حسین خان کسمائی همان یقیکیان است بدین‏ جهت بعد از ذکر نام حسین کسمائی در بین الهلالین نام یقیکیان را آورده و یقیکیان‏ را نام خانوادگی حسین کسمائی فکر میکرده و مرتکب اشتباه شده است‏.[۸]

آقای بروزیه دهگان نوشته‏‌اند که«یقیکیان،لزوم انجام اقداماتی را برای نجات‏ ایران به ناصر الملک(نایب السلطنه)گوشزد کرده است».[۹]

این اظهارنظر گرچه به نقل از اسماعیل رائین نوشته شده ولی مرحوم رائین نیز دچار اشتباه شده بود زیرا ناصر الملک(قراگوزلو)با مقام و معلومات و شهرت جهانیش‏ کسی نبود که امثال رائین و یقیکیان به او درس سیاس و کشورداری بیاموزند و انجام‏ اقداماتی را برای نجات مملکت توصیه نمایند.

در صفحه ۹ پیشگفتار درخواست اسلحه و کمک میرزا کوچک خان را از بالشویک‏ های قفقاز متذکر شده و در صفحه ۱۰ همان پیشگفتار میرزا ابوطالب آموزگار را از نزدیکان خاص زعیم جنگل معرفی نموده که چون قبلا در این باره سخن رفته است به‏ تکرارش نیاز نیست.

جمله‏‌ای در صفحه ۱۲ پیشگفتار ذکر شده است که جلب توجه می‏کند بدین بیان‏ که«پس از ورود قوای شوروی به انزلی یقیکیان در دیدارهای متعددش از میرزا کوچک‏ خان،از او خواسته است که نیروی خود را به رشت نزدیک نماید تا هنگام خروج نیروی‏ انگلیس از رشت حادثه ناهنجاری روی ندهد!»

از این جملات چنین برمیاید که زعیم جنگل به تعلیمات و رهنمودهای یقیکیان نیاز داشته و گوش می‏‌خوابانده است تا اقدامات و تصمیمات انقلابیش را با نظریات یقیکیان‏ هماهنگ سازد که خود این امر فی نفسه تهمت و اهانت است.در جائی که نیروی انگلیسی‏ با همه‏ توانائی و تجهیزات نظامیشان نتوانند حتی بقدر پنج دقیقه،مقابل حمله ارتش‏ سرخ در غازیان مقاومت کنند و راه فرار در پیش بگیرند،توصیه یقیکیان به نزدیک شدن‏ قوای جنگل حومه رشت چه معنائی می‌توانست داشته باشد؟

چه حادثهء ناهنجاری می‌توانست هنگام عقب‌‏نشینی قوای انگلیس از رشت وقوع‏ یابد تا جنگلیهای غیر متعهد،عقب‌‏نشینی انگلیسیها را از رشت بسلامت و بدون هیچ‏ حادثه‌‏ای تامین نمایند؟

قطع نظر از صفحه ۱۳ پیشگفتار(موضوع مقاله یقیکیان بعنوان سرمایه خارجی) که رجوع خوانندگان منحصرا بشماره‏‌های ۴ و ۶ و ۹ روزنامه طلوع رشت احاطه شده‏ و دقت نکرده‏‌اند که در شماره‏‌های ۱۱ و ۱۳ نیز ادامه یافته است در صفحه ۳۵ توضیحات‏ عنایتی هم نسبت باین جانب نموده نوشته‏‌اند:

«ابراهیم فخرائی نویسندهء کتاب سردار جنگل در صفحه ۲۷۴ کتابش نامی از یقیکیان و روزنامه‏‌های«ایران کنونی»و«ایران کبیر»آورده.بخشی هم از یادداشتهای‏ گائوک را در صفحه ۳۸۴ همان کتاب نقل کرده.شگفت‏‌انگیز این است که فخرائی که‏ برخی مطالب روزنامه‏‌ها و مجلات منتشر شدهء بعد از ۱۳۲۰ را راجع به وقایع جنگل در کتاب خود آورده چرا اشاراتی به ۱۷ ماه انقلاب در گیلان نکرده است،حال آنکه در صفحه ۱۶۹ کتاب«گیلان در گذرگاه زمان»میگوید:تاریخچه ۱۷ ماهه انقلاب گیلان‏ از نوشته‏‌های باارزش یقیکیان است.

از سوی دیگر،فخرائی در یادداشتی که برای سپانلو نویسنده کتاب«نویسندگان‏ پیشرو»فرستاده(صفحه ۲۰۸)درباره یقیکیان گفته است اطلاعاتش را جمع به انقلاب‏ و زمامدارانش همه صحیح و باصطلاح دست اول است.یکی دو فقره تلگراف واصل از مسکو را که محرمانه بوده و در مجله فروغ و کتاب سردار جنگل چاپ کردم از ایشان‏ بدستم رسیده بود.نکته شگفت‌‏انگیز این است که فخرائی با آنکه یکی دو فقره تلگراف‏ واصل از مسکو را که محرمانه بوده از یقیکیان گرفته است در کتاب خویش(سردار جنگل)ذکری از مأخذ آنها نمی‌کند و پس از سپری شدن ۱۸ سال از انتشار چاپ اول‏ سردار جنگل در حاشیه یک کتاب ادبی بر این مطلب اشاره میکند.»

جملات مزبور،عین عبارات مؤلف کتاب«شوروی و جنبش جنگل»است بدون‏ یک کلمه پس و پیش که بزعم خود خواسته است نقطه‏‌ضعفی از این جانب نشان دهد و بگوید در نقل مطالب رعایت امانت نشده است و حال آنکه اشتباه نموده به بیراهه رفته‏‌اند.

چقدر بجا بود که پیش از اظهار شگفتیهای مکرر بخود اینجانب مراجعه و توضیحات لازم را استعلام می‏‌کرد که با فرض عدم تقاعد زحمت اظهار شگفتی را بخود هموار می‌ساختند.

همه می‌دانند که در سلطنت پهلوی،فعالیت افراد،محدود و زیر نظارت تأمینات،و کنترل مقاماتی بود که حتی برای وزراء و وکلای مجلس و شخصیتهای موردنظر، پرونده‌‏سازی می‌شد،رببهانه‏‌های موهوم و اتهامات واهی،دستگیر و بزندان می‏‌افتادند.

مقتضیات و تجارب مکتسبه آن ایام ایجاب می‌کرد از ذکر نام یقیکیان بعنوان‏ دهنده دو فقره تلگراف سری مقامات شوروی بیک مجله‏‌نویس ایرانی خودداری شود چه، تأمینات شهربانی و رکن دوم ستاد ارتش و مأمورین خفیه شوروی«گ.پ.او»که‏ در کشور ما کم نبودند باین قبیل مسائل،حساسیت داشتند و حقیقت امر اینکه برای‏ دهنده تلگرافات سری به مجله‌‏نویس ایرانی خطر جدی وجود داشت که با دستگیری و تحقیق از او بپرسند تلگراف رمز را از کجا و چگونه بدست آورده است؟بحسابش در زندان برسند و با او همان کنند که با دیگر زندانیان کردند.این بود که در مجله فروغ‏ رشت بمدیریت اینجانب از ذکر نام یقیکیان خودداری گردید لیکن بمجرد رفع تضییقات‏ و پدید آمدن آزادی مختصر در افق سیاسی کشور بذکر نامش در کتابهای«سردار جنگل»و«گیلان در گذرگاه زمان»مبادرت گردید.

باینکه چرا اشاره‏‌ای به ۱۷ ماه انقلاب نکرده‏‌ام از آن جهت بود که انقلاب‏ گیلان تنها در همان ۱۷ ماه که یقیکیان وقایعش را در روزنامه‏‌هایش نوشته حصر نداشته‏ بلکه وقایع ۱۷ ماه مزبور جزئی از وقایع انقلاب جنگل بوده که شرح آن تفصیلا در کتاب سردار جنگل بیان گردید.

نوشته‏‌اند که محمود رضا طلوع به توسط سردار سپه بنمایندگی مجلس شورای‏ ملی رسید و مطیع اوامر دیکتاتوری گردید.[۱۰] این اظهار هم مغرضانه و خلاف حقیقت‏ است.محمود رضا طلوع از احرار بنام گیلان و مردی شجاع و مبارز بود در انقلاب‏ جمهوری گیلان کمیسر قضائی و بعد از انقلاب،از طرف مردم لاهیجان بنمایندگی مجلس‏ شورای ملی انتخاب گردیده بود.از ناحیه سردار سپه نه‏‌تنها توصیه‌‏ای به انتخابش نشد بل‏ این انتخاب خشم سردار سپه را نیز برانگیخته بود.سردار سپه در دوران انقلاب‏ جمهوریت،او را به عنوان کمیسر قضائی می‌شناخت و می‌دانست که فردی آزادیخواه و مخالف دیکتاتوری است بهمین جهت در مدیریت روزنامه طلوع دچار حبس و زجر و تبعید شده روزنامه‏‌اش نیز توقیف گردیده بود.در وکالت مجلس شورای ملی در معیت‏ روانشاد فرخی یزدی اقلیتی تشکیل داده بکارهای ناصواب دولتهای وقت ایراد می‏‌گرفت‏ مبغوض رضا شاه و مورد تعقیب مخفیانه تأمینات بود.در سفرش به اروپا که از راه مسکو بایران بازگشت به بهانهء اینکه آرامگاه لنین را دیده است غضب شاه نسبت به وی تحریک‏ و تشدید گردیده بود چنانکه در یکی از روزهای شرفیابی(برخلاف انتظار)گوشش‏ را گرفته بسختی فشار داده بود که از صدمه این عمل دور از نزاکت مدتها می‌‏نالید و رنج می‏‌برد و مداوا می‏‌کرد.

اواخر عمر که بکارهای شخصی و وکالت دادگستری اشتغال داشت با صرف قهوه‏‏ یکی از روسای ادارات رشت که از مأمورین خفیه شاه بشمار می‌رفت مسموم گردید و درگذشت.شایسته نبود و حتی دور از وجدان و انصاف است که بعد از گذشتن ۴۵ سال‏ از دوران مبارزات دلیرانه و شهادت این فرد آزاده نیکنام چنین برچسب ناروا به وی‏ زده شود.

در توضیحات فصل ۵(صفحه ۵۰۴)ضمن شرح احوال کمیسر تجارت توضیح داده‏ شده است که این شخص باید همان کسی باشد که صدرالاشراف درباره‏‌اش می‌‏نویسد:«من‏ مذاکرات جنگلیها را با بالشویکها هر روز اطلاع داشتم زیرا رضازاده فرزند حاجی‏ رضا فخرائی که از اتباع جنگلیها بود از غازیان،جریان اوضاع را بمن پیغام می‌داد من‏ مینوت معاهده‌‏ای را که رضازاده بخط خودش برایم فرستاده داشتم که مجاهدین بردند.»

نه جناب!اینجا نیز اشتباه نموده‌‏اید مقصود صدرالاشراف، ابوالقاسم رضازاده نبود، ابوالقاسم رضازاده هیچگونه ارتباطی با صدرالاشراف نداشت. مقصودش حاجی آقا رضازاده‏ برادر بزرگتر ابوالقاسم است که صدرالاشراف در مأموریت ریاست استیناف گیلان‏ به خانه‌‏اش وارد شده مورد پذیرائی قرار گرفته بود.

صدرالاشراف در یادداشتهایش که از طرف دکتر صدر(فرزندش)در مجله وحید نشر یافت‏[۱۱] فقط، نامی از رضازاده برده است و این شما هستید که ابوالقاسم را در بین‌الهلالین آورده و دچار اشتباه شده‌‏اید. تازه اظهارات خود آقا هم نادرست است زیرا حاجی آقا رضازاده در غازیان سکونت نداشت تا از آنجا به صدرالاشراف پیغام بفرستد، تاجری بود مقیم انزلی که نه وقایع‌‏نگار آقا بود، نه از اتباع جنگلیها. معاهده جنگل با بالشویکها هم کتبی نبود تا مینوت آنرا رضازاده برای آقا بفرستد و آقا بدین طریق‏ حق نان و نمک را تلافی نماید!

جمله‌‏ای از کتاب«سردار جنگل»را در صفحه ۵۴۳ نقل کرده‏‌اند که نوشته‏‌ام: «از طرف انقلابیون گیلان سید جعفر جوادزاده(پیشه‏‌وری) و مسیو یقیکیان ارمنی که‏ بعدها مدیر روزنامه ایران کبیر و ایران کنون شد همراه میرزا احمد خان حیدری با سمت نمایندگی ببادکوبه رفتند همچنین افراد دیگری بنمایندگی از سایر ولایات ایران‏ از قبیل زاخاریان و کاظم امیرزاده و چلنگریان و موسوی»و آقای دهگان نوشته‏‌اند که«همین اشتباه را اسماعیل رائین و رحیم رضازاده ملک به نقل از نوشته فخرائی‏ تکرار کرده‏‌اند.»

باید به اطلاعشان برسانم که نوشتهء مرحوم اسماعیل رائین و آقای رحیم رضازاده‏ ملک به نقل از کتاب«سردار جنگل»نبود،به اخبار بدست آمدهء خودشان تکیه داشت، دلیلش هم این‏که ذکری از مأخذ اطلاع خودشان در این خصوص ننموده‌‏اند.

این مطلب را نگارنده از مرحوم میر صالح مظفرزاده که در کنگرهء باکو حضور داشت شنیده بودم و بگمانم در روزنامه‌‏های همان ایام نیز انعکاس یافته باشد از این‏ گذشته،در کتاب دکتر شاپور رواسانی استاد دانشگاه اولدنبورگ آلمان بنام«میرزا کوچک خان جنگلی و اولین جمهوری شورائی ایران»[۱۲] مستندا به کتاب م.س.ایوانف‏ (مورخ معروف شوروی)شرکت یقیکیان را در کنگره باکو همراه جوادزاده،بلومکین، سلطان‏زاده،حیدرعمواوغلی و چند نفر دیگر تایید کرده است‏[۱۳] معهذا،چنانچه با وجود همه‏ این مراتب منکر حضور یقیکیان در کنگره باکو باشند امر مهمی نیست حضور یا عدم حضورش تأثیری در ماهیت کنگره نداشت و تغییری در اوضاع و احوال آن ایام‏ نمی‌داد.کنگره که از اول سپتامبر ۱۹۲۰ میلادی تا هفتم همان ماه برگزار شد می‌‏بایست‏ با شرکت یکهزار و نهصد نفر عضو از ۲۷ کشور و ملیت با برنامه معینی افتتاح و با برنامه معینی پایان یابد که برای امثال یقیکیان حقی منظور نشده بود همچنانکه برای‏ بسیاری از حضار که مهمتر و با صلاحیت‌‏تر از یقیکیان بودند امثال جوادزاده،لاهوتی، عمواوغلی،احسان الله خان حقی منظور نگردیده اجازه سخنرانی داده نشد.نمایندگان‏ جنگل میر صالح مظفرزاده و گائوک آلمانی که اینوقت در مراجعت از مسکو بایران،در بادکوبه بسر می‌‏بردند پیش از تشکیل کنگره ‏نامهء اعتراض ‏آمیز به کنگره نوشته تذکر داده بودند تعدادی از افراد ناصالح که شایستگی حضور در کنگره را ندارند با سمت‏ نمایندگی از گیلان به کنگره اعزام شده‌‏اند[۱۴] و پیشنهاد نموده بودند بمنظور روشن شدن‏ مسائل مربوط به انقلاب گیلان کمیته‌‏ای با شرکت افراد مجرب تشکیل یابد که از طرف‏ هیئت رئیسه کنگره باین پیشنهاد و مراجعات بعدیشان مطلقا جواب داده نشد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاورقی ها:

[۱] . صفحه ۲۵ همین کتاب.

[۲] . صفحه ۲ پیشگفتار.

[۳] . صفحه ۴۱۵ یادداشتها.

[۴] . تاریخ جراید و مجلات ایران صفحه ۳۴۴٫

[۵] . ایران کنونی شماره ۲۹ سال نهم(۲ر۷ر۱۳۲۲٫)

[۶] . صفحه ۲ پیشگفتار.

[۷] . صفحه ۷ پیشگفتار.

[۸] . جلد پنجم تاریخ مشروطیت ملک‏زاده صفحه ۱۳۵٫

[۹] . صفحه ۸ پیشگفتار.

[۱۰] . صفحه ۴۵ پیوستها.

[۱۱] . شماره ۱۲ سال ۱۸٫

[۱۲] . صفحه ۱۸۸٫

[۱۳] . مختصری درباره تاریخ ایران.مسکو.م.س.ایوانف صفحه ۲۰۰٫

[۱۴] . هیئت نمایندگی ایران ۱۹۲ نفر بودند.

 

منبع : سایت رنگ ایمان

یک پاسخ ارائه کنید