هیئت مدیره جنگل 1

جستجویی درتأسیس و تشکیلات اتحاد اسلام گیلان

مسعود جوزی

منتشرشده در فصلنامه گیله‌وا، شماره ۱۷۸، بهار ۱۴۰۳

بخش اول

از روز ۲۰ مرداد ۱۲۹۴ خورشیدی مجموعه وقایعی در شمال ایران شروع شد که شامل دو رشته نبرد با دو دولت اشغالگر روسیه تزاری (۱۲۹۴ تا ۱۲۹۵) و انگلیس (۱۲۹۷)، تأسیس یک حکومت تقریباً ‌خودمختار محلی (۱۲۹۶ تا ۱۲۹۷)، نبرد با دولت مرکزی (۱۲۹۸) و در نهایت تأسیس یک جمهوری سوسیالیستی (۱۲۹۹ تا ۱۳۰۰) بود. این مجموعه وقایع که معمولاً بدون توجه به تفاوت ماهیت ادوار گوناگون آن، «نهضت جنگل» خوانده می‌شود، پس از فراز و فرودهای بسیار در روز ۱۱ آذر ۱۳۰۰ خورشیدی با مرگ رهبر اصلی و نماد آن، میرزا کوچک خان جنگلی، پایان یافت.

در مقطعی از این دوره شش و نیم ساله تشکیلاتی که ابتدا هیئت و سپس کمیته «اتحاد اسلام» نامیده می‌شد، نقش سیاست‌گذاری و مدیریت عالی تمامی فعالیت‌های سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی آن را برعهده داشت. از آنجا که درباره نحوه و زمان شکل‌گیری این هیئت، افراد تشکیل‌دهنده و در نهایت مرام‌نامه آن ابهاماتی وجود دارد، در این یادداشت می‌کوشیم با طرح چند پرسش و جستجوی پاسخ آن‌ها، از این ابهامات بکاهیم.

تشکیلات اتحاد اسلام در چه زمانی تأسیس شد؟

عموماً چنین پنداشته می‌شود که از ابتدای جنبش جنگل تشکیلاتی به نام اتحاد اسلام در گیلان وجود داشته که شروع و خط سیر مبارزه را برنامه‌ریزی کرده است. برخی به استناد جمله‌ای از میراحمد مدنی زمان تشکیل این جمعیت را به زمان ورود میرزا کوچک به رشت نسبت می‌دهند[1] و برخی به استناد خاطرات حاج احمد کسمایی حتی پیش از ورود میرزا به رشت.[2] تلقی نهضت جنگل به‌عنوان مأموریتی از سوی تشکیلات بین‌المللی اتحاد اسلام به مرکزیت عثمانی یا شعبه آن در تهران (و در نتیجه وابستگی تشکیلاتی جنگل به این دو) نیز باوری است که باید در یک یادداشت جداگانه بدان پرداخت؛ ولی واقعیت این است که در اغلب منابع اولیه جنگل اسمی از اتحاد اسلام در شرح وقایع دو سال نخست جنبش نیامده است، و اگر هم در مواردی آمده باشد، نه کارکرد خاصی در آن دو سال بدان نسبت داده شده است و نه اعضایش مشخص هستند.

محمدعلی گیلک در «تاریخ انقلاب جنگل به روایت شاهدان عینی» در شرح پایه‌ریزی قیام در سال ۱۲۹۴ از «کمیته»ای بدون نام یاد می‌کند بی‌آن‌که اسمی از اتحاد اسلام باشد (گیلک: ۱۸). هم‌او ضمن وقایع ۱۲۹۶ و بعد از «تغییر حکومت در روسیه» (که البته به اشتباه بهار۱۲۹۵ ذکر می‌کند) برای اولین بار به «هیئت اتحاد اسلام» اشاره می‌کند: «برای به‌دست آوردن یک جبهه مهم سیاسی سازمانی به نام هیئت اتحاد اسلام تشکیل داده و با انتخاب این عنوان توجه و علاقه اکثر رجال آن روزی را جلب و دامنه نفوذ و نهضت خویشتن را بسط می‌داد» (گیلک:۴۵).بعد از آن نیز یک بار برای رفع سوءتفاهم از چگونگی روابط جنگل با عثمانی، پس از شرح فعالیت جمعیت اتحاد اسلام در تهران در آستانه آغاز جنگ جهانی اول، «هیئتی به نام اتحاد اسلام»در گیلان را جمعی«از رفقا و دوستان» کوچک خان معرفی می‌کند، بدون آن‌که درباره کارکرد این جمع توضیح دهد: «وقتی به گیلان آمد قسمتی از افکار وی را حزب اتحاد اسلام مشغول کرده و در حقیقت روی پیروی از مرام همین حزب بود که می‌خواست تشکیلاتی با همان روش و طریقه در گیلان بدهد و چون موفق نگردید و مقتضیات زمان کارها را به شکل دیگری درآورده بود لذا به طریقی که مذکور شد فقط به تشکیل هیئتی به نام اتحاد اسلام آن هم از رفقا و دوستان خود اکتفا نمود. بنابراین تصور آن‌که هیئت اتحاد اسلام روابطی با مبلغین آلمانی و عثمانی داشته و یا برای پیشرفت مقصود آن‌ها کار می‌کرد به‌هیچ‌وجه مقرون به صحت نیست… این بود موضوع هیئت اتحاد اسلام در جنگل که هنوز هم یک تن از افراد آن هیئت در قید حیات و او حاجی شیخ‌ علی معروف به علم‌الهداست که در نتیجه تقوای خود مرجع بسیاری از مردم رشت می‌باشد» (گیلک: ۱۳۵).در مجموع به نظر می‌رسد در کتاب گیلک یک بی‌اعتنایی عمدی به این هیئت وجود دارد تا حدی که جز در این مورد، در سراسر کتاب حتی یک بار هم اسمی از سیدعبدالوهاب صالح،شیخ علی حلقه‌سری یا بهاءالدین املشی به چشم نمی‌خورد و اسم میرمنصور هدی نیز فقط یک بار به‌نقل از خاطرات نیکیتین می‌آید (گیلک:۱۱۵)؛ حال آن‌که می‌دانیم این چهار تن از زعمای اصلی و اولیه هیئت اتحاد اسلام بوده‌اند.

حاج احمد کسمایی نیز از هسته تشکیل‌دهنده جنبش با عنوان «کمیته سری در رشت» نام می‌برد (کسمایی: ۴۱).

ابراهیم فخرایی در کتاب «سردار جنگل» پس از واقعه دستگیری امین‌الدوله در لشت‌نشا (شروع: ۲۴ خرداد ۱۲۹۶) به فصل «تشکیلات جنگل» می‌رسد: «جنگلی‌ها پیش از آن‌که سازمان اداری و جنگلی‌شان را آغاز کنند مصادف با عملیات خصمانه امیر مقتدر شدند و جنگی در بین‌شان درمی‌گیرد» (فخرایی: ۹۱). اشاره به این جنگ کلیدی است زیرا از خبری در روزنامه جنگل می‌دانیم جنگ با امیر مقتدر با شبیخونی در روز اول تیر ۱۲۹۶ شروع شد (روزنامه جنگل: ۴۶) و تا ۱۹ تیر با مصالحه به پایان رسید و روز ۲۷ تیر طرفین جنگ که از تالش حرکت کرده بودند، به مقر مجاهدین به کسما رسیدند (گیلک: ۵۵). بنابراین تاریخ شروع تشکیلات اتحاد اسلام نمی‌تواند پیش از ۲۷ تیر ۱۲۹۶ بوده باشد.

میراحمد مدنی، چنان‌که گفتیم، به اسم کمیته اتحاد اسلام در ابتدای جنبش اشاره می‌کند اما او نیز تأسیس تشکیلات جنگل را پس از ورود رشیدالممالک به کسما (۲۷ تیر ۱۲۹۶) و پیش از اعزام نمایندگان جنگل به خلخال (پیش از ۲۷ مرداد ۱۲۹۶)[3] می‌داند: «میرزا کوچک خان قوایی به طرف تالش اعزام [کرد] و ضرغام‌السلطنه پس از جنگ و مقاومت ناچار به اطاعت شد، به اتفاق رشیدالممالک رئیس ایل شاهسون به کسما آمد و سوگند یاد نمود که با نیات احرار جنگل موافقت کرده و همه‌گونه فداکاری بنماید. از این تاریخ نظم تشکیلات کشوری و لشکری جنگل شروع گردید و محاکمات قضایی در تمام نقاط تأسیس گردید … این نظم و ترتیب نظر ایلات خلخال و شاهسون را به طرف جنگل جلب و اطاعت خود را نسبت به نیات میرزا کوچک خان ابراز داشته و تقاضا کردند برای تنظیم تشکیلات داخلی آن‌ها نمایندگانی اعزام و محاکم قضایی و مدارس را در منطقه آن‌ها تأسیس نمایند» (مدنی: ۵۱).

علاوه بر این، در ماجرای امین‌الدوله تلگرافی ازسیدعبدالوهاب صالح داریم خطاب به مستوفی‌الممالک و وزیر داخله. وی که می‌دانیم اندکی بعد به‌عنوان یکی از رهبران اصلی هیئت اتحاد اسلام انتخاب می‌شود، در این تلگراف به تاریخ۱۶ تیر ۱۲۹۶ سوگند یاد می‌کند که«شهدالله با این‌که روابط خاصی با آقایان [جنگلی‌ها] نداشته و ندارم» (افشار: ۲۴۱).

با توجه به مجموع این داده‌ها، و از آنجا که می‌دانیم پس از بازگشت کوچک خان از نبرد تالش (۲۷ تیر ۱۲۹۶)، توقف وی در کسما بیش از دو یا در نهایت سه هفته طول نکشید و پس از آن، چنان‌که در ادامه خواهیم دید،ابتدا حدود دو هفته در صفحات تالش بود تا در اواخر مرداد که وارد خلخال شد (گیلک: ۵۵) و حدود دو ماه در آن شهر به‌سر برد[4]، می‌توان نتیجه گرفت که تشکیلات اتحاد اسلام باید در همین بازه دو تا سه هفته‌ای پس از ۲۷ تیر ۱۲۹۶ تأسیس شده باشد.اما پیش از آن‌که به تبیین دقیق این تاریخ بپردازیم، بهتر است ماجرای این تأسیس را از روایت یکی از مؤسسان مرور کنیم.

روایت بهاءالدین املشی از تأسیس اتحاد اسلام:

بهاءالدین املشی،رئیس تشکیلات قضایی و حقوقی اتحاد اسلام، در کتاب «گوشه‌هایی از تاریخ گیلان» فصلی با عنوان «مختصری از وقایع جنگل» دارد که در آن پس از ذکر مختصری از کلیات و روایات دست دوم از نهضت جنگل، دقیقاً پس از ماجرای امین‌الدوله ولی متاسفانه بدون ذکر تاریخ مشخص، به روایت آغاز ارتباط مستقیم خود با جنگل می‌رسد:«صبح در خانه نشسته … که یک نفر در خانه را کوبید و اظهار داشت با املشی (نویسنده) کاردارم. با اجازه وارد اطاق شد و نامه‌ای به دستم داد بدین مضمون:”آقای املشی وجود شما در کسما لازم است. در ظرف بیست و چهار ساعت خود را به اینجا برسانید” … درشکه حاضر، فقط یک پیراهن و شلوار برداشته در درشکه سوار شدم و در خارج شهر لب استخر عینک آقای عزت‌الله خان نماینده جنگل که مأمور رسانیدن من به کسما بود، در درشکه پهلویم جای گرفت. با عزت‌الله خان آشنا نبودم … سوال نمودم که:”علت احضارم چیست؟ احتمال می‌دهید که درباره‌ام سعایتی شده باشد؟” گفت:”تصور نمی‌کنم. همین‌قدر از جنگل مأمور شده‌ام که شما را به کسما برسانم”… تا پسیخان با درشکه و از آنجا با اسب وارد کسما شده و از کسما گذشته در یک خانه دهاتی در تالارچه بالا استقرار یافتم» (املشی: ۲۱۶).

خلاصه این‌که پس از ۲۴ ساعت تنهایی و بی‌خبری در آن خانه، غروب فردا ابتدا میرمنصور هدی، «کارمند سابق کارگزاری»، و سپس سیدعبدالوهاب ضیابری،«از زعمای آزادی‌خواهان رشت»، و صبح روز سوم شیخ علی حلقه‌سری به او می‌پیوندند؛ و این هر سه نیز از چرایی دعوت یا احضار بی‌خبرند تا ساعتی بعد که سران جنگل فرا می‌رسند و میرزا پس از شرح مختصری از انگیزه و سیر قیام، علت احضار را توضیح می‌دهد: «کار ما رونق گرفته و تمام گیلان در حیطه اقتدار ما است. از جهات لشگری و نیرو توفق ما مسلم است لکن از اداره امور عاجز هستیم و این را برای خود ننگ نمی‌دانیم که اظهار نماییم شما را که سابقه آزادی‌خواهی دارید و در پاکی و تقوای شما شبهه نداریم احضار کنیم که امور قضایی و کشوری ما را اداره نمایید» (املشی: ۲۲۰).

همین چند جمله اولاً زمان تقریبی این دیدار را مشخص می‌کند که باید پس از نبرد تالش باشد؛ و ثانیاً انگیزه دیدار را که تأسیس تشکیلات و سپردن اداره «امور قضایی و کشوری» به میهمانان.

چرا با قاطعیت می‌توان گفت که باید پس از نبرد تالش باشد؟ زیرا می‌دانیم پس از دو سال که تشکیلات جنگل محدود به نواحی تولمات و فومنات (محدوده شهرستان‌های صومعه‌سرا و جمعه‌بازار و فومن امروزی) بود، با پیروزی برق‌آسا بر خوانین تالش در دو سه هفته پیش از این دیدار، «رشیدالممالک [شاهسون که برای جنگ با جنگلی‌ها به یاری سردار مقتدر تالش شتافته بود] … به‌خلاف میل و اراده سردار مقتدر، به‌واسطه ارسال رسل و مذاکرات با میرزا کوچک خان طرح اصلاح ریخته خود به اردوی مجاهدین رفت و با مُهر کردن قرآن که رسم جنگلی‌ها بود با میرزا کوچک خان متحد گردید. سپس سردار مقتدر را نیز نزد میرزا کوچک خان برده و او نیز خواه‌ناخواه قرآن را مُهر کرد و داخل حوزه اتحاد اسلام شد» (دفتر روائی: ۳۴) و بدین‌ترتیب نه‌‌تنها صفحات تالش بالفعل، بلکه منطقه خلخال هم بالقوه «در حیطه اقتدار» اتحاد اسلام درآمد. اما کدام اتحاد اسلام؟ تا این زمان اتحاد اسلام جز نامی فرضی برای تشکیلاتی فرضی و بدون حدود معین از جنگجویان رأس جنبش نبود؛جنگلی‌ها فقط یک نیروی شورشی و انقلابی بودند که در کوه و جنگل با قوای اشغالگر روس جنگ و گریز می‌کردند؛ و سابقه و تجربه کشورداری نداشتند. حال جنگل در پی انقلاب روسیه و در غیاب آن قوای اشغالگر، در آستانه تشکیل یک حکومت نیمه‌خودمختار یا تقریباً خودمختار در سراسر گیلان و بلکه فراتر از آن بود، و این نیاز به تشکیلاتی بوروکراتیک با افرادی کارآزموده و امین در مرکزیت آن داشت تا قوای اجراییه، عدلیه و نظمیه‌اش را در کسما(مرکز و ستاد فرماندهی جنبش)سازماندهی کنند و شعبات آن را به شهرهای تحت تصرف بگسترانند‌.

و این‌چنین بود که می‌توان نتیجه گرفت در فاصله دو تا سه هفته‌ای توقف میرزا کوچک در کسما یعنی از ۲۷ تیر تا اواسط مرداد ۱۲۹۶(سفر دوباره کوچک خان به تالش و آغاز دوری دو و نیم ماهه او از کسما) بود که چهار تن از روحانیون برجسته و خوش‌نامی را که دارای سوابقی در امور قضا و اداری بودند و کم‌وبیش سابقه مشروطه‌خواهی نیز داشتند، به کسما فراخواندند تا در کنار فرماندهان نظامی، در رأس تشکیلات اتحاد اسلام قرار گیرند (حضور این روحانیون، همچنین مشروعیتی برای اقدامات آتی جنبش و حکومت نوپای آن فراهم می‌کرد)[5].این نتیجه‌گیری آن‌گاه متقن‌تر می‌شود که می‌دانیم بلافاصله پس از این تشکیلات‌سازی و در بازگشت میرزا و خوانین تالش و شاهسون به صفحات تالش (نیمه دوم مرداد ۱۲۹۶) و سپس ورود به خلخال (اواخرمرداد ۱۲۹۶)، تشکیلات اداری، نظامی و قضایی اتحاد اسلام ابتدا در سه منطقه تالش‌دولاب، اسالم و کرگان‌رود، و سپس خلخال برپا شد. ناصر دفتر روائی که در این سفر همراه و از نزدیک شاهد قضایا بوده است، پس از شرح مرتب وقایع تأسیسی فوق، چگونگی خلع‌ید از دولت مرکزی در این نواحی را توضیح می‌دهد: «تشکیلاتی که جنگلی‌ها در این نواحی می‌دادند عبارت بود از یک محکمه حقوقی و یک نفر رئیس اجرا از اهل محل و یک نفر نماینده مخصوص از کسان خودشان به اتفاق عده‌ای مجاهد که نظارت محکمه و حفظ انتظامات با او بود و پس از این تشکیلات حاکم محل به‌کلی بی‌دخل می‌گردید» (دفتر روائی: ۴۰).

مصطفی قزوینی، از اعضای بعدی اتحاد اسلام، نیز در گزارشی به تاریخ ۳ شهریور ۱۲۹۶ از این تأسیسات خبر می‌دهد: «آقا میرزا کوچک خان … به طالش‌دولاب آمده و اهالی، از ورود ایشان [اظهار] خوشوقتی نمودند. صلحیه بر تقاضای اهالی در طالش‌دولاب معین کردند [تا] بر حسب قانون جاریه مملکتی، به عرض عارضین رسیدگی نمایند. پس از سه شب توقف در خانه امیر مقتدر، به اسالم آمده اداره صلحیه هم، در اسالم معین نمودند» (جریده زبان آزاد، به نقل از کوهستانی‌نژاد: ۳۵).

بیانیه اعلام موجودیت اتحاد اسلام:

تلگرافی را که با امضای «اتحاد اسلام گیلان» خطاب به نخست‌وزیر «حضرت اشرف، پرنس آقای علاءالسلطنه، هیئت معظمه وزرای محبوب ملت ایران» مخابره شد، می‌توان بیانیه اعلام موجودیت اتحاد اسلام تلقی کرد. این تلگراف روز ۵ مرداد ۱۲۹۶،یعنی در همان روزهایی که جنگلی‌ها ۱۳۰ نفر به رشت فرستاده بودند تا اوضاع شهر را کنترل کنند (افشار: ۱۸) منتشر شد: «واضح است که منتهی آمال فداییان آن بوده است گیلان و طوالش کاملاً در تحت اوامر مطاعه هیئت دولت بوده و ابداً دخل و تصرف در اموری که خارج از وظیفه یک ملت مطیع است نکند. تلگرافی که قبلاً در خصوص حاجی مفاخرالدوله عرض شده، بر طبق تقاضای اهل گیلان بوده و هیئت اتحاد اسلام را در این خصوص و در سایر امورات رسمی قانونی مملکتی، از هیچ رأی مخصوص نیست و به‌جز اطاعت اوامر دولت و پیروی صلاح‌اندیشی آن هیات، نقطه‌نظریاتی ندارند و نخواهند داشت. چیزی که هست کمال اشتیاق به سرعت افتتاح دارالشورا داریم و این قانون‌پرستی فداییان است. اینک به‌اتفاق تمام رؤسا و عشایر و ایلات متحدین خود از آن مقام مقدس و هیئت وزرای عظام، درخواست افتتاح مجلس شورای ملی و اعزام یک نفر حاکم صحیح‌العمل خوش‌سابقه [که] طرف اعتماد ملت و توجه دولت باشد داریم که زاید از این امر حکومت گیلان و طوالش متزلزل و اهالی بلاتکلیف نمانند. در خاتمه انقیاد خودمان را نسبت به اوامر مقدسه ملوکانه و هیئت وزرای محبوبه، اظهار می‌داریم» (جریده صدای ایران، به نقل از کوهستانی‌نژاد: ۳۵).

این تلگراف نکات جالبی چون اظهار «انقیاد» به «اوامر مقدسه ملوکانه و هیئت وزرای محبوبه» (و پرهیز از قرار گرفتن در مظان تجزیه‌طلبی) و همزمان تاکید بر «به‌اتفاق تمام رؤسا و عشایر و ایلات متحدین خود» (و قدرت‌نمایی مستتر در آن)، تقاضای تغییر حاکم گیلان و «درخواست افتتاح مجلس شورای ملی» دارد؛ولی آن‌چه برای بحث حاضر ما مهم است آن‌که با توجه به زمان انتشار آن، آخرین تاریخ محتمل نشست مورد اشاره املشی را به ۵ مرداد ۱۲۹۶ محدود می‌کند.

نتیجه: تاریخ تأسیس هیئت اتحاد اسلام باید در یک هفته حد فاصل ۲۸ تیر تا ۴ مرداد ۱۲۹۶ باشد!

پایان بخش اول

 

هیئت مدیره جنگل بخش 2

هیئت مدیره جنگل بخش 3

————————————————————–

[1]«در ماه رجب ۱۳۳۳ [۲۴ اردیبهشت تا ۲۲ خرداد ۱۲۹۴ خورشیدی] با زحمت فراوان از راه تنکابن و لاهیجان شبانه وارد رشت شد … احرار گیلان هم او را با آغوش باز پذیرفته و … [محرمانه] کمیته‌ای به نام اتحاد اسلام در رشت تشکیل دادند» (مدنی: ۴۲).

[2]«در تهران عضو کمیته سری شدم و عطف به دستور کمیته مأموریت یافتم که در گیلان تشکیلات مشابهی را به‌وجود آورم و در رشت نخست با خویشان و دوستان و یاران نزدیکم جلسات مشورتی تشکیل دادم. همگی صلاح را در ایجاد یک کمیته انقلابی دیدیم و تصمیم ما بر آن شد که پس از ایجاد شرایط لازم، سازمان خود را در جنگل‌های گیلان ایجاد کنیم … در آن زمان مرحوم میرزا کوچک خان هنوز در تهران بود و او هم همین اندیشه‌ها را داشت. منتها می‌خواست با میرزا علی خان دیوسالار کجوری قیامی را در مازندران پایه‌گذاری کند» (کسمایی: ۲۸).

[3]زمان ورود میرزا به خلخال اواخر شوال ۱۳۳۵ بود (گیلک: ۵۹).روز آخر (۲۹) شوال ۱۳۳۵ برابر است با ۲۷ مرداد ۱۲۹۶.

[4]«در حدود دو ماه که میرزا کوچک خان در قصبه [خلخال] بود» (دفتر روائی: ۴۲).

[5]بنا به روایتی از مهرنوش، چند روز پس از برگزاری نشست اولیه تشکیل اتحاد اسلام، دست‌کم یک روحانی بلندپایه دیگر نیز بدون اطلاع میرزا به کسما دعوت شده بود. زمان این روایت همان هفته اول مرداد ۱۲۹۶ است؛ یعنی روزی که جنگلی‌ها میهمانان تالش و شاهسون را به‌سوی تالش بدرقه کردند و چون «میرزا کوچک خان برای تکمیل نواقص خود دو سه روز معطلی داشت» (دفترروائی:۴۶) به کسما برگشت تا مقدمات سفر مجدد خود به تالش را فراهم کند: «ناگهان در نزدیکی کسما تکانی خورده و گفت:”سیدحسین این‌ها کیستند؟” میرزا کوچک بعد از ورود به کسما به‌کلی رنگ و روی خود را باخته و با عجله آقا جواد گل‌افزانی را خواسته و پرسید: “آقا جواد این‌ها کیستند؟ آقا جواد معلوم می‌شود سر تو هم با حاجی احمد در یک…بند است.” آقا جواد گل‌افزانی جواب داد:”به قرآن قسم من از موضوع خبر ندارم.” میرزا کوچک رو به سیدحسین کرده گفت: “برو فوراً حاج احمد کسمایی را احضار کن.” سید حسین یاسیدی دوان‌دوان به کمیسیون جنگ شتافت. چون حاج احمد کسمایی احضار شد، میرزا کوچک سوال کرد: “حاج آقا، این‌ها کیستند؟”حاج احمد کسمایی به زبان گیلک اظهار داشت: “آقامیرزا، آقای حاج سیدمحمود مجتهد و اولی ستون کوله…” یعنی حاج سیدمحمود روحانی و اعوان و انصار او هستند.سیدمحمود مجتهد از معاریف رشت بود و در دوره هفتم به اکثریت۱۸۳۸۳ رأی از طرف اهالی به نمایندگی مجلس انتخاب شد.میرزا کوچک گفت: “حاج آقا آخوندبازی را ول کن. اینجا دربار شاه سلطان حسین صفوی نیست.” حاج احمد کسمایی اظهار داشت: “هرکس خدعه کرد می‌کشیم.” میرزا کوچک … با تشدد اظهار داشت: “حاج آقا، جبرئیل نمی‌تواند خدعه…را فاش کند.توچطورمی‌توانی؟ بدان که تا دو ماه دیگر فاتحه جنگل خوانده خواهد شد. آخوندها نمی‌گذارند ما کار بکنیم» (مهرنوش: ۱۵۹).

یک پاسخ ارائه کنید