هیأت اتحاد اسلام گیلان-2
دیگر آن که چطور مى توان پذیرفت که میرزا کوچک خان, بدون رایزنى و هماهنگى با علماى بزرگ شیعه, که پیوند تنگاتنگ و ژرف با آنان داشته,
به سازمان پنهانى پیوسته که به اشاره و فرمان دربار تشکیل شده است. و شگفت این که حاضر شده با چشمان بسته, به زیرزمین برده شود, کفن بپوشد و در برابر چند نفر کفن پوش و سیاه پوش با صورتهاى بسته, بنشیند و سوگند یاد کند که اسرار آنان فاش نگوید و سپس یکى از آنان, مطلبى درباره عظمت اسلام و مسلمین و… بگوید و میرزا هم, بدون این که چون و چرا کند و پرسشى داشته باشد و بداند که چرا وچگونه این تشکیلات مخفى به وجود آمده است و… خود را در اختیار آنان قرار دهد. جناب نویسنده, خوب مى دانست که روحانیت شیعه, چه در روزگارى که او از آن سخن مى گوید و چه پیش و چه پس از آن, اهل این گونه پنهان کاریها و سیاه بازیها نبوده, بلکه آشکارا و بدون هیچ ترس و واهمه, با استعمارگران به رویارویى برخاسته, اتحاد و همبستگى اسلامیان را فریاد کرده و از مسجد و منبر سخن و برنامه خود را براى شیفتگان راه حق و ستیزندگان با استعمار اعلام کرده است و اگر پنهان کارى هم داشته, به سبک و روش فراماسونها , که ذهن و فکر نویسنده را به خود مشغول داشته نبوده است, بلکه به سبک و روش اسلامى و به گونه تقیه بوده وبا آشنایى کاملى که دلیر مردان عرصه هاى خطر , با یکدیگر داشته اند و آن هم, نه با چشم و صورت بسته, که باز و در روشنایى کامل.
نوشته است:
(میرزا در رشت کمیته مخفى تشکیل داد که اعضاى آن تا کنون شناخته نشده اند افراد این کمیته, مجالسى که هدف آن, به ظاهر, بیش تر عیش و عشرت و خوش گذرانى بود, ترتیب مى دادند و در این گونه مجلس, در حالى که رقاص ها و ساز زن ها مشغول پاى کوبى و دست افشانى بودند, افراد کمیته اصلى, با آزادیخواهان رشت مذاکره مى کردند و آنها را براى پیوستن به تشکیلات آماده مى ساختند.)
نخست آن که میرزا چنان پنهان کارى که نویسنده مى پنداشته, نداشته و این چنین نبوده که اعضاى کمیته ناشناخته باشند, بلکه براى آگاهان و خواص و هر اهل پژوهشى, اعضا شناخته شده بودند. مردم, علماى بزرگ و اهل پرهیز و احتیاط و همه سونگر و دقیق, از کسى پشتیبانى نمى کنند که نمى شناسند, یا گروه مخفى ناشناخته اى دارد و با آنان همفکرى و رایزنى و برنامه ریزى مى کند. این که علماى بزرگ آن روزگار, از سر تا سر ایران, از میرزا به نیکى یاد کرده و نهضت او را اسلامى و مقدس شمرده و براى مردم, آشکارا باز گفته اند و مردم خطّه شمال و بسیارى از غیور مردان از دور و نزدیک به میرزا و نهضت او پیوسته اند, نشان گر شناخت روشنى است که از میرزا داشته اند. حرکت میرزا, یک حرکت مردمى تمام عیار بوده و با مردم و انگیزانندگان آنان, که علماى پرهیزگار و آگاه باشند, سر وکار داشته است و باید آنچه در نهضت مى گذشته, براى مردم و علما روشن باشد که با او همراهى و همکارى و همفکرى کنند و گرنه, آن گونه که نویسنده پنداشته مخفى باشد, بسان فراماسونها, در مرحله نخست خود رهبرى از مردم دورى مى گزیند , تا اسرار سازمانش فاش نشود و در مرحله بعد, مردم از این چنین سازمان ناشناخته اى, دورى مى گزینند; آن هم شیعه, که هیچ چیز را بدون چون و چرا نمى پذیرد.
این که نوشته: (افراد این کمیته مجالسى که هدف آن, به ظاهر, بیش تر عیش و عشرت و خوش گذرانى بود و رقص و پاى کوبى, ترتیب مى دادند.) چطور مردم مسلمان, شیعه و باور مند به ارزشها وادبها و سنتهاى اسلامى, حاضر شدند از کسانى پیروى کنند و حرف شنوى داشته باشند و در پناه خود بگیرند که این چنین محفلها و مجلسهایى داشته اند. فرض این است که مردم, از تشکیل جلسه هاى کمیته در پشت صحنه مجلسهاى عیش و نوش, براى کارهاى مبارزاتى بى خبر بوده اند. یعنى مردم, ظاهر قضیه را مى دیده اند. حال چگونه این مردم, با دیدن چنین مجلسهایى, عاشقانه در راه مقدسى که میرزا براى آنها ترسیم کرده, جان نثار مى کردند؟
به گفته نویسنده, و به اعتراف همه کسانى که میرزا را مى شناخته اند, میرزا سخت به آداب و آیین و دستورها و آموزه هاى اسلامى پاى بند بوده, حال چگونه راضى شده این گونه مجلسهایى به نام حرکت او, بر پا شود و در پرتو رقص و پاى کوبى و دست افشانى, نشستهاى سرّى خود را برگزار کند.
نویسنده که:
(با ساواک ارتباط داشت و از همکاران اداره کل نهم ساواک, که محل تجمع اندیشمندان و نخبگان وابسته به ساواک بود, محسوب مى شد.)51
و به گفته نورالدین کیانورى:
(در آغاز عامل انگلستان بود, ولى بعد ارباب عوض کرد. آمریکاییها به او پیشنهاد کردند که تو کتاب فراماسونرى را چاپ کن و پول مفصل آن براى خودت.واقعاً هم پول مفصلى درآورد و ثروتى به هم زد.)52
تلاش ورزیده, در پرتو مقدمه اى به یادداشتهاى میرزا اسماعیل جنگلى و به ظاهر خدمت به نهضت جنگل, نهضت ضدّ انگلیسى و بیگانه ستیز جنگل و رهبرى آن را, به گونه اى گرفتار در تارهاى عنکبوتى فراماسونرى جلوه بدهد و از این راه, هم چهره رخشان, با صفا, مؤمن, انقلابى و مردمى میرزا, را خدشه دار کند و هم نهضت پرشور و خروش و حماسه آفرین جنگل را وابسته به بیگانگان جلوه دهد و از الگو شدن آن براى نسلهاى بعدى جلوگیرى کند و از این راه خدمتى به اربابان خود بکند.
افقهاى نگاه اتحاد اسلام
1. استقلال در پرتو اتحاد: نهضت جنگل و اتحاد اسلام, سرچشمه, آبشخور فکرى, مرامى, آیینى و روشى آن, با هدف و آرمان بلند همبستگى اسلامیان, تا راندن نیروهاى بیگانه از مرز و بوم اسلامیان, کوتاه کردن دستان آلوده از دسیسه بازى و دستان و دست اندازى در قلمرو مسلمانان, در افتادن با بیدادگران و استبداد پیشگان و تلاش براى بهروزى, سرافرازى, شکوه و مجد مسلمانان و در هم کوباندن بازدارنده ها و هموار کردن راه هاى تعالى و پیشرفت اسلامیان و… پا گرفت. یعنى همان هدف و آرمانى که سید جمال, داشت, با همان افقهاى نگاه و چشم اندازها, البته در قلمروى که عرصه میدان دارى داشتند و توان فکرى و ذهنى آنان یارى مى کرد.
در روزگارى اتحاد اسلام درخشید و شمع جمع اسلامیان ایران زمین و چلچراغ شبهاى دیجور شد که ایران سخت در تنگنا قرار گرفته بود و از هر سویى, آزمندان, به آن چشم دوخته بودند و براى مجالى لحظه شمارى مى کردند که چشمهاى بیدار فروهشته شوند.
اتحاد اسلام, گروه عالمان بیدار و آگاه و هوشیار, در این مجال و هنگامه سخت جان سوز و توان فرسا, که نفسها در سینه ها حبس شده و قلبها به تپش افتاده بود, با شناخت دقیق و همه سویه زمان و درک بهنگام, رویدادهاى جهانى, براى جلوگیرى از قطعه قطعه شدن سرزمین مقدس ایران, به دور از هر نوع تنگ نظرى و بسته فکرى به پاخاست و همگان را به یکدلى, همبستگى و اصلاح بین خود و دورى گزینى از دشمنیهاى فرقه اى, گروهى و قبیله اى فرا خواند. و به نیکوترین روش برنامه هاى خود را پیش برد و تلاش ورزید, همگان را بر مدار اسلام ناب, رفتار برادرانه و دادگرانه به گردش درآورد و از نیروهاى خودى, دژى استوار, در برابر یورش گران و آزمندان به سرزمین اسلامى ایران بنا کند که در این راه, گامهاى بلندى برداشت و توانست دست اهریمنان و یغماگران را از این مرز و بوم کوتاه کند و پاسدارى از استقلال کشور اسلامى ایران را در آن برهه پرحادثه و سرنوشت ساز, به نام خود, در قلب تاریخ, جاودانه سازد.
در روزنامه جنگل, ارگان هیأت اتحاد اسلام, آمده است:
(ما قبل از هر چیز, طرفدار استقلال مملکت ایرانیم. استقلال, به تمام معنى کلمه; یعنى, بدون اندک دخالتى و نظریاتى, از هیچ دولت اجنبى, و از نقطه نظر, تمام دول, چه همجوار, و چه غیرهمجوار, در مقابل یکسان است. اصلاحات اساسى مملکت و رفع فساد تشکیلات دولتى, که هر چه بر سر ایران آمده از فساد تشکیلات است.
ما, به نام اتحاد اسلام قیام کردیم و به این جمعیت مقدس منتسبیم… نباید مسلمانان برادرکشى کنند و به نام شیعه و سنّى و سایر عناوین مذهبى, به جان هم افتاده و مجال استفاده به دشمن بدهند…. هر جمعیتى که خدمتگزار ایران است, برادر موافق ماست و با دستجات منحرف از ایرانیت, سروکارى نداریم… این است نظریات اساسى ما که تمام ایرانیان را به هم صدایى دعوت کرده و خواستار مساعدتیم.)53
2. استقلال طلبى در دل بحرانها: اتحاد اسلام و بازوى توان مند آن, نهضت جنگل, با این نگاه و افق زیبا و دلگشاى دید, در روزگارى که هرگروه و هر صاحب نام و سیاستمدارى, تلاش مى ورزید خود را با یکى از قدرتهاى برترِ جهانى هماهنگ کند و در زیر بیرق آن به حرکت خود ادامه دهد, برجستگى خود و مرام خود را نمایاند و جایگاه بلند و عزت مندانه بینش و منش اسلامى را به زیبایى جلوه گر ساخت و در همان زمان نمایاند و گذشت زمان هم, نشان داد که این حرکت, بسیار خردمندانه و از پشتوانه خردورزانه اى برخوردار بوده است. این گروه, این همه را از اسلام و روحانیت با معنویت, پرهیزگار و آگاه به زمان و آشناى به آموزه هاى تعالى بخش و عزت آفرین اسلام داشت. اگر نبود این پشتوانه استوار و این بینش افق گشا و نورافشان, بى گمان, در آن هنگامه هاى سخت و غبارانگیز و دهشتناک که هر گروهى بر طبلى مى کوبید, هر سیاستمدارى به راهى مى پویید و هر تنابنده اى بانوایى همنوا مى شد و هیچ چیز و هیچ کس برمدار درست و درخور پذیرش در حرکت نبود, مى لغزید و به بى راهه فرو مى افتاد.
در روزگارى دلیرانه و بى باکانه از استقلال سخن گفت و زدن تو دهنى به بیگانگان مرز شکن و یغماگر را راه و رسم خود ساخت که بسیار کسان و گروه ها, در پناه پرچمِ بیگانه اى, بر آن بودند جان خود را از معرکه سالم به دَرْ برند و لقمه نانى به دریوزگى به کف آرند و به اشاره و کمک اربابان خارجى, به کرسى قدرتى دست یابند.
3. اسلام خواهى در روزگار فتنه ها: در گاهى از اسلام سخن گفت و زیباییها و آموزه هاى تعالى بخش, عزت آفرین و روح نواز آن را نمایاند که نام و یاد خدا در جهان, به فراموشى سپرده شده بود و کلیسا و کنشت و مسجد, از مدار خارج و زور و زر بود که حرف اول را مى زد و مرزها را, یکى پس از دیگرى, در مى نوردید و هیچ کورسوى معنویتى جلودار آنها نبود.
کمونیزم, با شعارهاى برانگیزاننده, به ظاهر انسانى و به سود رَسته هاى فرودین جامعه, با یورش به ارزشها و باورهاى دینى و حذف خدا از متن زندگى, بارور ساختن, گستراندن و برانگیزاندن نیازهاى مادى انسان و بى نیاز جلوه دادن انسان از نیازهاى معنوى و تکیه بیش از اندازه بر بُعد حیوانیت انسان و در افتادن شدید, خشن, بى باکانه و حیوانى, با هر کس و هر ایده و مکتب, که در برابر افسار گسیختگى و آزمندیهاى حیوانى انسان مى ایستاد و یا مى خواست در راه اصلاح و در مسیر درست قراردادن آن به تلاش برخیزد, عرصه دار بود و قدرت مندانه به پیش مى تاخت. این موج جدید, به خاطر شعارهاى نو و ضد سرمایه دارى, ضد استبداد و نظام ارباب رعیتى, گرچه از نگاه تیز نگران, دنیا را به سوى تباهى پیش مى برد و از مدار خارج مى کرد, امّا در چشم بسیارى از مردمان: فرو دستان, کشاورزان, کارگران, فرهیختگان, سیاستمداران, اهل حلّ و عقد, صاحب نفوذها, دانش مردان, روشنفکران, نویسندگان, هنرمندان, صاحبان حرفه و فن, بویژه جوانان احساسى و پرهیجان از رَسته هاى بالا و فرودین جامعه, جلوه اى زیبا داشت و مردمان فوج فوج, به کشور شورا و حکومت جدید و رهبران آن, که غریوشان گوشها را کر کرده بود, روى آورده بودند و آن جا را قبله آمال خود ساخته بودند.
در چنین دنیایى و در چنین زمانه پر از هیاهو و غوغا, کشاکش و هجوم گسترده و بى امان به باورها, ارزشها, سنتها, ادبها, فرهنگها و دینها, سخن از دین گفتن, آن را آیین زندگى خویش ساختن و در تمام زوایاى زندگى سریان دادن, آن هم دینى که افیون خوانده شده و ابزار دست قدرت مندان و اربابان, براى استثمار و استعمار انسانها, نشان گر پاى بندى ژرف, همه سویه, دقیق و از روى آگاهى و ایمان به دین خداست.
اتحاد اسلام, جنبش رهایى بخش جنگل, این که توانست در آن هیاهوى بزرگ, طوفان بنیاد برافکن و خانمان برانداز و در دل آن شعله هاى سرکش و سهمگین, از اسلام سخن بگوید و بر پیاده کردن فرمانها, دستورها و آموزه هاى آن پاى بفشارد و هیچ گونه سستى در این امر مهم را از هیچ کس نپذیرد و در سَرّا و ضَرّا, گامى از هدفهاى بلند و متعالى اسلام و اصول اساسى آن واپس ننشیند, معجزه بزرگ الهى و نمایان گرِ پر کششى و پرجاذبگى اسلام و دژ بودن قرآن و آیه آیه آن درگاه سختیها و بلاها و مصیبتهاى بزرگ و هستى سوز بود که در دل تاریکى, شعله اى از آن را جنگلیهاى خداجوى, برافروخته بودند.
اتحاد اسلام, در دل چنین آتشفشانى, استوار مى ایستد و بى هیچ ترس و دهشتى, دقیق تر, سنجیده تر و واقع گرایانه تر از هر مرام و هر مکتبى, از حقوق مادى و معنوى انسانها سخن مى گوید و بر ستم, چه ستم ارباب بر رعیت و چه ستم حاکمان بر مردمان, چه ستم فرا دستان بر فرودستان, چه ستم مردمان بر زنان, پدران بر دختران و یا شوهران بر همسران, مى تازد و زشتى و تباهى آن را مى نمایاند و از غیرت و حمیّت به دفاع بر مى خیزد بر هرگونه بى حمیّتى یورش مى برد و مالکیتهاى درست و بر مدار انسانى و به دور از بهره کشیها و حق کشیها را, پاس مى دارد و از مصادره داراییها, به ناحق جلو مى گیرد و در برابر بستنها و کشتنها, به نام انقلابى گرى سرسختانه مى ایستد و از هرج و مرج به راه انداختن, سوزاندن و برانداختن, به نام مبارزه با اربابان و استبدادگران باز مى دارد, و در برابر بى حرمتى و پست انگارى زنان, به نام آزادى, سرسختانه و شدید مى ایستد و واردشدگان به این حریم مقدس را تنبیه مى کند و در اوج کشاکشها, نزاعها, جنگ و گریزها و در افتادن با قواى استبدادیان و بیگانگان, راضى نمى شود به کسى ستم روا داشته شود, مالى به یغما برود, خانمانى برانداخته شود و بدون محاکمه کسى تنبیه, زندان و یا به دار آویخته شود.
دشمن در برابر زیبا رفتاریها
اتحاد اسلام و نهضت جنگل, با کارکرد زیباى خود, درازعمرترین حرکتى بوده که در خطّه اى از این سرزمین درخشیده, بالیده و پرتوافکنده است. از این روى, از آن جا که به خاطر زیباییها و جلوه هایش, آراستگى, مردانگى, غیورى و بى باکیِ دلاورانش, بویژه رهبر خوش قامت و خوش رفتارش, مى توانست براى همه نسلهاى بعدى الگو قرار بگیرد و هر چند گاه در گوشه اى از این سرزمین دلاور خیز, گروهى از جوانان علیه استبداد و استعمار قدبرافرازند, هجومِ همه جانبه به برج و باروى مقدس اتحاد اسلام و نهضت جنگل, از آغاز تاکنون, بسیار بوده و قلمها و حلقومهاى زهرآگین, همیشه و در همه حال به کار بوده اند, تا به گونه اى این حرکت را از جلوه و الگو شدن بیندازند. در این تلاش و حرکت اهریمنى, هم کمونیستهاى وطنى و وابسته, بسیار به تکاپو پرداخته و هزارها هزار صفحه به ننگ یورش بر قهرمانان جنگل آلوده اند و هم وابستگان به انگلستان, آمریکا و صهیونیزم جهانى و هم کژاندیشان بسته فکر.
تلاش همه اینها بر یک مدار مى گردد و آن جلوگیرى از الگو شدن یک خیزش دینى و پاى بند به اصول و ارزشها.
براساس همین هدف است که مزدورانى در لباس روشنفکرى و روشن اندیشى, وقتى همه راه ها را به سوى خود بسته دیده اند, بدون آن که مدرک, شاهد و گواهى درست و درخورِ اعتنا و اعتمادى ارائه دهند, یا آن را با فراماسونرها پیوند زده اند و یا با مارکسیستها و کشور شوراها و یا نابخردانه و از روى کوتاهى فکر و اندیشه, خیزش آفرینان جنگل, بویژه پیشاهنگ آنان را, کم خرد و ساده دل انگاشته اند که زهى بى شرمى!
* بررسى نسبتها: حال, با این سیمایى که از اتحاد اسلام و نهضت جنگل و دشمنان آنها رسم گردید, بر هر اندیشه ور, پژوهش گر تاریخ و جست وجوگرى بایسته است که آنچه به این نهضت و خیزش مقدس نسبت داده مى شود, به درستى, همه سویه, ژرف کاوانه, با در نظر گرفتن همه زیر و بم هاى حرکت و تنگناها, بنگرد و به ارزیابى بنشیند و روى نسبتهایى که داده شده و مى شود و خاطراتى که گفته شده و مى شود و سندهایى که ارائه شده و مى شود و جُستارهایى که نوشته شده و مى شود, درنگ ورزد که مباد دست فراماسونى در کار باشد که بخواهد همه حرکتهاى انسانى, از جمله حرکت جنگل را به گروه خود وابسته جلوه دهد, یا دست مارکسیستى در کار باشد, که بخواهد خیانت بزرگ و جبران ناپذیر کمونیستها و کشور شوراها را بپوشاند و همه گناه ها و کوتاهى ها, بى تدبیریها و خیانتها و… را به گردن جنگلیهاى باورمند و خداجوى بیندازد و از الگو شدن قهرمانِ بزرگى که اولین انقلابى بیدار جهان بود که با تکیه به اسلام ناب, در برابر کمونیست, در همان آغاز تولد, ایستاد و همه آن هیمنه و شکوهى را که براى خیلى ها, دروغین بودن آن روشن نبود, به سُخره گرفت, جلو بگیرد و سدّى بین او و جوانان, در همه عصرها و مصرها, برپا سازد.
ییا دست وابسته قدرتهاى بزرگ دیگرى در کار باشد که بخواهد اسلام ناب و روحانیت خیزش آفرین را از گردونه زندگى انقلابیون دور سازد.
* اتحاد اسلام و مرامنامه 1299: از این روى, ما از این زاویه به مرامنامه اى که به اتحاد اسلام و جنگلیهاى مسلمان و ناب اندیش, نسبت داده شده مى نگریم و این مرامنامه را به خاطر ابهامها, ناخالصیها و ناهمخوانیهایى که با ایدئولوژى, مرام و مسلک اتحاد اسلام و جنگلیها, در پاره اى از بندها دارد, نمى توانیم بپذیریم و بگوییم: جنگلیها و اتحاد اسلام, به دور از تنگناها, فضاسازیها, جوآفرینیها و شانتاژها و در فضایى باز و آزاد, تک تک این بندها را پس از بررسى و کندوکاو همه سویه و همه سونگرانه, پذیرفته و گذرانده و فرا راه مبارزه خویش قرار داده و به آن عمل کرده و پاى بندى نشان داده اند.
این نگاه نخست و فهم و برداشت بالبداهه از مرامنامه است که با این نگاه, ناخالصیها و ناهمخوانیهایى مى بینیم و در این صورت:
1. با توجه به مرام و ایدئولوژى اتحاد اسلام و جنگلیها, که بارها بار در سخنرانیها و بیانیه هاى میرزا کوچک خان و اعلامیه ها و بیانیه هاى اتحاد اسلام, پیش و پس از تصویب مرامنامه اعلام شده و روى آن تأکید گردیده, اصل چنین مرامنامه اى را منکر مى شویم که از جنگلیها و اتحاد اسلام باشد. بویژه در یکى از شماره هاى روزنامه جنگل (شماره 27, 7جمادى الثانى 1336/8) در پاسخ به نامه اى, مرام هیأت اتحاد اسلام, چنین شناسانده و شرح شده است:
(مرام هیأت اتحاد اسلام, حفظ استقلال اسلام و ایران و استقرار مشروطیت و تشکیل مجلس شوراى ملى و پاک کردن مملکت از لوث وجود خائنین است. ابداً منسوب به هیچ حزب و فرقه مخصوص نخواهد بود. افراد صالح ایرانى را از هر حزبى باشد, مقدس دانسته, او را با آغوش باز پذیرفته, به اتفاق او مشغول کار مى شود. بدکار را, از هر فرقه باشد, بد دانسته و ردّ مى نماید.)54
2. پاره اى از بندهاى آن را که اوج دارند و همخوانى با ایدئولوژى جنگلیها و مبانى اسلام, مى پذیریم و پاره اى دیگر را رد مى کنیم, با این گمان, که شاید دستهایى, چند بند ناهمخوانِ با مبانى فکرى اتحاد اسلام را, در مرامنامه گنجانده و بعدها نشر داده اند.
3. مى پذیریم که همه مرامنامه, بى گمان از جنگلیها و اتحاد اسلام است, با گمان بَریها و احتمالهاى زیر:
الف. جنگلیها تغییر ایدئولوژى داده و کمونیزم و مرام سوسیالیزم را پذیرفته اند.
این احتمال و گمان بَرى, به گوناگون دلیلها پذیرفته نیست و باطل بودن آن بر هر کسى که اندک آشنایى با جنگلیها و اتحاد اسلام داشته باشد, روشن است. از جمله: از موضع گیریها و برخوردهاى میرزا با بالشویکها و جریان کمونیست و نفاقها و خراب کاریهاى کمونیستها در گرماگرم نبرد جنگل با قواى انگلیس و استبداد داخلى, مى توان به این نتیجه رسید که میرزا به همکارى با بالشویکها در مبارزه با استعمار انگلیس و کوتاه کردن دست ایادى استعمار, عقیده داشته و در این راه صادقانه گامهایى برداشته, نه چیزى فراتر از این که عقیده مندى و باور به مرام و مسلک آنان باشد.
میرزا در سخنرانیها و بیانیه ها, مى گوید و مى نویسد: کمونیستها چنین و چنان کردند. این گونه بیانها و نوشته ها نشان گر این است که آنان جداى از گروه زیر فرمان او بوده و خط مشى و منش و مسلک جدایى داشته اند.
میرزا در یکى از بیانیه ها, خطاب به برادران مجاهد مى نویسد:
(… فعلاً از طرفى در فشار دشمنان و از طرفى در فشار کمونیستها هستیم. در این صورت, آنها دشمن ما را تقویت مى کنند, آنها خیانت مى کنند. فردا وقتى دشمن به خانه ما وارد شد, این عدّه منافق, با اموال غارت شده گیلان, فرار مى کنند… امّا عقاید من و رفقایم را در برابر همه اینها گفته و مى گویم: باید استقلال ایران محفوظ باشد. باید ملت ایران آزاد باشد. باید رشته انقلاب و زمام حکومت ایران, در دست ایرانى باشد. باید مقدرات ایران, در عهده ایرانى باشد….
کمونیستها, حق دخالت ندارند. عقاید و مسالک آزاد است, ولى نه به طورى که مخالف انتظامات اجتماعى باشد.
با انگلیسیها چرا طرفیم, براى این که در ایران آمدند و دخالت در امورات کردند. هر چه گفتیم, نرفتند. با دولت ایران چرا طرفیم, براى این که ظلم مى کنند و به جان و مال مردم تعدى و تجاوز مى کنند.
کمونیستها هم, دخالت در امور داخلى ما کردند. قتل و غارت و تعدّى نمودند. آنها مثل انگلیسیها و دولت ایران و مستبدین, ضرر خواهند داشت. بلکه چون اینها به اسم دوستى آمدند, ضررشان مؤثرتر خواهد بود.
…تکلیف ما این است که کمونیستها, انگلیسیها و دولت مستبدِّ ایران را در یک ردیف حساب کرده, به نام حفظ وطن و حفظ ایرانیت, محافظه حقوق اجتماعى, از همه دفاع کنیم و یقین داریم که خدا, یار و مددکار ما خواهد بود….)55
در تاریخ 15 ذیقعده سال 1338, به مدیوانى, از رهبران سوسیالیست خطّه گیلان مى نویسد:
(به اسم سوسیالیستى حرکاتى را درباره ما مرتکب شدید که سزاوار قشون مستبده نیکلا و قشون سرمایه دارى انگلیس است. با یک فرقه آزادى طلب, نوع پرست و یک جمعیت انقلابى, که مشقتهاى پى در پى چندین ساله دیده و هنوز هم, محصور دشمنان آزادى است, این نوع معامله مى کنید.)56
در تاریخ 16 برج عقرب 1299 در نامه اى که به احسان اللّه خان و خالوقربان, با عنوان: (هوالحق) مى نویسد, چنین آمده است:
(اسم سوسیالیستى و بالشویکى در ایران به حدى منفور شد که درخواب هم میل ندارند این حرف را بشنوند.)57
در تاریخ 23 ذیحجه الحرام 1338 در نامه اى به یوسف ضیاء بیک مى نویسد:
(اگر امثال اینها [کمونیستها و طرفداران بالشویکها] آزادى طلب و انقلابى هستند, بکشند و کشته شوند. خراب کنند و غارت نمایند, تا همه ببینیم که عملیات شان, چه مقدار ضرر تولید کرده و احساسات مسلمین ایران را که بالنتیجه, مستلزم نفرت عموم مسلمانان از بالشویکها, صریحاً تحریک نمایند.
براى نطقهاى علنى بر ضد اسلامیت, مردم را شورانیدند. همه ما را از مسیر انقلابى بازداشته, انقلاب مقدس را کشتند. در اول کار و اول قدم, این منظره هولناک و این همه نفرت بى حد و حصر را ایجاد کردند که اصلاحش را مگر یک دست غیبى کند.
با عملیات خود, انگلیسیها را به قدرى تقویت کردند که صدهزار قشون و هزار اراده توپ به انگلیسیها آن قدر کمک نمى کرد که عملیات حضرات نمود.)58
پس از ورود بالشویکها به ایران و درخواست ملاقات با میرزا در انزلى, و تأکید پیاپى بزرگان تهران و آزادیخواهان به میرزا براى پیوستن به آنان, میرزا و مجاهدین جنگل, به این نتیجه رسیدند که براى جلوگیرى از دست اندازیها و خراب کاریهاى ارتش سرخ, دعوت بالشویکها را بپذیرند و به خواست بزرگان و آزادى خواهان پاسخ مثبت دهند. از این روى, میرزا به انزلى رفت و بدین منظور:
(در کشتى کورسک, مجلسى مرکب از راسکولنکوف, فرمانده بحر خزر, و ارژنکیدر, کمیسر عالى قفقاز و اعضاى کمیته عدالت ایران[کمونیستهاى مهاجر به بادکوبه, که به دستور بالشویکها, براى به دست گرفتن دولت انقلابى در آینده, حزب کمونیست را تشکیل دادند.] اعضاى کمیته انقلاب ترکستان, تشکیل یافت, به میرزا کوچک خان, قبول حکومت ایران را با طرز بالشویکى, پیشنهاد کردند. ولى این پیشنهاد مورد قبول واقع نگردید. بعداً در نظر گرفتند حکومت مختلطى از عدالتیها [کمونیستها] و جنگلیها تأسیس شود, باز میرزا کوچک خان, اظهار داشت که چون اعضاى کمیته عدالت, سالها از ایران دور و به اخلاق محیط آشنا نیستند, باید زمام امور, دست کسانى باشد که از روحیات جامعه, با خبر و آگاه باشند.
پس از مباحثات طولانى, مقررات ذیل, با عدم رضایت و اعتراضات فرقه عدالت تصویب گردید:
1. عدم اجراى اصول کمونیزم, از حیث مصادره و ضبط اموال و الغاء مالکیت و منع تبلیغات.
2. تأسیس جمهورى انقلابى موقتى.
3. پس از ورود به طهران و تأسیس مجلس مبعوثان, هر قسم حکومتى را که نمایندگان ملت پذیرفتند, معمول بشود.
4. سپردن مقررات انقلاب, به دست این حکومت و عدم مداخله روسها در آن.)59
ب. اتحاد اسلام و جنگلیها, روش حکومت بالشویکها را, حفظ اصول اسلامى و بدون درآمیختگى با کمونیستها در حکومت انقلابى, پذیرفته و به برنامه سوسیالیزم, گردن نهاده و مرامنامه رابر این سیاق سامان داده اند, بى هیچ گرایشى به عقیده آنان, آن هم به گونه گذرا و کوتاه مدت, تا هنگامى که تهران فتح گردد و در تهران, برگزیدن هر گونه حکومتى و روشى, بر عهده نمایندگان مردم خواهد بود.
این گزینه و انگاره قرینه ها و نشانه هایى دارد:
1. قرارداد میرزا کوچک خان, با بالشویکها در بندر انزلى, در کشتى کورسک, و بیانه جنگلیها در تاریخ 18 رمضان1338, پس از قرارداد انزلى, نشان گر این معناست.
2. کنگره کسما که به عقیده فخرایى:
(در کنگره منعقده در کسما, به سال 1299 شمسى, روش اجتماعیون را انتخاب و مشى آینده جنگل , روى مقررات مدونى, به مبناى اصول سوسیالیزم, بنیاد نهاده شد.)60
البته اگر بالشویکها و کمونیستهاى هوادار آنان, به قرارداد انزلى پاى بند مى ماندند, با تدبیرى که میرزا در پیش گرفته بود, به سود ملت ایران و اسلام تمام مى شد, ولى چون بالشویکها, نقشه دیگرى در سر داشتند, به قرارداد پاى بند نماندند و دیرى نپایید که قرارداد از هم گسست و به مفاد آن عمل نشد و باخیانتهاى کمونیستها و خنجرهایى که آنان از پشت به میرزا و یاران وى زدند, مجالى براى ثمردهى قرارداد نماند.
ج. شاید پذیرش روش بالشویکها و مرام و مسلک سوسیالیزم و تصویب مرامنامه با گرایش سوسیالیستى, از روى تاکتیک و نقشه بوده است, براى خام کردن بالشویکها و استفاده از آنان در راه مبارزه با استبداد داخلى و استعمار انگلیس و براى جلوگیرى از ریزش نیروهاى هوادار; امّا ناآشناى به دقایق مبانى و اندیشه اسلامى, و برون رفت از تنگناهاى سه مثلث شوم: استبداد, انگلیس و بالشویکها.
این انگاره و گزینه هم, قرینه ها و نشانه هایى در نهضت جنگل دارد که از مطالعه فراز و نشیبهاى آن به خوبى به دست مى آید و با مبانى اسلامى هم, هماهنگى دارد که در جایى دیگر (در همین شماره, مقاله پاسخ به یک پرسش) به آن پرداخته شده است.
3. از نگاهى دیگر و با درنگ بیش تر روى مرامنامه, مى پذیریم که تمام بندهاى مرامنامه از اتحاد اسلام و جنگلیهاست, بدون هیچ یک از گمان بَریها و احتمالهاى یاد شده, بدین معنى که اتحاد اسلام و جنگلیها , با توجه و بدون این که از اصول و مبانى خود دست بشویند و از ایدئولوژى و مرام و مسلک خود روى برگردانند, این مرامنامه را سامان داده اند و آن دو بندى که به ظاهر شاید به پندار شمارى از صاحب نظران, ناسازگار و ناهمخوان با مبانى اسلامى و مبانى اندیشه و فکر جنگلیها و اتحاد اسلام, بنماد, هیچ گونه ناسازگارى ندارند. بدین شرح:
اتحاد اسلام و تساوى حقوق زن و مرد: در بند 9 ماده 2 مرامنامه آمده: تساوى زن و مرد در حقوق مدنى و اجتماعى.
تساوى زن و مرد در حقوق مدنى و اجتماعى, اگر به معناى تشابه, همانندى و یک نواختى باشد, درست نیست و اسلام آن را نمى پذیرد و با مبانى اتحاد اسلام و جنگلیها, به هیچ روى سازگارى ندارد و باید احتمالها و گمان بَریهاى پیش گفته, را پذیرفت و به آن گردن نهاد, ولى اگر به معناى برابرى باشد و به این معنى باشد که هیچ گونه برترى و امتیازى مردان بر زنان ندارند, درست است و با مبانى اسلامى سازگارى دارد.
شهید مطهرى مى نویسد:
(باید ببینیم, آیا لازمه تساوى حقوق, تشابه حقوق هم هست, یا نه؟ تساوى, غیر از تشابه است. تساوى, برابرى است و تشابه, یک نواختى. ممکن است پدرى ثروت خود را به طور متساوى میان فرزندان خود تقسیم کند; امّا به طور متشابه تقسیم نکند. مثلاً, ممکن است این پدر چند قلم ثروت داشته باشد, هم تجارتخانه داشته باشد, هم ملک مزروعى و هم مستغلات اجارى, ولى نظر به این که قبلاً فرزندان خود را, استعداد یابى کرده است, در یکى ذوق و سلیقه تجارت دیده است, در دیگرى, علاقه به کشاورزى و در سومى مستغل دارى, هنگامى که خواهد ثروت خود را در حیات خود, میان فرزندان تقسیم کند, با در نظر گرفتن این که آنچه به همه فرزندان مى دهد, از لحاظ ارزش مساوى با یکدیگر باشد و ترجیح و امتیازى از این جهت در کار نباشد, به هر کدام از فرزندان خود, همان سرمایه را مى دهد که قبلاً در آزمایش استعدادیابى , آن را مناسب یافته است.
کمیت, غیر کیفیت است. برابرى, غیر از یک نواختى است. آنچه مسلم است, این است که اسلام, حقوق یک جور و یک نواختى براى زن و مرد, قائل نشده است. ولى اسلام, هرگز, امتیاز و ترجیح حقوقى براى مردان, نسبت به زنان, قائل نیست. اسلام اصل مساوات انسانها را درباره زن و مرد , رعایت کرده است. اسلام, با تساوى حقوق زن و مرد, مخالف نیست, با تشابه به حقوق آنها مخالف است.)61
اتحاد اسلام و روحانیت: در بند 18 ماده 5 مرامنامه آمده: انفکاک روحانیت از امور سیاسى و معاشى.
اگر جدایى روحانیت از سیاست, به معناى جدایى روحانیت هشیار, زمان شناس, همه سونگر, آشناى با دقیقه هاى سیاسى و اجتماعى, پرهیزگار, شجاع, خشماگین در برابر ستم, استعمار, استثمار و استحمار و دفاع گر از مرز و بوم کشور و کیان دین و ناموس مردم باشد, هیچ خردمندى و هیچ انسان داراى اندک شعورى, با جدا بودن این چنین گروهى, با این ویژگیها, از گردونه سیاست, خرسند نیست و تن به آن نمى دهد و این جدایى را کمک به بنیاد ستم و بیداد مى داند و به دور از شعور و شمّ سیاسى و میدان دادن به هر گونه ستم, هرزگى, بى قانونى, مرز و ساختار شکنى و استعمار و استبداد.
روشن است که اتحاد اسلام و جنگلیها, با آن کارنامه درخشان, از آغاز , تا فرجام, و آن آگاهى بالا و درک دقیق از جریانها و نقشه هاى شوم قدرتهاى خارجى و ایادى آنان در داخل, نمى توانند در جرگه بى خردان و ناآگاهان به زیر و بمبهاى سیاسى باشند, و ناسازگار با شرکت جریان آگاه و دقیق و روشن اندیش و ضد ستم زمان خود, در حرکتهاى ضداستبدادى و استعمارى.
اتحاد اسلام و دلیر مردان جنگل, آگاهان, خردمندان و شعورمندان زمان خود بودند و در دارا بودن این ویژگیها, زبانزد خاص و عام و دوست و دشمن.
دیگر آن که : از موضع گیریها, برخوردها و نامه هاى میرزا به شخصیتهاى سیاسى زمان خود بر مى آید که آن خردمند بزرگ, درهر کسى, از هر فرقه و نژاد, از هر قوم و ملیت, گمان مى برد که شاید در او توانى باشد و بتواند در حرکت بزرگ و مردمى جنگل, نقشى بیافریند,او را با آغوش باز به شرکت در این رستاخیز بزرگ مردمى فرا مى خواند و از اومى خواست که به جرگه حق بپیوندند و حتى از کسانى که پیشینه ننگینى داشتند و مى دانست که پندها و اندرزهایش در آنان اثر نمى گذارد و آنان, روش و منش خود را رها نخواهند کرد و از بستر نرم و راحت, دل نخواهند کند و به جبهه حق نخواهند پیوست, با این حال, مى انگارد شاید خداوند در آنان گنجى از شعور و معنى و آرمانهاى بلند انسانى ذخیره ساخته باشد و در هنگامه اى برون افتد و به کار آید و سرزمینى را عطرآگین کند; از این روى از آنان مى خواهد, به جبهه حق بپیوندند و گذشته خود را جبران کنند و نام نیکى از خود به یادگار بگذارند.62
حال, با آن شعور و این اعتقاد و باور بلند, که در رهبرى نهضت جنگل موج مى زد و هر تماشاگرى را به شگفتى فرو مى برد, مى توان پذیرفت که در مرامنامه این جریان مقدس, چنین بند سخیف و به دور ازخرد انسانى و کمال انقلابى گنجانده شده باشد؟
افزون بر همه اینها, اتحاد اسلام را روحانیت اصیل, انقلابى, آگاه, پرهیزگار و شجاع بنیان گذارده و نهضت جنگل, به رهبرى روحانى آگاه و پرهیزگار و خردمند, پرتوى است از آن خورشید نیم روز.
حال, چگونه ممکن است با نقش آفرینى روحانیت بیدار و آگاه و زمان شناس, آشناى با سیاست و خوگر با زندگى مردم مخالف باشد؟
پس, یا این بند از مرامنامه را دستان آلوده گنجانده و نگاشته اند و یا این که هدف چیز دیگر است.
حرکت و خیزش بزرگ جنگل, با این که از آغاز تا فرجام, در پرتو رهنمودها, تدبیرها وهدایتهاى روحانیت اسلام شناس و جریان شناس و آگاه به سیاست و آشناى با سیاستمداران, پوییده و به اوج خود رسیده و هیچ گاه از پرتو این نور درخشان بر کنار نبوده; امّا در برهه اى احساس مى کند و با آگاهى از حال و روز روزگار خود, به این نتیجه مى رسد: اکنون که حرکت اوج گرفته و پرشتاب به پیش مى تازد و باز دارنده ها را یکى پس از دیگرى در هم مى کوبد و با هرسه اهریمن: استبداد داخلى, استعمار انگلیس و بالشویک خائن, به خوبى دست و پنجه نرم مى کند, این مثلث شوم, شمارى از روحانیان ناآگاه, واپس گرا و جامد اندیش را, در شهرها, روستاها و قریه هاى گوناگون برانگیخته و اینان, در کار حرکت و خیزش مردمى خلل پدید مى آورند و نهضت را از حرکت و پویش باز مى دارند و از این شمار, شمارى آگاهانه به جبهه باطل گراییده اند و از استبداد جانبدارى مى کنند و شمارى ناآگاهانه و بر اثر تبلیغات, سخنانى بر زبان جارى مى سازند که پیوند مردم را در بحرانى ترین روزها و آنات خیزش, از نهضت مى گسلند و در دل و ذهن نیروهاى وفادار به جنگل, شک و شبهه پدید مى آورند و شمارى از نیروهاى انقلابى و وفادار به نهضت را دچار ریزش مى کنند و به سوى دشمن سوق مى دهند و یا به گونه اى به مخالفت خشماگین علیه روحانیت اصیل و عرصه دار, بر مى انگیزند, از این روى, اتحاد اسلام, به فکر چاره مى افتد و چاره اى که در این روزگار و در چنان حال و روزى, به فکرش مى رسد این است که: در برابر این روحانى نماها و دین به دنیا فروشان و آخوندهاى دربارى و یا روحانیان بیرون از تشکیلات, که به خاطر در جریان امور نبودن و از سیاستهاى پشت پرده آگاهى نداشتن, سخنانى بر زبان جارى مى کنند که به گونه اى, حرکت مردم را از پیش روى باز مى دارند, در مرامنامه خود, این بند را مى گنجاند, تا از نقش آفرینى روحانى نماها و روحانیان ناآگاه و دربارى و وابسته و بیرون از گردونه نبرد حق و باطل جلو بگیرد و از همه مهم تر در برابر کمونیستها که سخت علیه جنگلیها سمّ پاشى و تبلیغات مسموم به راه انداخته بودند, بتواند بایستد و از بهره بردارى کمونیستها از کارکرد و موضع گیرى این بدنامان در لباس روحانیت و دین, علیه جنگل و آیین و مرام آن و روحانیت خوش فکر و خوش نام, جلو بگیرد.
کمونیستها, پس از ورود ارتش سرخ به ایران به سال 1299(سال نگارش و تصویب مرامنامه از سوى جنگلیها, یا نسبت دادن آن به جنگلیها) عرصه را بر قهرمانان جنگل, که از استبداد داخلى و استعمار خارجى زخمها خورده بودند, تنگ کردند و علیه جنگلیها و میرزا, دست به تبلیغات و شانتاژهاى گسترده زدند, تا آن جا که میرزا , از روى اعتراض رشت را ترک و به فومن کوچید و اعلام کرد:
(مادام که بى تربیتیهاى جارى رفع نشود و افراد حزب عدالت, از پرخاش و ستیزه جویى و تبلیغات مردمى دست برندارند, از فومن برنخواهد گشت.)63
شمارى از نیروهاى جنگل, براى درافتادن با کمونیستها و رهایى از بن بستى که آنان علیه نیروهاى مذهبى پدید آورده بودند, فرقه اى به نام فرقه دمکرات تشکیل دادند, 64 تا بتوانند نام دیگرى و از روزنه دیگرى علیه مرزشکنان کمونیست به تلاش برخیزند و جوانان را از هرز شدن باز دارند.
از این روى نوشته اند:
(جنگلیها, پس از ورود روسهاى انقلابى به ایران, براى آن که در مقابل فرقه و مرام کمونیزم, داراى مرام و تشکیلات حزبى باشند, خود را (اجتماعیون) نامیدند و مرامنامه را به اکثریت,تصویب نمودند.)65
فرجام کار
میرزا کوچک خان, هیچ گاه و به هیچ روى از آیین و راه خود, که همانا اسلام ناب باشد, آنى دست برنداشت. تا آخرین آنِ زندگى بر همان راهى پویید که آغاز کرده بود. هیچ یک از سه اهریمن شوم: استبداد داخلى, استعمارانگلیس و بالشویکها, با همه دسیسه ها و دستانها نتوانستند او را از مسیر راهى که برگزیده بود, برگردانند و آهنگ او را سست کنند و وى را از تلاش و ستیز علیه قدرتهاى بیگانه و ستم داخلى باز دارند. او را همه کسانى که بهره اى از داد و انصاف داشته اند, ستوده و از وى, به بزرگى یاد کرده اند که مردى باایمانى ژرف, اراده اى پولادین و عشقى بى کران به اسلام و سرزمین خود, انقلابى ژرف آفرید و ایران را از چنگ بیگانگان رها ساخت. با پیکار, تلاش, نستوهى, مردانگى, غیورى, دلاورى, روح امید در کالبد مسلمانان دمید و آنان را از افسردگى, پژمردگى رهاند و فهماند که تلاش در راه ایمان, به ثمر خواهد نشست, چه دیر و چه زود و آنچه مى ماند و الگو مى شود و ملتها را براى همیشه بر مى انگیزاند و علیه ستم و بیداد مى شوراند, تلاش در راه برافراشتن پرچم حق و ایستادگى از روى عشق و ایمان به خدا, در برابر بیداد و ستم است و مردان به ننگ آلوده و وطن فروش, کف روى آب هستند و خیلى زود از بین مى روند و تا همیشه تاریخ از آنان به بدى یاد مى شود.
امّا درباره اتحاد اسلام, که آیا تا پایان راه, به همان راه پویید که آغاز کرده بود و یا نه باید گفت: پس از اوج گیریها و شکوه آفرینیها , کم کم از فراز به فرود آمد و به خاطر از دست دادن پیوستگى و به هم بافتگى فکرى, رخنه گرى چند تن غیر روحانى و از اکثریت افتادن روحانیان ناب اندیش در آن, از پویش باز ماند و آن پرتو افشانى را نداشت و میرزا کوچک خان, در این مرحله (گویا از سال 1337 به بعد) این تهیگاه را خود به تنهایى و با تمام توان پر مى کند و روى اسلامى بودن حرکت, بیش ترین تأکیدها را دارد.
ییعنى هسته مرکزى هیأت اتحاد اسلام, دو دوره ناسان را پشت سر گذارده: در دوره نخست, بیش تر اعضاى آن علما و روحانیان بوده اند و در دوره دوم, اکثریت با غیر روحانیان بوده است.
فخرایى مى نویسد:
(مغز و ثقل جنگل را هیأت اتحاد اسلام تشکیل مى داد که افرادش به استثناء چند نفر, همه ازعلما و روحانیون بوده اند.
این وضع, که تعدادى از روحانیون, زمام امورِ کار را به دست گرفته, کارگردانى و رهبرى امور انقلاب را عهده دار شده اند, به مذاق عده اى گوارا نیامد و ترتیبى دادند که هیأت اتحاد اسلام, به (کمیته) تبدیل شود, و در نتیجه این تغییر نام, افراد غیر روحانى نیز توانستند به عضویت رسمى هیأت اتحاد اسلام درآیند و اکثریت اعضاء کمیته را به دست آورند.)66
املشى, که تشکیلات قضایى جنگل را اداره مى کرده, در این باره مى نویسد:
(بعد از دو ماه, به کسماء احضار شدم, وضع را به کلى برخلاف سابق دیدم. جمعى مردم خلق الساعه, فرزندان روز, که در همه زمان و دور دیگ آش پخته جمع مى شوند و پزندگان آش را گرفته و محروم مى کنند, در کسماء و زرمخ جمع شده, سنگ محبت میرزا کوچک و دسته دیگر, سنگ محبت حاج احمد را بر دل مى کوبیدند. از آن جمله میرزا حسن خان کسمایى, آزادى خواه دوره اول مشروطیت, وارد جنگل شد.این دسته تازه وارد و تقسیم بندى آنها مرا به یقین وادار نمود که اینها, مخصوصاً از طرف متنفذین مقیم تهران, مأموریت دارند که به وسیله نفاق , جنگل را منحلّ کنند. اول به هیأت اتحاد اسلام, ایراد لفظى گرفتند و آن را به کمیته تبدیل نمودند….)67
روشن شد که اتحاد اسلام, تا آن جایى که مجال یافت, به راه خود پویید و در پرتو رهنمودهاى علماى بزرگ و رایزنى با عالمان خوش نام, در عرصه هاى گوناگون اجتماعى و خدماتى: راه سازى, مدرسه سازى, مبارزه با قحطى و رساندن آذوقه به جاهایى که مردم از نبود آذوقه در تنگنا بودند, مبارزه با رباخواران, احتکارگران, ساخت و تعمیر مسکن براى بینوایان و تهى دستان , سامان دادن پرورشگاهى براى یتیمان و… به تلاش برخاست و این کارهاى مهم راسرلوحه و برنامه خود قرار داد و مهم تر و سرنوشت ساز تر از همه در برابر دشمنان داخلى و خارجى اسلام و مردم ایستاد و قهرمانانه مقاومت ورزید و مردم را, با دوراندیشى و برنامه ریزى دقیق, علیه این تبهکاران شوم, بسیج کرد و حرکت, انقلاب و خیزشى بزرگ و ماندگار بیافریند و با این حرکتها و شورآفرینیها و دلسوزیها و خدمتها براى مردم این مرز و بوم, به همگان نمایاند که خودى است و با بیگانه هیچ پیوند و بستگى ندارد.
پى نوشت ها:
1. سردار جنگل, ابراهیم فخرایى/ 96, جاویدان.
2. نهضت روحانیون ایران, على دوانى, ج73/2, بنیاد فرهنگى امام رضا(ع), به نقل از: امپریالیزم انگلیس در ایران و قفقاز, دنسترویل 41/,166.
3.نهضت جنگل, به روایت اسناد وزارت خارجه, به کوشش: رقیه سادات عظیمى 5/, انتشارات وزارت امور خارجه.
4. همان22/.
5. همان26/.
6.(گنجینه اسناد, فصلنامه تحقیقات تاریخى, شماره 35/43, سند شماره 6.
7. همان29/,43, سند شماره25, به نقل از روزنامه ایران. شماره203 رجب 1336 هـ.ق.2/.
8. همان27/.
9. نهضت جنگل, اسناد محرمانه و گزارشها, به کوشش: فتح اللّه کشاورز 56/; سردار جنگل, ابراهیم فخرایى367 ـ 368,451.
10.نهضت جنگل, کشاورز56/ ـ 57.
11. همان56/.
12. مجلّه حوزه, شماره 130/61.
13. نهضت جنگل, کشاورز, به نقل روزنامه جنگل, شماره 28 سال اوّل 1335هـ.ق.
14. مجلّه حوزه, شماره 130/61.
15. نقش سید جمال الدین در بیدارى مشرق زمین, محیط طباطبایى113/ ـ 128, انتشارات دارالتبلیغ اسلامى.
16. همان 102/ ـ 103.
17. همان 106/ ـ 120.
18. نهضت روحانیون ایران, على دوانى, ج113/2 ـ 114.
19. نقش سیدجمال الدین در بیدارى مشرق زمین 121/.
20. سردار جنگل22/ ـ 23.
21. همان23/.
22. همان 24/,گنجینه اسناد 52/ , به نقل از: جریده ستاره ایران, شماره 46, سوم ذیحجه2/1335 ـ 3.
23. سردار جنگل24/.
24. تاریخ انقلاب جنگل, به روایت شاهدان عینى, محمد على گیلک30/ ـ 31, نشر گیلکان, رشت.
25. همان 35/.
26. گنجینه اسناد 52/, به نقل از جریده ایران, شماره 46, سوم ذیحجّه 1335.
27.تاریخ انقلاب جنگل, گیلک 330/ ـ 331.
28. همان 134/.
29. تاریخ مختصر احزاب سیاسى ایران, ملک الشعراء بهار, ج167/1,پاورقى, امیر کبیر.
30. سردار جنگل464/.
31.دکتر حشمت و اندیشه اتحاد اسلام در جنبش جنگل, سید محمد تقى میر ابوالقاسمى 34/, نشرندا.
32.تاریخ انقلاب جنگل, 134/.
33. سردار جنگل, 145/.
34. قیام جنگل, یادداشتهاى میرزا اسماعیل جنگلى, خواهرزاده میرزا کوچک خان, با مقدمه و کوشش اسماعیل رائین 78/ ـ 77, جاویدان.
35. تاریخ انقلاب جنگل 137/.
36. همان 139/.
37. سردار جنگل26/.
38. همان 37/.
39.تاریخ انقلاب جنگل 61/.
40. همان 65/ ـ 66, به نقل از : روزنامه جنگل, شماره 15.
41. سردار جنگل 26/.
42. همان 27/.
43. سردار جنگل, 545/.
44. تاریخ مختصر احزاب سیاسى ایران, ج167/1.
45. همان.
46. گنجینه اسناد, فصلنامه تحقیقات تاریخى, شماره 102/43. بهار در اشعار خود, از نهضت جنگل به عنوان دوست دزدان یاد مى کند.
47. زندگى سیاسى احمد شاه, حسین مکى 110/ ـ 113,امیر کبیر.
48. گنجینه اسناد, فصلنامه تحقیقات تاریخى, شماره 102/43; زندگى سیاسى احمد شاه 113/.
49. قیام جنگل 16/ ـ 18.
50. از صبا تا نیما, یحیى آرین پور, ج204/2, زوّار.
51. ظهور و سقوط سلطنت پهلوى, ج2 / 243, انتشارات اطلاعات.
52. خاطرات نورالدین کیانورى/ 414, انتشارات اطلاعات.
53. سردار جنگل, 51 ـ 52, به نقل از روزنامه جنگل, شماره 28.
54. گنجینه اسناد, فصلنامه تحقیقات تاریخى, شماره21/43.به نقل از روزنامه جنگل, شماره 27/.
55. قیام جنگل 167/ ـ 168.
56. همان 170 ـ 171.
57. همان 201/.
58. همان 190/.
59. همان 137/ ـ 139.
60. سردار جنگل 52/.
61. نظام حقوق زن در اسلام, شهید مطهرى 144/,صدرا.
62. قیام جنگل 235/, نامه میرزا به رشید الممالک.
63. سردار جنگل 269/.
64. تاریخ انقلاب جنگل 290/.
65. همان 526/.
66. سردار جنگل 96/ ـ 97.
67. دکتر حشمت و اندیشه اتحاد اسلام 62/ ـ 63.
نویسندگان: محمدصادق مزینانی
منبع: حوزه سال 1381 شماره 111