هیئت مدیره جنگل 2

جستجویی درتأسیس و تشکیلات اتحاد اسلام گیلان

مسعود جوزی

منتشرشده در فصلنامه گیله‌وا، شماره ۱۷۸، بهار ۱۴۰۳

بخش دوم

ساختار تشکیلاتی اتحاد اسلام

املشی پیش از آن‌که به شرح تعیین مسئولیت‌ها در اتحاد اسلام بپردازد،«سران جنگل در بدو ورود» به نشست را معرفی می‌کند:«اول حاج احمد، دوم میرزا کوچک، سوم دکتر حشمت، چهارم جواد گل‌افزائی [گل‌افزانی]، پنجم شیخ عبدالسلام عرب مقیم لاهیجان، ششم سیدآقایی عطار، هفتم محمدعلی پیربازاری، هشتم سیدابوالحسن وقارالسلطنه، نهم عزت‌الله خان هدایتی [هدایت]، دهم مشهدی اسماعیل عطار کسمایی…» (املشی: ۲۲۰).

این افراد احتمالاً همان‌هایی هستند که ظهیرالدوله در تلگرافی خطاب به مستشارالدوله، وزیر داخله، با عنوان «هیئت اتحادیه‌ اسلامی» معرفی می‌کند. او که از سوی دولت مرکزی به‌منظور میانجیگری برای رهایی امین‌الدوله به کسما آمده بود، در این تلگراف که به تاریخ ۲۸ تیر ۱۲۹۶ مخابره شده است، از دیدار خود با میرزا و همراهان در بدو ورود به کسما گزارش می‌دهد: «شب بیست‌وهفتم رمضان [شامگاه ۲۵ تیر ۱۲۹۶] کاغذی از میرزاکوچک‌خان رسید که خیلی اظهار خوشوقتی از ورود فقیر کرده بود و سه‌شنبه [۲۶ تیر ۱۲۹۶] را منتظر دیدار فقیر شده بود که همان روز هم از طوالش با ضرغام و سایرین مراجعت می‌کرد. روز سه‌شنبه رفتم به کسما … میرزاکوچک‌خان روز اول وارد نشد، شب ماندم، روز دوم [۲۷ تیر ۱۲۹۶] وارد شد. ضرغام و بعضی دیگر از طوالش همراه بودند که بعد از جنگ خلاص کرده بودند. بعد از ربع ساعت متفرق شدند. هشت نه نفر از منصفین همان‌جاها متفق و هیئت اتحادیه اسلامی هستند. تمام اختیارات با آن‌هاست. چنان‌چه گویا همان هیئت نگذاشتند … هیئت که میرزاکوچک‌خان بی‌اختیارترین آن‌هاست…»(افشار: ۲۴۴).

از آنجا که این دیدار دقیقاً در بدو ورود میرزا و خوانین تالش و شاهسون به کسما انجام شد، می‌توان تصور کرد که در این زمان نشست تأسیس اتحاد اسلام هنوز برگزار نشده بود، و «هشت نه نفر از منصفین» مورد اشاره ظهیرالدوله، همان «سران جنگل» در روایت املشی یا «تفنگچی‌ها» به تعبیر حاج احمد کسمایی[1] بودند؛ ولی باز نکته مهم، سازوکار شورایی در تصمیم‌گیری‌های این جمع،حتی پیش ازتأسیس بوروکراتیک تشکیلات اتحاد اسلام، است؛ تا جایی که ظهیرالدوله در آن میان شخص میرزا را «بی‌اختیارترین» می‌داند. این داده تاریخی و بسیاری از داده‌های مشابه که از این رهبری شورایی خبر می‌دهد و به‌ویژه در رهبری جنبش تا پایان سال ۱۲۹۷ شخص حاج احمد کسمایی را هم‌ارز کوچک خان می‌داند، در تضاد با تاریخ‌نگاری «خطابه‌ای-ژورنالیستی» این روزهاست که با رویکردی حماسی و تهییجی، شخص میرزا را به‌عنوان دایرمدار و اسطوره و رهبر منحصربه‌فرد آن معرفی و تقدیس می‌کند و هرگونه انحراف از مشی او را برچسب «خیانت» می‌زند.[2]

باری، املشی توضیح می‌دهد: «اول چند نفر به نام هیئت اتحاد اسلام معین شدند که در رأس تشکیلات باشند:آقا سیدعبدالوهاب و حاج شیخعلی حلقه‌سری علم‌الهدی و میرمنصور وحاج احمد ومیرزا کوچک خان عضو آن بودند؛ و ریاست تشکیلات قضایی و حقوقی تمام حوزه را به من (املشی) برگزار نمودند و شعبه کشوری را به‌عهده وقارالسلطنه وشعبه مالی به‌عهده مشهدی اسماعیل عطار کسمایی برگزار شد… کمیسیون دیگری به نام کمیسیون جنگ معین گردید که افراد آن میراحمد مدنی، مشهدی علی شاه،خالو قربان، و در رأس آن‌ها مشهدی ابراهیم [کسمایی] برادر حاج احمد بود.» (املشی: ۲۲۱).

اگر روایت املشی دقیق باشد که با توجه به سواد و دقت نویسنده (به اقتضای شغل قضاوت و نیز علاقه و تجربه‌اش در تاریخ‌نویسی) احتمالاً هست، بنابراین از مرداد ۱۲۹۶ تشکیلات اتحاد اسلامبه‌صورت زیر است:

شورای رهبری: میرزا کوچک، حاج احمد کسمایی، سیدعبدالوهاب صالح ضیابری، شیخ علی حلقه‌سری (علم‌الهدی) و میرمنصور هدی؛

دایره قضایی به ریاست بهاءالدین املشی؛

دایره کشوری (داخلی) به ریاست شمس‌الدین وقارالسلطنه؛

دایره مالی به ریاست مشهدی اسماعیل عطار کسمایی؛

کمیسیون ویژه نظامی به ریاست مشهدی ابراهیم کسمایی (همان «کبریت خان» معروف).

این تشکیلات در نیمه دوم تابستان ۱۲۹۶ در هر یک از شهرهای تالش‌دولاب (رضوان‌شهر)، اسالم، کرگان‌رود (تالش) و خلخال، یک محکمه حقوقی،یک رئیس اجرایی(از اهل همان شهر) و یک نماینده از اتحاد اسلام داشت «که فی‌الواقع سمت حکومت و ریاست بر ادارات دیگر داشت»و عده‌ای مجاهد که نیروی انتظامی شهر بودند؛ و از گزارشی در مورد خلخال می‌‌توانیم نتیجه بگیریم که «حقوق همه آن‌ها و افراد قراسواران را ماه به ماه مرتباً از کسما می‌دادند» (دفتر روائی: ۴۰ و ۴۲).

اتحاد اسلام و حکومت گیلان

اوضاع در رشت کمی تفاوت داشت و تا پایان موجودیت اتحاد اسلام، در این شهر نوعی حکومت دوگانه برقرار بود. در پنج ماه نخست (از مرداد تا آخر آذر ۱۲۹۶) اگرچه جنگلی‌ها «حاکم واقعی گیلان»[3] بودند، حکومت گیلان هنوز اسماً برعهده حاکمان منصوب از تهران بود: پس از فرار مفاخرالدوله به تهران در ۱۴ تیر ۱۲۹۶ (افشار: ۱۶)، برادرزاده‌اش مخاطب‌السلطان کفیل حکومت شد تا اواخر آبان همان سال که جنگلی‌ها او را نیز به تهران فراری دادند (روزنامه رعد، به نقل از کوهستانی‌نژاد: ۳۷؛ روزنامه جنگل: ۲۶۶) و معتصم‌السلطنه فرخ، کارگزار گیلان، با حفظ سمت به کفالت حکومت تعیین شد (فرخ: ۱۳). رویکرد اتحاد اسلام در برابر مخاطب‌السلطان تحقیر، فشار و تهدید و در برابر معتصم‌السلطنه ارتباط، حمایت و همکاری بود[4] و عزت‌الله هدایت (معروف به کمیسر) به‌عنوان «نماینده فداییان»و «نماینده هیئت مقدس اتحاد اسلام» (روزنامه جنگل:۲۳۶ و ۲۴۴) این ارتباط را برقرار می‌کرد(فرخ: ۱۶).اواخر آذر۱۲۹۶ اتحاد اسلام که دریافت از فرستاده شدن حاکم جدید از مرکز خبری نیست، خود در صدد تعیین حاکم برآمد. بدین منظور امیر عشایر خلخالی را به کسمادعوت کردند(روزنامه جنگل: ۳۱۸) و بنا به خبری به تاریخ ۵ دی ۱۲۹۶ از رشت، «امیر عشایر خلخالی با سیصد نفر سوار شخصی وارد شهر شده اداره مالیه، نظمیه و قشونی را متصرف [شد.] اعلانی هم از طرف جنگل به تمام اهالی شده که هر کس از حکم ایشان تمرد نماید مجازات خواهد شد» (روزنامه رعد، به نقل از کوهستانی‌نژاد: ۳۸).به‌نظر می‌رسد دلیل عمده انتخاب امیر عشایر استفاده از قوای نظامی او برای کنترل عبور سپاهیان روس از گیلان در راه بازگشت به وطن خود، یا مدیریت امور قحطی‌زدگان پناه‌آورده به رشت، یا دیگر جهات سیاسی باشد؛ زیرا اگرچه قرار گذاشته بودند «ماهی هزار تومان خرج سفره به خود امیر عشایر و به هر یک از خوانین همراه نیز ۱۵۰ تومان در هر ماه مخارج بدهند و برای سوارانی که داشتند ماهیانه جداگانه معین گردید» (دفتر روائی: ۵۲) ولی این حکومت نیز صوری بود و «جنگلی‌ها شرط کردند که به‌هیچ‌وجه مداخله در امور استان نکند و دفتر روائی به‌اتفاق یک نماینده از اتحاد اسلام معاونت او را داشته باشند و اظهارات مردم را به مقامات استان احاله کند» و«جنگلی‌ها به‌کلی امیر عشایر را محدود ساخته و به هیچ کار مداخله نمی‌دادند، سهل بود حتی بعضاً از محترمین رشت راجع به قضایای اعانه به امیر عشایر متوسل گردیده و تقاضای تخفیفی می‌کردند، از طرف جنگلی‌ها پذیرفته نمی‌شد» (دفتر روائی: ۵۵).

به‌هرحال در دی‌ماه۱۲۹۶ حکومت اتحاد اسلام در اوج قرار داشت. جنگلی‌ها کنترل نظمیه و مالیه را به‌دست گرفته بودند. رئیس مالیه گیلان در کسما توقیف بود (روزنامه رعد، به نقل از کوهستانی‌نژاد: ۳۹)،رئیس نظمیه نیز استعفا داده و اتحاد اسلام رئیس جدیدی بر آن گمارده (روزنامه رعد، به نقل از کوهستانی‌نژاد: ۴۱) و نظمیه «اخیراً تصمیم گرفته که تابع عوامل زمامداران فعلی آنجا بوده و از طرف امیر عشایر و هیئت حقوق عقب‌افتاده آن‌ها حواله شده و قرار داده‌اند بعد هم مرتباً بودجه عقب‌افتاده آنجا را برسانند و یکصد نفر سوار هم برای معاونت نظمیه از طرف امیر عشایر معین شده است» (جریده نوبهار، به نقل از کوهستانی‌نژاد: ۴۰). «تمام عایدات از مالیات و غیره در دست ایشان قرار گرفته است. قزاق‌ها و سربازهای دولت مقیم گیلان نیز تماماً تحت حمایت جنگلیان‌اند و حقوق ایشان از درآمد جنگل پرداخت می‌شود» (صبوری، ۶۷)؛ و تمام گیلان و بخشی از استان‌های مازندران و اردبیل فعلی در دست آنان بود: «در این زمان همه در رشت خود را جزو اتباع و کارکنان جنگل می‌دانستند. جنگلی‌ها نهایت ترقی را کرده بودند و رشت در تصرف جنگلی‌ها بود … ولی مرکز [تشکیلات] جنگل در کسما قرار داشت … دکتر حشمت طالقانی مرکز خود را در لاهیجان قرار داده و … الی تنکابن به دکتر حشمت سپرده شده است. نواحی سیاهکل و دیلمان و عمارلو و پیرکوه تا سرحد قزوین نیز تحت نظر دکتر حشمت است … از رشت تا آستارای ایران الی اردبیل مربوط به مرکز کل کسما است. 

حکام هر یک از این ولایات از کسما اعزام می‌شوند. هر یک از حکام ولایات هر روزه اوضاع حدود خود را به کسما راپرت می‌دهند. از طرف دکتر حشمت نیز یومیه راپرت وقایع آن حدود به کسما داده می‌شود … میرزا کوچک خان در قریه گوراب‌زرمخ … اداره نظام تشکیل داده … گوراب‌زرمخ مرکز میرزا کوچک خان و کسما مرکز حاج احمد کسمایی است» (صبوری دیلمی: ۶۵).

حکومت مستقیم اتحاد اسلام تا بهار ۱۲۹۷ ادامه داشت تا این‌‌که به‌دلیل برخی اختلافات، شاهسون‌ها گیلان را ترک کردند و دوباره معتصم‌السلطنه که در این چند ماه همچنان کارگزار وزارت خارجه و در عمل نماینده دولت در رشت بود، مجدداً کفالت حکومت گیلان را عهده‌دار شد. اواخر بهار ۱۲۹۷ سرانجام دولت سردار کل را که «سابقه آزادی‌خواهی داشته و … جنگلی‌ها رعایت حال او را کرده» (فرخ: ۲۷) به رشت فرستاد. از این زمان و مقارن شکست جنگلی‌ها از قوای انگلیس، ابتدا در منجیل و سپس در رشت، کفه جنگلی‌ها در حکومت دوگانه به‌تدریج سبک‌تر شد و ستاره بخت اتحاد اسلام کم‌کم رو به افول گذاشت تا آخر همین سال که عملاً منحل شد.

از ابتدای مرداد ۱۲۹۶ عدلیه گیلان نیز در تصدی اتحاد اسلام بود. املشی پس از شرحی از سرکشی خود به‌همراه عده‌ای از مجاهدین برای «بازرسی و مجازات متجاوزین»، می‌نویسد: «چون شهرت یافته بود که کلیه خائنین مجازات خواهند شد، دو نفر از رؤسای عدلیه رشت شبانه فرار کرده عازم تهران شدند. یک نفر به نام شیخ ابراهیم در رودبار دستگیر و به جنگل برده شد. چندی بلاتکلیف در کسما بود، بعد از بیچارگی مورد ترحم قرار گرفت و آزاد گردید و روانه تهران شد و عدلیه رشت تعطیل شد. مأموریت یافتم که عدلیه را تشکیل دهم. من هم عده‌ای از اهالی گیلان را برای محاکم گیلان دعوت نموده عدلیه را تشکیل دادم که بعدها آن‌ها بهترین قضات و یا بهترین وکلای دادگستری شدند» (املشی: ۲۲۲).

«هیئت» اتحاد اسلام از چه زمانی به «کمیته» تبدیل شد؟ 

با توضیحی که املشی از ابتدای تأسیس اتحاد اسلام می‌دهد، مشخص می‌شود دایره مالی و کمیسیون نظامی جداگانه زیر نظر دو رهبر پرنفوذ جنگل اداره می‌شدند: «در این دوره امور جنگل به شرح زیر اداره می‌شد: دارایی و امور مالی از درآمد و هزینه به‌وسیله حاج احمد و کسانش، امور لشکری به‌وسیله میرزا کوچک و طرفدارانش و امور سیاسی و دیپلوماتیش به‌وسیله هیئت اتحاد اسلام اداره می‌شد و جریان از هر جهت خوب بود» (املشی: ۲۲۳). به استناد گزارش‌های متعدد، این جداسری ابتدا سبب جدایی فیزیکی دو کانون مالی و نظامی جنگل و در ادامه جدایی تدریجی دو رهبر جنگل می‌شود تا جایی که مدتی پس از بازگشت میرزا ازسفر خلخال (اواخر مهر ۱۲۹۶) دو پادشاه دیگر در یک اقلیم نمی‌گنجند و «میرزا کوچک با عده خود به طرف گوراب‌زرمخ رهسپار گردید و … دشتی را انتخاب کردند و آن را ورجینا [وجین]، صاف و هموار کردند و مشق نظام شروع شد … بعد از دو ماه تشکیلات رونق گرفت» (مهرنوش: ۱۶۵). این جداسری البته می‌تواند موضوع مقاله‌ای دیگر باشد[5] اما چیزی که به یادداشت امروز ما مربوط است،تأثیر آن بر تشکیلات جنگل، افزایش تعداد نفرات مرکزیت آن و تغییر نامش از «هیئت» به «کمیته» است.

به نوشته فخرایی «این وضع که تعدادی از روحانیون زمام کار را به دست گرفته کارگردانی و رهبری امور انقلاب را عهده‌دار شده‌اند به مذاق عده‌ای گوارا نیامد و ترتیبی دادند که “هیئت اتحاد اسلام” به “کمیته” تبدیل شود و در نتیجه این تغییر نام افراد غیرروحانی نیز توانستند به عضویت رسمی هیئت اتحاد اسلام درآیند و اکثریت اعضای کمیته را به‌دست آورند» (فخرایی: ۹۶).

املشی این ماجرا را مفصل‌تر توضیح می‌دهد ولی او نیز چون فخرایی اشاره‌ای به تاریخ این تحولات نمی‌کند، گرچه از روی قراین می‌توان دریافت در اواخر پاییز یا اوایل زمستان ۱۲۹۶ باشد: «بعد از دو ماه دوباره … به کسما احضار شدم و وضع کسما را به‌کلی برخلاف سابق دیدم. جمعی مردم خلق‌الساعه فرزندان روز که در همه زمان دور دیگ آش پخته جمع می‌شوند و پزندگان آش را گرفته و محروم می‌کنند در کسما و گوراب‌زرمخ (دو مرکز نفوذ حـاج احمد و میرزا کوچک) جمع شده سنگ محبت میرزا کوچک را و دسته دیگر سنگ محبت حاج احمد را روی دل پر از محبت خود می‌کوبیدند. از آن‌جمله میرزا حسین خان کسمایی آزادی‌خواه دوره اول مشروطه که با دعوت و صلوات و سلام وارد جنگل شد.این دسته تازه‌ وارد و تقسیم‌بندی آن‌ها مرا به یقین وادار نمود که این‌ها مخصوصاً از طرف متنفذین رشت مقیم تهران مأموریت دارند که به‌وسیله نفاق جنگل را منحل نمایند.اول به جمله هیئت اتحاد اسلام ایراد نموده و ایراد لفظی گرفتند و چند نفر آخوند و سیدی [را] که در رأس سیاست جنگل بودند مسخره کردند. بالاخره به خیال خود به اصلاح بزرگی نایل [شدند و] جمله هیئت اتحاد اسلام را تبدیل به جمله کمیته اتحاد اسلام نمودند و … بالاخره کلمه کمیته را به‌خاطر متجددین و اسلام را برای خاطر ما کهنه‌پرستان باقی گذاشتند. مجدداً کمیته به رأی مخفی در میان ۲۸ نفر اهل حل و عقد جنگل به تعداد ۹ نفر انتخاب شدند» (املشی: ۲۲۳).

از سوءظن املشی به تازه‌واردین یا کسانی که او تازه‌وارد می‌پنداشت[6] بگذریم، جمله آخر او نامفهوم است. آیا منظورش این است که ۹ نفر «اهل حل و عقد جنگل» بین خود رأی‌گیری و ۲۸ عضو کمیته را انتخاب کردند؟ اگر این استباط درست باشد، آیا این ۹ نفر همان پنج ‌نفر شورای رهبری به‌اضافه چهار نفر رؤسای دوایر قضایی، کشوری و مالی و کمیسیون ویژه نظامی بودند؟

به‌هرحال املشی ۲۸ نفر و فخرایی ۲۷ نفر را به عنوان اعضای کمیته اتحاد اسلام معرفی می‌کند. کسمایی هم، بدون اشاره به اسم کمیته اتحاد اسلام، ۲۶ تن را نام می‌برد که «در سال ۱۲۹۶ به‌جز تفنگچی‌ها، این افراد که اکثر روحانیون و مردم خوش‌نام گیلانات بودند به ما پیوستند» (کسمایی: ۴۳). از این افراد، میرزا کوچک، حاج احمد کسمایی، سیدعبدالوهاب ضیابری، شیخ علی حلقه‌سری (علم‌الهدی)، میرمنصور هدی، بهاء‌الدین املشی، میرشمس‌الدین وقارالسلطنه، ابراهیم کسمایی، مشهدی علی‌شاه، میرحبیب‌الله مدنی، میراحمد مدنی، عزت‌الله خان، شیخ عبدالسلام عرب، میرزا حسین کسمایی، دکتر ابوالقاسم فربد، جواد گل‌افزانی [املشی: «کربلایی جواد صومعه‌سرایی»]، محمدعلی پیربازاری، میرزا محمدی انشایی، سیدعبدالکریم کاشی، میرزا حسین خیاط قزوینی، رضا افشار [املشی: «احمد»]، شیخ محمود کسمایی [املشی: «محمدحسن»] و اسکندر امانی در دو فهرست املشی و فخرایی مشترک‌اند. علاوه بر این‌ها، املشی از دکتر حشمت، محمداسماعیل عطار کسمایی، مصطفی قزوینی، سیدابوالقاسم عربانی و غلامعلی بابا هم نام می‌برد، و فخرایی از میرزا محمدرضا حکیمی، سیدمحمود روحانی، اسماعیل قناد و میرزا هادی لاکانی؛ و فهرست کسمایی هم با هر دو اشتراکات و افتراقاتی دارد. در مجموع، با توجه به دلایل پیش‌گفته درباره دقت املشی به اقتضای شغل قضاوت و تجربه تاریخ‌نویسی و نیز حضور مستقیم در آن کمیته، به‌نظر می‌رسد فهرست او دقیق‌تر باشد.

شورای عالی اتحاد اسلام:

املشی در ادامه می‌نویسد که رؤسای دوایر و کمیسیون نظامی در کمیته اتحاد اسلام نسبت به قبل تغییری نکردند، و علاوه بر این از «شورای عالی»‌ای نام می‌برد که مهر آن با عنوان «کمیسیون شورای عالی» ذیل عبارت «جمعیت اتحاد اسلام ایران “گیلان” ۱۳۳۵» موجود است (مهرنوش: ۶۰۸). وی درباره ترکیب این شورا چیزی نگفته است،ولی می‌شود تصور کرد که شاید همان اجتماع  ۹ نفره مرکب از پنج عضو شورای رهبری به‌اضافه رؤسای دوایر قضایی، کشوری و مالی و کمیسیون ویژه نظامی باشد.

کسمایی نیز در توصیف خود از تشکیلات در سال ۱۲۹۷ از کمیته (با صفت «اجرایی») و شورا(بدون صفت «عالی») به‌صورت جداگانه نام می‌برد: «در اوایل سال ۱۲۹۷ شمسی تشکیلات جنگل از یک مجلس شورای جنگل و یک کمیته اجرایی تشکیل می‌شد. در اوایل همین سال کمیته امری صادر کرد که مجلس شورای جنگل دستور داده است…» (کسمایی: ۴۵). وی یک صفحه بعد نیز از «مجلس شورای هیات اتحاد اسلام» نام می‌برد و چند خط بعد که به زمستان ۱۲۹۷ و «قطع موقت جنبش مسلحانه» می‌رسد از عبارت «کمیته و باقیمانده شورا» استفاده می‌کند (کسمایی: ۴۷) که در مجموع می‌توان نتیجه گرفت در کمیته اتحاد اسلام، بخشی از آن با عنوان شورا (یا شورای‌عالی) نقش شورای رهبری و سیاست‌گذاری و بقیه اعضا نقش اجرایی داشته‌اند.

میرزا حسین خیاط (فرنیا) نیز در شرح تغییرات تشکیلاتی روزهای پس از پیمان صلح بین جنگل و قوای انگلیس (۲۰ مرداد ۱۲۹۷)،از دو ترکیب «شورای عالی»و «چند نفر مدیر» به صورت جدا از هم استفاده می‌‌کند: «تشکیلات تجدید گردید. مجلس شورای عالی که مرکب از میرزا کوچک خان و حاج احمد کسمایی و سیدعبدالوهاب و حاج سیدمحمود و شیخ علی حلقه‌سری و میرزا محمدی انشایی و دکتر ابوالقاسم خان لاهیجی و نگارنده [میرزا حسین خیاط] بود تشکیل گردید و امور بر طبق رأی مجلس مشاوره فیصله می‌یافت.برای اداره کردن کارها چند نفر مدیر انتخاب شد. میرزا رضاخان افشار به مدیری کل مالیه و وقارالسلطنه به مدیری داخله و آقا شیخ بهایی املشی به مدیری عدلیه و میرزا کوچک خان به مدیری نظام و قشون و حاج احمد کسمایی نیز به مدیری مجاهدین معین گردید» (خیاط: ۱۲۲).

البته از این تجدید تشکیلات (به‌ویژه عضویت شخص نویسنده در شورای عالی) در منابع دیگر جنگل سخنی در میان نیست، جز این‌که می‌دانیم برکناری مشهدی اسماعیل عطار کسمایی از مالیه جنگل و تسلط فاجعه‌بار رضا افشار بر آن صحت دارد!

 

پایان بخش دوم

 

هیئت مدیره جنگل بخش 1

هیئت مدیره جنگل بخش 3

 

——————————————————–

[1]«در سال ۱۲۹۶ به‌جز تفنگچی‌ها، این افراد که اکثر روحانیون و مردم خوش‌نام گیلانات بودند به ما پیوستند» (کسمایی: ۴۳).

[2]شرح یک نمونه از این نوع تصمیم‌گیری شورایی از بیان معتصم‌السلطنه فرخ خالی از فایده نیست. او که در اسفند ۱۲۹۶به‌عنوان نماینده دولت به‌منظور پادرمیانی برای آزاد کردن کنسول انگلیس و رئیس بانک شاهنشاهی به کسما رفته بود (روزنامه رعد، به نقل از کوهستانی‌نژاد: ۵۸) می‌نویسد: «بلافاصله اعضای کمیته تشکیل جلسه دادند و من مدتی برای آن‌ها صحبت کرده و گفتم: “شما با این کار به دست قوای انگلیس بهانه می‌دهید تا به گیلان حمله کنند.” … میرزا کوچک خان و یارانش سکوت کردند ولی سیدعبدالوهاب پافشاری می‌کرد که: “فقط یک راه برای خلاصی قونسول انگلیس و رئیس بانک شاهنشاهی موجود است.” پرسیدم: “آن یک راه چیست؟” سیدعبدالوهاب گفت: “انگلیس‌ها سلیمان میرزا، یکی از آزادی‌خواهان وطن ما را در لرستان دستگیر کرده به انگلستان تبعید کرده‌اند، تا او را به دست ما ندهند، ما این دو نفر را آزاد نخواهیم کرد.” … بالاخره مدتی گذشت و من توانستم موافقت اعضای کمیته جنگل را جلب کنم. آن‌ها حاضر شدند که قونسول انگلیس و رئیس بانک شاهنشاهی را به من تحویل بدهند. با آن‌ها خداحافظی کردم و راه افتادم و شب را در جمعه‌بازار ماندم تا صبح آن دو نفر را خلاص کرده با خود به رشت بیاورم. صبح که شد، حاجی احمد کسمایی با قیافه‌ای نگران نزد من آمد و گفت: “والله خلاصی این آقایان محال است.” پرسیدم: “چرا؟” گفت: “وقتی شما از جلسه کمیته خارج شده به طرف جمعه‌بازار حرکت کردید، سیدعبدالوهاب خیلی مندک نشستند.” پرسیدم: “منظور از مندک چیست؟” گفت: “یعنی ایشان خیلی ناراحت و نگران شدند و در فکر فرورفتند و بالاخره اعضای کمیته باردیگر تصمیم گرفتند که این دو نفر همچنان در جنگل باقی بمانند.”… منهم دیدم که مجادله فایده‌ای ندارد. تا “آقا” مندک نشسته است، کاری نمی‌شود کرد. ناچار به رشت برگشتم و در انتظار حوادث ماندم» (فرخ: ۲۱).

[3]معتصم‌السلطنه فرخ: «برای سروسامان دادن به وضع آشفته گیلان ناچار بودم به ملاقات آنان بروم، زیرا من حاکم گیلان بودم و آن زمان حاکم گیلان ناچار بود دست‌کم میرزا کوچک خان و یارانش را بشناسد، زیرا حاکم واقعی گیلان او بود، و او هر وقت اراده می‌کرد می‌توانست با افراد مسلح خویش سراسر گیلان را زیرورو کند» (فرخ: ۱۴).

[4]روزنامه جنگل، شماره ۱۷، ۲ آذر ۱۲۹۶: «مخاطب‌السلطان برادرزاده مفا-خر-الدوله [در روزنامه جنگل اسم حاکم پیشین گیلان را برای توهین به او، اغلب این‌گونه می‌نوشتند] که درس وطن‌خواهی و ناموس اخلاقی را از عم بزرگوار خود تحصیل کرده به‌علاوه رذالت‌هایی که در حکومت عم و معاونت خود نموده و مدتی هم پس از عزل با پررویی و سماجتی که مخصوص فامیل محترم ایشان است، دارالحکومه رشت را به لوث وجودش ملوث می‌داشت» (روزنامه جنگل: ۲۶۶).

روزنامه جنگل، شماره ۱۹، ۱۷ آذر ۱۲۹۶: «آقای معتصم‌السلطنه کارگذار [کارگزار]، که کفیل اداره حکومتی نیز می‌باشد در کمال مراقبت و اهتمام مواظب حفظ نظم شهر و رفاه اهالی است. حقیقتاً لیاقت و درستکاری این مأمور وظیفه‌شناس دولت سزاوار تمجید و تقدیر است» (روزنامه جنگل: ۳۰۲).

[5]ناصر عظیمی در فصلی از کتاب «جنبشی که به انقلاب تبدیل شد» به‌طور مفصل به ریشه‌های این جدایی و نقش تضاد اجتماعی بین سنت و مدرنیته در پایگاه اجتماعی تشکیلات جنگل پرداخته است.

[6]حسین خان کسمایی در دو سال اول مبارزه حضور نداشت، ولی حداقل از زمان انتشار شماره دوم روزنامه جنگل (۲۷ خرداد ۱۲۹۶)، یعنی بیش از یک ماه زودتر از املشی، بدان پیوسته بود.

یک پاسخ ارائه کنید